گرامیداشت پنجاه ودومین سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران درپاریس سخنرانی مهدی سامع
گرامیداشت پنجاه و دومین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران در پاریس
خدمت خانمها، آقایان، خواهران، برادران، دوستان و رفقای عزیز سلام میکنم پنجاه و دومین سالگرد سازمان مجاهدین خلق ایران را به همه مجاهدان از بالا تا پایین در سراسر جهان و در زندانهای خامنهای جبار به همهشان تبریک میگویم. برایتان موفقیت و پیروزی آرزو میکنم، صحبت زیادی نخواهم کرد، همه صحبتهایم همینقدر است بیشتر از این نیست در پاییز یا آخر تابستان سال ۱۳۵۰، در زندان اوین در یک اتاق دربستهای یک شب یا یک غروبی یک زندانی آوردند که بیشتر یک لاشه گوشت بود، درهم پیچیده زخمی نمیتوانست راه برود اصلاً بهزور او را انداختند تو اتاق و پس از اینکه کمیتوانست نفسش حال بیاید گفت من احمد حنیفنژادم، این اولین آشنایی من بود بهطور رسمی با سازمان مجاهدین در زندان اوین، سالی که رژیم گذشته در اوج قدرت مراسم دو هزار و نمیدانم چندمین سال فلان شاهنشاهی را میخواست جشن بگیرد، از آن زمان روابط ما شروع شد، در سالهایی که مجاهدین درگیر مسائل سخت داخلی بودن و ضربه داخلی خورده بودند، در زندان قصر من از جانب فدائیها و زنده یاد علی زرکش از جانب مجاهدین با هم ارتباط داشتیم مسائل بین دو سازمان را رد و بدل میکردیم، در دو سال آخر قبل از انقلاب که در زندان اوین بودیم و خیلی از دوستان و رفقا یادشان میآید همه ارتباطات قطع بود آنجا من بیشتر با مسعود رجوی آشنا شدم. حتماً آقای دکتر زاهدی که اینجا هستند به یاد دارند که در آن سالها در زندان ما همیشه برنامههای مشترک میگرفتیم برای شهدایمان برنامه مشترک میگرفتیم ضمن مسائل خاصی که اجرا میکردیم یک مسائل عمومی را هم با هم انجام میدادیم، تا اینکه آن حکومت گذشته سرنگون شد و ما آزاد شدیم و دوران بعد از انقلاب و مسائلی که پیش آمد، سال ۱۳۶۰، در جریان جنبش چپ و سازمان فدایی من از کسانی بودم که از پیوستن به شورای ملی مقاومت دفاع میکردم تا همین امروز، خوب خوب یک دورههایی گذشت بر ما جنگ هشت ساله و بعد آتشبس و بعد اشغال عراق و در سال ۲۰۰۳ یک توطئه جهانی امپریالیستی ارتجاعی برای اینکه سازمان مجاهدین خلق را نابود کنند خیلیها میگفتند که این پرونده بسته شد و من همان موقع در همان روز ۱۸ژوئن یا یک روز یا دو روز بعد از این حمله که کردند در یک مصاحبه با یک رادیویی گفتم پرونده سازمان مجاهدین خلق در پاریس و یا بغداد باز نشد، این پرونده در ایران باز شده و اگر قرار است بسته بشود باید در ایران بسته شود به هر حال آن روزگار هم گذشت آن گردنهها هم طی شد هر چند سخت چونکه گفتم بیشتر از این کاغذ حرف نمیزنم به سرعت میگذرم تا برسیم به دوره انتقال در همین سال گذشته، بالاخره با همه سختیها و البته با یک مدیریت بسیار سنجیده همه مجاهدین تشکیلاتی، سازمانیافته به یک نقطه دیگر منتقل شدند، خوب این خیلی خوشحال کننده بود درسته، همه جنبه خوشحالیش را میدیدیم و میگفتیم خوب دیگر خوب شد تمام شد بالاخره ولی کمتر تهدیدش دیده میشد، البته فکر کنم که مجاهدین خودشان تهدیدش را میدیدند اما از بیرون تهدیدش را میدیدند، ولی از بیرون کمتر دیده میشد که این فقط فرصت نیست، یک تهدید است یک واقعیت است یک تهدید است با برخی از دوستان مجاهد من در این مورد صحبت کردم، حالا باز اکنون در این روز همه ما باز خوشحالیم که این تهدید هم، این گردنه تهدید هم چه حالا اینکه چرا تهدید است به برخیش بهنام اشاره کرد، این حرف که انسان جابهجا میشود از محیطی که آداپته شده میآید به محیط دیگر، محیط دیگری که محاصرهاش میکند، بسیاری از عوامل شناخته شده و شناخته ناشده درش تأثیر میگذارد، این تهدید به این معنی خوشبختانه گذر شده ازش، سازمان مجاهدین گذر کرده مسئول اول انتخاب کرده و این باعث خوشحالی برای ما، برای هر آزادیخواهی که به آزادی فکر میکند هر عقیدهای که داشته باشد و البته برای مردم تحت ستم ما هست که گرامی بدارند این پیروزیها را متشکرم.