ترانه ای به نام " سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی "که متن این
ترانه برای واقعهای تاریخی در عصر مشروطیت سروده شده،شعر این ترانه در اصل به شکل
زیر بود كه کمی با ترانه خوانده شده متفاوت است :
آفتاب به سر درخت ناربندان است ..........عاشق به میان کوچه سرگردان است
سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی ....................ما را زِ سرِ بریده می ترسانی؟
گر ما زِ سرِ بریده می ترسیدیم.......................در کوچه عاشقان نمی گردیدیم
کنجکاوی برای دونستن جریان۳۰۰ گل سرخ و یک گل نصرانی ( مسیحی ) ، ما را با قسمتی از تاریخ مشروطه ایران آشنا کرد که تا امروز ، ازش اطلاعی نداشتیم ...
گل نصرانی شعر ، اشاره به " هاوارد باسکرویل " ، معلم مسیحی مدرسه مموریال تبریز دارد که برای شکستن محاصره تبریز در دوران استبداد صغیر محمد علی شاه ، جانش را فدا می كند.
بهتره خلاصه داستان رو به نقل از ویکیپدیا بخونیم :
هوارد کانکلین باسکرویل غریبهی آشنا
هوارد کانکلین بسکرویل (Howard Conklin Baskerville) باسکرویل در ۱۰ آوریل ۱۸۸۵ م. در شهر نورث پلات در ایالت نبراسکا آمریکا متولد شد، و در ایالت نیوجرزی تحصیل نمود. هاوارد باسکرویل در سال ۱۹۰۷ پس از فارغ التحصیلی از مدرسه علوم دینی-الهی پرینستون خاصهی کشیشان کاتولیک برای تدریس در مدرسهٔ آمریکایی مموریال تبریز ( American Memorial School in Tabriz) تاسیس ۱۸۸۱، از مدارس قدیم شهر تبریز بود که توسط مبلغین مذهبی آمریکایی اداره میشد.) ، در پاییز ۱۹۰۸ به تبریزآمد.
ورود هاوارد باسکرویل به ایران مقارن با دورهای بود که محمد علی شاه قاجار در تهران مجلس را به توپ بست و اساس مشروطه را برچید و دوره استبداد صغیر را در ایران حاکم کرد. باسکرویل در مدرسه تاریخ عمومی درس میداد، اما به خواست شاگردان مدرسه و معلمان مدرسه مانند مرحوم شریفزاده تدریس حقوق بینالملل را نیز بر عهده گرفت. در همان دوران مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان برای اعاده مشروطیت به پاخاستند و به دنبال این حوادث خونین دستهای نیز در تبریز به نام فوج نجات تشکیل شد. باسکرویل که دوره سربازی را در آمریکا دیده بود، به قول خودش به جای نقالی تاریخ مردگان تصمیم گرفت تمرین نظامی به جوانان فوج نجات بیاموزد. در همین ایام مرگ سید حسن شریفزاده دوست و یار نزدیک باسکرویل چنان او را منقلب کرد که در جواب همسر کنسول آمریکا که از او خواسته بود از صف مشروطهخواهان جدا شود، ضمن پس دادن پاسپورتش گفت: تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست.
در سال ۱۹۰۸، در هنگام انقلاب مشروطه ایران، باسکرویل تصمیم به پیوستن به مشروطه خواهان و نبرد علیه سلطان مستبد قاجار، محمد علی شاه ظالم و سلطنت طلبان گرفت. درحالیکه ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی رضایت قلبی به این کار نداشتند.
نیروی استبداد با محاصره شهر تبریز آنرا به قحطی کشانده بود، هاوارد باسکرویل در روز ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ م. (۳۰ فروردین ۱۲۸۸ شمسی)، یگانی ۳۰۰ نفری از مجاهدان فوج نجات را در پیکار علیه نیروهای سلطنتی و شکستن محاصرهٔ تبریز رهبری میکرد. اما ضربت یک گلوله از جانب استبداد قلب وی را در هم شکافت و در همان دم جان باخت و شهید شد. تنها درحالی که ۹ روز از جشن تولد ۲۴ سالگی او میگذشت.
مرگ باسکرویل برای تبریزیها سخت گران و ناگوار افتاد، تشیع جنازه باشکوهی برای او در تبریز به راه انداختند و او را در گورستان ارمنیهای تبریز دفن کردند. بعدها تفنگ هاوارد باسکرویل بهمراه فرشی منقش به صورت او توسط بافندگان تبریزی بافته شد و برای مادر باسکرویل در آمریکا به نشان تقدیر از شجاعت و ایثار او فرستاده شد که البته هیچ گاه به مادرش نرسید.
آفتاب به سر درخت ناربندان است ..........عاشق به میان کوچه سرگردان است
سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی ....................ما را زِ سرِ بریده می ترسانی؟
گر ما زِ سرِ بریده می ترسیدیم.......................در کوچه عاشقان نمی گردیدیم
کنجکاوی برای دونستن جریان۳۰۰ گل سرخ و یک گل نصرانی ( مسیحی ) ، ما را با قسمتی از تاریخ مشروطه ایران آشنا کرد که تا امروز ، ازش اطلاعی نداشتیم ...
گل نصرانی شعر ، اشاره به " هاوارد باسکرویل " ، معلم مسیحی مدرسه مموریال تبریز دارد که برای شکستن محاصره تبریز در دوران استبداد صغیر محمد علی شاه ، جانش را فدا می كند.
بهتره خلاصه داستان رو به نقل از ویکیپدیا بخونیم :
هوارد کانکلین باسکرویل غریبهی آشنا
هوارد کانکلین بسکرویل (Howard Conklin Baskerville) باسکرویل در ۱۰ آوریل ۱۸۸۵ م. در شهر نورث پلات در ایالت نبراسکا آمریکا متولد شد، و در ایالت نیوجرزی تحصیل نمود. هاوارد باسکرویل در سال ۱۹۰۷ پس از فارغ التحصیلی از مدرسه علوم دینی-الهی پرینستون خاصهی کشیشان کاتولیک برای تدریس در مدرسهٔ آمریکایی مموریال تبریز ( American Memorial School in Tabriz) تاسیس ۱۸۸۱، از مدارس قدیم شهر تبریز بود که توسط مبلغین مذهبی آمریکایی اداره میشد.) ، در پاییز ۱۹۰۸ به تبریزآمد.
ورود هاوارد باسکرویل به ایران مقارن با دورهای بود که محمد علی شاه قاجار در تهران مجلس را به توپ بست و اساس مشروطه را برچید و دوره استبداد صغیر را در ایران حاکم کرد. باسکرویل در مدرسه تاریخ عمومی درس میداد، اما به خواست شاگردان مدرسه و معلمان مدرسه مانند مرحوم شریفزاده تدریس حقوق بینالملل را نیز بر عهده گرفت. در همان دوران مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان برای اعاده مشروطیت به پاخاستند و به دنبال این حوادث خونین دستهای نیز در تبریز به نام فوج نجات تشکیل شد. باسکرویل که دوره سربازی را در آمریکا دیده بود، به قول خودش به جای نقالی تاریخ مردگان تصمیم گرفت تمرین نظامی به جوانان فوج نجات بیاموزد. در همین ایام مرگ سید حسن شریفزاده دوست و یار نزدیک باسکرویل چنان او را منقلب کرد که در جواب همسر کنسول آمریکا که از او خواسته بود از صف مشروطهخواهان جدا شود، ضمن پس دادن پاسپورتش گفت: تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست.
در سال ۱۹۰۸، در هنگام انقلاب مشروطه ایران، باسکرویل تصمیم به پیوستن به مشروطه خواهان و نبرد علیه سلطان مستبد قاجار، محمد علی شاه ظالم و سلطنت طلبان گرفت. درحالیکه ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی رضایت قلبی به این کار نداشتند.
نیروی استبداد با محاصره شهر تبریز آنرا به قحطی کشانده بود، هاوارد باسکرویل در روز ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ م. (۳۰ فروردین ۱۲۸۸ شمسی)، یگانی ۳۰۰ نفری از مجاهدان فوج نجات را در پیکار علیه نیروهای سلطنتی و شکستن محاصرهٔ تبریز رهبری میکرد. اما ضربت یک گلوله از جانب استبداد قلب وی را در هم شکافت و در همان دم جان باخت و شهید شد. تنها درحالی که ۹ روز از جشن تولد ۲۴ سالگی او میگذشت.
مرگ باسکرویل برای تبریزیها سخت گران و ناگوار افتاد، تشیع جنازه باشکوهی برای او در تبریز به راه انداختند و او را در گورستان ارمنیهای تبریز دفن کردند. بعدها تفنگ هاوارد باسکرویل بهمراه فرشی منقش به صورت او توسط بافندگان تبریزی بافته شد و برای مادر باسکرویل در آمریکا به نشان تقدیر از شجاعت و ایثار او فرستاده شد که البته هیچ گاه به مادرش نرسید.
هاوارد باسکرویل در گورستان
مسیحیان ارمنی تبریز به خاک سپرده شدهاست آلبوم، مجسمه و تابلویی از هاوارد
باسکرویل در خانه مشروطه تبریز وجود دارد