قسمت چهاردهم
استراتژی قیام و
سرنگونی
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادیبخش با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادیبخش با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
قسمت چهاردهم
گریزی به اشرف درصحاری عراق
وقایعی را که یادآوری کردم از این بابت بود که بدانید وقتی قوانین بینالمللی و حقوق مسلّم انسانی و پناهندگی در اشرف یا در فرانسه یا هرکجای دیگر زیر پا گذاشته میشود، عیناً مانند نقض حقوقبشر در داخل ایران، چه کسی فایده میبرد و به جیب چه کسی میریزد. منظورم وقایعی است که اشاره کردم:
-در مورد اخراج ”بیشرفانه“ پناهندگان به گابن بهنقل از لیبراسیون.
-در مورد خنجر زدن بنی صدر علیه مریم و پناهندگان مجاهدین در ماجرای 17ژوئن در فرانسه.
-در مورد قول و قرار ننگین فرستادگان شیراک به تهران «که اگر بخواهید میتوانید اشخاصی از مخالفانتان را هرکجا که خواستید و توانستید بربایید و ما چشمانمان را خواهیم بست» بهنقل از اریک رولو.
-و همزمان نمایشات باند تبهکار اقلیت در برابر اقامتگاهمان در سال 1365 در پاریس که 9سال بعد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران منشأ رژیمی آنرا روشن ساخت.
-و اینکه شورای ملی مقاومت در همان زمان در بیانیه خود تصریح کرد «حرکات مشمئزکننده باند مزبور تجاوز آشکار به حقوق هم میهنان پناهنده ماست و بازتاب آن حریم پناهندگی سیاسی را نیز در تمامیتش مخدوش میکند».
-واینکه شورای ملی مقاومت در همان زمان تأکید کرد «وظیفه کلیه نیروها و شخصیتهای معتقد به آزادی و استقلال ایران میداند تا به منظور تأمین سلامت و روابط انسانی ایرانیان در خارج از کشور و تضمین حداقل حقوق پناهندگی سیاسی، اعمال اخیراین باند خائن و ضدانقلابی رامحکوم نمایند».
-و سرانجام اینکه کشتار و سرکوب و محاصره اشرف را یادآوری کردم.
بله، همه اینها را از این جهت یادآوری کردم تا بدانید وقتی قوانین و حقوق شناخته شده انسانی و بینالمللی اینچنین زیر پا گذاشته میشود، وقتی خشونت و جنایت و کشتار و سرکوب، انجام میشود، سر منشأ و آبشخور و پشت این شناعت و کسی که از آن فایده میبرد، بدون شک، خواه و ناخواه، مستقیم یا غیرمستقیم، رژیم است، رژیم است، رژیم است.
***
جبهه متحد ارتجاع و بخش ولایتفقیه در عراق، علیه اشرف و مجاهدانش
همه میدانند که رژیم و بخش ولایتفقیه در دولت عراق، 7سال است، به هر شیوه و با انجام هر جنایت و رذالتی، برای برچیدن و انحلال و متلاشی کردن اشرف، تلاش میکنند. از آدمربایی تا ترور 55 واسطه و کانال تدارکاتی. از ترور شخصیتهای سیاسی عراقی مدافع اشرف مانند آیتالله قاسمی تا شیوخ و روسای عشایر مانند شیخ فائز و شیخ ثامر و شیخ کامل دبیر ”کنگره همبستگی مردم عراق“ . از انفجار لولههای آبرسانی و انهدام ایستگاه آب تا شلیک موشکهای کاتیوشا. از محاصره و تحریم و قطع دیدارهای خانوادگی تا گروگانگیری و کشتار روزهای 6 و 7مرداد…
تا اینجا را همه میدانند. اما رژیم و همدستانش بغایت میکوشند تا با پردهیی از دود، مکتوم بماند که خامنهای و شرکا و دست نشاندگان، چرا این کارها را در مورد اشرف محصور و بدون سلاح انجام میدهند و این امر با سرنگونی و قیام چه رابطهیی دارد؟ در ظاهر و در سطح، معلوم نیست که اصلاً چرا جبهه ارتجاع و متحدان ولیفقیه باید اینقدر از گروهی محصور در بیابانهای عراق بترسند؟ چرا باید اینقدر در مورد آنها خط و نشان بکشند و آنها را در همه جا مطرح کنند؟ چرا باید در سه دور مذاکره آمریکا و رژیم در عراق در خرداد و مرداد و آذر 1386، نخستین اولویت مذاکرات برای رژیم، موضوع اشرف و مسأله مجاهدین باشد. آنقدر که وال استریت ژورنال پارسال از قول چندین دیپلمات که درگیر گفتگوها بودهاند، نوشت:
«مقامهای ایرانی سالهاست که سرکوب سازمان مجاهدین را به یک اولویت در مذاکراتشان بر سر مساله هستهای یا موضوعات دیگر با کشورهای غربی تبدیل کردهاند. این موضوع بر اساس اظهارات چندین دیپلمات که درگیر در این گفتگوها بودهاند، میباشد» (7 مه 2008).
من در این باره، در ادامه بحثهایمان، توضیح خواهم داد، اما در همینجا میخواهم بگویم:
کسانیکه در دهه 60 علیه محل اقامت خود من، و در دهه 70 و 80 علیه اقامتگاه رئیسجمهور برگزیده این مقاومت، و اکنون علیه اشرف که محل اقامت مجاهدین است، چنگ و ناخن میکشند؛
کسانیکه خواستار برچیدن و تعطیل اشرف هستند؛
کسانیکه بهجای جلاد با پستی و دنائت بر سر قربانی میکوبند؛
بهجای ظالم یقه مظلوم زیر تیغ را میگیرند، بهجای سرکوبگر، به عمد به آنکه ایستادگی و مقاومت میکند ضربه میزنند؛
کسانیکه به اشرفیان خرده میگیرند که چرا مانند آنها به سواحل امن و عافیت نمیگریزند؛
کسانیکه بهجای دفاع از حقوق مسلّم و انکارناپذیر اشرفیان که در همه قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی بهرسمیت شناخته شده است، خواهان تسلیم و زانو زدن مجاهدان اشرف در برابر ولایتفقیه و عوامل آن در عراق هستند؛ تمامی آنها، بدون شک، در خدمت همین رژیم و جبهه متحد ارتجاع و بخش ولایتفقیه در عراق، عمل میکنند.
چنآنکه گفتم، این فرومایگیها نه ”فی سبیل الله“ است و نه از سر ”عرق پرولتاریایی“ یا غیرت ملی.
سراپا بیغیرتی و بیشرافتی است. دست تکان دادن و عشوه سیاسی برای ارتجاع هار و وحشی است.
نادیده گرفتن مرزبندی سرخ و خونین با دشمن ضدبشری است. مخدوش کردن مرز مقاومت با تسلیم است. که از ابراهیم بت شکن تا اسپارتاکوس و زاپاتا، و از امام حسین تا مقاومت یونان و اسپانیا، و از بابک خرمدین و سربداران تا دلیران تنگستان و ستارخان و امیرخیز، از برجستهترین دستاوردهای بشریت است، از سوی هر کس که باشد، خائنانه و مشمئز کننده و دقیقاً در خدمت بقای رژیم و بر ضد قیام و سرنگونی است.
با هر بهانه و تحت هر عنوان و هر پوششی که در جبهه ارتجاع و بخش ولایتفقیه و پشتیبانان و دم و دنبالچههای آن در سراسر جهان، ارائه شود، فرقی نمیکند و مضمونش همین است. در خدمت بقای رژیم و بر ضد قیام و مقاومت برای رهایی است.
***
این داستان مکرر تاریخ است:
وقتی مسیح را پاسداران امپراتوری رم در اتحاد عمل با آخوندهای زمان با همکاری خائنانه یهودا به پای صلیب میبرند، جز اشقیای زمانه چه کسی از او میپرسد: بگو ببینیم مادرت ترا چگونه بهدنیا آورد؟! این سؤال در این هنگام، چیزی جز ترغیب و تشویق جلاد بر کوبیدن میخ شقاوت بر دست و پای مسیح نیست. این سؤال را 33سال پیش از آن، لات و لمپنهای زمان از مریم عذرا پرسیده بودند اما او فقط نگاه کرد و سکوت… … هیچ گواه و شاهد و پشتیبانی هم جز طفل شیرخواری که بر خلاف رسم زمانه، بهنام مادرش نامیده شد و عیسی بن مریم نام گرفت، نداشت.
راستی آنکس که بهدار کشیدن حلّاج را نظاره کند و سنگ کوچکتری بزند و بعد بگوید، من سنگ نزدم و فقط ریگی پرتاب کردم، چنین کس را چه مینامید، چگونه تعریف میکنید و در کدام جبهه قرار میدهید؟
گمان میکنند که ما معنی، و تعریف، و شاخص، و فرق انتقاد جدی مبارزاتی؛ با وادادگی و تسلیم، با ارتجاع و افتضاح، با خوشرقصی برای رژیم ولایتفقیه، و با ویراژهای دموکراتیک! را نمیدانیم و نیازمودهایم.
گمان میکنند ما نمیدانیم که وزارت بدنام، سربازان گمنام را موظف کرده است قبل از هرچیز و مهمتر از هرچیز دیگر، شایع کنند و جا بیندازند که: مجاهدین به هرکس به آنها انتقاد دارد برچسب رژیمی و وزارت اطلاعات میزنند. همانطور که یک بار یونسی وزیر اطلاعات خاتمی در 5شهریور 1379 دررسانههای رژیم آمار داد. این نخستین وظیفه همان «هزاران کارمند رسمی و صدها هزار خبرچین. مخبر، همکار در سراسر کشور و در سراسر دنیا» و «صدها هزار پرسنل رسمی و غیررسمی» و «هزاران کارشناس مقتدر (بخوانید دژخیم) اطلاعاتی» است.
گمان میکنند آجیل مشکل گشای ”بیست - هشتاد“ وزارت بدنام از یادها رفته است که دستورالعمل داده بود برای موجه کردن 20 درصد تاخت و تاز به مجاهدین، 80 درصد هم به رژیم بزنند.
گمان میکنند که ما چند دهه پیش، خوشرقصی برای رژیم تحت عنوان «تمرین دموکراسی» با شروع کردن از مجاهدین را نیازمودهایم.
نمیدانند که هم اکنون در اشرف، نزدیک به هزار زندانی سیاسی شکنجه شده در رژیمهای شیخ و شاه ایستادگی میکنند. بیش از 10 درصد آنها زندانیان زمان شاه و بقیه از شیخ، که از چند سال تا 10سال و 12سال و 13سال و 16سال و 17سال حبس کشیدهاند و اسامی و مشخصات همه آنها در اختیار ارگانهای بینالمللی است.
گمان میکنند که برجستهترین انقلابیون دنیای معاصر در اشرف که کوهها جنبیدند اما آنان7سال است از جای خود تکان نخوردند و خم به ابرو نیاوردند، نیازمند درس گرفتن از روضه خوانیهای امام جمعهها و ”جفتک چارکش“ انجمنهای ”نجات“ ولیفقیه ارتجاع در داخل ایران، یا نیازمند آموزش گرفتن از ”هولاهوپ“ عمامهیی از راه دور در خارج ایران هستند!
پایان قسمت چهاردهم
ادامه دارد...........