زهره شفایی با شما سخن می گوید :[پدر، مادر، يك خواهر و ۲ برادر وی اعدام شده اند]

خواهرمجاهدزهره شفایی بازمانده یک خانواده که قتل عام شدند

 سخنی با هموطنان عزیزم

من شاهدي از ميان صدها هزار انساني هستم كه خانواده‌شان توسط آخوندهاي جنايتكار در ايران، اعدام شده‌اند. من عضو خانواده دكتر شفايي هستم كه در سال 1360 تيرباران شدند . پدر، مادر، يك خواهر و دو برادرم ، بخش كوچكي از 120 هزار نفر از بهترين فرزاندان مردم ايران هستند كه توسط اين رژيم به شهادت رسيدند و سر به دار شدند .
من در اصفهان به دنيا آمدم. و تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهر خودمان به پايان رساندم و سپس وارد دانشگاه شدم و رشته اقتصاد مي‌خواندم، بعد از انقلاب ضدسلطنتي من هم مانند بسياري از جوانان ايران به عنوان هوادار مجاهدين به فعاليت سياسي رو آوردم.
سال 60، با شروع دستگيريها و اعدام هواداران گروههاي سياسي، پاسداران رژيم به خانه‌ ما نيز حمله كردند و مادرم را در برابر چشمان هراسان برادر كوچكم كه فقط 7 سال داشت دستگير كردند و بردند و خانه را مصادره كردند. بعد از 2 ماه مادرم آزاد شد ، ولي چند ماه بعد بار ديگر، همراه پدرم  ، دكتر مرتضي شفايي ، دستگير شد و سرانجام در روز 5 مهر1360، هر دو آنها به‌ همراه برادر ديگرم مجيد كه فقط 16 سال داشت و 50 نفر ديگر از هواداران مجاهدين، در يك روز تيرباران شدند.
جرم آنها چه بود: هواداري از مجاهدين، توزيع نشريات آنها، و يا در اختيار گذاشتن خانه و كمك مالي و يا درمان بيماران مجاهدين ، چون پدرم پزشك بود.
من آن موقع در خانه پدر و مادرم نبودم ولي خبر دستگيري آنها را شنيدم. صبح روز 7 مهر، به روال معمول روزنامه خريدم. و ناگهان در ميان اسامي 53 نفر شهيدان شامگاه 5 مهر، اسم پدر، مادر و برادر 16ساله و نازنينم را ديدم. شوكه شدم. درد سنگيني همه وجودم را گرفته بود. راستي جرم اينها چه بود؟ يك چيز را مي‌فهميدم. اگرچه خيلي سخت است ولي بهاي آزادي است. ياد حرف پدرم افتادم كه يكبار كه پاسداران رژيم ماشينش را آتش زده بودند، گفت: « هر كس تصميم مي‌گيرد براي آزادي كشورش مبارزه كند، بايد از همه چيزش بگذرد. يك روز هم بايد جانت را براي آن بدهي. آزادي كه بدون قيمت به‌دست نمي‌آيد»
6 ماه بعد، برادر ديگرم جواد كه 27 ساله و دانشجوي مهندسي متالوژي بود در زندانهاي رژيم در زير شكنجه به شهادت رسيد و يك ماه بعد از آن، تنها خواهرم مريم، 24 ساله، همراه با همسرش به دست پاسداران كشته شدند. آري ، در سال 67 نيز رژيم جنايتكار دست به قتل عام زندانيان سياسي زد ، قتل عام 67 ، كشتار جمعي ، كه بعد از جنگ جهاني دوم در دنيا بي سابقه بود . رژيم جنايتكار از طريق هيئت مرگ و با حكم خميني جلاد ، طي 3 ماه بيش از 30 هزار نفر از زندانيان سياسي كه اكثر آنها از مجاهدين بودند را قتل عام كرد.
آري، در اين سالهاي سياه، بيش از 120 هزار نفر در ميهن ما فقط به‌جرم آزاديخواهي شكنجه و تيرباران شدند. كساني كه اگر چه امروز نيستند اما هرگز از خاطره تاريخ ملت ما محو نخواهند شد. آن جوانان و نوجواناني كه تنها جرمشان فروش نشريه يا شركت در تظاهرات و ميتينگهاي سياسي و هواداري كردن از يك آرمان سياسي بود. بسياري از آنها به رغم سن كم، زير سخت ترين شكنجه ها حاضر نشدند، دست از آرمانشان يعني آزادي بردارند تا چند روزي بيشتر زنده بمانند.
حالا من می‌خواهم از طرف خانواده‌های شهیدان و زندانيان سياسي و همه خانواده های اعدامیان ۳۹ سال حکومت سیاه این آخوندها به همه خواهران و برادرانم در ايران و زندانهای شهرهاي مختلف درود بفرستم و بگویم صدای شما شنیده ميشود . ما می‌خواهیم بهای آزادی را بپردازیم تا این زیباترین وطن را آزاد کنیم.
من صاحب گروه حقيقت 67 هستم ، گروه همه خانواده هاي داغدار اعدام شدگان تابستان 67 و دهه 60 و گروه همه خانواده هاي زندانيان سياسي در ايران ، بله گروه همه آنهايي كه فرزندان و عزيزان آنها در زندانها و سياه چالهاي رژيم سفاك آخوندي اعدام شده اند.
من شما را به جنبش دادخواهي همه اين زندانيان سياسي سر به دار دعوت ميكنم . با گراميداشت ياد «تمامی گلهای بر سر دار رفته» و به امید آزادی ایران.

بقول شاعر:‌
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد
از پی جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند

زهره شفایی
آشنایی با زهره شفایی و خانواده او
خانواده قهرمان شفایی که به جزکودک بقیه تیرباران شدند


زهره شفايي متولد شهر اصفهان ، از اعضاي خانواده دكتر شفايي است كه در سال 1360 تيرباران شدند. پدر، مادر، يك خواهر و دو برادر او جزئي از 120 هزار نفر از بهترين هاي مردم ايران هستند كه توسط اين رژيم به شهادت رسيدند. او بعد از به پايان رساندن تحصيلات ابتدايي و متوسطه سپس وارد دانشگاه شده و در رشته اقتصاد تحصيلات خودش را ادامه داد . بعد از انقلاب ضدسلطنتي او نيز مانند بسياري از جوانان ايران به عنوان هوادار مجاهدين به فعاليت سياسي رو آورد و خانواده او نيز همراه و مشوق وي بودند.

در سال 60، با شروع دستگيريها و اعدام هواداران مجاهدين و گروههاي سياسي، پاسداران رژيم به خانه‌ آنها نيز حمله كردند و مادرش را دستگير كردند و خانه را مصادره كردند. بعد از آنكه خانواده اش 2 ماه بعد آزاد شدند ولي نهايتا مادر و پدرش (دكتر مرتضي شفايي) مجددا دستگير شده و سرانجام در روز 5 مهر1360، هر دو آنها به‌ همراه برادر ديگرش مجيد كه فقط 16 سال داشت و 50 نفر ديگر از هواداران مجاهدين، در يك روز تيرباران شدند. 6 ماه بعد، برادر ديگرش ، جواد كه 27 ساله و دانشجوي مهندسي متالوژي بود در زندانهاي رژيم در زير شكنجه به شهادت رسيد و يك ماه بعد از آن، تنها خواهرش مريم، 24 ساله، نيز همراه با همسرش به دست پاسداران كشته شدند.
https://goo.gl/qsVUDg