آتنا دائمی، زندانی سیاسی، دربند که در حال حاضر در بند زنان زندان اوین محبوس است با نگارش نامهیی سرگشاده از درد و رنج مادران زندانی سیاسی و فرزندان کوچک آنان گفته است.
زنان زندانی
«جرم» زنان زندانی سیاسی، که به خاطر ایستادگی در برابر ظلم ولایت فقیه سکوت نمیکنند، از نظر حکومتگران ستمگر، دو چندان است. اول به خاطر ایستادگی و برآوردن صدای اعتراض در برابر ولایت فقیه، که مصداق آزادگی در دوران سیاه اختناق حاکم بر کشور است و دوم به خاطر زن بودن. در قاموس ولایت فقیه، زن بودن، خود به تنهایی «گناهی» نا بخشودنی است چه رسد به آنکه، هیمنه! ولایت فقیه را به چالش بکشد. اما زنان ایران این جور را هرگز برنتابیدهاند. بودند بسیار زنانی که که در راه آزادی وطن از بند ولایت فقیه جان نثار آزادی کردند و بسیارند زنانی که در ورای همه عاطفهها و علائق به ولایت فقیه نه میگویند و قیمت آزادی را با تمام وجود میدهند.
برای فرزندان مادران زندانی
آتنا دائمی در نامهیی از این وضعیت برخی از این زنان و فرزندانشان میگوید. بخشهایی از نامه آتنا دائمی در پی میآید:
«برای گیسو و فرزندانِ مادرانِ زندانی
٢٢ماهه بودی که مادرت نازنین بازداشت شد، نه تو میدانستی و میدانی بازداشت یعنی چه و نه میدانستی و میدانی که مادرِ زندانی بودن یعنی چه! حالا ٣سال و ٢ماه از زندگیات میگذرد و مادرت همچنان زندانی ست.»
«برای گیسو و فرزندانِ مادرانِ زندانی
٢٢ماهه بودی که مادرت نازنین بازداشت شد، نه تو میدانستی و میدانی بازداشت یعنی چه و نه میدانستی و میدانی که مادرِ زندانی بودن یعنی چه! حالا ٣سال و ٢ماه از زندگیات میگذرد و مادرت همچنان زندانی ست.»
سرنوشت گیسو
آتنا دائمی سپس سرنوشت گیسوی کوچک را چنین توصیف میکند: «تو نمیدانی که قربانی چه طمع و بازی سیاسی شدهای! تو فقط مادر میخواهی و پدر! از روزهای ملاقات میگویم ! از یکشنبه ها ! خواهرم را در آغوش میگیری و با هم ۴طبقه را به زیر زمین مىآیید تا به سالن ملاقات برسید و پس از آمدنِ ما ، از آغوش خواهرم به آغوش مادر میپری و بعد از ۴۵دقیقه دوباره آغوش عوض میکنی و با سری بر شانه خواهرم هانیه ۴طبقه را به سوی آزادی میروی. دیدن این صحنه تلخ و در عین حال با شکوه در صورتی امکانپذیر است که من هم همچون تو بتوانیم به صورت حضوری با خانوادهام ملاقات داشته باشم...»
«...اما روزهای چهارشنبه که فقط روز ملاقات مادرانِ زندانی با فرزندانشان است تو تنهایی، در آغوش خواهرم انتظار مادر نمیکشی بلکه روی صندلی پلاستیکی مىنشینی و چشم به در و در انتظار مادری!»
«...اما روزهای چهارشنبه که فقط روز ملاقات مادرانِ زندانی با فرزندانشان است تو تنهایی، در آغوش خواهرم انتظار مادر نمیکشی بلکه روی صندلی پلاستیکی مىنشینی و چشم به در و در انتظار مادری!»
سارای مریم اکبری منفرد
آتنا بعد سرنوشت گیسو را به سرنوشت سارا؛ دختر مریم اکبریمنفرد؛ دیگر زن زندانی که به خاطر فریاد آزادی در زندان است گره میزند: «حتماً سارا دختر مریم اکبری را دیدهای، دختری که حالا نوجوانیست اما ٣ساله بود که مادرش بازداشت شد، پشت شیشههای کابین قد کشید و خیلی تلخ حتی هیچ تصوری از مادر بدون شال و مانتو ندارد!
جای خالی مادر را خواهرانی که تنها ۶ سال از او بزرگترند پر کردند!»
جای خالی مادر را خواهرانی که تنها ۶ سال از او بزرگترند پر کردند!»
بشیر در راه زندان
آتنا در ادامه، به زندگی بشیر و مینا؛ دو کودک دیگر که مادرانشان به خاطر عقایدشان دربندند، اشاره میکند: «بشیر را نیز دیدهای! فرزند آزیتا رفیع زاده و پیمان ، بشیر هم مجبور است برای دیدن مادر و پدر زندانیاش ساعتها در راه رجایی شهر و اوین باشد و درس صبر و تحمل را تمرین کند! حتماً مینای زهرا زهتابچی را نیز دیدهای اما از نگرانیهای مادرانه زهرا که پشت چهره صبور و آرامش پنهان شده هیچ نمی دانی».
پرستار ۱۴ ساله مادربزرگ
نامه آتنا با یادآوری سرنوشت مریم؛ دختر فاطمه مثنی؛ دیگر زن زندانی ادامه مییابد: «یا مریم دختر فاطمه مثنی و حسن صادقی که در ١۴سالگی میبایست با برادرش در غیاب پدر و مادر زندانی از مادر بزرگی مراقبت کنند که داغ اعدام سه فرزند و یک عروس و حبس خود و دخترش فاطمه در ١٣سالگی و حالا دوباره در ۴۵سالگی فاطمه را به سینه دارد.»
آتنا سپس خطاب به گیسو ادامه میدهد: «میبینی گیسو آزار خانوادههای زندانیان تمامی ندارد و همچو تو و او زیادند، خواهرم میگریست و میگفت در سالن انتظار به بهار ، نوه فریبا کمالآبادی با حسرت نگاه میکنی و خودت را به آغوش خواهرم میفشاری چرا که او در بغل مادر است و تو در انتظار آمدن مادر اما گیسوی نازنین! تو نمیدانی که مادر بهار، ترانه، دختر فریبا ١٠سال است که از مادر دور است درست از وقتی که١٣ساله بود!»
آتنا سپس خطاب به گیسو ادامه میدهد: «میبینی گیسو آزار خانوادههای زندانیان تمامی ندارد و همچو تو و او زیادند، خواهرم میگریست و میگفت در سالن انتظار به بهار ، نوه فریبا کمالآبادی با حسرت نگاه میکنی و خودت را به آغوش خواهرم میفشاری چرا که او در بغل مادر است و تو در انتظار آمدن مادر اما گیسوی نازنین! تو نمیدانی که مادر بهار، ترانه، دختر فریبا ١٠سال است که از مادر دور است درست از وقتی که١٣ساله بود!»
کودکان دهه۶۰
آنگاه آتنا در ادامه سخن با مخاطب خردسالش، واگشتی به دهه ۶۰ میزند: «آری کودکانِ زیادی همچون تو قربانی ظلم و جنایت قدرتمندان بودهاند، چه کودکانی که در سالهای سیاه و تاریک دهه ۶٠ در زندانها و سلولهای وحشتناک زندان با مادرانشان حبس و درد کشیدند، کسانی همچون هومان موسوی و امید علیشناس که سالها بعد هم در اوج جوانی شان باز گرفتار زندان شدند…»
عقیده متفاوت
«تو نمیدانی که بسیاری از آنها به هنگام اعدام مادرانشان از زندان آزاد شدند! آری تو اینها را نمیدانی و برای کودکیات هم قابل درک نیست، اما گیسو کاش مىدانستی که چگونه از رنجت خسته و خشمگینم ، کاش میدانستی که می دانم هیچ چیز این روزهای کودکانی چون تو را جبران نمیکند حتی تمام عشقی که اطرافیان به شما دارند! کاش میدانستی که زندان دیوارهای بلند دورمان و دربهای متعدد قفل شده به رویمان بل میله های پشت پنجره نیست ! زندان دیواریست که به اجبار به دور جسم و قلبمان کشیدهاند و برای مادران زندانی جانکاهتر است در آن هنگام که از آغوش فرزند و حرف زدنها و تولدها و بلوغ و تحصیل و ازدواج فرزندانشان محرومند فقط و فقط به دلیل طرز تفکر و عقیده و باور متفاوت.»
آتنا با این جمله نامهاش را به پایان میبرد: «من هم روزی فقط شنونده و خواننده این دردها و رنجهای مادران زندانی و فرزندانشان بودهام و حالا آنها را از نزدیک میبینم و از دردی گریستهام که از آن من نیست!»
کسی که این جملات را مینویسد؛ آتنا دائمی خود نیز از جمله زنانی است که به خاطر آرمان آزادی دربندند.
روزی ایران از قید و بند ولایت فقیه آزاد خواهد شد و دیگر، هیچ فرزند خردسالی، مادرش را به خاطر فریاد آزادیخواهی پشت میلههای زندان نخواهد دید.
آتنا با این جمله نامهاش را به پایان میبرد: «من هم روزی فقط شنونده و خواننده این دردها و رنجهای مادران زندانی و فرزندانشان بودهام و حالا آنها را از نزدیک میبینم و از دردی گریستهام که از آن من نیست!»
کسی که این جملات را مینویسد؛ آتنا دائمی خود نیز از جمله زنانی است که به خاطر آرمان آزادی دربندند.
روزی ایران از قید و بند ولایت فقیه آزاد خواهد شد و دیگر، هیچ فرزند خردسالی، مادرش را به خاطر فریاد آزادیخواهی پشت میلههای زندان نخواهد دید.