به یاد مجاهدشهید سیدمرتضی مدنی


به یاد مجاهدشهید سیدمرتضی مدنی
به پدرش گفتند از مرتضی مدنی سه سؤال کردیم 1- آیا نظام را قبول داری؟ گفت نه 2-آیا سازمان مجاهدین را قبول داری؟ گفت آری 3- آیا حاضری مصاحبه کنی؟ گفت نه ماهم او را اعدام کردیم.

سید مرتضی مدنی درمرداد سال 1339در شهرستان تویسرکان به دنیا آمد و در نارمک تهران زندگی کرد. او از دوران کودکی با درد و رنج در زندگی آشنا شد و همیشه آرزو می‌کرد امکان و فرصتی داشته باشد تا بتواند کار کند و مشکلات زندگی را برطرف کند. بعد ازگرفتن دیپلم بخاطرکفالت مادرش از سربازی معاف و مشغول به کارشد. بعد از اخذ معافی ازخدمت به استخدام شرکت شیلات در تهران درآمد و از اواخر سال 59به شیلات بندرعباس منتقل شد. و در مهر 1360به تهران آمد که در جریان تظاهرات 5مهر دستگیر شد. مرتضی از همان سنین نوجوانی به‌دلیل زندگی با محرومان و نیازمندان همیشه آرزو داشت دنیایی ساخته شود تا همه مردم بتوانند در رفاه و آسایش زندگی کنند. با همین انگیزه و برای ساختن جامعه‌ای بر اساس عدالت در تظاهرات سال 57بطورفعال شرکت می‌کرد. بعد از بهمن 57و آشنایی با سازمان مجاهدین، هوادارسازمان شد ولی به‌دلیل این‌که به کاراشتغال داشت و نمی‌توانست در ارتباط دائم با سازمان باشد هرزمان که می‌توانست با یکی از انجمنهای محلات در شرق تهران همکاری می‌کرد و ضمن شرکت فعال در تظاهراتها و میتینگهای مجاهدین درفروش نشریه و برخی کارهایی که بچه‌های انجمن مراجعه می‌کردند و نیاز داشتند وارد می‌شد تا این‌که دراواخرسال 59به بندرعباس منتقل شد. مرتضی از بندرعباس هم همواره پیگیر وضعیت در تهران و شرایط سازمان بود و بعد از 30خرداد هم خبرهای تهران و سازمان را پیگیری می‌کرد. مرتضی مدنی در آستانه تظاهرات مسلحانه 5مهر 1360 به همین منظور به تهران آمد و در جریان همین تظاهرات دستگیر شد. مرتضی را ابتدا به کمیته خیابان وزرا و از آنجا به اوین بردند و چون ارتباطش را با تظاهرات 5مهر کشف نکردند به 15سال حبس محکوم کردند. مرتضی در دوران محکومیت در بند 4قزلحصار همواره شاداب و تکیه‌گاه سایر زندانیان مجاهد بود و تا آخرین لحظه از مجاهدین و رهبری مجاهدین هواداری می‌کرد. وی بعد از مدتی به زندان گوهردشت منتقل شد و چند ماه قبل از اعدامها در سال 67به همراه تعدادی از زندانیان به اوین تبعید شد و در آخرین ملاقات قبل از اعدامهای 67به مادرش گفت این‌جا شرایط خیلی تغییر کرده و ممکن است ما را اعدام کنند.


درروز 9آذرماه سال 67که مادرش به تنهایی برای ملاقات به اوین مراجعه کرده بود به او گفتند روز بعد پدرش برای تحویل گرفتن ساک به اوین مراجعه کند و روز 10آذر که پدرش برای تحویل گرفتن ساک به اوین مراجعه کرد، به پدرش گفتند از مرتضی مدنی سه سؤال کردیم 1- آیا نظام را قبول داری؟ گفت نه 2-آیا سازمان مجاهدین را قبول داری؟ گفت آری 3- آیا حاضری مصاحبه کنی؟ گفت نه ماهم او را اعدام کردیم پاسداران به پدرش گفته بودندکه نباید سیاه بپوشید و مراسم بگیرید. بعد از آن مادر در جستجوی مزار فرزندش در بهشت زهرا با سایر مادران شهیدان هم آشنا شد و رژیم برای متفرق کردن مادران از بهشت زهرا در اواخرسال 67در هرگوشه و قطعه بهشت زهرا یک سنگ‌قبر برای هر کدام معرفی کردند و به این ترتیب تلاش کردند همه را متفرق کنند. در همین راستا بود که اواخر سال 67آدرس سنگی درقطعه 106بهشت زهر را به خانواده‌اش دادند. بعد از شهادت شهید سرفراز قتل‌عام مادرش دچار بیماریهای مخلتف از جمله بیماریهای عصبی شد و سرانجام در سال 1383درگذشت.