قسمت شانزدهم
استراتژی قیام و سرنگونی
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادیبخش
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادیبخش
با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک
در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان
در داخل کشور
قسمت شانزدهم
تعریف اصل و قانون
نزدیک به 28سال پیش درباره اصول حاکم بر مبارزه در برابر دیکتاتوری ولایتفقیه، ناگزیر به تعریف اصول وکلمه ”اصل“ پرداختیم که من قسمتی از آن را خلاصه میکنم:
”اصل“ ، قانون بنیادی، مفهوم مرکزی یا ایده هدایت کننده در عملکرد هر مجموعه یا دستگاه و سیستم مشخص است. بنابراین وقتی در قلمرو هر یک از علوم صحبت از اصل یا اصول میشود، منظور، بیان قوانین بنیادی در قلمرو مربوطه میباشد. قوانینی که کل حرکات، روابط و کارکردهای تحت نفوذ خود را در هر زمینه مشخص (چه در علوم ریاضی یا علوم طبیعی یا علوم اجتماعی) در برگرفته و روابط و حرکات مزبور، تحتالشعاع آن قوانین انجام میشود و اساساً بوسیله آن قوانین قابل توضیح است.
بدیهی است که هر یک از قوانین اساسی، قوانین بسیاردیگری را نیز در برمیگیرد که از مشتقات آن قانون محوری (یا مرکزی) یا حاصل عملکردها و ترکیبات پیچیدهتر همان قانون بشمار میروند.
بعنوان مثال: اصل اقلیدس را بایستی قانون اساسی و پایهای هندسهی مسطحه اقلیدسی محسوب نمود که سنگ بنای سایر قواعد و قوانین هندسهی اقلیدسی بشمار میرود.
مکانیک یا علمالحرکات نیوتونی نیز با تمامی قوانین و قواعد فرعیاش بر قانون اساسی f=my مبتنی است.
یعنی که نیرو، حاصلضرب جرم اشیاء در شتاب حرکت آنهاست.
همچنین در اقتصاد کلاسیک، قانون (اساسی) ”تعادل عرضه و تقاضا“ ، نقش بنیادین و مرکزی دارد بهطوری که تمامی کارکردها و روابط اقتصاد کلاسیک سرمایهداری را نهایتاً با آن توضیح میدهند؛ بنحوی که وقتی دوران حاکمیت این قانون بهسر میرسد و دیگر توانایی پاسخگویی به رویدادهایی را که خارج از سیطرهی آن واقع است، ندارد؛ ظرفیت و محدوده اقتصاد کلاسیک نیز به انتها رسیده و بایستی به ”اقتصاد“ دیگری که بر مبنای تعادل استثمارگرانه ”عرضه و تقاضا“ استوار نشده، متوسل شد.
حالا بیاید ببینیم تعریف ”قانون“ بهلحاظ علمی چیست؟ قانون ”رابطه“ ضروری ناشی از ماهیت یک شی را بیان میکند. مثلامیگوییم آب در شرایط متعارف در 100 درجه میجوشد و این یک قانون است. پس اگر چیزی را هر چه حرارت دادیم و دیدیم که نجوشید، آب نیست و چیز دیگریست. زیرا آنچه را که جوشاندیم پایبند به این رابطه ضروری نبوده است.
بر همین سیاق، قوانین مکانیک نیوتونی، بیان بسیار فشرده ”روابط“ حاکم در دایرهی حرکات مکانی است و ضرورتهای موجود در این دایره را برملا میکند. ضرورتها و قوانین و اصولی که کاملا از اراده و خواست ما مستقلاند و ما تنها با ”شناختن“ و پذیرش آنها، میتوانیم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بهکارشان بیاندازیم.
در قلمرو علوم اجتماعی و دانش مبارزاتی، وضع البته بسیار پیچیدهتر است. اما معنی آن، این نیست که قاعده و قانون و اصولی وجود ندارد. بسته به مرحله هر انقلاب، یعنی هدف یا هدفهایی که دارد، در اینجا هم اصول و قوانینی حاکم هست.
دوباره یادآوری میکنم که اصل، بهطور ساده همان قانون بنیادی یا قانون مادر است. در علم حقوق هم قانون اساسی، قانون مادر و بنیادی محسوب میشود و بقیه قوانین، مبتنی بر آن هستند و از آن ناشی میشوند.
پس در بحث ما که یک بحث سیاسی و مبارزاتی است، اصولی وجود دارد که:
اولاً ـ از ماهیت همین مرحله میجوشد و رابطهی ضروری و همبسته میان پیشرفتهای مختلف در آن مرحله را عیان میکند.
ثانیاً ـ پایه وسنگ بنای بقیه قوانین و کارکردها و تاکتیکهای همین مرحله محسوب میشود و در قبال آنها دارای نقش محوری و مرکزی است.
ثالثاًـ مستقل از خواستها، تفکرات، بینشها، عقاید اختصاصی و آرمانهای تاریخی و فلسفی این یا آن فرد، و این یا آن گروه است. چنین اصولی خود را به کل مرحله (تا رسیدن به هدف آن مرحله) تحمیل میکند و از پذیرش آن گریزی نیست والاّ باعث شکست و ناکامی نظری و عملی منکران خود میشود.
نتیجه اینکه در یک مبارزه علمی و قانونمند و با حساب و کتاب، اصولی حاکم است که همه باید به آنها گردن بگذاریم تا آن تضاد اصلی که میخواهیم حل شود. تا آن هدفی که میخواهیم حاصل شود. و الّا به جایی نخواهیم رسید.
تعریف اصل و قانون
نزدیک به 28سال پیش درباره اصول حاکم بر مبارزه در برابر دیکتاتوری ولایتفقیه، ناگزیر به تعریف اصول وکلمه ”اصل“ پرداختیم که من قسمتی از آن را خلاصه میکنم:
”اصل“ ، قانون بنیادی، مفهوم مرکزی یا ایده هدایت کننده در عملکرد هر مجموعه یا دستگاه و سیستم مشخص است. بنابراین وقتی در قلمرو هر یک از علوم صحبت از اصل یا اصول میشود، منظور، بیان قوانین بنیادی در قلمرو مربوطه میباشد. قوانینی که کل حرکات، روابط و کارکردهای تحت نفوذ خود را در هر زمینه مشخص (چه در علوم ریاضی یا علوم طبیعی یا علوم اجتماعی) در برگرفته و روابط و حرکات مزبور، تحتالشعاع آن قوانین انجام میشود و اساساً بوسیله آن قوانین قابل توضیح است.
بدیهی است که هر یک از قوانین اساسی، قوانین بسیاردیگری را نیز در برمیگیرد که از مشتقات آن قانون محوری (یا مرکزی) یا حاصل عملکردها و ترکیبات پیچیدهتر همان قانون بشمار میروند.
بعنوان مثال: اصل اقلیدس را بایستی قانون اساسی و پایهای هندسهی مسطحه اقلیدسی محسوب نمود که سنگ بنای سایر قواعد و قوانین هندسهی اقلیدسی بشمار میرود.
مکانیک یا علمالحرکات نیوتونی نیز با تمامی قوانین و قواعد فرعیاش بر قانون اساسی f=my مبتنی است.
یعنی که نیرو، حاصلضرب جرم اشیاء در شتاب حرکت آنهاست.
همچنین در اقتصاد کلاسیک، قانون (اساسی) ”تعادل عرضه و تقاضا“ ، نقش بنیادین و مرکزی دارد بهطوری که تمامی کارکردها و روابط اقتصاد کلاسیک سرمایهداری را نهایتاً با آن توضیح میدهند؛ بنحوی که وقتی دوران حاکمیت این قانون بهسر میرسد و دیگر توانایی پاسخگویی به رویدادهایی را که خارج از سیطرهی آن واقع است، ندارد؛ ظرفیت و محدوده اقتصاد کلاسیک نیز به انتها رسیده و بایستی به ”اقتصاد“ دیگری که بر مبنای تعادل استثمارگرانه ”عرضه و تقاضا“ استوار نشده، متوسل شد.
حالا بیاید ببینیم تعریف ”قانون“ بهلحاظ علمی چیست؟ قانون ”رابطه“ ضروری ناشی از ماهیت یک شی را بیان میکند. مثلامیگوییم آب در شرایط متعارف در 100 درجه میجوشد و این یک قانون است. پس اگر چیزی را هر چه حرارت دادیم و دیدیم که نجوشید، آب نیست و چیز دیگریست. زیرا آنچه را که جوشاندیم پایبند به این رابطه ضروری نبوده است.
بر همین سیاق، قوانین مکانیک نیوتونی، بیان بسیار فشرده ”روابط“ حاکم در دایرهی حرکات مکانی است و ضرورتهای موجود در این دایره را برملا میکند. ضرورتها و قوانین و اصولی که کاملا از اراده و خواست ما مستقلاند و ما تنها با ”شناختن“ و پذیرش آنها، میتوانیم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بهکارشان بیاندازیم.
در قلمرو علوم اجتماعی و دانش مبارزاتی، وضع البته بسیار پیچیدهتر است. اما معنی آن، این نیست که قاعده و قانون و اصولی وجود ندارد. بسته به مرحله هر انقلاب، یعنی هدف یا هدفهایی که دارد، در اینجا هم اصول و قوانینی حاکم هست.
دوباره یادآوری میکنم که اصل، بهطور ساده همان قانون بنیادی یا قانون مادر است. در علم حقوق هم قانون اساسی، قانون مادر و بنیادی محسوب میشود و بقیه قوانین، مبتنی بر آن هستند و از آن ناشی میشوند.
پس در بحث ما که یک بحث سیاسی و مبارزاتی است، اصولی وجود دارد که:
اولاً ـ از ماهیت همین مرحله میجوشد و رابطهی ضروری و همبسته میان پیشرفتهای مختلف در آن مرحله را عیان میکند.
ثانیاً ـ پایه وسنگ بنای بقیه قوانین و کارکردها و تاکتیکهای همین مرحله محسوب میشود و در قبال آنها دارای نقش محوری و مرکزی است.
ثالثاًـ مستقل از خواستها، تفکرات، بینشها، عقاید اختصاصی و آرمانهای تاریخی و فلسفی این یا آن فرد، و این یا آن گروه است. چنین اصولی خود را به کل مرحله (تا رسیدن به هدف آن مرحله) تحمیل میکند و از پذیرش آن گریزی نیست والاّ باعث شکست و ناکامی نظری و عملی منکران خود میشود.
نتیجه اینکه در یک مبارزه علمی و قانونمند و با حساب و کتاب، اصولی حاکم است که همه باید به آنها گردن بگذاریم تا آن تضاد اصلی که میخواهیم حل شود. تا آن هدفی که میخواهیم حاصل شود. و الّا به جایی نخواهیم رسید.
***
اصل وحدت و همبستگی نیروها علیه استبداد مذهبی
اگر کسی واقعاً میخواهد دیکتاتوری ولایتفقیه در کار نباشد و سرنگون شود. این امر هم لابد اصولی دارد که باید آن را کشف کند اصولی که دلبخواه من و شما نیست.
ازیکطرف باید مشی و روش ضروری و لازم و قانونمند برای این کار را دریابد که همان استراتژی و تاکتیک است. بشرط اینکه قانونمند و بر اساس خصایص و کارکردها و روابط ضروری ناشی از ماهیت نظام ولایتفقیه باشد که در اینمورد بعداً بحث خواهیم کرد.
از طرف دیگر کسی که واقعاً میخواهد دیکتاتوری دینی در کار نباشد باید دید که خودش با سایر نیروها، چه رابطهیی برقرار میکند (اعم از مثبت یا منفی) و چه تنظیماتی را کافی و وافی به مقصود میبیند. اینجاست که به اصل وحدت و همبستگی نیروها علیه رژیم ولایتفقیه میرسیم. در حالیکه رژیم میخواهد این نیروها متفرق باشند، با یکدیگر سرشاخ شوند و یکدیگر را نفی کنند تا خودش اثبات شود، بعکس، اصل وحدت و همبستگی نیروها ایجاب میکند که نیروهای جبهه خلق با هم یکی شده و علیه رژیم یکدیگر را تقویت کنند تا این رژیم نفی شود.
حالا به من بگویید، چگونه میتوان فرد یا گروهی را تصور کرد که میخواهد این رژیم نباشد، آزادی و دموکراسی میخواهد، اما در عین حال، با اشرف و مجاهدانش یا با شورای ملی مقاومت ایران خصومت و عناد میورزد و آنها را به سود رژیم تخطئه و تضعیف میکند و بدرجهای از درجات، سرکوب و کشتار و محاصره آنها را، خواه و ناخواه، موّجه مینماید و بهلحاظ سیاسی راه را برای رژیم هموار میکند. آن هم در شرایطی که میبیند از سراسر جهان چه از بابت انسانی و حقوقی و چه از بابت سیاسی به حمایت از اشرف و اشرفیان برخاستهاند.
اینجا دیگر دست رو میشود و در فقدان این ”رابطه“ ضروری، معلوم میشود که طرف مربوطه سودای دیگری در سر دارد و الا حتی اگر با سر تا پای مجاهدین و مقاومت ایران هم مخالف میبود و هزارو یک انتقاد هم میداشت، دست کم تا وقتیکه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبی هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پیشه مینمود و برای نابودی اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نمیکرد.
آخر مگر نه اینست که مجاهدین خلق هر ایرادی هم که داشته باشند، در برابر یکی از وحشیانهترین سرکوبهای تاریخ بشری، عظیمترین و شکوهمندترین مقاومت سازمانیافته تمامی طول تاریخ ایران را عرضه کرده ودربرابر استبداد دینی ایستادهاند.
آخر مگر نه اینست که شورای ملی مقاومت ایران، هر ایرادی هم که داشته باشد، نزدیک به 29سال است که تنها جایگزین و آلترناتیو جدی را در برابر رژیم ولایتفقیه عرضه و حفظ و نگاهبانی کرده است؟
پایان قسمت شانزدهم
ادامه دارد.....