قسمت دوازدهم
استراتژی قیام و
سرنگونی
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادیبخش با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادیبخش با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
قسمت دوازدهم
500هزار
میلیشیا و تعطیل دفاتر در 250 نقطه
چکیده حرف خمینی که بعداً هم صدها و هزاران بار توسط سران و سردمداران و دژخیمان و مزدوران رژیم و حکام شرع و دادستانهای ارتجاع و رؤسای قوه قضاییه او تکرار شد این بود که مجاهدین بدتر از کفار و دشمن اصلی این رژیم هستند. بهعنوان مثال رئیس دادگاه ارتجاع در شهر بم هنوز یک ماه از حرفهای خمینی نگذشته، رسماً در 2مرداد 59 نوشت و مهر کرد که:
«مجاهدین خلق به فرمان امام خمینی مرتدین و از کفار بدترند. هیچگونه احترام مالی ندارند، بلکه حیاتی هم ندارند. لذا دادگاه انقلاب اسلامی به شکایت دروغی آنها وقعی نگذارد».
بنگرید که این یک مقام قضایی رژیم آخوندهاست که نزدیک به 30سال پیش، بدون اینکه مجاهدین کمترین خشونت و یا حتی یک شلیک کرده باشند، میگوید بهفرمان خمینی مجاهدین حرمت حیات هم ندارند.
دژخیم مزبور که آخوندی به نام علامه بود این را در جواب شکوائیه یک کتابفروش هوادار مجاهدین در شهر بم مینویسد که مزدوران ارتجاع به کتابفروشی او حمله نموده و آن را تبدیل به ویرانه کردهاند. حتی تعداد زیادی قرآن را هم پاره نموده و پولهای آن را هم به غارت برده بودند.
چکیده حرف خمینی که بعداً هم صدها و هزاران بار توسط سران و سردمداران و دژخیمان و مزدوران رژیم و حکام شرع و دادستانهای ارتجاع و رؤسای قوه قضاییه او تکرار شد این بود که مجاهدین بدتر از کفار و دشمن اصلی این رژیم هستند. بهعنوان مثال رئیس دادگاه ارتجاع در شهر بم هنوز یک ماه از حرفهای خمینی نگذشته، رسماً در 2مرداد 59 نوشت و مهر کرد که:
«مجاهدین خلق به فرمان امام خمینی مرتدین و از کفار بدترند. هیچگونه احترام مالی ندارند، بلکه حیاتی هم ندارند. لذا دادگاه انقلاب اسلامی به شکایت دروغی آنها وقعی نگذارد».
بنگرید که این یک مقام قضایی رژیم آخوندهاست که نزدیک به 30سال پیش، بدون اینکه مجاهدین کمترین خشونت و یا حتی یک شلیک کرده باشند، میگوید بهفرمان خمینی مجاهدین حرمت حیات هم ندارند.
دژخیم مزبور که آخوندی به نام علامه بود این را در جواب شکوائیه یک کتابفروش هوادار مجاهدین در شهر بم مینویسد که مزدوران ارتجاع به کتابفروشی او حمله نموده و آن را تبدیل به ویرانه کردهاند. حتی تعداد زیادی قرآن را هم پاره نموده و پولهای آن را هم به غارت برده بودند.
***
این در شرایطی بود که بهگفته سردمداران و سرکردگان و ایادی رژیم مجاهدین در سراسر ایران حدود 500هزار میلیشیا داشتند.
آقا محمدی رئیس ستاد تروریستی نصر که مسئول امور عراق در دفتر خامنهای و سپس معاون سیاسی رادیو و تلویزیون رژیم بود یکبار گفت: «در اوایل انقلاب شاید حدود500هزار میلیشیا گروههای تروریستی در کشور سامان داده بودند» (تلویزیون رژیم 25/12/78).
-واینهم روزنامه عصر آزادگان بتاریخ 14دی 1378 به قلم اکبر گنجی که نوشته بود:
«گروههایی بود که رهبری استثنایی و کاریزمایی امام خمینی را قبول کرده بودند.
جبهه دوم متشکل از شخصیتها و گروههای سیاسی بود که با رهبری امام در دوران تأسیس دولت مسأله داشتند… .
دسته دوم شامل گروههای مسلحی بود که با اصل انقلاب و شکل گیری جمهوری اسلامی مسأله داشتند… فرقه رجوی در رأس این سازمانهای تروریستی قرار داشت… و با پشتیبانی پانصد هزار میلیشیا (شبهنظامیان) که در سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، میتوانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در حول و حوش امام قرار دارند، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند».
***
اما در روز 4تیر 1359 پس از اعلان جنگ
رسمی و آشکار خمینی، ما باز هم برای به تأخیر انداختن جنگ و خونریزی و استمرار
مسالمت، توانستیم اوضاع را کنترل کنیم و جنگ محتوم و در تقدیر را، باز هم یکسال
دیگر به تأخیر بیندازیم. همان شب اطلاعیه تعطیل بیش از 250 ستاد و دفتر مجاهدین در
سراسر کشور را نوشتیم و از این پس مجاهدین تا آنجا که امکانپذیر بود به مبارزه مخفی
یا نیمه مخفی روی آوردند و صدها هزار نفر از هواداران هم که امکان مخفی کردن آنها
وجود نداشت شیوههای کار خود را عوض کردند و به گستردهترین صورت در تمامی شهرها و
روستاهای کشور به پهن کردن بساط های ثابت یا سیار خیابانی همت گماشتند. خمینی فکر
میکرد اگر از مقرها و ستادهایمان بیرون برویم دیگر کار تمام است اما نتیجه معکوس
شد و پیوند هرچه بیشتری بین خلق و مجاهدخلق برقرار گردید. در عین حال سرکوب و
دستگیری و شکنجه و قتل مجاهدین نیز همچنانکه حاکمان شرع خمینی میگفتند و مینوشتند
بیدریغ ادامه داشت.
بهراستی که کنترل نیروی عظیم مجاهدین بهنحوی که در برابر آن همه جنایتها عکسالعمل نشان ندهند، یک گلوله از جانب ما شلیک نشود و حتی یک نفر هم بهدست ما سهواً کشته نشود، کار شگفت و بیمانندی بود که با انضباط فوق تصور نسل انقلاب محقق شد.
اینها را از اینبابت میگویم که معلوم باشد ما برای ادامه زندگی مسالمتآمیز، همه آزمایشها را ازسر گذراندیم. تا اگر ذرهیی هم امکان رفرم و اصلاح در این رژیم باشد، نادیده نگیریم.
بهراستی که کنترل نیروی عظیم مجاهدین بهنحوی که در برابر آن همه جنایتها عکسالعمل نشان ندهند، یک گلوله از جانب ما شلیک نشود و حتی یک نفر هم بهدست ما سهواً کشته نشود، کار شگفت و بیمانندی بود که با انضباط فوق تصور نسل انقلاب محقق شد.
اینها را از اینبابت میگویم که معلوم باشد ما برای ادامه زندگی مسالمتآمیز، همه آزمایشها را ازسر گذراندیم. تا اگر ذرهیی هم امکان رفرم و اصلاح در این رژیم باشد، نادیده نگیریم.
***
گواهی اضداد
13سال پیش در سالگرد 30خرداد در سال 1375، در همین رابطه من قسمتهایی از کتابی به نام «مجاهدین ایران» را که در آمریکا منتشر شده و نویسنده آن در زمره اضداد شناخته شده مجاهدین است، قرائت کردم.
امروز هم برای یادآوری وثبت در سینه تاریخ درباره وقایع آنروزگار ترجیح میدهم که از همان کتاب استفاده کنم. نوشته است: مجاهدین پیوسته بهخط عدمدرگیری خود با رژیم ادامه میدادند، درحالی که مراکز و دفاترشان در شهرهای مختلف پیوسته در معرض اشغال و تهاجم بود و «آنها حتی سعی کردند مرکز مجاهدین را در تهران اشغال کنند» ولی بهدلیل حمایتهای مردمی مجاهدین، موفق نشدند.
- «حزباللهی ها، بدون شک با تحریک ازسوی حزب جمهوری، جنگ علیه مجاهدین را بهراه انداختند . آنها به دفاتر مجاهدین، چاپخانه آنها، بسیج انتخاباتی آنها در شهرهای تهران، رشت، گرگان، همدان، میانه، مشهد، شیراز، اصفهان، کرمانشاه، خمین، ملایر و قائمشهر حمله کردند. این حملهها منجر به سهکشته و هزار زخمی شد. حمله به تظاهرات تهران، که 200هزار نفر در آن شرکت کرده بودند، منجر به مجروح شدن شدید 23هوادار سازمان گردید».
- «رژیم تنها به تبلیغات بسنده نکرد و اهرمهای دیگر را نیز مورد استفاده قرار داد. دادستان کل در روز 11آبان59، نشریه مجاهد را بهجرم دروغپراکنی ممنوع کرد. نشریه آنها تا اواسط آذرماه، زمانی که سازمان یک چاپخانه زیرزمینی تأسیس نمود، بهطور مرتب منتشر میشد. کمیتههای محلی تلاش کردند که رهبران مجاهدین را دستگیر کنند. اکثر آنها مخفی شده بودند، اما بسیاری از هواداران و کادرها، بازداشت شده و بعداز خرداد60 اعدام شدند. پاسداران دفاتر مجاهدین را بسته و تظاهرات آنان را با آتش گشودن به سمت جمعیت و دستگیریهای گسترده مختل ساختند» و «از آن گذشته، حزبالله، بهاحتمال قوی بهدستور حزب جمهوری اسلامی، یک موج ترور را شروع کرد. آنها روزنامهفروشهایی که نشریه مجاهد را میفروختند بهگلوله بستند، افرادی را که مظنون به هواداری از مجاهدین بودند کتک میزدند، خانهها را با بمب مورد حمله قرار میدادند (از جمله خانه خانواده رضایی) ، به دفاتر انجمنهای دانشجویان مسلمان حمله میکردند، کنفرانسها را بههم میزدند، بهخصوص کنفرانس اتحادیههای کارگری، و بهطور فیزیکی به جلسهها حمله میکردند و فریاد میزدند ”منافقین بدتر از کفار هستند“ . تا 30خرداد60، این حملههای حزباللهیها به همراه تیراندازیهای پاسداران، منجر به کشته شدن 71تن از مجاهدین شده بود.
در 7اردیبهشت60، مجاهدین یک تظاهرات بزرگ ترتیب دادند که نسبت به بستن روزنامه بنیصدر و شهادت 4تن از تظاهر کنندگان در قائمشهر اعتراض کنند. در این راهپیمایی که بیشاز 150هزار نفر در آن شرکت داشتند، پلاکاردهایی که خواستار اجرای عدالت در مورد قاتلان قربانیان قائمشهر میشد، را حمل میکردند. [منظور 4 شهید تظاهرات قائمشهر است] . رژیم بهروشنی در حال از دست دادن کنترل در خیابانها بود. روز بعد، دادستان کل هرگونه تظاهرات آتی از جانب مجاهدین را ممنوع کرد». سپس «مجاهدین در یک نامه سرگشاده به آیتالله خمینی، شکایتهای قبلی خود را تکرار کردند، کسانی را که بهوسیله حزبالله کشته شده بودند لیست کردند، به این نکته اشاره کردند که حتی یکی از قاتلان درمقابل عدالت قرار نگرفته است، و اخطار کردند که اگر همه راههای مسالمتآمیز بسته شود، آنها هیچ راهی جز این که به جنگ مسلحانه بازگردند، ندارند».
اینها نوشته و گواهی کسی است که بههیچوجه دل خوشی از مجاهدین نداشته و ضدیتهای بسیار هم ورزیده است
پایان قسمت دوازدهم
ادامه دارد.....