شهدای راه آزادی ندا آقا سلطان سمبل قیام مردم ایران در سال ۸۸


شهدای راه آزادی ندا آقا سلطان سمبل قیام مردم ایران در سال ۸۸ 
تاریخ تولد:‌ ۳ بهمن ۱۳۶۱
محل تولد:‌ تهران
تحصیلات:‌ دانشجوی الهیات واحد شمال دانشگاه آزاد تهران
تاریخ شهادت:‌ ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
محل شهادت:‌  تهران خیابان امیرآباد
نحوه شهادت:‌ هدف قرار گرفتن توسط تک تیرانداز لباس شخصي

روز ۳۰ خرداد ۸۸، در گرماگرم اعتراضات مردم ایران به تقلب در اعلام نتیجه انتخابات قلابی رژیم، دختر جوانی هدف یک تک تیرانداز شبه نظامی لباس شخصي قرار گرفت. به گفته عفو بین الملل این واقعه پی چراغ سبز علی خامنه ای در نماز جمعه ۲۹خرداد ۱۳۸۸ به نیروهای سپاهی، بسیجی و انتظامی برای سرکوب معترضین رخ داد.
انتشار فیلم کوتاهی از لحظات جان سپردن او که با تلفن همراه گرفته شد، بازتابهای فراوانی در جهان به دنبال داشت و از آن پس چهره او که با چشمان باز با زندگی وداع کرد، تبدیل به سمبل قیام نوپای مردم ایران علیه حاکمیت ظلم و جور آخوندی شد و چشمان جهانی را به واقعیت آنچه در ایران می گذرد باز کرد.  به نوشته هفته نامه تایم، لحظه جان سپردن وی پربیننده ترین مرگ یک انسان در تاریخ بشریت شد.
راستی ندا که بود؟ کدام چرائیها او را به خیابانها در بحبوحه اعتراضات کشانده بود؟ او چه می‌خواست؟
 ندا آقا سلطان متولد ۳ بهمن ماه ۱۳۶۱ در یک خانواده متوسط در تهران و دانشجوی دانشکده الهیات و معارف واحد شمال دانشگاه آزاد تهران بود ولی به دلیل فشار از جانب مسئولین دانشگاه به خاطر رعایت حجاب اجباری ترک تحصیل کرد. پس از آن به طور خصوصی به فراگیری زبان ترکی و موسیقی پرداخت و ویالن می نواخت.
خانم هاجر رستمی مادر ندا در وصف دخترش می‌گوید: 
ندا دنبال آزادی بود. او به عنوان یک زن، دنبال آزادی های اجتماعی و زندگی انسانی بود. همیشه می گفت: «زن و مرد هیچ تفاوتی با هم ندارند برابر هستند اما چرا در ایران حقوق زن و مرد یکی نیست. چه فرقی بین زن و مرد است؟ چرا چون زن هستم باید حجاب اجباری داشته باشم و در قانون حق من ضایع شود».
ندا به دلیل اینکه در دانشگاه چادر اجباری بود نتوانست این اجبار را بپذیرد و دانشگاه را ترک کرد. مدام می‌گفت: «در محیطی که همه زن هستند چرا باید چادر سر کنم؟ چرا وقتی بیرون می روم باید نگران باشم که به نوع پوشش من گیر ندهند و چرا مهمانی که می روم باید استرس داشته باشم که یکباره نریزند و نگیرند... برای ندا در اصل برابری زن و مرد، دغدغه بود. او آزادی می خواست...».
روز ۳۰ خرداد ۸۸، ندا در حالیکه خود در انتخابات پوشالی ریاست جمهوری رژیم شرکت نکرده و رأی نداده بود، در اعتراض به اعلام نتیجه تقلبی انتخابات، در اعتراضات مردمی شرکت کرد.
حمید پناهی معلم موسیقی ندا که با او به قصد شرکت در تظاهرات رفته بودند درباره ندا گفت که او یک فعال سیاسی نبود ولی نسبت به نتیجه انتخابات ناراحت بود. خانواده و نامزدش به او اصرار کرده بودند که در خانه بماند ولی او پاسخ داده بود که از مرگ نمی ترسد.
مادر ندا در همین رابطه می گوید:‌«روز ۲۵خرداد چند نفر را شهید کرده بودند. این خیلی روی ندا تأثیر گذاشته بود. ۱۸۰درجه تغییر کرده بود.» خانم هاجر رستمی افزود:‌ «روز شنبه ساعت که نزدیک ۳ شد لباس پوشید که برود. خواهش کردم که نرو و گفتم که حکم تیر داده اند، اما گفت من با جوانهای دیگر چه فرقی دارم. آنها هم همه پدر و مادر دارند. هرچه گفتیم امروز خیلی اوضاع خطرناک است، قبول نکرد و رفت.»

این چنین بود که شوق آزادی، ندا را برای دادخواهی مردم در زنجیر در روز ۳۰ خرداد ۸۸ به خیابانها و پذیرش خطر کشاند.
ندا شیفته آزادی و سرشار از شادی و عشق و زندگي بود. ندا به دنبال ایرانی  بود که در آن زن در مقام انساني خود آزاد و برابر با مرد شناخته شود، و زنان و دختران ايران استعدادهايشان شكوفا گردد و توانايي شان در سازندگي جامعه و پيشرفت آن بكار گرفته شود. ايراني كه موسیقی، شاد زیستن، عشق ورزیدن و دوست داشتن در آن حرام و فعل ممنوعه نباشد. و در یک کلام ندا حامل آرزوهایی بود که آخوندهای حاکم آن را بر زنان و همه مردم ايران حرام می‌دانند.
و چنين است كه ندا سمبل شورش زنان به جان آمده ایران علیه همه بیدادها و قوانین زن ستیز آخوندهاست. پس از شهادت ندا یک جمله زبانزد خاص و عام در ایران و سراسر جهان شد که گویای حقیقتی بزرگ و موجب بیداری بسیاری وجدانها شده است:‌
«ندا با چشمان باز از دنیا رفت، شرم بر ما اگر با چشمان بسته زندگی كنیم».

ایران:‌ گلرخ ایرایی خواستار نجات جان زندانی اعتصابی می شود


ایران:‌ گلرخ ایرایی خواستار نجات جان زندانی اعتصابی می شود 
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی که تنها به خاطر نوشتن یک کتاب منتشر نشده علیه مجازات ضدانسانی سنگسار در بند زنان زندان اوین در اسارت به سر می برد، طی نامه سرگشاده ای خواستار اقدام جامعه بین المللی برای نجات جان زندانی سیاسی اعتصابی سعید شیرزاد شد.
سعید شیرزاد، یک فعال حقوق کودکان است، که به سبب فعالیت هایش در زندان به سر می برد و نزدیک به دو ماه است که در اعتراض به یورش به بند زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت کرج و انتقال زندانیان به بند امنیتی و مصادره اموال و امکاناتی که با هزینه خودشان تهیه کرده بودند، هنوز در اعتصاب غذا می باشد.
خانم ایرایی از پشت میله های زندان، دولت های اروپایی که بدون توجه به نقض فاحش حقوق بشر در ایران روابط تجاری خود با رژیم آخوندی را ادامه می دهند در رابطه با جان این زندانی سیاسی مسئول می داند. وی در بخشی از نامه خود با اشاره به حمله به بند زندانیان سیاسی در گوهردشت چنین نوشته است:‌

اجرایی شدن این تصمیم خودسرانه مردانی (رییس زندان گوهردشت کرج) پیش از آن که نشان از کینه‌جویی وی باشد نمایانگر روح اوج بی‌قانونی در این کشور بی در و پیکر است.کشوری که اگر دادستانی و قوه قضائیه آن دارای صلاحیت می‌بودند، یقیناً می‌بایست در برابر این حجم وحشی‌گری پاسخگو می‌بودند. اینجا هر که زورش بیشتر است، هرگونه که امیالش طلب کند می‌تازد و آنان که شعور اعتراض بر این توحش را دارند قربانی می‌شوند.
همه‌ی این‌ها در روزها و ساعاتی رخ داده که روحانی در برابر فلاش دوربین‌هایی از کشورهای مختلف به ما پوزخند حواله می‌کرد. به راستی مسئولیت جان سعید به عهده کیست؟
قدرت‌هایی که با سکوت یا لبخندهایشان اعتبار می‌دهند به این خشونت عریان؟ یا سازمان زندان‌ها؟ که با قرار دادن امثال مردانی در مقام و جایگاهی این‌چنین، به آن‌ها مجوز می‌دهد با جان آدمی بازی کنند و پاسخگو هم نباشند. یا قوه قضائیه و دادستانی؟ که طی این سالیان به کرات عدم استقلالشان اثبات شده است. یا ارگان‌های بازداشت کننده و بازجویان که فرمانروایان این‌گونه تاخت‌وتازها هستند؟
سازمان‌ها و نهادهای حقوق بشری دنیا بدانند حال رفقا و عزیزان ما در دستانی ست که بر گریبانشان دست انداخته‌اند.
سعید شیرزاد همچنان به خواسته‌ی خود در اعتراض به عمل وحشیانه مسئولین زندان در اعتصاب غذا می‌باشد.
جان سعید در خطر است و سکوت ما این خطر را دو چندان می‌کند.
گلرخ ابراهیمی ایرایی
۲مهر۹۶ - بند زنان زندان اوین

تحریم‌ها - «هیچ بانک خارجی «ال سی» باز نمی‌کند!


تحریم‌ها - «هیچ بانک خارجی «ال سی» باز نمی‌کند!
جامعه بین‌الملل خود را آماده می‌کند تا به دلیل پنهانکاری و نقض تعهدات بین‌المللی تحریم‌های بیشتری را علیه دیکتاتوری خامنه‌ای به اجرا درآورد.
در حالیکه یوکیا آمانو در تازه‌ترین سخنان اعلام کرد: «ما نمی‌توانیم تائید کنیم، رژیم ایران در حال اجرایی توافق هسته ای است», تمامی علائم و نشانه ها سخن از چشم اندازی های تیره و تار برای نظام اخوندی دارند.
برای نمونه یک کارگزار حکومتی با اشاره به رشد صادرات نفتی و گازی رژیم در فردای قراداد هسته ای، از سخت شدن نقل و انتقال ارز و همچنین مسدود ماندن مجاری بانکی برای بانک های ایران خبر داده است.

 سخنگوی حکومتی در اتحادیه صادرکنندگان فرآورده های نفت؛ گاز و پتروشیمی گفت: «پس از برجام نظام بانکی کشور تلاش کرد تا با اتصال به شبکه بین‌المللی بانکی نقل و انتقالات بین‌المللی درآمدهای صادرات را تسهیل کند، اما به دلیل به جا ماندن برخی از تحریم‌های آمریکا که شامل برخی از افراد و شرکت های ایرانی می شد، بانک های بین‌المللی درباره مراودات بانکی سختگیرانه تر برخورد می کردند، چرا که باید اطمینان حاصل می کردند که نتیجه این مراودات بانکی شامل حال لیست خاص تحریمی آمریکا نشود». (خبرگزاری حکومتی مهر ۵ مهر ۱۳۹۶)

موضوع نقل و انتقالات بانکی همان پاشنه آشییل رژیم آخوندی است که حتی با اجرایی شدن توافق هسته ای، هنوز لاینحل باقی مانده و پیش بینی بسیاری از کارشناسان براین است که این قفل نه تنها در آینده نزدیک باز نخواهد شد، بلکه شرائط به دلیل وجود علائم رویارویی مجدد جامعه جهانی با سیاست های مخرب حاکمیت در زمینه هایی مانند پروژه های موشکی، صدور تروریسم و بنیادگرایی و نقض حقوق بشر در ایران وبه تبع آن به جریان افتادن تحریم‌های جدید علیه افراد حقیقی و حقوقی در دیکتاتوری خامنه‌ای، وخیم تر نیز میگردد.
براین منطق عدم اعطاء ال سی یا همان اعتبار نامه های مالی و بانکی به بانک های رژیم که بسیاری از آنها منابع تامین مالی برای پروژه های مخرب رژیم آخوندی هستند، یکی از نمونه های علائم پایداری ماندن این بحران می باشند.

این کارگزار رژیم در ادامه ضمن اعتراف به عدم تمایل بانک های بزرگ خارجی برای برقراری رابطه مالی با دیکتاتوری ولی فقیه و اینکه طی دهسال گذشته «توانسته ایم تنها با بانک درجه ۲ آسیایی و اروپایی ارتباط برقرار کنیم» ادامه می دهد: «هیچ کشوری تاکنون نتوانسته است برای ایران ال.سی باز کند تا از طریق آن بتوانیم نقل و انتقالات مالی داشته باشیم. از سویی دیگر فشارهای آمریکا بر هالک بانک ترکیه و اتهام وارد کردن به برخی مقامات بلند پایه این کشور به بهانه دور زدن تحریم‌ها و کمک به ایران، موجب شد تا بانک های این کشور نیز با احتیاط با بانک های ایرانی همکاری کنند. به این ترتیب انتقال درآمدهای صادراتی فرآورده های پتروشیمی در حال حاضر یا به صورت تهاتر انجام می شود یا در قالب ترنسفر (انتقال نقدی) پولی انجام می شود». (همان منبع بالا)

لازم به ذکر است که قرارداد تهاتر (جنس در مقابل جنس یا خدمات) همان شیوه ای است که عموما براى خريدهاى نظامى بکار مى‌رود و فروشنده کالا موافقت مى‌کند که صد در صد ارزش قرارداد را از کشور خريدار، کالا يا خدمت، خريدارى نمايد.

حمیدرضا طاهرزاده: در سوگ گلچین، هنرمندی نادر در گلزار بی همتای موسیقی


حمیدرضا طاهرزاده: در سوگ گلچین، هنرمندی نادر در گلزار بی همتای موسیقی 
شوربختانه هنرمند نامدار و صدای پرطراوت زیبای عشق و انسانیت "نادر گلچین" خاموش شد.
دست تقدیر اینبار نیز از گلزار فرهنگ و هنر و انسانیت این کهن دیار؛ یکی از گلچین ترین نوادر روزگارمان را چید.
الهی به مستان جام شهود 
به عقل آفرینان بزم وجود
به آنان که بی باده مست آمدند
ننوشیده می‌ می پرست آمدند
دلم مجمر آتش طور کن
گلم ساغر آب انگور کن

عطر نوای دل انگیز این فرزانه خسته دل، سالیان سال در گلستان سرسبز موسیقی ایران جانهای عاشقان موسیقی سالم را گرما و شور و زندگی میبخشید. در کنار هنر ارزنده و درخشانش، شخصیت و منش والای انسانی گلچین همواره زبانزد و مورد احترام و ستایش هنرمندان و هنردوستان شریف و مردمی ایران بوده است.
نادر گلچین در آذر ماه سال ۱۳۱۵ از پدر و مادری آذری در شهر زیبای رشت دیده به جهان گشود. در ایام کودکی بطرزی عجیب، عشقی وافر به ادبیات و موسیقی در وی شکل گرفت و به سرعت بارز شد. نادر کوچک از همان زمان شروع به آموختن ترانه های محلی خطه شمال و نیز جمع آوری اشعار شاعران نامدار ایران و بخاطر سپردن آنها نمود. از این جهت سینه او گنجینه ای از هزاران بیت اشعار ناب از بزرگان ادب ایران زمین بود و او بعدها این سرمایه عظیم ادبی را توشه کار هنریش قرار داد و از آنها بهره های فراوان گرفت. اولین اجرای صحنه او در سن ۱۶ سالگی و در یک برنامه در تئاترگیلان در شهر رشت بود که در آنجا در نقش ابراهیم موصلی قطعاتی را در دستگاه همایون اجرا کرد که مورد استقبال عموم واقع شد و راه را برای فعالیتها و آموزش موسیقی برای او گشود.
وی در آغاز با استفاده از صفحات گرامافون و شنیدن آثار خوانندگان بزرگ آن دوران از قبیل ادیب خوانساری، ظلی و تاج اصفهان با دستگاهها و گوشه ها و ردیف موسیقی آشنا شد و با ممارست و تلاش پیگیر خود، آنها را نزد خویش آموخت .زنده یاد گلچین در مصاحبه ای به همین موضوع اشاره میکند و از سایر استادانی سخن میگوید که در رشت فعالیت هنری داشتند،از جمله استاد اکبرپور و دیگران که از آنها بسیار آموخت و خود بعدها در زمره همکاران او نیز قرار گرفتند.زنده یاد گلچین در سال ۱۳۳۹ به دعوت اداره کل فعالیتهای هنری فرهنگ و هنربه این مرکز موسیقی پیوست و سالیان سال در آنجا با هنرمندان بزرگی چون استادان زنده یاد عماد رام، فرامرز پایور، محمد حیدری و بسیاری دیگر فعالیت حرفه ای خود را در ارائه آثار موسیقی ناب ملی ادامه داد.
در آن دوران هنرمندان وابسته به این اداره هنری که بعدها به وزارت فرهنگ و هنر تغییر نام داد بشدت با محدودیتهایی از سوی این وزارتخانه برای اجرای موسیقی مواجه بودند. آنها فقط مجاز به اجرای برنامه هایی بودند که این وزارتخانه برای آنها تدارک میدید و بطور کلی از شرکت در برنامه های جاری رادیو و تلویزیون تا حدودی زیادی محروم بودند. اما بعدها با تغییر سازمان کار در وزارت فرهنگ وهنر بتدریج با ورود این هنرمندان به رادیو و تلویزیون چهره آنها برای مردم ایران شناخته تر گشته و بالاخره آنها توانستند بعنوان هنرمندان نامی ایران در سالهای اواخر چهل و پنجاه برای مردم ایران در سطوحی بسیار بالا هنر درخشان خویش را عرضه کنند. نادر گلچین نیز با بهره وری از صدایی بسیار لطیف و گرم و سبکی کاملا متمایز از دیگران که باید آنرا بحق " سبک گلچین " نامید توانست به مدد استعداد و خلاقیت و درک و شعور عمیق ادبیش، آثار هنرمندان بزرگی را که برایش میساختند به زیباترین و دقیقترین شکل ممکنه ارائه کند.
گلچین با هنرمندان نامداری در رادیو و تلویزیون همکاری داشت. علاوه بر استادان عماد رام و فرامرز پایور، او قطعات زیادی نیز با هنرمندان دیگری از جمله استادان جاودانه یاد پرویز یاحقی، جبیب الله بدیعی، همایون خرم، مجد، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، فریدون حافظی، منصورصارمی و دیگران در برنامه های گوناگون از جمله گلهای تازه اجرا نموده است. نویسنده این سطور از دوران خردسالی بهمراه برادرهنرمندم، استاد از کف رفته منوچهر طاهرزاده عمیقا متاثر ازصدای فوق العاده استاد گلچین بوده و این شناخت را نیز دقیقا مرهون آموزه های پدرمان بودیم که از دوستداران صدای نادر بود. آشنایی ما با این هنرمند و نیز استاد رام بهمان زمانهایی برمیگردد که بتازگی در کرمانشاه تلویزیون شبکه غرب ایران احداث شده بود و ما میتوانستیم برنامه هنری این هنرمندان را که از تهران رله میشد دریافت کنیم. برادرم در همان سنین نوجوانی بقدری شیفته و واله گلچین شده بود که برای دیدار او سر از پای نشناخته راهی تهران شد و در این ملاقات بشدت مورد لطف و مهربانی و شاگردنوازی گلچین عزیز واقع گشت، این امر برای من هم که بعدها افتخار و توفیق دیدارشان نصیبم شد همواره خاطره انگیز بود.
در کارنامه درخشان و افتخار آمیز نادر گلچین قریب سیصد ترانه و آواز در فرمهای گوناگون از موسیقی سنتی تا موسیقی محلی و موسیقی روز و مدرن آن روزگار وجود دارد که او با مهارتی وصف ناپذیر به همه آن کارها جان و آنی مخصوص بخود دمیده که حقیقتا او را در زمره بزرگترین خوانندگان معاصر ایران قرار میدهد.
همانطور که در بالا آمد، او گلچینی از همه ارزشهای متعالی هنری و انسانی را در خود جمع کرده بود. طبع لطیف و روحیه عرفانی و شخصیت انسانیش در کنار ارزشها و توانمندیهای اجرایی و تسلط چشمگیر استاد گلچین به ادبیات در وی مجموعه ویژه ای خلق کرد که به جرات باید او را در کنار استاد بنان بعنوان یکی از برجسته ترین تصنیف خوانهای منحصر بفرد موسیقی ایران نامید. او از هیچکس تقلید نمیکرد و مهر ممتاز اجراهایش در همه آثار بنحو بارزی گوشنواز است. از مجموعه آثارش نزدیک به سی ترانه جاودانه را دوست دیرینه اش استاد بی بدیل عماد رام برای او ساخته است که گلچین شخصا آنها را در زمره بهترین آثارش تلقی میکند . او همواره عماد را میستود و از او بعنوان یک اسطوره بزرگ و هنرمندی کم نظیر در امر آهنگسازی و نوازندگی فلوت یاد میکرد. در مصاحبه هایی که از این هنرمند ارزنده بجای مانده وی با فروتنی خاص خودش که همیشه ماخود به حیا بود،به این امر اذعان میکند و شخصیت و هنر والای یار دیرینه اش را میستاید.
او در یک مصاحبه تلویزیونی در کانادا ضمن برشمردن برخی از ترانه هایش به یکی از ماندگارترین آنها بنام مناجات "الهی به مستان جام شهود" با فلوت استاد عماد رام میپردازد. زنده یاد گلچین به زلزله ویرانگر بویین زهرا اشاره میکند و تلاشهایی که در آن زمان مردم برای کمک به قربانیان انجام میدادند را شرح میدهد. گلچین در آنجا به تلاش پهلوان تختی برای جمع آوری کمکهای مردمی اشاره میکند و اینکه همزمان در یک برنامه تلویزیونی زنده در حالیکه از یک سو پهلوان بزرگ میهن تختی را در حال دریافت کمکهای مردمی نشان میداده او و بهمراه فلوت جاودانه عماد جان رام هم فی البداهه روی شعری از میزرا حبیب خراسانی مناجات مربوطه را میخواند و در پی آن "در این حال مستی صفا کردم" را اجرا کرده که از آن بعنوان یکی از زیباترین آثار هنری و خاطرات بزرگ زندگیش یاد میکند.
استاد گلچین عزیز در پیشبرد و ارائه موسیقی سالم و علمی در ایران با تلاشی خستگی ناپذیر و پویایی فطری که در هنرش نهفته بود نفش عظیمی در ارتقای موسیقی ما ایفا نمود. اما براستی ارزشهای این هنرمند مردمی و میهن دوست در همینجا خلاصه نمیشود. او در اوج بلوغ هنریش با روی کار آمدن حکومت هنرکش آخوندی در چهل سالگی از همه فعالیتهای هنری محروم شد و این خورشید درخشان به محاق رفت. خانه نشینی و سکوت دردناکش تا آخر عمر ادامه یافت و این استاد هرگز هنر و شخصیت والایش را به هیچ وجه ممکنه به حکومت منحوس ولایت فقیه نیالود و برخلاف برخی از هنرفروشان خودفروخته و عافیت طلب ننگ آمیختن به این جرثومه جهل و سیاهی را نپذیرفت و در خاموشی و تنهایی جان به جانان سپرد
در توصیف ابعاد شخصیت انسانی این استاد بزرگوار و فرزانه بزرگ هنر زمان ما همین قدر میتوان بسنده کرد که گلچین قبل از انکه هنرمند یا خواننده ای بی بدیلی باشد انسانی والا،مهربان، شریف و ازاده است که هیچگاه در طول زندگی و عمرافتخارآمیز هنری خود،شخصیت و هنر ارزنده خویش را تسلیم هیچ جبار وجلادی نکرد. نه در دوران سیاه آریامهری و نه در حکومت پلیدان آدمخوار آخوندی، هرگز مرعوب هیچکس نشد و همواره قلب مهربانش مالامال از عشق به مردم و هنر و فرهنگ این سرزمین بلادیده بود.
بعد از مرگ دردناک دختر هنرمندش برای مدتی به کانادا آمد و در آن دوران این سعادت را داشتم که در تماسی مستمر با این گوهر درخشان هنر موسیقی ایران با او درد دلی داشته باشیم. استاد از بی مهری های زمانه و نیز از ظلم و جنایت وصف ناپذیری که حکومت جباران بر سر هنرمندان و عموم مردم ایران آورده اند با همان کلام بلیغ و با دلی پردرد و قلبی مجروح و خونین سخن میگفت و از اینکه همه سختیها را بجان خریده و هرگز تسلیم جباران هنرستیز نشده یک سینه سخن چون در و گهر بر زبان میبارید. او همواره این آرزو را در دل میپرورانید که ایران زمین روزی جایگاه واقعی خودش را در میان ملل جهان بیابد و موسیقی ایران از زیر یوغ این قوم وحشی خونخوار رهایی یابد و بتواند چهره جهانی بخودش پیدا کند زیرا در این موسیقی چنین توانمندی و پتانسیل بزرگی برای دست یابی به قلل رفیع موسیقی جهان وجود دارد. او در عین حال ستایشگر هنر مرضیه و نیز مبارزات این هنرمند بزرگ بود و میگفت خانم مرضیه برای هنرمندان ایران آبرو و اعتبار خرید.
در روزهای پایانی حیات پرفروغش برخی از شاگردان و دوستدارانش از اینکه استاد فرزانه ما تا به این حد حتی در بستر مرگ مورد بی مهری مقامات!! واقع شده که حتی برخلاف رسم جاری که در چنین شرایطی برای مرده خواری دوربینهای تلویزیون ارتجاع در کریدورهای بیمارستانها مشغول فیلمبرداری از هنرمندان در حال احتضار هستند به سراغ ایشان نرفتند دچار تعجب گشته اما گویا استاد در آن حالات جانکاه بیماری از اینکه آن حضرات پلید سروقت ایشان نرفته ابراز مسرت و سرفرازی میکرده است و خانواده شریف استاد نیز راه را کاملا بر این عناصر فرصت طلب بسته بوده اند.

 استاد گلچین عزیزمان با آسودگی و خاطری ممطئن بالاخره ازاین کویر وحشت پرواز کرده تا سلام مارا به شکوفه ها و به باران برساند...
به یقین گذشت زمان حضور نوادری چون نادر گلچین را که باعشق و خون دل از هنر حراست و نگاهبانی کرده اند پر رنگ تر و ماناتر خواهد کرد و در عوض نیز نام و نشان منحوس همه کسانیکه دامان پاک هنر را با آلودگی به بارگاه ولایت فقیه به هر گنداب متعفن و فضاحتی نابخشودنی کشاندند مفتضح و شدیدا رسوا خواهد کرد.
با تسلیت به خانواده محترم استاد گلچین در فراق این انسان والا و نیز طیف فهیم و آزاده و متعهد در جامعه هنری و موسیقی و هم چنین دوستداران غمزده استاد گلچین گرامیمان! 
روانش شاد و یادش گرامی باد

در هر جمعی بنشینم از یادم نروی
در هر بزمی دور از رویت غم بامن آمیزد

سهیلا دشتی:‌ به بهانه روز اول مهر


سهیلا دشتی:‌ به بهانه روز اول مهر
اول مهر آمد. روزی که میلیونها نوجوان و جوان ایرانی وارد جامعه میشوند تا با کسب دانش بتوانند آینده کشور را تضمین کنند.
در ایران آخوند زده هیچ مسئله‌ای را نمیتوان بررسی کرد و ادعا کرد که این مورد یک شکل و یا روند بالنسبه متعادل و متعارف داشته باشد. هر کس که چنین ادعائی را داشته باشد به شهادت خود منابع رژیم می‌توان هزاران مدرک و دلیل برای رد این نظرات پیدا کرد. نمیشود راجع به موردی خواند یا نوشت که در آن ردی از سازندگی و نوآوری باشد. هرچه است نابودی است و ویرانی! درد است و فریاد!
قبل از اینکه در مورد فقط تعداد دانش آموزان مدارس نکته‌ای را روشن کنم، باید اذعان کرد که مسائلی مثل تحصیلات، بهداشت، مسکن و کار در کشورهای مترقی باعث بردن یا باختن یک حزب می‌شود. مقوله هائی که به همه مردم مربوط می‌شود و از پایه‌های اساسی دمکراسی است؛ یعنی دسترسی مردم به پایه‌ای‌ترین حقوق انسانی خود؛ اما در ایران تحت حاکمیت ولایت‌فقیه انتخابات برای تثبیت نظام است و نه برای حل کردن معضلات جامعه، کما اینکه در انتخابات گذشته ریاست جمهوری بارها خود ولی‌فقیه نیز به این مورد اشاره کرد. برای این که به نمایش هم رنگی بزنند مسائل متفرقه‌ای (که البته در جای خود مهم است.) مثل شرکت در کنسرت‌ها و یا برقراری آنها، اجازه ورود زنان به ورزشگاهها حربه‌ای برای انتخاب بین بد و بدتر شد. در میان هردو جناح که درد مردم دردشان نیست، هنرمند نمایانی را وارد میدان کرده که ناقوس ارتجاعی‌شان به صدا در آوردند و مردم را برای شرکت در این نمایش ترغیب کنند و پس از آن شرکت در انتخابات به عنوان پشتیبانی مردم به جامعه بین‌المللی حقنه شود.
 در سخنرانی روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل این مسئله به خوبی روشن شد. شاید به جرئت می‌توان گفت که روحانی تنها رئیس جمهوری بود که در سازمان ملل به اینکه ۴۲ میلیون نفر در انتخابات شرکت کرده اند؛ اشاره کرد و همانطور که قبلا نیز اشاره شده بود، برای خود می‌خواست وجاهتی نشان داد. در حقیقت شرکت در انتخابات بیشتر مصرف خارجی داشت. روحانی نماینده رژیمی است که به هیچکدام از معاهده‌های بین‌المللی پایبند نبوده و برای امضاء خودش هم ارزشی قائل نیست. او سال قبل در سازمان ملل پروتکل ۲۰۳۰ را برای از بین بردن بیسوادی در ایران امضاء کرده بود و تعهد داده بود که مفاد این پروتکل را اجرا کند. روحانی حتی در باغ سبز نشان دادن در روزهای قبل از انتخابات بر این مسئله تأکید داشت و درست در روزهای اول دوره دوم ریاست جمهوری‌اش با اولین حمله ولی‌فقیه، در جلسه‌ای که خودش ریاست آن را به عهده داشت، موضوع پروتکل ۲۰۳۰ را از روی میز برداشت و به درستی نشان داد که نماینده ولی‌فقیه است و بس.
 حال با مهر ماه دیگری روبرو هستیم. شرایط جامعه ایران برای کودکان و جوانانی که در سن تحصیلات هستند بسیار وحشتناک است. وجود کودکان کار و بی سرپرست و بی‌خانمان به مسئله‌ای روزانه تبدیل شده تا جائی که یک هفته قبل از شروع سال تحصیلی جدید، رژیم دست به جمع‌آوری کودکان خیابانی می‌زند و طبق معمول با دستگیری خیال پاک کردن کل مسئله را دارد.
در مورد کودکان و مدارس در ایران تحقیقات بسیار اندک است ولی همین اندک کافی است که بدانیم که این رژیم به گفته‌ای "این آمیزگان چنگیز و تخم ابو جهل! با ما آنچنان کردند که ننگ بشر بود".
به دنبال این بودم که در سال تحصیلی جدید آیا می‌توان آماری از تعداد دانش آموزان کشور پیدا کرد و در مورد آن نوشت. بر اساس آخرین آمار وزارت آموزش‌وپرورش تا به امروز ۱۲ میلیون و ۶۲۴ هزار نفر معادل ۹۶ درصد دانش‌آموزان در مدارس ثبت‌نام کرده‌اند. (در همین آمار متوجه یک نکته باید شد که ذکر نشده تعداد کل کودکان و جوانان ایران چند نفر است و اعلام کرده است که معادل ۹۶ درصد از دانش آموزان ثبت نام کرده اند و به این ترتیب می‌خواهد به مردم این دروغ را بگوید که تعداد دانش آموزان همان تعداد کل کودکان و جوانان ایران است.)
در قسمت بعدی گزارش و یا آمار وزارت آموزش و پرورش از تعداد دانش آموزانی که در هر مقطع تحصیلی ثبت نام کرده اند، آماری داده شده.
بر اساس آخرین آمار از وضعیت ثبت‌نام دانش‌آموزان تا به امروز ۱۲ میلیون و ۶۲۴ هزار و ۲۵۷ نفر در مدارس کشور ثبت‌نام کرده‌اند؛ تعداد دانش‌آموزان دوره ابتدایی، ۷ میلیون و ۶۲۹ هزار و ۱۰۶ نفر، تعداد دانش‌آموزان دوره متوسطه اول، دو میلیون و ۹۹۱ هزار و ۳۲۷ نفر!
تعداد دانش‌آموزان دوره متوسطه دوم، یک میلیون و ۹۴۴ هزار و ۲۵۰ نفر. تعداد دانش‌آموزان مدارس استثنایی، ۵۹ هزار و ۵۲۹ نفر و تعداد دانش‌آموزان پایه دهم، ۷۲۴ هزار و ۹۹۴ نفر!
۱۱٫۷ درصد دانش‌آموزان در رشته ریاضی، ۲۹٫۶ درصد در رشته تجربی، ۲۶٫۸ درصد در رشته انسانی، ۱۵٫۴ درصد در فنی‌وحرفه‌ای، ۱۵٫۹ درصد در کاردانش و ۰٫۶ درصد در رشته معارف ثبت‌نام کرده‌اند.
با یک جمع بسیار ساده از نزدیک به هشت میلیون دانش‌آموزی که در دوره ابتدائی ثبت نام کرده اند، قریب به پنج میلیون دانش آموزدر دوره متوسطه اول و دوم ثبت نام کرده اند. با توجه به تعداد دانش‌آموزی که در مدارس استثنائی و دانش آموزان پایه دهم بیش از دو میلیون دانش‌آموز پس از مقطع ابتدائی ترک تحصیل کرده اند و در آمار دیده نمی شوند. آیا دولت تدبیر و اصلاحات پاسخگوی این توده عظیم است. آیا کسی می‌داند که این کودکان و جوانان در کجا هستند و چه آینده‌ای در انتظار آنان است. آیا آماری از تعداد کل جمعیت زیر ۱۸ سال وجود دارد؟ این سؤالاتی است که دولت روحانی و نه حکومت ولایت مطلقه فقیه نه می‌خواهند و نه در توانشان است که به پاسخی بدهند. در نهایت باز هم این مسئله روشن تر می‌شود که مشکل مردم ایران مشکلی است سیاسی و به جز با سرنگونی این دستگاه ضد بشری راه چاره‌ای برای مردم وجود ندارد.

رحمان کریمی:‌ یک سرفصل نوین مهم اما هنوز ناکافی


رحمان کریمی:‌ یک سرفصل نوین مهم اما هنوز ناکافی
در بیابان گر به شوق کعبه، خواهی زد قدم 
سرزنش ها گر کند خار مغیلان، غم مخور 
                                               حافظ

سخنرانی آقای ترامپ رییس جمهور آمریکا در مجمع عمومی سازمان ملل، به حق می توان آن را در سیاست آمریکا؛ بی سابقه و سرفصلی نوین تلقی کرد. من که هوادار مقاومت ایران خاصه سازمان پر افتخار و سربلند مجاهدین خلق ایران هستم، در این نوشتار می خواهم موقتا هواداری را کنار بگذارم و صرفا به عنوان یک ایرانی که به صحنه سیاسی ایران و جهان نگاه می کند، مسئله را مورد توجه قرار دهم. ما ایرانیان البته نه از نوع ته سفره خواران رژیم و نه بلغمی مزاج های سیاسی، سی و هشت سال است که از سیاست سراسر مماشات و حمایت های پنهان و آشکار رؤسای جمهور آمریکا و دیگر ابرقدرت ها، خون دل خورده ایم و رنج ها کشیده ایم. ناچارم به سن و سال خودم که به هشتاد رسیده است برای آگاهی جوانان و میانسالان اشاره کنم. از این هشتاد سال، شصت و هفت سال آن بدون کوچک ترین فترت و وقفه به سهم ناچیز خود در کار مبارزه سیاسی بوده ام. سیزده سال پیش از آنهم، کنار پدر و در مجالس پدر شاهد و شنوای مسایل مبارزاتی بودم  یعنی بازی های  کودکی هم به خود ندیدم. این را گفتم تا خوانندگان عزیز توجه داشته باشند که از منظر یاد شده و تجربیاتش می خواهم با مسایل امروز با شما سخن بگویم. به زبان مردمی، دیگر مفاهیم و عناوینی چون امپریالیسم یا انترناسیونالیسم (با الف مفتوحه) توی کَتِ این پیرمرد نمی رود. آخر وقتی شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق از انقلاب سخن می گویند، خانم ها و آقایانی هستند که از تغییر جهان صحبت می کنند یعنی عصر انقلابات سپری شده است!. وقتی می خوانند یا می شنوند که آقای ترامپ از تغییر رژیم سخن می گوید، یاد امپریالیسم و جناح نئوکان ها می افتند. انگار که آمریکا در دوره اوباما، بوش، کلنتون و ... امپریالیسم نبوده و در همین چند ماه امپریالیسم شده است . هدف و مرض اصلی کجاست؟ چشم دیدن مجاهدین را نداشتن چه خاصه در اعتلا، پیشرفت و جهانی شدن آن. من به عنوان یک ایرانی اگر سمبل و مظهر اسطوره شیطان هم می رفت پشت تریبون سازمان ملل و گوشه یی از خواست سالیان ملت ستمدیده ایران سخن می گفت، شیطان پرست نمی شدم اما برایش کف می زدم. آقای ترامپ اشاره داشت به نارضایتی عمومی که رژیم بی رحم و ستمگر ملایان از این نارضایتی روزافزون در هراس است و جز سرکوب توأم با عوامفریبی راه گریزی ندارد. هر ایرانی با غیرت و وجدان از این سخنرانی رییس جمهور آمریکا دلش خوش می شود و به وجد می آید. گناه سازمان مجاهدین خلق همین که زیر سیطره استبداد حاکم و سیاست همراه بین الدول ، تحت هیچ اهرم نیرومند فشار و هجوم و تبلیغات سنگین مسموم؛ یک قدم از هدف اصلی خود یعنی سرنگونی و رهایی خلق ایران پا پس ننهادند که هیچ که دل همه موانع کوه آسا را با چنگ و دندان پاره کردند و به پیش رفتند. فقط دشمنان، بی انصاف ها و بی خبران سیاسی سختشان هست قبول کنند که مقاومت ایران در سخنرانی تاریخی رییس جمهور آمریکا که مثل صائقه بر رژیم و جهان سیاست فرود آمد با تلاش های فوق طاقت، نقش و سهمی دارند. همین چیزهاست که رژیم را کباب کرده و عده یی را در خارج کشور آسیمه . خوش انصاف ها!! اگر ذره یی غم ملت را داشتند فقط این آخرین خبر که در یک روز سیزده اعدام و قطع سه دست به دست قهارترین دزدان جنایتکار تاریخ معاصر ایران صورت گرفته، کافی بود که آتش بگیرند و دیگر لغزخوانی برای دل تنگ خودشان و ملایان؛ نکنند. 
   نارضایتی عمومی به صورت اجتماعات اعتراضی سراسر ایران را فراگرفته است. خانم مریم رجوی رییس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت که من او را یک قهرمان تاریخ خونبار و فلاکت بار امروز میهنم می شناسم بارها و بارها و اخیرا هم به شدت و حِدت نارضایتی اقشار و طبقات محروم جامعه اشاره کرده اند. پرستاران، معلمان، کارگران ، غارت شدگان، کولبران زحمتکش همه و همه گواهی می دهد که رژیم تبهکار روی بشکه عظیمی از باروت خشم مردم دارد با ترس حکومت می کند. من به سهم خود از طریق اسکایپ و بعضا تلفن از نارضایتی جوانان با خبرم. مشت نمونه خروار است. چند سال پیش برآورد شد که نیم میلیون شاعر در ایران است. از این نیم میلیون اگر شاعران اهل صله که در مجلس خامنه یی جنایتکار جمع می شوند تا آبروی شعر و شاعری را ببرند و به نواله یی برسند، منها کنیم؛ اکثریت چشمگیر نیم میلیون شاعر همه ناراضی و ضد رژیم هستند. هر چند از حیث فرم و بیان گرفتار نوعی بازگشت ادبی هستند چه در قالب کهن و چه نو اما از جهت محتوا نا به سامانی ها و دردهای اجتماعی آگاه و خطر کننده اند. رژیم به دنبال پیدا کردن رد این شاعران است و همگان می دانند که در این سال ها چه شاعران که دستگیر شدند و چه وبلاگ نویسان که به زندان افتادند. و باز هم در ایران چه پرشمار وبلاگ و وبسایت بی نام و نشان شاعر و نویسنده (یا با نام مستعار) ضد رژیم موجود و فعال است. متأسفانه سایت ها و وبلاگ های کاملا ضد رژیم در خارج کشور هک می شوند تا مردم نبینند و نخوانند. این تنها سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران است که رژیم هر چه زور زده، خوشبختانه چاره آن نکرده است. و من خبر دارم که سیمای آزادی روز به روز بینندگان بیشتر و بیشتری پیدا می کند. چرا ؟ چون به تنگ آمدگان ایران زمین، دردها و خواسته ها ی خود را در آن می بینند و از زبان این رسانه می شنوند. 
   به هر حال سخنرانی آقای ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل، نقطه عطف تاریخی قابل ملاحظه یی ست که ما آن را به فال نیک می گیریم و مردم ایران باید به این امر مهم واقف باشند که شرایط جهانی برای قیام آنان فراهم تر از پیش است. و بدانند که اگر از این فرصت طلایی استفاده نکنند و به خیابان ها نیایند، کار رهایی به این آسانی ها صورت تحقق نخواهد یافت. زیرا مقاومت ایران با حمله نظامی به جد مخالف است و این مخالفت به کرات از زبان مریم قهرمان شنیده شده است. در ثانی نه آمریکا و نه هیچ دولت دیگری قصد حمله به سرزمین ایران را ندارد و این امر برای یک سیاسی واقع بین کاملا قابل ملموس است، مگر آنکه و حوش حاکم با دیوانگی های خود؛ سبب آن شوند. دولت آقای ترامپ می خواهد عرصه را بر رژیم تنگ و تنگ تر کند و این بعد از هشت سال سیاست ننگین اوباما، خود اقدامی مهم در جهت خواست مردم ایران است. حالا بگذار تا باز هم اره کشان بی خاصیت و رژیم پرور در باره شجاع ترین شجاعان عصر حاضر یعنی مجاهدین سرفراز خلق ایران، به نفس زدن بیافتند و کُرکُری بخوانند.     

محمد قرائی:‌ شنیده شدن صدای مردم و مقاومت ایران در منطقه وجهان!


محمد قرائی:‌ شنیده شدن صدای مردم و مقاومت ایران در منطقه وجهان!

نگاهی اجمالی به تاریخ نیم قرن حاضر بوضوح نشان میدهد که قدرتمندان جهان در رابطه با میهن ما، تقریباهمیشه جانب مستبدین و مرتجعین حاکم بر ایران را گرفته‌اند.
کودتای خیانت بار و ننگین علیه مصدق یکی از نقاط عطف در این مسیراست. هنگامی هم که به دلایلی زبان به اعتراف گشودند سمت و سو به جانب قاتلان تاریخی و همدستان ایدئولوژیکی دشمنان مصدق بود. اعتراف البرایت وزیر خارجه وقت بیل کلینتون برای خوش‌خدمتی به خاتمی شیاد نمونه عبرت‌انگیزی است. داستان نشست گوادلوپ و کمک‌های آشکار و پنهان برای تحمیل لکه ننگی بنام خمینی و بند وبستهای مشکوک فرستادگانشان به نوفل‌لوشاتو را به یاد داریم. تاریخ پس از سرنگونی این جرثومه‌های تباهی و فساد، به‌روشنی برای نسل‌های آینده گواهی خواهد داد. همدستی ارتجاع و استعمار در کودتای هفده ژوئن پاریس علیه مقاومت، بمباران مکرر مقرهای ارتش آزادی، چشم بستن به موشکباران ظالمانه در قرارگاه اشرف و لیبرتی و...و... خود مثنوی هفتادمنی است که برای اطاله کلام فعلاً از آن می‌گذرم.
به یمن برسردارشدن صدوبیست هزار تن از فرندان رشید خلق بر سر آرمان آزادی ایران، به یمن پایداری پرشکوه اشرفیان قهرمان و به یمن رهبری هوشیار و پاکباز مجاهدین به نظرمیرسد نشانه‌هایی از به ثمر رسیدن رنج و شکنج خلقی ستمدیده در چشمداز است.
بنا به بسیاری دلایل روشن، باید باور کنیم که تغییر دوران و دوران تغییردرحال حاضر، یک پدیده انتزاعی و ذهنی نیست. بهار خرم و آزادی مردم ایران درراه است.
پیشروی شتابنده و غیرقابل تصور جنبش دادخواهی در سالی که گذشت یکی از این آیت‌هاست. پرونده قتل‌عام تابستان سیاه شصت‌وهفت روی میز دبیر کل و گزارشگر ویژه حقوق بشراین سازمان قرارگرفته است. برای نخستین بار رئیس جهور اولین قدرت جهان معاصر گواهی می‌کند که حکومت ایران یک دیکتاتوری فاسد را زیر پوشش دروغین یک دموکراسی پنهان کرده است.
رئیس جمهور آمریکا در ادامه بیاناتش در مجمع عمومی سازمان ملل می‌افزاید: "آخوندها یک کشور ثروتمند را با تاریخ و فرهنگی غنی به دولت سرکشی با اقتصادی نابود شده تبدیل کرده است که صادرات اصلی‌اش خشونت، خونریزی و هرج و مرج است. طولانی‌ترین قربانیان رهبران ایران در واقع مردم آن هستند".
 پس از شصت و اندی سال، فی‌الواقع یکی پیداشده برخلاف اسلاف مماشاتگرش، حرف دل مردم ایران را بزند. برای بعضی آدمها در برخی مکان‌ها و زمان‌ها، زدن حتی حرف، خود می‌تواند بخشی از عمل باشد!.
چند روز پس از ایراد این سخنان بی شکاف و قاطع علیه ولایت قتل‌عام در ایران به نظر میرسد آب در لانه مورچگان ولایی افتاده است. از خامنه‌ای گرفته تا آیت الشیطانهای جمعه بازار رژیم تا روحانی و ظریف افسار پاره کرده‌اند. ترجیع بند همه از بالا تا پایین هم این است که ترامپ عصابی بوده و بداخلاقی کرده است. آنها حتی جرئت بیان اظهارات او را نیز نمی کنند. تی وی ریش ملاهای جبون با وقاحت آخوندی دست به جعل ترجمه گفتار شده است. آخوندروحانی در نیویورک دجالانه بسان امام مدفونش دم از مردم زد و گفت ترامپ باید از مردم ایران معذرت‌خواهی کند! آخوند شیاد پس از رسیدن به میهن اشغال شده تحت فشار از داخل و خارج مهار از دست داد و ماهیت درونش را برملا کرد. ممد جواد ظریف وزیر خارجه ارتجاع و آخوند بی عمامه رژیم هم گفت حرفهای رئیس جمهور امریکا به قرن بیست یکم تعلق نداشت! لابد اسید پاشی‌های زنجیره‌ای، چشم از حدقه درآوردن، قتل‌عام انسان‌های آزاده و اخیرا دست بریدن مردم در قم سنخیتی با قرن بیست و یکم پیدا می‌کند؟!
مدتها بود که سردمداران رژیم غرقه در بحران‌ها به‌اصطلاح خویشتن‌داری می‌کردند و از ترس حریف دندان سکوت برجگر می ساییدند. به نظرمیرسد طشت رسوایی مرتجعین وطن‌فروش از بام ولایت فرو غلطیده و حالا آخوندها با این موضع‌گیری‌های ضدونقیض برای چندمین بار می‌باید چوب و پیاز را همزمان نوش جان کنند.
مردم و مقاومت ایران به یمن رنج و شکنج و فدای بیکران در مبارزه علیه آخوندها به این نتیجه طلایی رسیده‌اند که مرتجعین حاکم بر تهران، تنها و تنها زبان قاطعیت و ایستادگی را می‌فهمند ولا غیر. وقت آنست که از همه دولت‌مردان جهان آزاد و مجامع بین‌المللی و حقوق بشری مصرانه بخواهیم تا پرونده قتل‌عام شصت‌وهفت را به شورای امنیت ارجاع نمایند. پاسداران تباهی ونکبت بلادرنگ می‌باید از کشورهای همجواراخراج شوند. وقت آنست که شورای ملی مقاومت ایران، تنها آلترناتیودموکراتیک ملاهارا به رسمیت به شناسید. بشریت معاصر تنها و تنها با سرنگونی رژیم آخوندی می‌تواند نفس راحتی بکشد. جهان و بخصوص منطقه خاورمیانه با بقای آخوندهای تروریست پرور و سرکوبگر رنگ صلح به خود نخواهند دید.آزموده را آزمودن خطاست!.

پرويز خزايي: آهای بالا و پایین عالم!


خواندن این مقاله زیبا را به شما توصیه می کنیم 
پرويز خزايي: آهای بالا و پایین عالم!
مگر ما چه میگفتیم!؟
از چهل سال پیش، و حتی از زندانهای شاه، گفته شد که آزادی و حاکمیت مردمی و عدالت اجتماعی، اساس کلیه تلاشهای عمده بشر برای سعادت و زندگی متمدنانه است.
گفته شد که راه ما ادامه راه سمبل ملی و استقلال و دمکراسی، دکتر محمد مصدق پیشوای تاریخی مردم ایران است.
گفته شد که به قانون اساسی این رژیم، که بوی تند و گند و گزنده فاشیسم دینی میداد، رای نمیدهیم.
یک نه بزرگ به خمینی در قم و به انصار بد اصل و نهادش، در آن سخنرانی تاریخی در امجدیه، داده شد، و یک ائتلاف بزرگ تاریخی از همان روزهای اول آن انقلاب ملاخور شده، با شرکت کلیه نیروهای ضد استبدادی، (از هر نوع چپ و راست آن)، پایه ریزی شد، که خواب خمینی را آشفته کرد. مگر او، با آن فارسی افتضاحش، نگفت که: دشمن نه در واشنگتن است و نه در مسکو، دشمن همینجاست!
گفته شد که پس از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران- در جنگی عبث، که با تحریکات خمینی برای تشکیل ولایت فقیه در عراق، دولت وقت عراق را وحشت زده و وادار به اشتباه بزرگ شروع حمله کرد- دیگر باید، بر اساس قرارداد الجزایر۱۹۷۵ این جنگ تمام شود و از کشت و کشتار صدمه جسمی به میلیونها انسان دیگر-البته منهای آقازاده ها- و ویرانی صدها شهر و ده روستا، خاتمه داده شود و حتی غرامت شروع فیزیکی اولین حمله در مراجع بین المللی هم گرفته شود. مگرنه اینکه خمینی ضحاک آین جنگ یکسال و نیمه ، که با خروج ارتش مقابل از خاک میهن میتوانست فورا تمام شود و غرامت هم گرفته شود را، شش سال دیگر ادامه داد و ایران را ویرانه کرد، با شعار نازیستی و یک استراتژی ای عبث، (رجوع شود به نامه ها و خاطرات جانشین آنروز خمینی، آیت الله منتظری، و اعترافات فاحش و شوک آور پاسدار فرمانده سابقش سبزعلی محسن رضایی)
مگر نه اینکه شما غربی ها، نگران و آشفته و هراسان، بلافاصله از طرح صلح شورای ملی مقاومت و امضای آن توسط مسؤل شورا و مقام طراز اول عراق - شوروسرور کردید و، از راس تا مجالس تان، با نامه و امضا وتعریف و تمجید، کتاب قطوری را ساخته بودید، که این کتاب حامی هزاران امضای شما، اکنون جلوی چشم من است.
اما مگرخمینی نگفت، جنگ جنگ تا آخرین خانه و آخرین نفر، تا رفع فتنه از عالم، تا برقراری اولین قمر اتحاد جماهیر اسلامی در عراق و جنگ جنگ تا فتح قدس و اورشلیم از راه کربلا؟ و شما رهبران غرب و فراتر، شرق و شمال و جنوب عالم را آچمز و هراسان وهراسانتر کرد. بلی و وقتی کار از همه حیلتی در گذشت، ارتش ازادیبخش ملی ایران تشکیل شد و حلال شد بردن به شمشیر دست.
و این ارتش ملی دمار از روزگار رو به انهزام الموسوی الخمینی در آورد، و طرح حکومت اسلامیستی، (ماده ۱۱ همان قانون اساسی)، آن هیتلر زمان را، بخاک نشاند. نامبرده دوم آدولف هیتلر، بعد از شکست نهایی در برلین، با کشتن خود و همسرش، اوا براون، مرد. نامبرده اول خمینی، با نوشیدن جام زهرآتش بس، پس از عملیات چهلچراغ ارتش آزادیبخش ملی ایران، بدیار بی باقی شتافت. و باری، متعاقبا، شما رهبران عالم پایان این جنگ ایران و عراق سوز را، به جشن و سرور نشستید. بدون اینکه اقرارکنید که این ارتش ملی و این سازمان و این شورا چه خدماتی به منطقه و ایران وجهان کردند. همان کاری که نیروهای متفقین در برلین درهشتم ماه مه ۱۹۴۵ کردند. 
برایتان در صحبتها و کنفرانسها، و فورموله شده در یک کتاب به زبان انگلیسی، توضیح دادیم که بنیاد گرایی اسلامی تهدید شماره یک جهان امروز است. پس از تهدیدات نازیسم و فاشیسم و پل پوتیسم و برادران هم کیش و نسب دیروز و پریروز. اما شما اینجا را دیگر بوکسوات فرمودید، و بجای تشکیل یک جبهه جهانی در پشت سر این مقاومت سازمان یافته و در کنار ملت بزرگ و متمدن ایران، شروع کردید به چرتکه ها را روی پیشخوان دکانهایتان گذاشتن و معامله و دو دوزه بازی و هی درجا زدن در چرخه عبث برد برد و باخت باخت و دادن امتیاز و مماشاتی سی ساله که بوی نفت و برق سکه طلا و نقش دلار و یوروی آن، گیج و منگ و مست تان کرد. تا یک روز بیدار شدید که دیدید تروریسم بنام اسلام- که تا آنزمان وجود خارجی نداشت و تنها آنزمان تنها نیروی تروریست شهری، چپول های “بایدر ماینهف“ و “رد آرمی“ و “اکسیون دیکرکت“ بودند- این بار بنیادگذار و پدرخوانده آن خمینی خلیفه اول و خامنه ای خلیفه دوم و سپس نوچه های آن بن لادن و ملا عمر و خلیفه البغدادی شد، افراد و پرسنل تان را در منطقه صد تا صد تا میکشت و ترور میکرد، بمبهای جورواجور ساخت، برجهایتان در نیویورک، که سمبل عظمت تمدن تان بود، را نابود کرد، به کشورهای منطقه برای استقرار ولایت مطلقه فقیه و خلافت، دست اندازی کرد، و با بمب دستی و قمه و وانت بار صدها صدها نفر از مردم بیگناه تان را در نیس و پاریس و برلین و مادرید و بارسلون و بروکسل و استکهلم، تکه پاره و له و لورده نمود. 
خوب مگر ما چه میگفتیم؟ و چه میکردیم، که بجای دولت بوجود آورنده همه این مصیبت ها و خونریزی ها، ما را تحت فشار و حمله و لیست گذاری گذاشتید؟. یادم می آید، که درهمان روزهای زمزمه لیست گذاری سازمان مجاهدین در لیست تهی از عقل و تدبیر و شرف انسانی اروپا، یک دیپلمات ارشد دانمارکی، که رئیس بخش خاورمیانه وزارتخارجه این کشور و کانال آشنای من بود، در مقابل تعجب و پرخاش من، بمن چنین دلداری میداد که درست جمله اش در خاطرم مانده است. او، به آن زبان تند بیان و پیچیده دانمارکی خودش، عینا چنین گفت:
 Jeg beklager din skuffelse , men det handler om Realpolitikken, Jeg er ked for det 
“من ناراحتی ترا درک میکنم، داستان برسر رئال پولیتیک (واقعیتگرایی و مصالح سیاسی) است، من متاسفم برای تو در این مورد“
خوب این رئال پولیتک و حفظ منافع حقیر کوتاه مدت بود یا وادادگی و درماندگی شما، که الان خمینیسم و داعشیسم به پشت در خانه هایتان در غرب و شرق و شمال و جنوب عالم رسیده اند و هر روز از فرزندان و اقوام و خویشاوندانتان جان میگیرند و توطئه و جاسوسی و فتنه میکنند. 
شما خوب میدانید -که کار به رسانه ها کشیده-، که هفته پیش یک عده مزدور بنام پناهنده سیاسی!! مامور رژیم خمینی، شروع به ثبت یک حزب اسلامی به رهبری یک آخوند بنام قرائتی، در کشور سوئد کردند، که قرار است از تهران ویزا بگیرد و اول بیاید و امام مسجد اهل بیت خامنه ای شود، سپس طبق برنامه انتخاباتی سال آینده سوئد، به مجلس ریکسداگ سوئد با عمامه سفید و عبا و ردا بنشیند و دم از قوانین شریعت و حد و تعزیرات حکومتی بزند!!! بهرحال این برنامه شان است که در شهر مالمو اعلام کرده اند. نوش جانتان! حالا هی خانم موگرینی برود در جمع آخوندها و یخه آخوندهای مجلس ولایت، پزوقمیش در سلفی نثار خامنه ای کند!
مگر بعد از هیجده سال، با کشف و افشای اولین بار سایتهای اتمی خمینی و خامنه ای، شما را از خواب خرگوشی بیدار نکردیم – که خودتان این جا و آنجا دیروز امروز گفتید که کار سازمان مجاهدین بود. آیا حالا نمیدانید که در پروژه های اتمی و موشکی، خامنه ای دست در دست کیم سونگ اون کره شمالی دارد؟ حتی در راه اندازی ناوهای زیردریایی خلیفه دوم تهران در خلیج فارس!؟ حتما میدانید روابط تنگاتنگ و پالوده خوری سران هر دو رژیم در تهران و پیونگ یانگ را. عجبا! که من الان فتوای خامنه ای را پیش رو دارم که این منحوس، در مورد هموطنان بهائی ما، میگوید که نجس هستند و تماس جسمی با آنها و مایعاتی که مصرف میکنند حرام است. اما حرام خوران سپاهی و دولتی او، خوردن خورشت قیمه و غذای“ WOK“ کره ای و ساندیس و شربت سنکجبین با کره شمالی های بی دین و کافر و بی خدا و گوشت خوک و ودکا خور، و تماس جسمی و روحی! و معانقه با برادران کیم ایل سونگ نشان، خالی از اشکال شرعی است.
و حالا باز این مائیم که در مقابل دشمن شماره یک تمدن تان و تمدن مان، همچنان طوفنده و محکم و استوار و بسا سازمان یافته تر، ایستاده ایم و شما اکنون هم به آن رفته رفته مقر شده اید و رسانه هایتان گاماس گاماس بازتاب میدهند، از جمله تظاهرات عظیم ایرانیان پشتیبان مقاومت را در مقابل ملل متحد در حالی که روحانی شیاد لاطائلات می بافت و بخورد مبارکتان میداد. 
بالا بیاورید و بگویید که در حق این ملت متمدن و بینانگذار اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر، با شعر و فسلفه و هنر ادب اش، با رومی و فردوسی و خیام و عطار و سعدی و حافظ اش، با سینا و طوسی اش، با سیاوش و کاوه آهنگر و فریدون ضحاک شکن اش، با آریو برزن و بابک خرم دین و افشین اش، با ستارخان و میرزا کوچک و مصدق و دکتر فاطمی و فرزندان به حق شان در سازمان مجاهدین و نیروهای مترقی، ایراندوست و آزادیخواه دیگرش، ظلم و عناد بیشمار کردید............ آری و آری و هزاران آری، اگر مصدق کبیر را، با کودتایتان، زمین گیر نمیکردید، اگر از همان ابتدای نهیب بیداری از خواب غفلت تان، توسط مسعود رجوی و مریم رجوی، در کنار مردم بزرگ و آزادیخواه و مقاومت آزادی ستانشان می ایستادید، و دست از این همه سیاست خف بار چهار ده ای تان بر میداشتید، امروز نه خلفای سفاکی چون خمینی و خامنه ای داشتید و نه داعش و درنده خویان تحت امر خلیفه البغدادی. 
آهای ای بالا و پایین عالم! آیا کاملا بیدار شده اید یا اگر هنوز خوابید تا سطلی آب سرد بر بسترتان حواله کنیم؟ ترجمه لری ذیلا درج میشود:
هی هی! هسویی دخو ورسیایتا؟ ار هنی هوفتیتا تا ستلی آوه هونگ بریزیم ده جاتو!
Hey hey! Hesowei de khow verisayta? Ar hani hoftita ta satli ow barizim de jato!!!
پرویز خزایی ۲۴ سپتامبر۲۰۱۷-اسکاندیناوی

مهرداد هرسینی:‌ بفرمائید «جام زهر» بعدی!


مهرداد هرسینی:‌ بفرمائید «جام زهر» بعدی! 
«مقام معظم» زهر خورده در فروردین ۹۵ طی سخنانی، امکان مشارکت رژیم در هرگونه «برجام های» دیگر را قاطعانه رد کرده بود.
وی در سخنانی آنزمان با تأکیدات ویژه گفت: «می‌خواهند برجام ۲ و ۳ و ۴ را به نخبگان ما بقبولانند». خامنه‌ای سپس اضافه کرد: «در مقطع کنونی، آمریکاییها به دنبال تزریق تفکر خاصی در میان نخبگان جامعه و سپس افکار عمومی کشور هستند مبنی بر اینکه ملت ایران بر سر یک «دو راهی» قرار دارد و چاره ای جز انتخاب یکی از این دو راه ندارد!». (خبرگزاری سپاه پاسداران فارس، ۱ فروردین ۱۳۹۵)

ولی فقیه زهر خورده این سخنان را در حالی ایراد کرد که خود پایه گذار و آرشیتکت اصلی «برجام اتمی» می باشد. این خامنه‌ای بود که با «زانوان خونین» و در حالیکه کفگیر دیکتاتوری در بسیاری از زمینه ها ی مالی، اقتصادی، بازرگانی و تجاری و همچنین خشم و نارضیاتی مردم به ته دیگ خورده بود، آن «مقام محترم» در منطقه در را «واسطه» نمود تا «درب و تخته» را با مماشات گرایان چفت و جور کند و بطور «باسمه ای» هم که شده، برجام را از «سبد جادو و جنبل» بیرون بکشد.

خامنه‌ای به غلط براین باور بود که با امضائ توافق هسته ای، بویژه با آن «هفت سند ضمیمه» که تا امروز از انظار عمومی مخفی مانده است، دیگر مسائل رژیم آخوندی با جامعه بین الملل برای حداقل ۱۰ سال حل و فصل شده و بدین سان وی چراغ سبزی برای سرکوب خونین مردم و بویژه مقاومت ایران و اشرفیان قهرمان در زندان لیبرتی دریافت کرده است.
با این اشتباه محاسبه بود که ولی فقیه زهر خورده به موازات زدن «لبخند» بسوی خارج، در داخل با راه اندازی «تونل ها و سایت ها مخفی» همان سیاست و خباثت گذشته و پنهانکاری ها را به موازات موشک پرانی و لشکر گشایی به کشورهای همسایه و اسلامی ادامه داد.

اما گردش چرخ زمانه که با خود واقعیات غیر قابل انکاری را به دنبال دارد، اکنون تحولات را علیه مطامع و سیاست های مخرب ولی فقیه طور دیگری رقم زده است. این چرخش را که ما از آن «چرخش دوران» در سه زمینه داخلی، منطقه ای و بین المللی نام می بریم، اکنون به طناب دار برای حاکمیتی تبدیل شده که تمامی فرصت های ممکن برای حل بحران ها را سوزانده است.

براین منطق است که خامنه‌ای نیاز شدیدی به «ساخت و پاخت» و معامله های دیگر دارد. وی همواره با این کارت مسائل و بحران ها ی حکومتی را پشت سر گذاشته است. نگاهی به داده ها و مواضع اخیر سردمداران رژیم و بویژه سخنان آخوند روحانی به هنگام عزیمت به نیویورک برای شرکت در هفتاد و دومین اجلاس ملل متحد و زدن «بفرما شام» به طرف های مقابل، آنهم از جیب مردم محروم و تحت ستم ایران، نشان از آن دارد که تمامی آن «الدورم بولدورم» های مقام معظم در آغاز سال ۹۵, فقط «آروغی» بیش نبود و صرفا برای روحیه دادن به نیروهای زهوار درفته رژیم و با هدف کنترل فواران بحران ها در درون نظام بیان شده بود.

روحانی که به یقین نه از طرف خود، بلکه به نمایندگی از کلیت نظام آخوندی، سفره گسترده ای را به طرف های مقابل نشان داده است، علائم جام های زهر بعدی درزمینه های موشکی، سپاه و تروریسم و همچنین صدور بنیادگرایی به منطقه را اینگونه به خارج ساطع نمود. وی از جمله تاکید کرد: «برجام می‌تواند الگوی خوبی برای صلح و ثبات در منطقه و جهان باشد». براین سیاق است که اکنون خامنه‌ای محمد جود ظریف را قریب دو هفته است با «حکم حکومتی» راهی بلاد «استکبار» کرده تا به گفته بسیاری از ناظران مسائل ایران، زمینه های معامله بر سر «برجام های دیگر» را آماده نماید.

در این راستا، وزیر خارجه دیکتاتوری ولایت، علائم و نشانه های عقب نشینی «مقام معظم» را پس از اعلام یوکیو آمانو، رئیس آژانس بین المللی اتمی، مبنی بر عدم تائید پایبندی رژیم به توافق هسته ای، اینگونه بیرونی کرده است. به گزارش خبرگزاری بلومبرگ (۲۸ سپتامبر ۲۰۱۷): «جواد ظریف اعلام کرد رژیم ایران حاضر است کنترلها و نظارتهای سختگیرانه از تأسیسات اتمی را از شش سال بعد بپذیرد».
به نظر می رسد که اعلام این زمان بندی، آنهم در فاصله زمانی کمتر از دو هفته برای «تائید یا عدم تائید» پایبندی رژیم در توافق اتمی از سوی ایالات متحده، صرفا برای ترمز زدن به اوجگیری بحران می باشد. همچنین اعلام این زمان بندی، می تواند «مبنا و پایه ای» برای چک و چانه زدن های بعدی قرار بگیرد.
در این رابطه تلویزیون رژیم (۴ مهر ۱۳۹۶) در خبری از «‌جلسه‌هایی پشت درهای بسته؛ احتمالاً با محوریت برجام» و همچنین «رایزنی برای توافقنامه ای که سرنوشت اش این روزها پیچیده تر از همیشه شده» سخن به میان آورده است.

خامنه‌ای برای برون رفتن از بحران های پیش رو برروی اسب اروپا سرمایه گذاری استراتژیک کرده است. این وضعیت بغایت شکننده به موازات مواضع تا به آمروز قاطع امریکا در حالی است که بخشی از این اتحادیه به سردمداری فرانسه علائم دیگری از خود به دیکتاتوری ولی فقیه نشان داده اند.

بدین سان در نبود اروپای یک پارچه، منطقی ترین راه حل برای «مقام معظم» همان سیاست «کنترل بحران» با پارامتر خرید وقت می باشد، امری که به یقین بخشی از وظائف محمد جواد ظریف در آمریکا را شامل می شود. یک سایت نزدیک به خامنه‌ای در مطلبی ضمن اعتراف به وجود این شکاف می نویسد: «اروپا خود را حافظ برجام معرفی می‌کند، در ادامه ایران را تشویق به مذاکره مجدد می‌کند و اینگونه به‌دنبال گسترش برجام در حوزه‌های دیگر است به بیان دیگر همراهی اروپایی‌ها با آمریکا به بهانه‌هایی چون قدرت موشکی بسترساز برجام جدید و جاده بازکردن برای آمریکاست. سخنانی که سست بودن تحلیل عدم همراهی اروپا با آمریکا توسط دولتمردان (ما) را نشان می‌دهد». (سایت حکومتی رجا نیوز ۷ مهر ۱۳۹۶)

درچنین وضعیت بغایت نامتعین و از آنجائیکه ولی فقیه یکبار به خودی های نظام نشان داد که از علم مذاکره اصلا بویی نبرده است، لذا چشم انداز موفقیت رژیم با تاکتیک خرید وقت بسیار ضعیف می باشد. نه طرف های مقابل خواهان ورود به چنین بازی هستند و نه اساسا رژیم توان مدیریت سه تابلو برای برجام و برجام های بعدی (تروریسم، بنیاد گرایی و حقوق بشر) را دارد.
یک کارگزار رژیم این چشم انداز سیاه را اینگونه تفسیر نموده است: «به فرض محال، فرض کنیم تمامی اعضای برجام پیشنهاد آمریکا برای مذاکره‌ی مجدد متن برجام را بپذیرند و به توافق نسبت به تغییرات جدید هم برسند؛ اما چه تضمینی هست که کنگره‌ی آمریکا توافق جدید را بپذیرد و یا رئیس‌جمهور بعدی آمریکا این توافق جدید را یک فاجعه‌ی تمام عیار نخواند». (خبرگزاری سپاه پاسداران، فارس ۵ مهر ۱۳۹۶)
بهرحال از هر زاویه ای که رژیم دستگاه دیپلماسی خود را بچیند، از هم اکنون می توان پیش بینی کرد که برجام های بعدی، خواه «مقام معظم» را خوشایند باشد، یا نباشد، در راه هستند. براین منطق بازنده اصلی آن نیز به یقین رژیم آخوندی با عقب نشینی های هرچه بیشتر خواهد بود.

خودکشی در زیر سلطه‌ی خلافت اسلامی!؛ به جان‌آمدگان


خودکشی در زیر سلطه‌ی خلافت اسلامی!؛ به جان‌آمدگان 
روزانه شاهد خودکشی شهروندانی هستیم که به دلیل فقر، دیگر زندگی در زیر سلطه‌ی خلافت اسلامی! را نمی‌توانند تحمل کنند.


خودکشی زنان

در ۱۴ خرداد ۹۴ روزنامه جهان صنعت اعلام کرد که ایران رتبه نخست خودسوزی زنان در خاورمیانه را در اختیار دارد. این در شرایطی است که آمار خودکشی در بین زنان ایران دو برابر مردان است و بسیاری از آنها به شیوه‌ی اعتراضی خودسوزی متوسل می‌شوند.

۶۰ خودکشی ناموفق

انتخاب مرگ به شکل خودکشی به طور طبیعی یکی از نتایج حاکمیت ۳۸‌ساله‌ی خلافت اسلامی! بر ایران است که نتیجه‌ی آن غیرقابل تحمل کردن زندگی برای بسیاری از شهروندان است. به همین علت است که آمار خودکشی در ایران رو به افزایش است با این وجود در سال ۹۴ سایت باشگاه خبرنگاران جوان تایید کرد که «به ازای هر خودکشی موفق ۶۰ خودکشی ناموفق رخ می‌دهد».
فقر، تبعیض، فشارهای مذهبی، سرکوب سیاسی و ... از جمله دلایل خودکشی در خلافت اسلامی! است.


نمایی از فاجعه

مروری بر برخی از خودکشی‌ها در روزهای اخیر نمایی از وضعیت فاجعه‌باری که سرزمین تحت اشغال ما در آن قرار گرفته است را نشان می‌دهد:
از جمله خودکشی‌های ثبت شده در بازه زمانی ۲۵ مرداد تا ۷ شهریور می‌توان این موارد را یادآوری کرد: «خودکشی یک مرد ۴۰ساله در بابل، دو جوان یکی در دشتستان و دیگری در شوش، یک زن و یک مرد در جوانرود، خودکشی دو تن یکی در اصفهان و دیگری در تهران؛ یک کارگر جوان ۲۸ساله در فاز ۲۲پارس جنوبی و یک جوان ۳۸ساله اهل لاهیجان و یک دختر ۱۸ساله اهل بانه و یک دختر جوان آبادانی و دو دختر نوجوان ایلامی».
روز ۱۸ شهریور یک سرباز کُرد در اعتراض به «تنبیه زیاد از سوی فرمانده پادگان سقز» خودکشی کرد.
روز ۲۰شهریور عبدالسلام خوشامن، دانشجوی ٢٨ساله کرد در یک حرکت اعتراضی خود را حلق‌آویز کرد؛ او در سال پنجم تحصیل خود در دانشگاه علوم پزشکی تبریز قرار داشت که به خاطر گرایشات سیاسی‌اش از دانشگاه اخراج می‌شود.


ماه‌های اخیر

برای داشتن تصویری جامع‌تر شاید مناسب باشد به برخی از خودکشی‌ها از ابتدای سال نگاهی بیندازیم. خودکشی‌هایی که پیش از هرچیز بازتاب دهنده‌ی وضعیت اقشار مختلف جامعه است که در معرض خودکشی قرار گرفته‌اند.
در ۲۴ فروردین در کرمانشاه، دو برادر یارسان در اعتراض به احضار و بازجویی و تهدید به مرگ مستمر توسط نیروهای اطلاعاتی خودسوزی کردند.
۳ اردیبهشت خودکشی یک نونهال ۱۳ ساله در رشت که خود را از پل یخسازی به پایین پرت کرد.
۱ خرداد خودکشی یک دختر ۱۹ساله در مهاباد، زنی ۲۵ساله در سقز، یک جوان بیکار ۱۹ساله در تکاب و یک مرد ۴۴ساله در نظام آباد تهران.
۶ خرداد یک دختر دانش آموز ۱۷ در مریوان دست به خودسوزی می‌زند.
۱۱ خرداد یک مرد ۲۴ ساله متاهل در یکی از روستاهای نهاوند و یک راننده کامیون ۲۵ ساله در مریوان خودکشی کردند.
۱۴ خرداد مادر یک کودک یک‌ساله که خودش بیش از ۲۴ سال نداشت در مریوان خودکشی کرد.
۲۱ تیر در مهاباد یک مرد ۲۳ ساله و یک نفر از کارمندان شهرداری خودکشی کردند.
۳۰ تیر یک پدر که ناتوان از تامین خرج خانواده‌اش بود پس از خوراندن قرص برنج به پسر دوساله و دختر شش ساله‌اش به زندگی خود پایان داد.
در ۳۱ تیر یک دختر ۱۸ ساله در یکی از مناطق استان مازندران خود را از بالای یک ساختمان شش طبقه به پایین پرتاب کرد، و درگذشت.
در همان روز یک کارگر ساختمانی در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدش توسط دانشگاه آزاد کرج، خود را از بالای جرثقال به پایین پرتاب کرد.
۱۶ مرداد به فاصله کمتر از دو ساعت یک دختر و یک مرد جوان خود را از روی پل رسالت در تهران به پایین پرتاب کردند.
خودسوزی دستفروشانی که سرمایه ناچیزشان توسط مأموران «شهرداری» غارت می‌شود، خودکشی سیف الله بیداری معلم اهل بهبهان که در اعتراض به فقر به زندگی خود پایان داد، خودکشی یونس افشاری ۲۶ساله اهل ارومیه که به‌رغم تحصیلات دانشگاهی بیکار بود. خودکشی علیرضا یاوری نانوای ۳۸ساله اهل گلپایگان که بر اثر افزایش قیمت آرد و مخارج بالای زندگی، ورشکسته شده بود و خود را به آتش کشید، نمونه‌هایی دیگر از به جان آمدن مردم در زیر سلطه‌ی ولایت فقیه است.
ویرانی اقتصاد کشور، و صرف منابع آن در جنگ‌های تجاوزکارانه یا گسترش تسلیحاتی به همراه افزایش فاصله طبقاتی، زندگی را برای اکثریت مردم ایران به یک مرگ تدریجی تبدیل کرده است.

غارت سپرده‌گذاران با هدف حل! مشکل اقتصادی نظام


غارت سپرده‌گذاران با هدف حل! مشکل اقتصادی نظام 
مسعود نیلی می‌گوید: مهمترین چالش اقتصادی کشور، پرداخت سودهای کلان به سپرده گذاران است؛ نتیجه‌ی عملی حرف او بازپس ندادن پول و سود سپرده‌گذاران در موسسات اعتباری‌ست.

هم‌ذهنی

به تاریخ ۲ مهر، «فعالان بخش خصوصی در جلسه هیات نمایندگان اتاق ایران»، میزبان مسعود نیلی، «مشاوره ویژه» روحانی بودند. او در این جلسه حاضر شده بود تا مخاطبانش از «بخش خصوصی» را با خود هم‌ذهن کند.

ابرچالش‌ها

نیلی از شش ابرچالش در اقتصاد کشور سخن گفت که در حقیقت مروری کوتاه بر سخنرانی اخیرش در دانشگاه صنعتی شریف بود. [ابرچالش‌های اقتصادی خلافت اسلامی] شش ابرچالشی که اینبار به این صورت نیلی از آن یاد می‌کند: «بحران آب، محیط‌زیست، بیکاری، چالش‌های نظام بانکی، صندوق بازنشستگی و کسب و کارهای خرد.» که در آن «بودجه» را که در سخنرانی قبلی خود جزء ابرچالش‌ها آورده بود، حذف و آنرا با «کسب و کارهای خرد» جایگزین کرد؛ جابجایی عمدی یا سهوی؟!

تمرکز

نیلی مخاطبان خود را دعوت می‌کند که تنها بر روی یک موضوع متمرکز شوند تا بتوانند در تعامل با «دولت» از اثرگذاری بیشتری برخوردار باشند. از نظر نیلی نقطه‌ای که او و مخاطبانش از «بخش خصوصی» باید بر آن متمرکز شوند، اجماع بر این امر است که «رفاه مبتنی بر اضمحلال منابع را کنار بگذاریم.»

علت مشکل

اگر از کلمه «رفاه» که به میزان زیادی برای اکثریت ساکنان ایران نامأنوس است، فاصله بگیریم، می‌توان این عبارت را به این صورت ترجمه کرد که جمهوری اسلامی! تاکنون هزینه‌هایش را با حراج و به عبارت دیگر تاراج منابع ملی و سرمایه‌ای کشور تأمین می‌کرده است و از آنجایی که منابع در اقتصاد محدود است، این روند نظام را وارد مراحل بحرانی کرده است، در همین نقطه است که نیلی تأکید می‌کند که «باعث مشکلات اقتصادی ما هیچ کس جز خودمان نیست.»

ساختار بانک‌ها

اما ای کاش نیلی در این نقطه متوقف می‌شد. در ادامه موضوعی که نیلی در پیش می‌گذرد نشاندهنده‌ی ترسیم سیاستی‌ست که اجرای آن زندگی صدها هزار ایرانی به همراه خانواده‌هایشان را در معرض فروپاشی اقتصادی قرار داده است. نیلی تاکید می‌کند که از نظر او «مهم‌ترین چالش اقتصادی کشور در میان شش ابر چالش موجود»، «اصلاح نظام بانکی و نرخ بالای سود سپرده‌ها»ست که «هزینه‌های تولید را بالا برده است». او می‌افزاید اصلاح این امر که «مهم‌ترین مشکل اقتصادی است»، «مقدم بر همه اقدامات دیگری است که در راستای اصلاح ساختار اقتصادی کشور باید انجام شود.» [جهان صنعت ۳ مهر ۹۶]
نخستین نقطه‌ی تعرض این خط کار، اندوخته‌های شهروندان عموما آسیب پذیر، در موسسات اعتباری بود. سپرده‌هایی که نظام به همین بهانه از بازپرداخت اصل و سود آن خودداری کرد و سپرده‌گذاران را نیز به ربا خواری متهم کرد. [«رباخواری»! مالباختگان موسسات مالی در کلام شاه آبادی] این امر در حالی بود که این موسسات توسط نهادهای قدرت ایجاد شده بود، و بعد از آنکه رقمی کلان از پول مردم را جمع‌آوری کردند، یکباره نظام به یاد این موضوع افتاد که نباید به سپرده‌ها سود بالایی تعلق بگیرد؛ البته در نظام مقدس! رباخواری جاده‌ی یکطرفه‌ایست که فقط کارگزاران نظام حق عبور از آن دارند!

در همین زمینه:

اختلاس۱۳هزار میلیارد تومانی در صندوق ذخیره فرهنگیان


اختلاس۱۳هزار میلیارد تومانی در صندوق ذخیره فرهنگیان 
بعد از نزدیک به یک سال پرده‌پوشی حکومت ولایت فقیه، اکنون گوشه‌ای از اختلاس در صندوق ذخیره فرهنگیان برملا شده است.

پیشینه

صندوق ذخیره فرهنگیان در سال ۱۳۷۴ با هدف حمایت و کمک به تأمین مالی فرهنگیان تاسیس شد. مهمترین منبع مالی این صندوق از طریق واریز حداکثر معادل پنج درصد از حقوق و مزایای مستمر فرهنگیان عضو صندوق و کمک دولت است. صندوق ذخیره فرهنگیان بیش از ۸۰۰ هزار عضو وابسته به وزارت آموزش و پرورش دارد و از سپرده‌های ماهانه فرهنگیان به آنان سود سالانه پرداخت می‌کند. صندوق ذخیره فرهنگیان حدود ۲۵ شرکت زیرمجموعه دارد که می‌توان شرکتهای پتروشیمی خراسان، پترو فرهنگ و کیمیای پارس خاورمیانه، ماشین سازی اراک، بانک سرمایه و بیمه معلم را نام برد.

فاش شدن اختلاس

در شهریور ۱۳۹۵در جریان یک جنگ جناحی برای کسب قدرت و رو نمودن دزدی‌های جناح دیگر، برای نخستین بار خبر دزدی و اختلاس در این صندوق به رسانه‌ها درز پیدا کرد. بعد از اینکه مخاصمات بین‌جناحی در درون نظام ولایت فقیه برای پرده‌پوشی بر این اختلاس بالا گرفت، شهاب‌الدین غندالی، مدیرعامل سابق صندوق ذخیره فرهنگیان، روزچهارشنبه، ۲۸مهر۹۵ بازداشت شد. پیش از آن همسر و فرزند همسر غندالی نیز بازداشت شده بودند.

اذعان مجلس! حکومت

حال بعد از گذشت بیش از یکسال از درز خبر اختلاس، مجلس حکومت ولایت فقیه خبر از اختلاس ۱۳ هزار میلیارد تومانی تا کنون می‌دهد. [خانه ملت۳مهر۹۶]
جبار کوچکی‌نژاد، «رئیس کمیته تحقیق و تفحص» از صندوق ذخیره فرهنگیان، از محرز شدن ۱۳هزار میلیارد تومان تخلف مالی در این صندوق خبر داد و اضافه کرد: «با توجه به برخی از ابهامات باقی مانده کار کمیته تحقیق و تفحص چند هفته دیگر نیز ادامه خواهد یافت و احتمالا تا آخر مهرماه پرونده تحقیق و تفحص از صندوق ذخیره فرهنگیان بسته خواهد شد و جلسه بعدی با حضور وزرای وقت آموزش و پرورش برگزار خواهد شد؛ ضمن آنکه عدم حضور در جلسه به معنای پذیرفتن اتهامات است.»

شروع اختلاس از پیدایش صندوق

با اینکه این صندوق در سال ۷۴ تاسیس شده، و هدف بدیهی آن، ارائه و تامین امکانات و تسهیلات به فرهنگیان اعلام شده بود، به نظر می‌رسد از همان ابتدا تبدیل به مال‌بادآورده‌ای برای سران حکومت شد تا از جیب فرهنگیان که حقوق آنها یکسوم خط فقر است برداشته و به جیب وزرای آموزش و پرورش بریزد. کوچکی‌نژاد می‌گوید:‌ «تغییر ساختار صندوق ذخیره فرهنگیان از سال ۷۴ آغاز شده است و وزیر وقت ۴۰ درصد از این صندوق را به نام وزرای آموزش و پرورش کرده؛ ضمن آنکه سهام صندوق را که دولتی بوده میان موسسات خصوصی تقسیم کرده است و کمیسیون در جلسه بعدی از وزرای وقت برای توضیح و ارائه اسناد دعوت خواهد کرد.»
البته در این بین «وزیر آموزش و پرورش» سهم باقی دوستان خود در جنا‌ح‌خود و جناح دیگر، با نام «موسسات خصوصی» را نیز داده است تا رضایت و تفاهمی شوم، بر سر دزدی از صندوق فرهنگیان حاصل شود و تاوان آن توسط فرهنگیان داده شود.
با توجه به این که این صندوق متعلق به فرهنگیان کشور است، لاجرم فرهنگیان باید بتوانند بر آن نظارت داشته باشند اما کوچکی‌نژاد اعلام می‌کند: «مسئولان وقت به بهانه خصوصی بودن صندوق مانع از این کار شده‌اند.»

تخلف مالی ۷۰۰ میلیارد تومانی شرکت‌های پتروفرهنگ

کوچکی‌نژاد، در ادامه به اختلاس در شرکت‌های پتروفرهنگ که از زیرمجموعه‌های صندوق ذخیره فرهنگیان است، می‌پردازد و اعلام می‌کند: «این شرکت‌ها در مجموع بیش از ۷۰۰ میلیارد تومان دچار تخلف و زیان مالی شده‌اند...»

سرمایه‌گذاری مشکوک به وصول! یا پول بر باد رفته

در قدم بعد کوچکی‌نژاد با مشاطه‌گری، پولی که از صندوق ذخیره فرهنگیان، خارج و هیچگاه به صندوق باز نگشته است را با عنوان «مشکوک به وصول» یاد کرده و رقم آنرا ۱۱۲ میلیارد تومان اعلام کرده و اضافه می‌کند: «از سوی هیات رئیسه صندوق نیز یک سری پرداخت‌های غیرقانونی صورت گرفته است به عنوان مثال اگر مدیرعامل قبلی ۷ میلیون تومان حقوق دریافت می‌کرده به یکباره دریافتی مدیرعامل جدید به ۳۵ میلیون تومان رسیده است.»

۸۰۰ میلیون تومان هدیه و جایزه به افراد خاص

کوچکی‌نژاد بر یک روش دیگر از اختلاس در صندوق ذخیره فرهنگیان اشاره می‌کند: «حدود ۸۰۰میلیون تومان دیگر هم از صندوق خارج شده که طبق گزارشات در قالب هدیه و جایزه به افراد خاص به دست افراد خاص رسیده است، ضمن آنکه مقدار مبلغی که در شهرستان‌ها از حقوق فرهنگیان کم شده هنوز مجهول است و واشکافی آن نیاز به زمان دارد.»

پوشاندن اختلاس توسط کمیته تحقیق و تفحص

رقم اختلاس۱۱۳هزار میلیارد تومانی را کوچکی‌نژاد اعلام می‌کند، تا کنون محرز شده است و بسا احتمال دارد که در آتی این رقم افزایش چشمگیری داشته باشد. ضمن این که با وجود اعلام احراز اختلاس رقم ۱۱۳ هزار میلیارد تومانی، در این صندوق، کوچکی‌نژاد فقط به حدود ۳۴۱۲هزار میلیارد تومان، یعنی چیزی حدود یک‌چهارم آن اشاره می‌کند و مابقی رقم اختلاس شده، یعنی چیزی بالغ بر ۹۵۸۷هزار میلیارد تومان آنرا را مسکوت باقی می‌گذارد. امری که با وجود احراز شدن آن، مخاطب را به این سوال وا می‌دارد که مابقی این رقم، چگونه و به کجا رفته است.
به نظر می‌رسد «کمیته تحقیق و تفحص» حتی نمی‌تواند وضعیت سه چهارم پول احراز شده اختلاس شده را علنی کند. امری که جای بسی سوال دارد و دست‌های پنهان دیگری رو خواهد شد.
بی‌شک فرهنگیان در آینده جواب این سوال را از سران حکومت ولایت فقیه خواهند پرسید و بحرانی را بر بحران‌‌های لاینحل پیشین خامنه‌ای خواهند افزود.

در همین زمینه:

فساد مزمن در اقتصاد خلافت اسلامی! و جایگاه سپاه



فساد مزمن در اقتصاد خلافت اسلامی! و جایگاه سپاه 
محمدرضا فرزانگان در مصاحبه با شرق به وجود فساد مزمن در اقتصاد ایران اشاره می‌کند و درباره نقش پروژه‌های دخالت‌گری سپاه در منطقه در پرده سخن می‌گوید.

مصاحبه با فرزانگان

شرق برای آنکه نتیجه بگیرد آیا در اقتصاد ایران فساد وجود دارد یا خیر مصاحبه‌ای با محمدرضا فرزانگان، «استاد دانشگاه فیلیپس در ماربورگ آلمان» انجام داده است. زبان مصاحبه، پیکره‌ای علمی و مستند به خود می‌گیرد تا بی‌هیچ شائبه‌ی سیاسی راه خود را در اذهان مخاطبان باز کند، اما نتیجه‌گیری آن نمی‌تواند به دور از نزاع قدرت در درون جمهوری اسلامی! باشد.

فساد چیست؟

محمدرضا فرزانگان در ابتدا به تعریف فساد براساس آنچه بانک جهانی ارائه کرده، می‌پردازد و می‌گوید: «فساد سوءاستفاده از موقعیت و قدرت عمومی به‌منظور استفاده‌های خصوصی محسوب می‌شود.» و برای آنکه زمینه را برای تشریح فساد در داخل اقتصاد خلافت اسلامی! فراهم کند، تلاش می‌کند تا آنرا به پدیده‌ای جهانی تعمیم دهد. فرزانگان می‌گوید: «تخمین‌های بانک جهانی‌ اندازه تقریبی رشوه در سطح جهان را یک تریلیون دلار در سال برآورد کرده است.»

فساد مزمن

فلشی که در ابتدا رو به فساد اقتصادی در جهان خود را نشان داده بود، بلافاصله رو به سوژه اصلی یعنی داخل کشور باز می‌گردد: آمار، «حاکی‌ از بدترشدن وضعیت فساد در اقتصاد ایران از دوره دولت خاتمی تا دولت روحانی است. در تمام دولت‌های خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی که دسترسی‌ به شاخص فساد بانک جهانی‌ وجود دارد، شاخص همواره منفی‌ بوده است.» فرزانگان می‌افزاید: «فساد در اقتصاد ایران مزمن شده است.»

رانت‌های نفتی

از جمله دلایل فساد مزمن در اقتصاد ایران، وجود رانت‌های نفتی‌ست که بخش عمده‌ای از اقتصاد ایران را به خود وابسته کرده است. بیش از ۸۰ درصد درآمدهای صادراتی کشور به صادارت نفت وابسته است، در نتیجه بخش عمده مخارج دولت نیز از همین طریق تامین می‌شود.
درآمدهای کلان نفتی و عدم شفافیت در گردش کار دولت در ایران تا حدودی توضیح دهنده‌ی وضعیت فساد مزمن در کشور است. مضمون آن عبارت است از یک قدرت سیاسی غیر پاسخگو که از درآمدهای کلان نفتی نیز برخودار است.

تورم

عامل تعیین کننده‌ی دیگر در اقتصاد فاسد خلافت اسلامی!، وجود تورم بالاست، امری که سرمایه‌گذاری در بخش تولید با ماهیت بلند مدت را به کاری غیر سودآور تبدیل کرده است. همین امر باعث می‌شود تا سرمایه‌گذاران به سمت بازار ارز حرکت کنند تا بتوانند از «تفاوت بالای نرخ رسمی‌ و آزاد» کسب سود کنند. نتیجه دیگر تورم، جبران کمبود درآمد کارمندان بخش‌های اداری با سوء استفاده از موقعیت شغلی و اخذ رشوه یا اختلاس می‌باشد.

سپاه

محمدرضا فرزانگان اما به بخش دیگری از اقتصاد فاسد و غیر شفاف خلافت اسلامی! اشاره می‌کند. ورود به این بخش کمی خطرناک است و او کاملا در پرده سخن می‌گوید.
«شرایط منطقه ایران افزایش هزینه‌هایی که از طریق درآمدهای نفتی‌ پوشش داده می‌شود را بالا برده است. این‌گونه مخارج کمتر از شفافیت لازم برخوردار هستند و درعین‌حال به‌واسطه بودجه بزرگی‌ که در اینگونه پروژه‌ها هزینه می‌شود احتمال سوءاستفاده بالاتر خواهد بود.» [شرق ۳ مهر ۹۶]
منظور فرزانگان این است که پرژوه‌های دخالتگری سپاه در منطقه، بسیار هزینه‌بر و فساد‌آفرین است، زیرا نیازمند کلان هزینه‌هایی است که کنترلی بر روی آن وجود ندارد. به عبارت دیگر از آنچه به‌عنوان پروژه «مدافعان حرم» یا «جبهه مقاومت» یاد می‌شود با تعابیر اقتصادی نیز می‌توان یاد کرد، و به پاسدارانی اشاره کرد که کلان منفعت اقتصادی را در این تجارت جان‌ها به دست می‌آورند.
مهمترین قسمت در مصاحبه‌ی شرق با فرزانگان در همین نقطه است که به‌طور غیر واضح به نقش سپاه در فساد اقتصادی کشور اشاره می‌کند، اما او فقط درباره پروژه‌های خارجی سپاه سخنی در پرده می‌گوید، در حالیکه در داخل کشور نیز سپاه نقشی وسیع در سیطره بر امور اقتصادی، تصاحب منابع عمومی و گسترش فساد دارد.

در همین زمینه: