فروغ جاویدان از نگاه روایت - شکافتن کمین «سیاه خور» به هر قیمت


 لندکروز سفیدرنگ فرمانده جعفر تازه به محل کمین سیاه‌خور رسیده بود، ناگهان یک موشک آر.پی.جی، از پشت صخره‌سنگها ظاهر شد و تنوره‌کشان از بالای اتاقک ماشین گذشت، 
فریاد فرمانده جعفر همه را بر جای میخکوب کرد.
- زمینگیر شوید!
موشک آر.پی.جی با صدایی کرکننده از بالای سقف لندکروز گذشت و در دامنه تپه نشست. موج انفجار برای مدتی کوتاه سرنشینان لندکروز را که با نهیب فرمانده جعفر از آن پیاده و زمینگیر شده بودند، گیج کرد. جابر که یکی از سرنشینان بود، با سلاح از ضامن خارج بلند شد و همزمان به سوی تارک تپه یک رگبار بلند باز کرد. چهار تن از پاسداران با شنیدن صدای رگبار سر خود را دزدیده و از دید او خارج شدند. هنوز جابر تصمیم نگرفته بود که در کجا موضع بگیرد. یک شیئی برنده با عبور سریع خود کمر او را خنج کشید و اونیفورمش را خونی کرد. طاقمه‌اش در ماشین جا مانده بود. خونی که از بدن او می‌ریخت انرژی‌اش را به تحلیل می‌برد. حال سه گلوله بیشتر در خشاب نداشت. او برای این‌که زنده به دست پاسداران نیفتد لوله سلاحش را زیر چانه گذاشت و انگشت بر ماشه به انتظار ایستاد. یکی از زنان مجاهد که تازه به محل رسیده بود به صدایی خشمگین فریاد کشید:
- چه‌کار داری می‌کنی؟! زخمت عمیق نیست، آن را با آق‌بانو ببند! و راه بیفت! بالای تپه یک گروه از دشمن کمین چیده‌اند باید آنها را از بین ببریم.

جابر با شنیدن نهیب او به خود آمد و خجالت کشید. به جستجوی یارانش برآمد و در اندک مدت آنان را یافت.

فرمانده جعفر، با واگذاری فرماندهی یک گروه 12نفره به او، گفت:
- سعی کنید قبل از هر چیز، ارتفاع کله‌قندی شکل بالای سرمان را به تصرف درآورید. نیرویی که این ارتفاع را داشته باشد، ابتکارعمل را در دست خواهد داشت.

جابر برای کسب آمادگی، طاقمه خود را از صندلی عقب ماشین بیرون کشید؛ چند نارنجک و خشاب اضافی نیز از طاقمه پاسداران کشته شده، بیرون آورد و به مجموعه مهمات خود اضافه کرد. یکی از سربازانی که در صحنه به ارتش آزادیبخش پیوسته بود گروه او را به نقطه کمین راهنمایی کرد.

آنها توانستند درست یک دقیقه زودتر از پاسداران به بالای کله‌قندی برسند. پاسداران با دیدن آنها یکه خورده و بدون هیچ درگیری سلاحهایشان را به زمین گذاشتند. به این ترتیب یک قسمت دیگر از کمین گسترده سیاه‌خور، با اقدام متهورانه رزم‌آوران آزادی خنثی شد.

                                                 ***
ماشین رضا و چهارتن از یاران مجروحش، در گوشه‌یی از کمین سیاه‌خور مورد اصابت قرار گرفته، و موج انفجار آنها را روی صندلی‌های ماشین و کف زمین پرتاب کرده بود. آنها بیش از نیساعت در اغما بودند.

رضا با صدای گفتگوی بلند چند نفر به هوش آمد و سرش را به آن طرف چرخاند. نزدیک به 20پاسدار و بسیجی مسلح، سربند بسته و چفیه به گردن با سلاحهای دست فنگ کرده و آماده شلیک در حال نزدیک شدن به ماشین آنها بودند. خود را به زمین چسباند، بی‌حرکت ماند؛ و در عین حال با پلک‌های نیمه‌باز آنها را زیرنظر گرفت.

یکی از پاسداران که ریش بلندی داشت و پی‌درپی نعره می‌زد، با بدخلقی گفت:
- به صغیر و کبیرشان رحم نکنید. حکم آنها مشخص است. باید به شدید‌ترین وجه کشته شوند. هر کدام از آنها را دیدید، بنا‌ به حکم صریح امام، یک گلوله در شقیقه او خالی کنید. زخمی آنها را باید تمام‌کش کرد.

از آن طرف پیچ جاده صدای تک تیر ژ 3 می‌آمد. کمی دورتر رگبار بلند یک دوشکا مانع از تمرکز رضا می‌شد. او حال صدای نزدیک شدن پوتینهای پاسداران را می‌شنید، صدای به هم خوردن تای شلوارهای نظامی آنها اکنون واضح‌تر به گوش می‌رسید. پوتین‌ها با رسیدن به ماشین لندکروزی که رضا رانندگی آن را به عهده داشت متوقف شدند.

سلاح رضا موقع انفجار از او جدا شده بود او خود را بیشتر به زمین چسباند و بدنش را هم‌چنان بی‌حرکت نگاهداشت. صدای ضربان قلبش بالارفت. او حال آن را به گوش خود می‌شنید.

- حاجی! دور از جان شما، همه اینها به درک واصل شده‌اند.آر.پی.جی بدجوری حالشان را جا آورده! حیف است گلوله حرامشان کنیم. .

- خام نباشید! ممکن است خودشان را به مردن زده باشند و یکدفعه نارنجک بکشند. تیرخلاص بزنید تا خیالتان راحت شود. شما نزنید، آنها می‌زنند.

صدای اولین تیر و پرتاب شدن پوکة دود‌آلود آن بر کف آسفالت، خون رضا را به جوش آورد. او با فشردن دندانهایش بر هم، آرزو کرد، ای کاش! نارنجک می‌داشت و می‌توانست همه آنها را با هم به هوا بفرستد. بعد از چهارمین تیر حال نوبت او بود. تمام حواسش در یک نقطه متمرکز کرد و به سرعت طرحی برای از پای درآوردن پاسدار در ذهن ریخت. از لای پلک‌های نیمه‌باز خود هنوز می‌توانست هیکل جهنمی‌دشمن را با سلاح آماده شلیک در بالای سر خود ببیند. انگشت پاسدار روی ماشه رفت. چکشک دستگاه چکاننده با صدای خشکی روی سوزن فرود آمد اما گلوله‌یی شلیک نشد. پاسدار نگاهی به زخم عمیق شانه رضا کرد، و به جستجوی خشاب، طاقمه خود را کاوید. در طاقمه خود خشاب پر نداشت. برگشت تا از همقطاران خود خشاب بگیرد، با خود اندیشید: «نفر پنجمی هم با این زخم شانه نمی‌تواند زنده باشد. نباید همین‌طور گلوله‌هایم را هدر بدهم، اگر با این وضعیت در صحنه تنها می‌افتادم چه خاکی بر سر می‌کردم؟»

فرمانده‌اش از او پرسید:
کارشان را تمام کردی؟
به دروغ گفت:
بله، حاجی!
.
هنوز صدای دورشدن قدمهای آنها در گوش رضا طنین داشت ناگهان یک رگبار بلند آسفالت را به لرزه درآورد و در پی آن صدای قاطع و رسای یک زن، کابوس را از ذهن رضا تاراند.

- دسته! با آرایش پیکان به پیش!. هدف پاکسازی ارتفاعات و درهم شکستن کمین.

این بانگ امیدآفرین و جرأت‌بخش فرمانده سیما، یکی از زنان مجاهد خلق بود. نیروهای او داشتند با آرایش منظم از روی جاده به سمت ارتفاعات پیش می‌رفتند. گویی دنیایی را به رضا داده‌اند. با نیرویی جدید و افزون در ساق‌هایش از جا جهید، به سمت ماشین سوخته رفت، سلاح ترکش خورده خود را از روی صندلی‌های آن برداشت و برای گرفتن انتقام یارانش به دسته در حال پیشروی ملحق شد.

                                         ***
برانکادرهای حامل مجروحانی مانند محمدرضا خلیلی فیجانی و سید رحیم صدر حاج سید جوادی (فرمانده مقدم)، قهرمانان نبردهای تنگة چهارزبر هنوز در پشت ماشینهای آتش گرفته قرار داشت، اصابت گلوله‌های خمپاره و صفیر گلوله‌های سرگردان، به رزمندگان مجروحی که در شیار روبه‌روی ارتفاعات سیاه‌خور موضع گرفته بودند، اجازه نزدیک شدن به صحنه را نمی‌داد. شیار به اندازه قد یک آدم متوسط از جاده پایین‌تر بود و جان‌پناه مناسبی به نظر می‌رسید.

سعید با دیدن این وضعیت، سلاحش را بند فنگ کرد، با یک خیز خود را از شیار بالا انداخت و به سمت ماشینهای سوخته رفت. مجید، یکی از همرزمانش، با سری خون‌فشان، در پشت اتاقک یک دوکابین سفیدرنگ گیرکرده بود. سعید او را بغل کرد و از ماشین بیرون کشید و در کف جاده آسفالت خواباند. او برای نجات زخمی‌هایی که قادر به راه رفتن نبودند به آن نقطه آمده بود. تصور اولیه‌اش این بود که پاسداران به سمت ماشینهای سوخته دیگر آر.پی.جی نخواهند زد؛ از این‌رو چنین مجروحانی را کشان‌کشان گردآورده و در بین ماشینهای سوخته کنار هم می‌خواباند تا بعد از قطع آتش و شکستن کمین، امکان انتقال آنها به اسلام‌آباد فراهم شود.

برعکس تصور او، پاسداران با دیدن جنب و جوش جدید در لابلای ماشینهای سوخته، دوباره به آنجا آر.پی.جی شلیک کردند. برای دقیقه‌یی چند دود و غبار آنجا را فراگرفت. پیشانی سعید با اصابت یک ترکش زخمی شده بود. مجید چشمانش را گشود، دستی به بدنش کشید بعد در حالی که تلاش می‌کرد لبخند بزند گفت:
- سعید! گلوله بی.کی.سی به ما کاری نکرد، آر.پی.جی هم نخواهد توانست، مثل این‌که هنوز شهید نشده‌ایم، بلند شو! باید به یک محل امن برویم؛ اگر نه. .

هنوز این حرف او تمام نشده بود، یک آر.پی.جی به کامیون مهمات توپ اصابت کرد و مهمات آن را به آتش کشاند. گلوله‌های توپ یک یک و گاه چندتایی با هم شروع به منفجر شدن کردند. ترکش آنها مانند گردبادی وزان از دشنه‌های تیز در هوا به چرخش درمی‌آمد و تنوره‌کشان هر جنبده‌یی را درو می‌کرد.

سعید خود را روی زخمی‌ها انداخت و تلاش کرد با بدن خود آنها را بپوشاند. برخی از ترکش‌ها با خوردن به دامنه کوه، کمانه کرده و به‌صورت دهشتناکی در هوا به دوران درمی‌آمدند. او برای مقابله با چنین ترکش‌هایی، کلاه‌خودش را درآورده و آن را جلوی صورت فرمانده مقدم گرفته بود تا صورت وی را حفاظت نماید اما برای دیگر زخمی‌ها کاری نمی‌توانست بکند. در این قسمت از صحنه کسی به جز او کلاه‌خود نداشت.

فروکش کردن موقت انفجارها، و فریادهای فراخوان سعید، چند تن از رزمندگانی را که جراحت سطحی داشتند به آن نقطه کشاند. سعید زخمی‌ها را به آنان سپرد و خود به سمت قسمت مرکزی ستون خوروها به راه افتاد.

او نیز فرمان فرمانده محمود قائمشهر را شنیده بود و درصدد بود، با پیوستن به داوطلبان، در شکستن کمین سیاه‌خور شرکت نماید. گلنگدن کلاشینکفش در اثر سقوط از بلندی، به بدنه گیر می‌کرد و مسلح نمی‌کرد. کلاشینکف را به کناری نهاد و نارنجک به دست، به نفرات داوطلب پیوست.

آنها با دور زدن تپه‌ماهورها توانستند، به بالای سر مزدوران کمین‌گذار برسند. سعید با نارنجک ضامن کشیده و آماده پرتاب خود را در پشت سر یکی از مزدوران یافت. او بسیجی سربند بسته و میانسالی بود با شلوار کردی بر تن، روی زمین چمباتمه زده و در حال شلیک به سمت ماشینهای سالم مانده در نقطه انتهایی کمین بود. سعید پای‌ورچین پای‌ورچین به سمت او رفت. نارنجک تدافعی در دستش مانند قلبی سوزان در تپش بود. نگاهی به آن کرد، اما دلشوره داشت. گویی کسی از درون به او نهیب می‌زد: «ممکن است با پرتاب نارنجک نفرات خودی نیز مجروح شوند، با وسیله دیگری او را از پا در بیاور!». از پرتاب نارنجک منصرف شد. حال در دو قدمی دشمن غافلگیرشده بود. پای راستش را با پوتین عقب برد، محکم بر تخت کمر او فرود آورد. بسیجی مسلح که انتظار چنین ضربه‌یی را نداشت به جلو پرتاب شد و کلاشینکف تک‌لاق خود به زمین انداخت:
- مرا نکش! من بی‌گناهم. بخدا مرا به‌زور این‌جا فرستاده‌اند. .

سعید - در یک دست کلاشینکف غنیمتی و به دیگر دست، نارنجک از ضامن خارج- با صدایی متحکم به او گفت:
- ساکت!. خشاب‌هایت را دربیاور و جلوی پایت بینداز و بعد دو قدم برو عقب، روی زمین دراز بکش!

                                                 ***
شکریه فرمانده یک گروه از زنان مجاهد بود. او و گروهش چهارشنبه شب تا صبح، حفاظت قسمتی از گردنه حسن‌آباد را به عهده داشتند. آنها تا صبح توانسته بودند دو بار یورش پاسداران را به گردنه خنثی کرده و دشمن را تار و مار کنند. بعد از دریافت فرمان عقب‌نشینی دسته پیاده آنها به سمت اسلام‌آباد راه افتاده و به کمین سیاه‌خور رسیده بود. در تلاش برای درگیری با کمین و عبور از آن، حال در شیار روبه‌روی کمین سنگر گرفته بودند و شکریه داشت طرح دور زدن کمین را با آنها در میان می‌گذاشت. دشمن درست در بالای سر آنها بود. علاوه بر نفرات سالم گروه او، تعدادی از زخمی‌هایی که توان حمل سلاح داشتند، آماده حمله به کمین بودند. در این هنگام یک نارنجک تهاجمی که از بالای تپه‌ها به طرف جاده پرتاب شده بود غل خورد و به داخل شیاری افتاد که نفرات شکریه در آن تجمع کرده بودند.

برای چند ثانیه نفس‌ها در سینه حبس شد، شکریه در حال توجیه طرح عملیاتی با سمبة سلاح، روی یک کروکی کشیده شده بر خاک بود؛ با شم نظامی خود، در یک آن متوجه نارنجک شد. او در آموزش‌ها فراگرفته بود که اگر نارنجک دشمن را به‌سرعت به سمت خود او پرتاب کنیم ممکن است جان نفرات خودی در امان بماند. بنابراین بی‌درنگ سلاح خود را به زمین انداخت و به سمت نارنجک شیرجه رفت. هر کدام از نفرات در گوشه‌یی سنگر گرفتند.

نارنجک -که مسافت زیادی را طی کرده و در آستانه انفجار بود- در دست شکریه منفجر شد. مچ دست شکریه با انفجار به هوا پرتاب شد و سینه و شکم او به سختی آسیب دید. شکریه بعد از مکثی روی زانوانش راست شد. در آن حال بی‌آن که ابرو در هم کشد یا خود را ببازد، آخرین جمله‌های طرح عملیاتی را به نفراتش ابلاغ کرد. از انقباض عضلات چهره‌اش معلوم بود درد زیادی می‌کشد اما به روی خود نمی‌آورد.

                                                  ***
بعد از حرکت گروه، او کلت برتای خود را به دست سالم گرفت و همراه آنان چندگامی خود را به‌صورت سینه‌خیز روی زمین کشاند.

همرزمانش در حال دور شدن با نگاه‌های اشک‌آلود و قلب‌های متأثر، شنیدند که شکریه دارد می‌گوید:
«با عشق فراوان به مریم و مسعود...»
او در حالی این جمله را به زبان راند که نیمساعت پیش، جسد خواهرش، سعدیه را در بین شهیدان کمین سیاه‌خور به چشم دیده و شناسایی کرده بود.

                                               ***
یارانش بعد از درهم کوبیدن کمین، دیگر او را هرگز ندیدند.

فروغ جاویدان از نگاه روایت - مجاهد خلق تسلیم نمی‌شود


 عقیل کلاه‌ خودش را تکاند و دوباره روی سر گذاشت‌ ، حین زمین‌گیر‌شدن ناگهانی‌ ، کف هر دو دست و زانوهایش به لبه تیز صخره ساییده و دچار زخم سطحی شده بود‌ ، شلوارش از ناحیه زانو ریش ریش شده و کف دستش هنوز می‌سوخت. تاکنون این طور از نزدیک به‌طور همزمان با چهار نفر از نفرات دشمن مصاف نداده بود. سلاحش را با لبه آستین از گرد و خاک زدود و خیز به خیز به طرف پل رفت. هنوز زنبورهای چرخانِ گلوله‌ها در هوا صفیر زنان پرواز می‌کردند؛ طوری که اگر دست را بالای سر می‌گرفتی‌ ، چند تا از آنها به کف دستت می‌چسبید و ترا می‌گزید.

او حاشیة شخم خورده یک جالیز را پشت سر گذاشت بعد با پریدن از روی چند کرت خیس خود را به کنار جاده رساند. با رسیدن به جاده ابتدا درازکش شد و خوب دو طرف را دید زد. شن‌دانه‌های زبر حاشیه آسفالت، گونه‌هایش را اذیت می‌کرد. نه اشتباه نمی‌کرد‌ ، گویی صدای ناله کسی می‌آمد. خوب گوش داد‌ ، دلش بی‌اختیار شور زد. پل حالا دیگر در چند قدمی او بود. کافی بود‌ ، بلند شود و با یک خیز بلند خودش را به دهانة گشاد آن برساند. صدا از داخل دهانه می‌آمد.

سمفونی مرگبار گلوله‌ها هم‌چنان در دشت طنین می‌انداخت و گاهگاه غرش انفجار موشک یک آر.پی.جی تمامی انفجارهای کوچک را می‌بلعید و دوباره بارش گلوله‌ها شدت می‌گرفت. اگر دیر می‌جنبید‌ ، ممکن بود‌ ، نفرات زخمی پناه گرفته در زیر پل به دست نیروهای دشمن گرفتار شوند. یک لحظه اندیشید که اگر یک مجاهد به دست پاسداران هار و خون‌آشام بیفتد چه بلایی به‌سر او خواهند آورد؟ بنابراین درنگ را جایز ندانست و در یک خود را به آن طرف جاده رساند. پشت سر او گلوله‌ها آسفالت را شیار زدند و یک گلولة کمانه کرده سمج، با صدای هراس‌آور و کشیده «پینگ!»... درست از بیست سانتی صورت او گذشت.
نرسیده به پل‌ ، ناگهان با دو شبح مواجه شد و به‌طور غریزی دست روی ماشه برد.
شلیک نکن! عقیل! خودی هستیم...
آه! ببخشید بچه‌ها داشتم شما را شهید می‌کردم... وای برمن!... وای برمن!... خیلی باید دقت کنم.
اشکال ندارد عقیل‌ ، به‌خیر گذشت‌ ، تو تقصیر نداری‌ ، ما مقصریم که جلوی سلاح آماده تو سبز شدیم..

...
 
مشفق داشت به معذرت خواهی ادامه می‌داد ناگهان عارف با گذاشتن انگشت اشاره روی لبهای جمع شدة خود به علامت سکوت‌ ، او و عقیل را بر جای میخکوب کرد. نی‌نی‌های درشت‌ ، سیاه و گرد او مانند دو چلچلة کنجکاو و بی‌قرار در چشمخانه می‌چرخید. فضای بهت آلود و سنگینی در لحظه بر سه نفر آنها حاکم شد.
عارف چند بار دست راستش را به پشت سر چرخاند و به این ترتیب به آن دو فهماند که بی‌سر و صدا پشت او راه بیفتند. گویی چیزی دیده بود.
تا دقایقی پیش آنها با هم تمامی مجروحان تیپ فرماندهی مجاهد شهید سعید پورآگل را به سمت کرند تخلیه کرده بودند. حال مواضع پیشین آنها به تصرف گله‌های هار پاسداران درآمده بود و لحظه به لحظه به آنان نزدیکتر می‌شدند.
عقیل تازه یادش آمد که به‌دنبال شنیدن صدای نالة خود را به آن قسمت رسانده است. وقتی افکارش را با سایرین در میان نهاد‌ ، هر سه با احتیاط به سمت پل رفتند.. چند قدم جلوتر ناگهان با یک زن مجروح مجاهد خلق مواجه شدند. زن مجاهد که فاطمه نام داشت‌ ، نگاهی پرمهر و در عین‌حال نگران و دردناک به آنها انداخت و گفت:
- بچه‌ها شما نباید الآن این‌جا باشید‌ ، رژیم گله‌های مزدورانش را آورده این‌جا‌ ، اگر بمانید اسیر می‌شوید. آنها به مجاهد رحم نمی‌کنند... .
مشفق جواب داد:
- خواهر مجاهد! خون ما رنگین‌تر از خون شما که نیست‌ ، ما بدون شما جایی نمی‌رویم...
موجی از درد در چهره فاطمه دوید و خطوط مهربان سیمایش را اندکی شکست.
- نه خواهش می‌کنم‌ ، معطل من نشوید. گلوله به نخاع من خورده. از قسمت کمر به پایین بدنم فلج است‌ ، کار من دیگر تمام است...

قطره اشکی در حدقة چشمانش درخشید و با صدایی حزن آلود ادامه داد: فقط یک نارنجک به من بدهید که زنده به دست شکنجه‌گران نیفتم...

مشفق کلاشینکفش را حمایل‌فنگ کرد، و در حالی‌که سینه خیز شده بود‌ ، زخمی را کشان کشان زیر گلوله‌ها اندکی جابه‌جا کرد‌ ، جابه‌جایی او در آن حالت کاری دشوار بود. بنابراین به عارف و عقیل گفت که حواسشان به صحنه باشد تا وی به امداد‌رسانی ادامه دهد. طرح او این بود که با خیزهای چند ثانیه مجروح را تا یک ساختمانی سنگی -که در 100متری آنها قرار داشت- برساند.
چند متری به این منوال طی کردند. هنوز تا ساختمان راه زیاد در پیش بود. عارف جایش را با مشفق عوض کرد. 50متری ساختمان دیگر نوبت‌ ، عقیل بود که مجروح را کول کند. عقیل برای این‌که مجروح را راحت‌تر حمل کند‌ ، سلاحش را به عارف داد.. در این هنگام رگبار تیربار پاسداران روی آنها شدت گرفت و مجبور شدند مقداری پراکنده و در نقاط مختلف زمینگیر شوند. بعد از وقفة پیش آمده و فروکش کردن حجم شلیک‌ها، وقتی خواستند حرکت کنند‌ ، یکدیگر را نیافتند. جای معطلی نبود. عقیل کشان‌کشان مجروح را از تیررسِ گلوله‌ها خارج کرد و به نقطه مناسبی از ساختمان برد.
در داخل ساختمان چند تن از مجروحان ارتش آزادیبخش در حال استراحت بودند. عقیل به آنان هشدار داد که پاسداران از یال‌ها سرازیر شده‌اند و ممکن است‌ ، به زودی آنجا به محاصره درآید. توصیه کرد با هر وسیله‌یی که می‌توانند خود را از آنجا خارج کنند. مجروحان که اغلب دست و پایی از آنان باند‌پیچی شده بود‌ ، با شنیدن هشدار عقیل درصدد خروج برآمدند.
فاطمه، از پشت پلک‌های خونمرد خود، با نگاهی حق‌شناس به عقیل می‌نگریست. شدت درد گاه امانش نمی‌داد - به‌رغم خویشتنداری شگفتش- گاه باعث لبریز شدن کاسه شکیبش می‌شد او را به ناله‌های خفیف وامی‌داشت. در گیر و دار پنجه نرم کردن با دردِ طاقت‌شکن، ناگهان با لحنی رک و قاطع رو به عقیل کرد و جمله غیرمنتظره‌یی بر زبان راند:
- برادر عقیل! با این وضعیت من دیگر نمی‌توانم قدم از قدم بردارم. تو بیشتر از این لازم نکرده جان خودت را به‌خاطر من به خطر بیندازی‌ ، خودت می‌دانی اگر با این وضعیت به چنگ پاسداران بیفتم‌ ، تکة بزرگم گوشم خواهد بود‌ ، من نمی‌خواهم به جز پیکر غرقه به خونم، چیزی به آنها بدم‌ ، بنابراین خواهش می‌کنم خودت به سمت من شلیک کن‌ ، بگذار من راحت شهید بشوم...

چیزی مانند بادام تلخ زیر دندان عقیل شکست، و عطرگس و تند آن در ذائقة او منتشر شد. برای لحظاتی از خودش بدش آمد. چنین وانمود کرد‌ ، که حرف خواهر مجاهد را نشنیده و با حرکاتی مصنوعی خود را به دیدبانی مشغول کرد.

از پشت پنجره آجرنما و نیمه‌ فرو ریختة ساختمان متروک، به‌خوبی دیده می‌شد که پاسداران، مانند گرگهایی‌ هار، حریص و له‌له‌زن به طرف آنها سرازیر هستند. بوی طعمه آنان را از خود بیخود کرده بود و مدام به یکدیگر تنه می‌زدند. از دوردست صدای هلیکوپتر «کبری» می‌آمد. تق‌تق تیربارها مانند صدای همزمان صدها دارکوب بر تنه خشک درختان کهنسال، در فضا می‌پیچید. تیرباری نیمه‌سنگین با غرش سهمناک خود‌ ، بر سایر صداها فرمان می‌راند. عقیل با خود غرید:
«لعنتی‌ها دوشکا بالای یال آورده‌اند... خدا کند‌ ، کسی از بچه‌های ما بالای یال باقی نمانده باشد...»

صدای فاطمه بار دیگر مانند هوبره‌یی سرگردان خود را به پشت شیشه اتاق ذهن درهم و برهم عقیل کوفت:
- الآن پاسداران سر می‌رسند. معطل چه هستی؟.
عقیل که تا این لحظه ناشیانه خود را به کری زده بود‌ ، سرانجام تاب نیاورد‌ ، در حالی که عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کرد‌ ، لبان به هم فشرده‌اش را به سختی باز کرد و گفت:
- خواهش می‌کنم‌ ، خواهر مجاهد! این را از من نخواه! خودت بهتر از من می‌دونی که این کار غیرممکن است. مجاهد خلق حاضر است، هر لحظه هزار بار بمیرد ولی همرزمش را در این حالت نبیند‌ ، نگران نباش! ما تو را به پشت صحنه منتقل می‌کنیم. من به زودی خودم را به کنار جاده می‌رسانم و با ماشین برمی گردم...

بعد رویش را برگرداند تا فاطمه اشکهایش را نبیند.
اما فاطمه که در این لحظات هم‌چنان روحیه مقاوم خود را حفظ کرده بود. با شهامتی که به نظر عقیل عجیب می‌آمد و نیروی تازه‌یی به او می‌بخشید‌ ، آرام و خونسرد گفت:
- قبل از این‌که این‌جا را ترک کنی‌ ، پس لااقل یک نارنجک تدافعی به من بده! سوگلی‌های خمینی باید بدانند‌ ، نزدیک شدن به حریم زن مجاهد خلق‌ ، چه بهای سختی دارد... .

عقیل‌ ، مطیع و گوش به فرمان دست به سمت طاقمه‌اش برد و با دقت آخرین نارنجک تدافعی خود را - که برای لحظه مبادا نگه‌داشته بود- جدا کرد و با دستانی مرتعش به خواهر مجاهد داد. وقتی می‌خواست در جیب طاقمه را ببندد‌ ، ناگهان آه از نهادش برآمد و دو دستی بر سر خود کوفت.

فاطمه که دیدن نارنجک تبسمی خفیف بر لبان داغمه بسته‌اش نشانده بود، با دیدن این حالت عقیل نیم خیز شد و با نگرانی پرسید:
- خبری شده؟!
- سلاح!... سلاحم نیست...
- خودت آن را به برادران همراهت دادی...
- به کی دادم؟!... کمی فکر کرد... آه! یادم آمد...
لحظاتی به سکوت گذشت. تا این‌که فاطمه دوباره به حرف آمد:
- زود باش! عجله کن!... برو!
عقیل‌ ، مستأصل و با تردید‌ ، به سمت خروجی ساختمان رفت. نمی‌خواست در آن شرایط دشوار‌ ، همرزم مجروح خود را به امان خدا رها کند. از طرفی بدون سلاح کاری نمی‌توانست از پیش ببرد. باید می‌رفت و کمک می‌آورد. تصمیم‌گیری در این بحبوحه، براستی مشکل بود. پیش از آن‌که خارج شود‌ ، صدای شوق آمیز فاطمه او را بر جای خشک کرد:
اندکی مکث کرد، به سقف دود زده ساختمان خیره شد. گویا می‌خواست چیز دیگری بگوید ولی وقتی چهره اشک‌آلود و پاهای از راه مانده عقیل را دید‌ ، منصرف شد و با صدای بلند داد زد:
«خواهش می‌کنم برو دیگر...»
...
و در باز شد.
***
فاطمه همان‌طور که به پشت افتاده بود‌ ، یکبار دیگر ساختمان را از نظر گذراند. از روی فضلة جوجه‌ها و تکه‌های ریخته شده کاه و کلش بر روی زمین‌ ، می‌شد فهمید آنجا یک مرغداری متروک است. از خلال رگبارهای بی‌هدف تیربارها و شلیک‌های تک‌تیر تفنگ‌ها و نیز هرای نارنجک‌ها حال‌ ، کم‌کم نعره‌های پاسداران نیز بگوش می‌رسید.

فاطمه نگران این بودکه عقیل دست خالی به چنگ آنها بیفتد. از اینکه او جانش را به‌خاطر او به خطر انداخته بود‌ ، نسبت به او نوعی دین بر گردن خویش احساس می‌کرد. مقداری چرخید تا بتواند از لای در بیرون را ببیند‌ ، همین باعث شد‌ ، دردی کشنده در وجودش بپیچد و چشمانش را به اشک بنشاند. قسمتی از اونیفورمش با خون به رنگ ارغوانی درآمده بود و پاهایش گویی از آن او نبودند. نارنجک چهل‌تکه با بدنه زیتونی رنگ و اهرمِ درشت ضامن خود مثل یک چشم از حدقه درآمده - خاموش و رازناک- او را می‌نگریست. فاطمه آن را برداشت، بوسید و روی قلب خود گذاشت. تابه‌حال در بسیاری از تمرینات نظامی ارتش آزادیبخش تعدادی از این نارنجک‌ها را پرتاب کرده بود اما هیچ وقت فکر نمی‌کرد ممکن است روزی به یکی از آنها این قدر احتیاج پیدا کند. با این‌که می‌دانست انفجار نارنجک‌ ، خاموشی شعله عمر او را در پی دارد؛ و فروغ حیات او تا هنگامی سوسو خواهد داشت که ضامن نارنجک سر جایش به‌صورت خوابیده و محکم قرار داشته باشد، ولی راضی بود. چرا که معلوم نبود در صورت گیرافتادن به دست جلادان چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود.

تصویر چشمان نیمه باز و چهره معصوم و به‌شدت شکنجه شده مریم قدسی مآب - در کتاب لیست شهیدان- همیشه در خاطر او بود. نه، تسلیم غیرممکن است... پینهای نارنجک را با دقت صاف کرد تا اگر در لحظات آخر، ضعف و بیحالی بر او مستولی شد‌ ، فرصت را از دست نداده باشد. حال فقط کافی بود‌ ، ضامن را از جای خود بیرون بکشد. او تصمیمش را گرفته بود. از این‌رو آرامش عجیبی در خود حس می‌کرد. بند کلاه‌خودش را شل کرد و آن را مانند کاسه‌یی زیر سر گذاشت، و دوباره به سقف چشم دوخت.

یک الوار ضخیم به‌صورت سراسری از وسط ساختمان رد می‌شد و روی آن تعدادی تیر چوبی انداخته بودند. روی تیرها نیز حصیر و لیف خرما. بین تیرها را‌ ، تارهای درهمِ عنکبوت، نقره‌آجین کرده بود. لابد ساختمان مال یکی از اهالی زحمتکش اسلام‌آباد بوده که به‌دلیل تیر و تیرکشی نتوانسته آنجا بماند...
نمی‌دانست چطور شد یکمرتبه فکرش از دریچه‌های کوچک آن ساختمان پرواز کرد. محاصره پاسداران را شکافت. از بالای کوه‌ها و دره‌های میهن دلبندش گذشت.

***
صدای لغزیدن خشک چند پوتین روی شن‌ریزه‌های تنها در ورودی مرغداری متروک، رؤیاهای رنگی فاطمه را قیچی کرد. با نگرانی نیم‌خیز شد و به چراک‌های در چوبی چشم دوخت.
- حاجی! احتیاط کن!... ممکن است یک تله باشد... این روزها منافقین همه جا هستند... به هیچ‌کس نمی‌شود اعتماد کرد.
- می‌گم‌هاااا... چطور است از خیر این‌جا بگذریم... شتر دیدی ندیدی... خودم دیدم یک منافق از این‌جا خارج شد... می‌ترسم کاسه‌یی زیر نیم‌کاسه باشد...

فاطمه، تمام قوایش را در ذهنش جمع کرد تا در آخرین لحظات عمرش مرتکب اشتباه نشود. نارنجکی که عقیل به او داده بود، اکنون در مشتش بود، فقط باید پینهای ضامن آن را صاف می‌کرد و حلقه‌اش را می‌کشید. برای این کار باید اهرم چکشک را کنترل می‌کرد تا قبل از زمانی که می‌خواهد رها نشود. از این نوع نارنجک تا به‌حال استفاده نکرده بود اما نوع تهاجمی‌اش را - که خطر کمتری داشت- بارها زیر نظر مربی، به هدف فرضی پرتاب کرده بود. شنیده بود برای پرتاب نارنجک چهل تیکه یا تدافعی باید پرتاب کننده پوشش داشته باشد تا ترکش‌ها به خودش اصابت نکنند.

...
- نمی‌شود این‌جا را به‌دقت نگردیم، حاج سعید قاسمی می‌فهمد و آبروریزی می‌شود... گفته وجب به وجب این‌جا را پاکسازی کنید.
- خوب باشد حالا که این‌طور است لااقل صبر کن دو سه تا از برو و بچه‌ها هم بیایند، با کلاش که نمی‌شود کاری از پیش برد.

فاطمه ضامن نارنجک را کشیده و گوش به زنگ بود. با شنیدن این جمله کمی به گردنش استراحت داد و منتظر ماند. ناگهان مانند این‌که چیزی به یادش افتاده باشد، دوباره نیم‌خیز شد و به در چشم دوخت.

چند دقیقه بعد که به اندازه سالی گذشت، ناگهان یک رگبار بلند تیربار ام.ژ.ث در چوبی را از چند قسمت سوراخ سوراخ کرد. بعد یکی از پاسداران با لگد به در زد و آن را با ضرب باز کرد.

- حاجی! بیگدار به آب نزن!... اول نارنجک بینداز
- ندارم
- خدا بگویم تو را چه‌کار کند، کی دارد به این شازده یک نارنجک بدهد، مثل این‌که به مهمانی آمده است.

یکی از پاسداران نفس نفس زنان جلو آمد و یک نارنجک تهاجمی را لای در به داخل راهرو مرغداری پرتاب کرد. نارنجک منفجر شد و دود خفه‌کننده و بوی مشام‌آزار آن برای لحظاتی راهرو را انباشت. دو پاسدار دورخیز کرده و با یک حرکت آنی، از دو طرف در، خود را به داخل راهرو انداختند . همزمان صدای دو رگبار کلاشینکف برخاست. حال اگر آن دو، جلو رفته و به سمت راست می‌پیچیدند. می‌توانستند فاطمه را ببینند. او قبل از این‌که پاسداران به سوی در رگبار بگشایند با شم نظامی خود وقوع این کار را حدس زده و به‌صورت سینه‌خیز خود را از مسیر گلوله‌ها دور کرده و به سمت راست رفته و در سر پیچ راهرو منتظر پاسداران مانده بود.

- حاجی خبری نیست...
-باشد ولی احتیاط کن!
ابتدا دو پاسدار دو طرف در و بعد به‌دنبال آنها سه نفر دیگر وارد مرغداری شدند. پاسداری که از سمت چپ به پیچ راهرو نزدیک شده بود ناگهان کفش فاطمه و مقداری از پای او را دید و با وضعیت هراسناکی خود را به دیوار چسباند.

- حاجی!... منا... فق...
یکی از پاسداران که معلوم بود بالادست‌تر از بقیه است به او نزدیک شد و یک تیر به سمت پای فاطمه شلیک کرد. گلوله از پنجه پای چپ فاطمه عبور کرده و در کف راهرو فرو رفت.

- بنده خدا! اگر زنده بود تکان می‌خورد... برو جلو... معطل نکن!

فاطمه، درد کشنده اصابت گلوله به استخوانهای پنجه پای چپ خود را با فشردن دندانها به هم، به سختی تاب می‌آورد و تلاش می‌کرد تا آخر تکان نخورد؛ در همان حال به خود قوت قلب می‌داد و برای لحظه مناسب انتظار می‌کشید. بدن او به‌دلیل جراحاتش به تحلیل رفته بود اما باید به هر قیمت مقاومت می‌کرد.

- برو جلو! د یالله بابا کار داریم...
اکنون 5پاسدار فاطمه را دوره کرده و در بالای سرش به او زل زده بودند.

- حاجی! این‌که یک زن است... لاکردار!
- خودم چشم دارم می‌بینم... زن است که زن است، منافق زن و مرد ندارد. مگر نشنیدی زنهایشان خطرناک‌ترند.

در این هنگام یک خمپاره زوزه‌کشان در پشت مرغداری فرود آمد و برای لحظاتی تمرکز پاسداران را به هم زد، فاطمه لحظه را مناسب تشخیص داد، قبل از آن که پاسداران دوباره متوجه او شوند به سرعت دستش از روی اهرم چکشک برداشت و نارنجک را دوباره روی قلبش فشرد.

...

شعری از هرمز بیرقدار به یادشهدای قتل عام ۶۷


شعری از هرمز بیرقدار

درد ...

کاش می شد
سکوت را
تا ابد
دراعماق تاریک
در نهان بایر ایام
محو کرد !
درد این نبود
که شب درتاریکی خود
غافل از وحشت باشد
درد استمرار
تپیدن بود
گو که قلبی ست
شریان آن آشفته
چون عبور رود
چون تقلایش
هنگام گریز
از بازوان پیچ وخم
صخره وسنگ
باورم بود
ناقوس آفرینش
صدای آن راز بی باور
ازسکوت برخاست
واینک
از سکوت سالها
ازخموشی های پنهان
صد جنگل از خاک مطرود غریب
درگستره ای
به پهنای تمام جنگ ها
چون پرچم جنگجویان بی باک
راست قامت
رویان شده امروز
ودرچشمان شب
شعله های آتشی ست
هیزم آن
استخوان افتادگان
خونین جامگان
وامروز....

صورت مسأله اصلی در تحریمهای جدید رژیم و سپاه پاسداران؟


 (گفتگو با محمدعلی توحیدی)

سؤال: لایحه تحریم رژیم و سپاه پاسداران که در مجلس نمایندگان آمریکا تصویب شده بود، در سنا هم به تصویب رسید. خامنه‌ای اما سکوت کرده است. روحانی هم دو روز پیش نکته‌یی گفته که من می‌خواهم بر اساس صحبت او سؤالم را مطرح کنم. اجازه بدهید صحبتهای روحانی را بشنویم.
تلویزیون رژیم، روحانی: «اگر دشمن بخشی از عهد را زیر پا گذاشت، ما هم بخشی را زیر پا می‌گذاریم. اگر همه عهد را زیر پا گذاشتند، ما هم همه‌ عهد را زیر پا می‌گذاریم. ما باید همیشه بنیة دفاعی‌مان را تقویت و قوی کنیم. تمام سلاحهای دفاعی‌مان را بدون توجه به نظر ات دیگران، تقویت خواهیم کرد. ما راهمان را برای تقویت بنیة دفاعی ادامه می‌دهیم. ما حتماً پاسخ خواهیم داد و در اولین قدم، مجلس شورای اسلامی قدم‌هایش را در این زمینه برخواهد داست. آن‌طرف اگر کنگره است، این‌طرف هم مجلس شورای اسلامی ما است».
آقای توحیدی! روحانی دارد به مجلس پاس می‌دهد. ظاهراً واکنش بسیار ضعیفی است خامنه‌ای هم که سکوت کرده است. شما وضعیت رژیم و واکنش‌های سران آن را چگونه می‌بینید؟
محمدعلی توحیدی: در ورای بحث حقوقی و تکنیکیِ تحریم‌ها، رژیم خودش را در یک وضعیت سیاسی یا استراتژیکی براندازی و سقوط و یا در محاصره مقاومت و خطوط این مقاومت می‌بیند. همین هفته در نماز جمعه‌های رژیم ـ که خامنه‌ای شب جمعه کوکشان می‌کند ـ حرفشان همین بود. احمد خاتمی گفت با یک نقشه مسیر مشخصی دنبال سرنگونی هستند. یعنی این تحریم‌ها و تحولات را هم در آن چهارچوب می‌بیند. در نتیجه، به نظر من رژیم یک وضعیت و حالت شوک دارد؛ قادر به موضعگیری قوی به نفع خودش ـ حتی از موضع تکنیکی و حقوقی هم ـ نیست.
قبلاً حرف‌های عراقچی و ظریف و الآن حرف‌های روحانی را شنیدیم که به مجلس پاس می‌دهد. از آن طرف هم باند خامنه‌ای همین کار را می‌کند. در نماز جمعه‌ها دیدیم که از جهت موضعگیری، آنها هم به اشکال مختلف به دولت پاس می‌دهند. برخی می‌گویند بانک مرکزی هم تحریم می‌شود. علم‌الهدی می‌گوید اصلاً دولت خودش هم شامل تحریم‌ها می‌شود و باید برود کاری بکند. یا شعار می‌دهند که ما هم باید برجام را کنار بگذاریم؛ رفته‌ایم در برجام گیر افتاده‌ایم.
چیزی که می‌توان به آن شوک و نگرانی اضافه کرد، واکنش رژیم از نظر سیاسی است. این مسأله و این ضربه و این شوک، به داخل رژیم ریخته و بحران داخل آن را حول همین موضوع تشدید کرده است.

سؤال: در همین رابطه به‌اصطلاح کارشناس رژیم فؤاد ایزدی نکاتی را گفته است که خوب است ببینیم.
تلویزیون رژیم، فؤاد ایزدی: «این قانون، مادر تحریمها است. به دو دلیل اصلی: دلیل اول این است که یکی از ویژگی‌های قانون کشورهای غرب این است که نهادهای نظامی کشور را ذیل گروه‌های تروریستی قرار می‌دهد. این نهاد نظامی را می‌گذارند وسط. بعد جاهای دیگر کشور را که می‌خواهند تحریم کنند، به‌نوعی به این نهاد متصل می‌کنند. بر اساس ادبیات و متنی که نوشته شده است، مثلاً هر نهادی که بالای سر این نهاد نظامی باشد، دولت بودجه نهاد نظامی را تأمین می‌کند؛ از این جهت به نهاد نظامی متصل می‌شود. این نهاد نظامی که در ریل نیروهای تروریستی می‌رود، برای دولت هم همین اتفاق می‌افتد».
آقای توحیدی! این‌طور که مشخص است، رژیم دو نوع موضعگیری می‌کند. حتماً که ناشی از اختلافات و کشمکش‌هایشان است. اصل حرف و سیاست واقعی رژیم و وضعیت آن چیست؟
محمدعلی توحیدی: در خلال همین تصفیه حساب‌ها و کشمکش‌های جناحی، حرف‌ها را بر سر سیاست و وضعیت واقعی رژیم هم می‌زنند. امام جمعه‌های رژیم شعار می‌دهند باید برجام را به‌هم زد و دولت چرا این کارها را کرده است؟ اما از آن طرف دولت روحانی که این پرونده دستش است، در یکی از روزنامه‌هایشان نوشته بود ـ در جواب برخی از این حرف‌ها ـ که قبلاً هم تحریم‌ها به همین شکلی علیه سپاه بوده است. روزنامه شرق نوشته است که «این تحریم‌ها به گسترده‌ترین شکل علیه سپاه پاسداران وجود داشته است». در حالی که این‌ها می‌گویند جدید است و تجمیع بقیه هم نیست. «قبلاً بر مبنای فرمان اجرایی 13224سال 2001نیروی قدس سپاه در لیست گروه‌های حامی تروریستی بوده است». و نتیجه می‌گیرد که: «به هر طریق حساسیت امر ایجاب می‌کند که قبل از هر موضعگیری رسمی از سوی ایران در مورد این مصوبه کنگره یا هر اقدام دیگر دولت آمریکا در ارتباط با برجام، موضوع به‌طور دقیق و حقوقی بررسی شود. روند حل اختلافی که در برجام پیش‌بینی شده، طبعاً روندی پیچیده است و در آن باید هر هفت کشور ذیربط، یک هیأت مشورتی 3نفره و نهایتاً شورای امنیت نظر بدهند. بنابراین هر دعوایی در این زمینه باید از مبانی حقوقی کاملاً محکمی برخوردار باشد».
معلوم است از خلال این حرف‌ها می‌گوید که ما ناگزیر هستیم همان برجام و ساز و کارهایی که در آن هست را ادامه دهیم و قادر نیستیم کار دیگری بکنیم. یعنی مسیر اصلی‌مان همان برجام‌های 1و 2و. باشد. این حرفی است که به‌عنوان سیاست اصلی می‌گوید. حتی وزیر ارشاد کابینه روحانی گفته بود که مگر ما قبلاً در چه وضعیتی بودیم؟ تقریباً یک وضعیت فروپاشی اقتصادی ـ سیاسی را تصویر می‌کند و می‌گوید: «در کشوری که با رشد اقتصاد منفی و تورم منهای شش وهشت دهم (۶.۸ ــ ) روبه‌رو بوده و تورم 6درصدی داشته، گرانی سرسام‌آور بوده و از نظر سیاسی هم وضعیت طوری بوده است که رئیس قوه مجریه رفت مجلس و. ـ اشاره می‌کند به احمدی‌نژاد‌ که دزدی داداش روحانی را برد مجلس خواند و بین لاریجانی و احمدی‌نژاد دعوا شد که بیرونش کردند و شد آن یکشنبه یا جمعه سیاه که خامنه‌ای هم در موردش صحبت کرد ـ و ادامه می‌دهد: «ما در آن زمان در ناکجاآباد سیر می‌کردیم. تنها راه، برجام بوده است. تنها راه رسیدن خاورمیانه به آرامش هم همین برجام است».
در محتوا بالاخره این حرف را می‌زنند که ما باید برجام را ادامه بدهیم. عملاً هم قادر به کار دیگری نیستند. در واقع خامنه‌ای که خودش زیر همان فشارها و قبل از روی کار آمدن روحانی، مذاکرات برجام را شروع کرده بود ـ با خط قرمزهایی که گذاشته بود و خودش برداشت ـ این اجبار را داشته است. با این حال این دو راهی مرگ و خودکشی جلو رژیم هست. خود خامنه‌ای هم می‌گوید این مسیر که به آن می‌گویند تغییر رفتار ما در منطقه، این همان تغییر نظام و براندازی است. در نتیجه این نمی‌تواند آن مسیر را پیش ببرد. الآن یک چنین وضعیتی است. شما می‌گویید سیاست واقعی چیست؟ بحران و این دو راهی جلو رژیم است.

سؤال: اجازه دهید همین حرف‌های خامنه‌ای در اردیبهشت را با هم ببینیم؛ سپس من سؤال بعدی را مطرح می‌کنم.
تلویزیون رژیم، خامنه‌ای: «یک روزی صریحاً می‌گفتند که نظام اسلامی باید از بین برود. بعد آمدند این را تعدیل کردند و گفتند تغییر رفتار جمهوری اسلامی. بنده همان موقع به مسئولان عزیز کشور گفتم آقایان توجه داشته باشید که تغییر رفتار با تغییر نظام هیچ فرقی ندارد. تغییر رفتار، معنی‌اش این نیست که اگر صبح ساعت 7می‌آمدیم، حالا ۷.۵یا ۶.۵بیاییم. تغییر رفتار یعنی این‌که راه اسلام را می‌رفتیم؛ راه انقلاب را می‌رفتیم، خط امام را می‌رفتیم، حالا زاویه بگیریم؛ اول 20درجه، بعد 45درجه، بعد 90درجه و بعد 180درجه در طرف مقابل حرکت بکنیم. تغییر رفتار یعنی این. یعنی همان از بین بردن نظام اسلامی».
آقای توحیدی! شما به ضعف در همین موضوع و واکنش‌های رژیم اشاره کردید. در ورای واکنش‌های دو جناح رژیم، به نظر می‌آید همان خط حفظ برجام با کمک اروپایی‌ها را دارند دنبال می‌کنند. آیا این‌طور نیست؟
محمدعلی توحیدی: بله، طبعاً دارند همین کار را می‌کنند؛ منتها نکته این‌جاست که این خط در سیستم رژیم کار نمی‌کند. در حرف‌هایی که از خامنه‌ای شنیدیم، می‌گفت باید 180درجه عوض کنیم که آن هم به نابودی‌مان منجر می‌شود. به فرض هم که بخواهد 180درجه عوض کند، اصلاً قادر به این کار نیست. یک روحانی هست ـ یا خاتمی که قبل از او آمده بود ـ‌ که اصلاً پتانسیل و ظرفیت تغییر مسیر را ندارد. این خط در داخل رژیم کار نمی‌کند. از نظر سیاسی هم قادر به ادامه دادنش نیستند. در عمل هم کارشکنی پشت کارشکنی هست که روحانی اصلاً قادر نیست ادامه بدهد.
هفته قبل روحانی با سپاه ملاقاتی داشت که فرماندهان اصلی سپاه یعنی جعفری سرکرده کل سپاه، قاسم سلیمانی فرمانده سپاه تروریستی قدس و سرکرده موشکی‌شان حاجی‌زاده و فرمانده یا جانشین قرارگاه مسئول امنیت تهران ـ کوثری ـ رفته بودند صحبت کنند. همه‌اش خط‌ و نشان به روحانی که تو نمی‌توانی این مسیرها را بروی. خوب است جمله‌یی از توضیحی که یکی از سرتیپ پاسداری که در کیهان مقاله می‌نویسد و در جریان موضوع است، بخوانم. نوشته است: «این جلسه به‌درخواست فرماندهان ارشد سپاه بوده است. محور اصلی بحثشان هم نقد عملکرد و مواضع دولت در حوزه امنیت نظام بوده است. فرماندهان ارشد سپاه می‌خواستند صریحاً دغدغه‌های مهمی را که دارند، با رئیس‌جمهور در میان بگذارند. سپاه قطعاً در رابطه با وظایفی که بر اساس قانون اساسی بر عهده دارد، غیر از به صدا در آوردن زنگ‌ها، اقدامات اساسی را برای رفع دغدغه‌ها دنبال می‌کند؛ و این همان چیزی است که از سپاه، یک موجود ویژه ساخته است. موجودی که وقتی با لبه امنیتی وارد ماجرا می‌شود، پیچیده‌ترین توطئه‌های امنیتی ـ آن‌گونه که در سال‌های 59و 60وجود داشت ـ را خنثی می‌کند».
حرف این است که ما با شرایط 59و 60روبه‌رو هستیم؛ شرایطی که خامنه‌ای هم بعد از انتخابات دو، سه بار گفت. یعنی پشت این مسائل، یک رویارویی و بحران و چالش بسیار بزرگتری در مقابلشان قرار گرفته است که صورت مسأله‌اش، براندازی سیستم است. از آن سو هم طرف حسابش جامعه‌ ایران و مقاومت سازمان‌یافته‌اش و مجاهدین هستند. یعنی دارند از این‌ها با هم صحبت می‌کنند.
بنابراین در چنین شرایطی، مسأله اصلی و مهم رژیم، این صورت مسأله است. پشت این کشاکش‌های مربوط به تحریم‌ها هم آنها با این مسأله مواجه‌اند. شما می‌گویید به نظر می‌رسد این خط را می‌خواهند بروند؛ اما این خط در این دستگاه کار نمی‌کند. این صورت مسأله اصلی در رابطه با محاصره بودن رژیم توسط یک مقاومتی است که در وجه سیاسی خطوطش در سطح بین‌المللی، از 30سال پیش تأکید داشته که باید رژیم را تحریم و طرد کرد. منتها الآن دنیا هم دارد به همین نتیجه می‌رسد.

سؤال: وقتی اشاره می‌کنید به این محاصره و آن جنگ واقعی که پشت صحنه کشاکش‌های رژیم وجود دارد، دقیقاً به چه معنا است؟ آیا به افشاگریهایی که در رابطه با سپاه می‌شود و یا لیست‌گذاری سپاه برمی‌گردد؟ آیا منظورتان این جنگ است؟
محمدعلی توحیدی: قطعاً این جنبه‌ها هم هست؛ ولی همان‌طور که اشاره کردم، در ورای بحثهای تکنیکی و حقوقی، الآن در ادبیات دو طرف ـ آمریکا و رژیم ـ صحبت از روح برجام می‌کنند که چه بوده و چطوری نقض شده است. سؤال این است که در ورای مسائل حقوقی و تکنیکی، روح برجام چیست؟ در روح این برجام یک سیاستی را دولت قبلی آخوند روحانی پیش می‌برده که عبارت است از این‌که به این رژیم امتیاز داده شود، راه‌ها باز شود و در عین‌حال به اتمی رژیم دهنه بزنند.
اگر یادتان باشد همان موقع ـ حتی در دولت بوش ـ مقاومت ایران و رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت می‌گفتند که بحران اتمی را ما افشا کردیم ـ چه در رابطه با اتمی و چه در رابطه با سپاه ـ . ولی مقاومت ایران یک حرف سیاسی داشت که می‌گفت اگر اتمی را ما افشا کردیم و دنیا هم الآن این‌طوری علیه آن برانگیخته شده است، اما دخالت‌هایش در عراق برای صدور تروریسم و بنیادگرایی، صدبار خطرناک‌تر از بمب اتمی است.
الآن صورت مسأله به این‌جا رسیده است. همین قانون تحریمی که از آن صحبت می‌کنیم، اول مقصودش رژیم بود و عنوانش برای مقابله کردن با سیاست مخرب رژیم است که خاورمیانه را به آتش کشیده و دنیا را هم تهدید به جنگ می‌کند. الآن دنیا دارد به این نزدیک می‌شود. می‌بیند که برای آرامش در خاورمیانه و برای حل موضوع، راه‌حل این است و آن سیاست چقدر خطرناک بود.
در نتیجه، ما در ورای این مسائل می‌بینیم ـ و آنچه من بر آن تأکید دارم ـ که آن چیزی که در پشت همه این تحولات می‌باشد، سیاستی بوده که از آن مقاومت بوده است، حرف این مقاومت بوده و فقط هم جنبه ملی و میهنی و کشور خودمان ندارد؛ واقعاً برای صلح منطقه و سطح بین‌المللی ـ چه در رابطه با اتمی و چه ماهیت تروریستی سپاه و کل حکومت آخوندی که سیاست مخربی دارد ـ امنیت و صلح جهانی است؛ درست مثل فاشیسم هیتلری. واقعاً این مقایسه، قیاس نابجایی نیست ـ صرف‌نظر از تفاوت دو رژیم و موقعیت بین‌المللی ـ . الآن دنیا دارد به این نزدیک می‌شود.
در این شرایط است که رژیم خودش را در محاصره احساس می‌کند. فی‌الواقع هم سیر تحولات در همین راستا است. در پشت تحولات، بایستی عمق استراتژیک ـ سیاسی وقایع را دید که رژیم این را حس کرده است. اگر مثال توهین‌آمیزی برای حیوانات نباشد، وقتی زلزله در کار است، بعضی حیوانات زودتر متوجه می‌شوند و شروع به گریز به این طرف و آن طرف می‌کنند. الآن موضعگیریها و واکنش‌های رژیم هم شبیه احساس یک زلزله است. مثل موجودی که احساس می‌کند در محاصره یک مقاومت مردمی و انسانی، به مرحله آخرش رسیده است.

سونامی تحریمها دارد فرا می‌رسد!


 48ساعت پس از تصویب لایحه قانونی مقابله با فعالیتهای بی‌ثبات‌کننده رژیم آخوندی توسط مجلس نمایندگان آمریکا با 419رأی مثبت، سنای این کشور نیز با اکثریت مطلق 98 بر 2 آن را مورد تصویب قرار داد.

در پی این رویداد، اکنون به‌وضوح می‌توان دید که زلزله وحشت، سراپای رژیم را فراگرفته است. اگر ‌چه باندها و دستجات مختلف حکومتی با بیانها و موضعگیریهای متفاوتی به ‌تصویب این تحریمهای فراگیر واکنش نشان داده‌اند، اما فصل‌ مشترک آنها وحشت از شرایط جدید است که عمدتاً می‌کوشند این وحشت را به شیوه‌های مختلف و از جمله با نعل وارو زدن و کم‌اهمیت و بی‌اثر شمردن آن، مخفی کنند.

یک دسته می‌گویند: باید «عکس‌العمل انقلابی» داشته باشیم و به‌ «قانون اقدام متقابل» مصوبه سال قبل مجلس عمل کنیم. یعنی غنی‌سازی 20درصدی را از سر بگیریم تا «برای طرف مقابل هزینه ایجاد کنیم». (1) 

برخی نیز مانند آخوند جلاد رئیسی، ضمن تأکید بر حفظ برجام می‌گویند: «دولت موظف است اقدام کند، باید اوّل کاری کند که تحریمها در داخل اثرگذار نباشند. دوّم حقوق کشور در برجام را از چنگ دشمن بیرون بکشد و سوّم از حیثیت ملی در برابر تحقیرهای دشمن محافظت کند». (2) 

روحانی و جماعت او هم در حالی که به‌برجام چسبیده‌اند و مانند روحانی قسم و آیه می‌خورند که هرگز نقض کننده برجام نخواهند بود (3) و راه‌حل را در مذاکره با الگوی برجام می‌دانند و می‌نویسند: «همان‌طور که در دوره ریاست جمهوری اوباما با جان کری دیدار و گفتگو صورت گرفت و مشکلات را حل کردند الآن هم باید همان شیوه را در پیش گیرند». (4) 

و جماعت دیگری مانند علی لاریجانی رئیس مجلس ارتجاع می‌گویند: «90درصد تحریمهای مصوبه جدید آمریکا، در حال حاضر موجود است، فقط آن را قانونی کردند، فقط پیاز داغ تحریمها را زیاد کردند؛ سپاه قدس قبلاً هم تحریم بود، صدا و سیما و رسانه‌ها نباید اضطراب ایجاد کنند، نباید در دام تبلیغاتی آمریکاییها بیفتیم؛ می‌خواهند ما را عصبانی کنند».

در زمره این جماعت گماشته خامنه‌ای در نمایش جمعه تهران روی دست دیگران بلند شده و مدعی است که اصلاً این تحریمها، مانند جنگ ۸ساله، از «الطاف خفیة الهی است». (5) 

و آخوند علم‌الهدی نیز سقف جدیدی زده و به‌طور خنده‌داری تصویب تحریمها را «نشان از درماندگی آمریکا و استیصال استکبار جهانی... در برابر رشد و توسعه‌ای که انقلاب ما و اصول ما و ارزشهای ما دارد در دنیا پیدا می‌کند» دانست.

معلوم نیست که اگر این تحریمها «الطاف خفیة الهی است» پس این همه آه و ناله از بدعهدی آمریکا و این همه ابراز وحشت برای چیست؟ اما روشن است که این حرفهای پوچ و مسخره، به‌منظور سرپا کردن نیروهای روحیه باختة رژیم است. اما در این میان صدای ابراز وحشت کسانی که این تحریمها را مقدمه سیاست آمریکا مبنی بر تغییر رژیم می‌دانند، واضحتر از بقیه به‌گوش می‌رسد؛ از جمله پاسدار رضایی سرکردة‌ پیشین سپاه پاسداران صراحتاً می‌گوید:‌ تحریمهای جدید آمریکا بدترین نوع تحریمهاست... فصل سوم آن براندازی نظام است». (6) 

ابراز وحشتها از «تغییر» و «سرنگونی» و «سوختن برجام» همه یک پیام و یک مضمون واحد دارند؛ این‌که رژیم به‌نقطه تعیین تکلیف ناگزیر رسیده و باید مسیر خود را انتخاب کند و زمان زیادی نیز برای انتخاب ندارد. روشن است که شخص خامنه‌ای باید این تصمیم را بگیرد و تعیین تکلیف کند که آیا آن چنان‌که این لایحه قانونی می‌خواهد، از آزمایشات موشکی، از جنگ‌افروزیهای منطقه‌یی، از صدور تروریسم و از اعدام و شکنجه و نقض وحشیانه حقوق‌بشر دست برمی‌دارد؟ و به‌بیان دیگر پای برجام‌های 2و 3و 4و... سرکشیدن جامهای زهر مربوطه خواهد آمد یا درصدد مقابله‌جویی است؟! 

خامنه‌ای تاکنون زبونانه سکوت کرده است و نه تنها درباره مصوبه اخیر کنگره و سنا، هیچ موضعی نگرفته بلکه از هنگام مطرح شدن تحریمهای جدید، راجع به‌ آن سخن نگفته است. آخرین باری که خامنه‌ای درباره تحریمها حرف زده در تاریخ 3آذر 95 است که درباره تمدید تحریم ۱۰ساله گفت: «اگر این تحریم بشود، قطعاً نقض برجام است و بدانند قطعاً جمهوری اسلامی در برابر آن واکنش نشان خواهد داد». اما او نه در برابر تصویب و تمدید تحریمهای 10ساله موضع گرفت و نه درباره تحریمهای اخیر کلمه‌یی گفته است که به‌گفته مهره‌ها و رسانه‌های رژیم شرایط را به‌‌‌‌قبل از برجام و بسا بدتر از آن برمی‌گرداند. البته سکوت و اعلام نکردن موضع، لزوماً به‌معنی تصمیم نگرفتن نیست، چه بسا او مانند قضیه برجام و توافق هسته‌یی تصمیم به‌سر کشیدن جامهای زهر که پیش روی اوست، گرفته باشد، اما از آنجاکه بایستی هوای نیروهای خاص خودش را هم داشته باشد، به شیوه نمدمالی یعنی با دوگانه‌گویی و اتخاذ مواضع دوپهلو خرد خرد و به‌تدریج جام‌ زهر را به‌‌‌‌ ‌خورد نظام می‌دهد؛ علت کش آمدن برجام نیز همین بود، اما اکنون خامنه‌ای دیگر چنین فرصتی ندارد، قطار تحولات که با سرعت و شتابی سرسام‌آور پیش می‌رود، منتظر این پا و آن پا کردن او که باید بین «له شدن زیر فشارها» و «تنزل بی‌پایان» تصمیم بگیرد، نخواهد ماند.

پانویس: ـــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ابراهیم کارخانه‌ای رئیس کمیسیون انرژی مجلس دوره قبل ـ روزنامه حمایت ـ ۴مرداد
2 ـ خبرگزاری ایلنا -6مرداد
3 ـ «قرآن به‌ما می‌آموزد که ما مسلمانها هرگز آغازگر شکستن عهدها و پیمانها نخواهیم بود». از سخنان روحانی در جلسه هیأت دولت 4مرداد
4 ـ علی خرم از مهره‌های باند روحانی ـ سایت حکومتی رویداد ـ 6مرداد
5- آخوند صدیقی ـ 6مرداد
6 ـ سایت حکومتی انتخاب‌ ـ ۵مرداد ۹۶

جنبش دادخواهی؛ دست آوردها و رهنمودها

به یادسی هزار گل سرخ پرپرشده درقتل عام ۶۷

 مرداد۶۷ 
روزهای آغاز مرداد یادآور شروع قتل عام زندانیان سیاسی در زندان های سراسر کشور در تابستان ۶۷ است. این قتل عام با فرمان خمینی و با هدف نابودی کامل هرنوع مخالفت در جامعه ایران انجام شد. خمینی می‌خواست با قتل عام گسترده، هرنوع تلاش برای رسیدن به آرمان آزادی را برای همیشه محو کند.
نظام ولایت فقیه نام ها، تعداد و محل دفن اعدام شدگان را پنهان کرد تا اینطور نشان دهد که از ابتدا چیزی وجود نداشته است اما خورشید برای همیشه در پشت ابر نخواهد ماند.
آغاز جنبش
سال ۹۵ در هفتم مرداد «خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی» با انتشار اطلاعیه‌یی «کارزار بزرگداشت شهیدان قتل عام۶۷» را اعلام کردند. نتیجه آغاز این کارزار گسترده، گسترش آگاهی عمومی درباره قتل عام ۶۷ و وادار کردن دست اندرکاران آن هولوکاست ایرانی به سخن گفتن درباره آن بود.
اسامی
در طول یک سال گذشته فعالین جنبش دادخواهی با به خطر انداختن جان و زندگی خود موفق شدند اسامی بسیاری از جانباختگان تابستان ۶۷، محل دفن آنها و اسامی اعضای هیئت های مرگ در استان ها را جمع آوری کنند.
دست آوردهای سیاسی
فراتر از دست آوردهای اجتماعی آن، مهمترین دست آورد سیاسی این کارزار شکست خوردن خامنه ای در بیرون کشیدن ابراهیم رئیسی از صندوق انتخابات ریاست جمهوری ولایت فقیه بود.
در کارزار دادخواهی قتل عام شدگان۶۷ ابراهیم رئیسی به طور وسیع به عنوان یک قاتل حرفه ای در افکار عمومی معرفی شد.
تنها بازنده های انتخابات!، رئیسی و خامنه ای نبودند، روحانی نیز وادار شد تا در سخنرانی ۱۸ اردیبهشت ۹۶ در همدان بگوید: مردم «آنهایی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند، را قبول ندارند». [روحانی و قتل عام ۳۸ ساله]
در زیر فشار افکار عمومی و جنبش دادخواهی، روحانی اعتراف کرد که جمهوری اسلامی! در طول ۳۸ سال گذشته مشغول اعدام کردن و به زندان فرستادن بوده است. دو روز بعد از آن خامنه ای خطاب به روحانی اعلام کرد: «اگر کسی بخواهد در انتخابات برخلاف امنیت کشور اقدامی انجام دهد، قطعاً با واکنش و سیلی سختی مواجه خواهد شد.» [سیلی خامنه ای به روحانی] البته کار از کار گذشته بود و یک شهادت تاریخی توسط یکی از دست اندرکاران اعدام و زندان در طول ۳۸ سال به ثبت داده شد.
«فرماندهان ارشد سپاه» در ملاقات دوم مرداد به این عبارت روحانی اعتراض کرده [اتمام حجت سپاه با روحانی] و گفتند: « نگرانی‌های زیادی را پدید آورد.» [کیهان ۳ مرداد ۹۶]
بالا گرفتن موضوع دادخواهی قتل عام۶۷ در داخل کشور باعث شد که دبیرکل ملل متحد آنرا در گزارش امسال خود مورد توجه قرار دهد.
عدالت
مسیری که جنبش دادخواهی آغاز کرده است تنها با قرار گرفتن آمران و عاملان قتل عام ۶۷ در برابر عدالت به سرانجام خود می‌رسد.
بسیاری از ناظران مسائل ایران معتقد هستند که جنبش دادخواهی بخشی از کارزار بزرگتر برای سرنگونی ولایت فقیه در ایران است.
ضرورت ها
به نظر می‌رسد در این مرحله بسیار ضروری باشد که جمهوری اسلامی! را وادار به انتشار اسامی قتل عام شدگان، محل دفن آنها و اعضای هیئت های مرگ بکنیم. این امر یکی از اصلی ترین مطالبات افکار عمومی است که می‌توان آنرا در هر محیط اعلام کرد.
همچنین بسیار ضروری به نظر می‌رسد که خانواده های قتل عام شدگان با حضور مستمر بر سر مزارهای شناخته شده از جانباختگان۶۷ حق خود برای برپایی مراسم بزرگداشت را به ثبت بدهند.
هر کدام از ما اطلاعاتی درباره این قتل عام داریم آنرا تبادل کنیم و انتشار بدهیم، حجم عظیمی از حافظه تاریخی در درون ما نهفته است که باید در معرض عموم قرار بگیرد و با اطلاعات سایرین تکمیل شود.
جمهوری اسلامی! با توسل جستن به احکام اسلام! مورد نظرش! قتل عام سال۶۷ را انجام داد. واقعیت اما آن بود که خمینی برای توجیه قدرت خود به مثابه خلیفه، اسلام را ابزاری برای حفظ قدرت قرار داد. در نتیجه ضروری است که طلاب جوان و آن دسته از روحانیان که خود را جزئی از نظام ولایت فقیه نمی‌دانند، این قتل عام را محکوم و اعلام کنند که در آن هولوکاست از احکام اسلام سوء استفاده صورت گرفته است.
نامه نگاری به سفارت خانه های دولت های خارجی و درخواست از آنها برای منوط کردن روابط سیاسی و تجاری با جمهوری اسلامی! به توقف اعدام وشکنجه در ایران، دنیا را متوجه خواست افکار عمومی در ایران می‌کند. همچنین نامه نگاری به کمیسر عالی حقوق بشر برای تشکیل یک کمیسیون مستقل برای تحقیق در مورد قتل عام ۶۷ برای قرار دادن آمران و عاملان قتل عام۶۷ در برابر عدالت یک ضرورت است.
خامنه ای
آقای منتظری به خاطر مخالفت با اعدام های تابستان ۶۷ از مقام جانشینی خمینی عزل شد، خامنه ای در آن مقطع رئیس جمهور خمینی بود و به خاطر مشارکت فعال در قتل عام تابستان ۶۷ جانشین خمینی شد. در دوران خلافت خامنه ای «بیت رهبری» و شخص او گره گاه تصمیم گیری و صدور فرمان برای کشتار هزاران ایرانی بوده است، در نتیجه خامنه ای متهم ردیف اول قتل عام۶۷ و همه کشتارهای بعد از آن است.

پدیده ای به نام جمهوری اسلامی! – قسمت دوم؛ محکمه!



 خمینی به نیروهایش هشدار می‌داد که مبادا زندانیان مجاهد خلق از دستتان دربرود. او سفارش به اعدام بیشتر می‌کرد. در دهه سیاه ۶۰، دادگاه هایی توسط نیروهای خمینی تشکیل شد که هیچ شباهتی به دادگاه نداشت. متهم از هیچ حقی برخوردار نبود. آن دادگاه ها برای این تشکیل می‌شد که رعب در جامعه منتشر شود. عریان ترین چهره ولایت فقیه در همین دوران به نمایش درآمد.
جمهوری اسلامی دهه ۶۰ را تبدیل به محکمه‌ی آزادیخواهان کرد و آنها را بر دار کشید. اما سرهایی که بر دار شدند تمامی تاریخ را به محکمه‌ی ولایت فقیه تبدیل کردند.

علم الهدی و تحریم سپاه؛ «آخه این چه وضعیه»


 کلافه
علم الهدی وقتی شروع به خواندن خطبه های «نمازجمعه» مشهد در تاریخ ۵ مرداد ۹۶ کرد که طرح تحریم های جمهوری اسلامی!، هم در مجلس نمایندگان آمریکا و هم در مجلس سنا با توافقی نزدیک به اتفاق آرا به تصویب رسیده بود. [پایان سپاه؛ تصویب تحریم های جمهوری اسلامی! در سنا] او به مانند تمامیت نظام مقدس! کلافه بود؛ کاری از دستش بر نمی‌آمد جز آنکه به جناح مقابل بتازد.

تناقض
علم الهدی در دنیای خود اینگونه فکر می‌کند که اگر جمهوری اسلامی! از برجام خارج شود، به این معنی خواهد بود که پاسخ موثری به آمریکا داده شده است. شاید لازم باشد که علم الهدی به مرور وقایع از ابتدای آن بپردازد؛ خامنه ای برجام را نپذیرفت مگر زمانی که محاصره اقتصادی او را در سراشیب قرار داد، پس در حالی که تحریم های بیشتر و قوی تر از قبل علیه نظام تصویب شده است چگونه برای خامنه ای ممکن خواهد بود که از جام زهر نوشیده شده عقب بکشد. آیا علم الهدی پاسخی برای این تناقض دارد؟

تنازل
علم الهدی می‌گوید: «از اون فناوری عظیم هسته‌یی ما تنازل کردیم توان هسته‌یی خودمون رو زیر پای دشمن ریختیم» «در اون جا برای این بود که» «اینها فقط یک بخش خاص تحریمها رو بردارند یا اصلاً ما تحریم نشیم؟» واقعیت پیشا روی علم الهدی این است: «مجموعه تحریمهایی که از زمان امضا برجام تا حالا شده چند برابر تحریمهای قبل از برجامه»
علم الهدی می‌افزاید: «یک جریان مقدس خیالاتی برای خودمون درست کردیم به نام برجام خب تمام اهمیت برجام به این بود که ما رو از یک فشار جهانی برهاند نه این‌که فشار چند برابر بشه»

علم الهدی به گوشه ای از دست آوردهای ادعایی اقتصادی نظام مقدس! بعد از برجام می‌پردازد تا نشان دهد دست روحانی کاملا خالی است. اگر دست روحانی خالی باشد دست علم الهدی نیز خالی است زیرا هر دوی آنها دست در جیب یک نفر می‌کنند.

اقتصاد
علم الهدی می‌گوید: «این دروازه‌ای که ما باز کردیم بر روی واردات کالای خارجی برای افراد خارج از کشور این فروشگاههای زنجیره‌یی که برای کشور ترکیه در مملکت راه افتاده به‌عنوان همکاری اقتصادی این وارد کردن اجناس در داخل و دستگاههای تولیدی رو از کار انداختن روز بروز بیکاری رو بدتر کردن مسأله ارزیابی بیکاری جوانهای ما امروز با شش ماه قبل قابل مقایسه نیست خیلی بیشتر توسعه پیدا کرده است».
علم الهدی می‌افزاید: «بابا از اول امضای برجام تا الآن یک آقای مسئول اقتصادی بیاد توی این مملکت بگه، چند دلار پول نقد از بیرون مملکت وارد مملکت شده، به‌خاطر برجام. پول آوردند نه جنس. بله معاملات نفت داره انجام می‌گیره، اما در مقابل چی میاد، یا کالایی از بیرون میاد، که دستگاه تولیدی ما رو می‌ببندد، بازار اشتغال مارو سد می‌کند و مارو وابسته به خارج می‌کند، یا پروژه‌هایی از بیرون میان اجرا می‌کنند، که فناوران بومی و داخلی ما به مراتب ماهر تر از اونها هستند در اجرای پروژه‌ها و این شرکتها همه خوابیده‌اند، از بیرون میاند درست می‌کنند، چون نفت فروختیم پولشو نمی‌تونیم بیاریم بعد اینجوری باید جبران کنیم. آخه این چه وضعی است.»

خبری هست
بخشی از نظام با دلگرمی دادن به سایرین می‌گویند در تحریم ها اتفاق خاصی نیفتاده است، اما علم الهدی که عنان از کف داده است با همه وجود فریاد می‌زند که اتفاقی افتاده است. حال و هوایی که مخاطب را بی اختیار به یاد نماهنگ تبلیغاتی «خبری هست» می‌اندازد که در آن با نشان دادن کشتار مردم کردستان توسط یکی از فرماندهان سپاه ـ احمد متوسلیان ـ می‌خواهد نشان دهد که اتفاقات خوبی! دارد می‌افتد، پایان آن نماهنگ اما با مفقود شدن آن پاسدار در لبنان همراه می‌شود. در زمینه تحریم ها نیز به واقع «خبری هست».

سپاه
علم الهدی می‌گوید: «بعضی از آقایون بیایند بگن آنهایی که به‌اصطلاح مسئولیت در سیاست خارجی دارند، اینها بیایند بگن آقا این تحریمها از قبل هم بوده، تحریمها چیزی اضافه نشده، کجای تحریمها از قبل بوده، یعنی اینها آمدن سپاه رو تحریم کردن، سپاه محور اقتدار نظام ما هست، مگه کمه، سپاه رو تحریم کردن بعد هم گفتن هر کس با اینها مرتبط باشد و هر کس به اینها کمک کند مورد تحریم، اول جایی که کمک می‌کنه در نقل و انتقال سرمایه‌ها در مسأله رسیدگی اقتصادی به آنها خود بانک مرکزی است.»

کلافگی بیشتر
به نظر می‌رسد در روزهای آینده علم الهدی بیشتر هم کلافه شود. می‌توان تصور کرد که در سیبل قرار گرفتن سپاه تا چه میزان نیروهای آنرا می‌ترساند و تا چه اندازه به مردم معترض ایران دلیری بیشتر اعطا می‌کند.

۸ میلیون و ۸۰۰ هزار بی سواد مطلق در حکومت ولایت فقیه


 دو آمار ظرف یک هفته

در حالیکه علی باقرزاده «رئیس سازمان نهضت سوادآموزی» حکومت ولایت فقیه، در گفتگو با ایسنا در ۲ مرداد ۹۶ گفته بود: «درمجموع پنج درصد بیسواد مطلق در جامعه داریم» و آمار بیسوادان مطلق در کشور را ۴ میلیون نفر اعلام کرده بود، [فقر؛ علت ۵۳ درصد ترک تحصیل کودکان در ایران] به فاصله یک هفته به «فارس» گفت: «نزدیک به ۸ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر از افراد خود را بی‌سواد مطلق معرفی کرده‌اند».

نمونه مشابه
البته این یک از هزار نمونه‌هایی است که حکومت ولایت فقیه در اعلام آمار دستکاری کرده و در پنهانکاری ابعاد فاجعه، آمار جعلی می‌دهد. عوامل حکومت ولایت فقیه پیشتر در مورد اعلام آمار مبتلایان به اعتیاد چنین سناریویی را پیاده کرده بودند. [اعتیاد؛ پنهان کردن آمار واقعی]
در یک جابجایی اعداد و ارقام و مهندسی فاجعه، تابناک در ۳ خرداد ۹۶ به نقل از باقرزاده نوشت: «براساس آمار سرشماری سال ۹۵ هم اینک ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تن بی‌سواد در کشور وجود دارد» و نوید داد که «از آمار ۲۰ میلیونی بیسواد و کم سواد کشور کاسته شده است.»
پیشتر باقرزاده در ۲۳ اردیبهشت ۹۳ اعلام کرده بود: «۲۰ میلیون بیسواد مطلق و کم سواد در ایران» وجود دارد. باقرزاده آمار بیسوادان مطلق را در این زمان ۳.۵ میلیون اعلام کرده بود. [تسنیم۲۳اردیبهشت۹۳]
اکنون در حالی از کاهش آمار بیسوادی در کشور صحبت می‌شود که آمار بیسوادان  مطلق از ۳.۵ میلیون در سال ۹۳ به  ۸ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر در سال ۹۶ رسیده است. اما کارگزاران حکومت مدعی کاهش درصد بیسوادی هستند. نکته جالب توجه در این است که این آمار ها تماما توسط یک نفر؛ علی باقرزاده، داده شده است. به نظر می‌رسد مهندسی ارقام با شدت تمام ادامه دارد.

۸۹ درصد در برابر ۹۹ درصد
باقرزاده در مصاحبه اخیر خود با فارس در ۶ مرداد ۹۶،  با اشاره به آخرین وضعیت باسوادی در کشورهای مختلف دنیا، می‌گوید: «در تمام کشورهای آسیای میانه، اروپا، بخشی از کشورهای آمریکای شمالی و شرق آسیا بیش از ۹۹ درصد افراد باسواد هستند». این در حالی است که با توجه به نظر باقرزاده، با احتساب آمار ۸ میلیون و ۸۰۰ هزار نفری بی سواد مطلق در کشور، ‌۱۱ درصد از مردم ایران در بیسوادی مطلق به سر می‌برند. یعنی با ۱۰ درصد اختلاف به نسبت میانگین کشورها و مناطقی که باقرزاده درصد افراد باسواد آنها را ۹۹ درصد اعلام کرده است.
باقرزاده برای این که این درصد از آمار بیسواد مطلق در کشور را مشروع جلوه دهد به انبان افغانستان و پاکستان می‌آویزد و مخاطب خود در خبرگزاری فارس را دلداری می‌دهد که «۴۵ درصد مردم افغانستان و پاکستان بی سواد هستند.» اما نمیگوید که در بولیوی، کوبا و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین آمار بیسوادی به کمتر از ۴ درصد رسیده است.

دروغ
دروغ در تمام تار و پود آماری حکومت ولایت فقیه تنیده شده است و قربانیان این آمارسازی، مردم ایران هستند که راه برون رفت از این وضعیت را در تغییر این حکومت و پایان دادن به دروغگویی های آن می‌دانند.

موسوی اردبیلی، لاجوردی و کودکان زنان زندانی


 تابستان۶۷
بنا به برخی روایات ۵ مرداد و برخی دیگر ۷ مرداد سالروز شروع اعدامهای تابستان ۶۷ یا به عبارت بهتر قتل عام ۶۷  است. در مورد ابعاد این جنایت هولناک، مطالب  زیادی نوشته و منتشر شده است. اما بسیاری از زوایای این جنایت هولناک که توسط حکومت ولایت فقیه انجام شد و اکنون مردم ایران بانیان و عاملان آن را به عنوان «جلاد می‌شناسد». همانگونه که آقای منتظری ـ جانشین وقت خمینی ـ در همان زمان پیشبینی کرده بود که «تاریخ ما را محکوم می‌کنه» [فایل صوتی آقای منتظری منتشره در تابستان ۹۵] و تاریخ آنها را محکوم کرده است.

پیش از ۶۷
سولماز ایکدر در حساب گوگل پلاس خود مطلب تکان دهنده ای در رابطه با وضعیت زندانهای ایران پیش از قتل عام زندانیان در سال ۶۷ به اشتراک گذاشت. وی در این یادداشت که در تاریخ ۵ آذر ۹۵  منتشر شد، نوشت:‌ «تابستان سال ۹۱ همراه جمعی از جوانان اصلاح‌طلب به دیدار آیت‌الله [موسوی اردبیلی] در قم رفته بودیم. هنوز صحبت گل نینداخته بود که متوجه نگاه ما بر روی دستش شد؛ دستی که به شدت می‌لرزید. پیش از اینکه هر سوالی بپرسیم، تعریف کرد که در دوران ریاستش بر دیوان عالی کشور، پیش از اعدام های سال ۶۷ برای بازدید به زندان اوین رفته بود. از ما خواست تا نپرسیم که چه‌ها دیده و شنیده است؛ اما گفت که با اصرار از لاجوردی خواسته بود تا قفل در یک اتاق را باز کند.»

بچه‌ها
سولماز ایکدر ادامه می‌دهد «دیگر فقط دستش نبود که می‌لرزید، تمام تنش تکان می‌خورد: «در اتاق که باز شد، چند لحظه سیاهی مطلق بود، بعد چشم‌هایی دیدم، چندین جفت، که مثل چشم گربه در تاریکی می‌درخشید. لاجوردی توضیح داد که این‌ها بچه‌های زنان زندانی سر موضع است.» کودکانی که یا در زندان به دنیا آمده بودند و یا در نوزادی به همراه مادر خود بازداشت شده بودند.»
سولماز ایکدر می‌گوید: «اردبیلی در پاسخ به چشم‌های متعجب ما توضیح داد: «لاجوردی گفت اینجا نگهشان داشته‌ایم تا پاک شوند و از زندانیان تاثیر نگیرند».
سولماز ایکدر به نقل از موسوی اردبیلی که در زمان قتل عام ۶۷ رییس دیوان عالی کشور؛ عالی ترین مقام قضایی! آن زمان حکومت ولایت فقیه بوده است، ادامه می‌دهد: «این دست برای این می‌لرزد که آن روز چشم و دهانم را بستم. این لرزش جزای من است در این دنیا!»

سکوت ادامه دار در برابر جنایت
 سولماز ایکدر می‌گوید: «پرسیدیم که چرا در مورد دیگر مسایل هنوز سکوت کرده است، پاسخ تکرار سکوت بود.» سکوتی که جز تایید جنایت معنای دیگری نمی‌توان برای آن تفسیر کرد. شاید یک لحظه برگشت و تفکر  درباره موضوع نگاهداشتن کودکان خردسال در سیاه‌چال، آنهم به خاطر اعتقادات مادرانشان، موی بر اندام هر انسانی سیخ کند. موسوی اردبیلی در برابر این جنایت، سکوت کرد. اما کار او تنها سکوت نبود. او خود بخشی از جنایت بود.

نباید عفو! شوند
موسوی اردبیلی به رغم ادعای سال ۹۱ هرگز سکوت نکرد. او سخن گفت. موسوی اردبیلی در نماز جمعه تهران ۱۴ مرداد۶۷ تنها یک هفته پس از شروع قتل عام، گفت: «جمع کثیری از ایران رفته‌اند و آنجا برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کرده‌اند. یک جمعی هم در ایران در زندان‌ها هستند…قوه قضایی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می‌کنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم است و جزایش نیز معلوم می‌باشد. قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه می‌شوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی‌شوند و یک دسته‌شان زندانی می‌شوند... من به شما حق می‌دهم و می‌گویم که اینها نباید عفو شوند...»

جنایت
موسوی اردبیلی و برخی دیگر از همکارانش در دهه۶۰ در جامه ریا و اصلاحات خزیدند و با دستانی که به سختی می‌لرزیدند فلش جنایت را به سمت لاجوردی گرفتند. آنها به نقطه‌ی درستی اشاره می‌کردند اما از یاد می‌بردند که در برابر آینه ایستاده اند و به خود نیز اشاره می‌کنند. جنایت علیه بشریت مشمول مرور زمان نمی‌شود.

صدای آمریکا: لیست گذاری سپاه و ایستادن در کنار اپوزیسیون سازمان یافته


 صدای آمریکا در تاریخ ۶ مرداد ۹۶ در مقاله ای  تحت عنوان «با این تحریم‌های آمریکا، سپاه پاسداران در لیست سیاه قرار می‌گیرد» که بر گرفته از سایت فوربس می‌باشد، به لیست‌گذاری سپاه پاسداران و پیامدهای آن پرداخته است.

بی ثبات ساز
در متن «قانون مقابله با کشورهای متخاصم از طریق تحریم» نوشته شده است: «سپاه پاسداران انقلاب، نه فقط نیروی قدس سپاه، مسول اجرای برنامه بین المللی فعالیت های بی ثبات ساز ایران، حمایت از تروریسم بین الملل و موشک های بالیستیک است».

اپوزیسیون
مقاله به حمایت از شورای ملی مقاومت ایران ارگانی که نیروی محوری آن مجاهدین خلق هستند اشاره و ابراز می‌دارد: «این تحول ضربه ویرانگری به تهران و توفیقی بزرگ برای اپوزیسیون ایران است. دعوت به تغییر رژیم در ایران و حمایت از «شورای ملی مقاومت ایران» وزن کم سابقه ای در واشنگتن پیدا کرده است؛ امری که ملاهای ایران را به شدت ترسانده است.»

مفاد
این مقاله با برشمردن مواردی از مفاد تحریمهای جدید آمریکا علیه سپاه می‌نویسد: «مصوبه جدید کنگره می‌تواند به مثابه قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سیاه تلقی شود. در متن مصوبه قید شده است:
«تمام دارایی ها و املاک افراد و موسسات مرتبط با سپاه در آمریکا توقیف خواهد شد».
«هیچ فرد و موسسه آمریکایی حق ارائه خدمات مالی و تجاری یا دیگر ارتباطات با هر فرد در ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با سپاه را ندارد».
«هیچ فرد آمریکایی یا موسسه ای حق نقض این تحریم ها را از طریق واسطه ها یا دور زدن این روندها ندارد».

محدودیت
در ادامه به محدودیتهایی که سپاه به موجب این تحریمها متحمل می‌شود پرداخته شده است: «تمام افراد و موسسات مرتبط با سپاه باید تحریم شوند. با توجه به این واقعیت که سپاه از ارتباطات و مناسباتی رسمی برخوردار است، این مهم عملی فلج کننده برای ایران خواهد بود. یک نمونه آن قرارگاه خاتم الانبیاء سپاه پاسداران است که در حال حاضر با بیش از ۲۵۰۰ موسسه اقتصادی همکاری دارد. تمام این شرکت ها تحریم خواهند شد و هر رابطه ای با آن ها غیرقانونی محسوب می‌شود».

عواقب
 در ادامه عواقب این تحریمها بدین صورت برای سپاه پاسداران فرموله می‌شود: «تمام این تدابیر، سپاه پاسداران را تحت تحریم های ثانویه بانکی قرار می‌دهد؛ عملا هیچ نهاد مالی اجازه ارائه خدمات مستقیم یا غیرمستقیم بانکی به افراد و موسسات مرتبط با سپاه را نخواهد داشت. هیچ بانک خارجی با هیچ موسسه ایرانی که به هر شکلی به سپاه یا نهادهای وابسته اش مرتبط است همکاری نخواهد کرد».

دوران جدید
دوران اوباما برای حکومت ولایت فقیه، دورانی بود که بسیاری از مقامات نظام پس از رفتن اوباما آن را از دست دادن «دوران طلایی اوباما» نامیدند. حال به نظر می‌رسد باد تغییر دوران در آمریکا شروع به وزیدن کرده است. این تغییر فضا در سایت صدای آمریکا چنین منعکس شده است «این اقدامات بنای گام های حیاتی بعدی را برای واشنگتن و جامعه بین المللی می گذارد:
معرفی رسمی سپاه پاسداران به عنوان یک سازمان تروریستی خارجی و ایستادن در کنار مردم ایران و اپوزیسیون سازمان یافته شان.»

جنتی
احمد جنتی در روز ۵ مرداد با اشاره به مجاهدین خلق، به این سخن در گردهمایی سالانه شان در ۱۰ تیر ۹۶ در پاریس پرداخته بود: «بعضی اظهار نظر کردند که نظام جمهوری اسلامی به ۴۰سالگی خود نمی‌رسد و می‌خواهند فاتحه انقلاب و نظام را تا چند سال دیگر بخوانند.» [جنتی و حسین؛۴۰روز «روزه»! برای نرسیدن نظام به ۴۰ سالگی]

نیوز مكس و پشت پرده معامله نفتی توتال با جمهوری اسلامی!


 پشت پرده
سایت نیوز مكس در مقاله‌ای با عنوان «بواقع پشت پرده معامله بزرگ نفتی فرانسه با ایران چیست؟»  به بررسی معامله حکومت ولایت فقیه با توتال و پشت پرده آن می‌پردازد.
نیوز مکس با اشاره به جدال های درون حکومت در باره قرارداد ۴.۸ میلیارد دلاری با توتال با یک سوال مقاله خود را شروع می‌کند: «باتوجه به تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا و با توجه به اینکه همین حالا طرح تشدید تحریمها در کنگره آمریکا جریان دارد، چرا شرکت فرانسوی توتال پای این قرارداد با رژیم ایران آمده است؟»
نیوزمکس در پاسخ به این سوال به امتیازات فراوانی که نظام به توتال داده است استناد می‌کند: «اگر توتال از قرارداد به دلیل ریسکهایش بیرون بکشد غرامتی نخواهد پرداخت. کما اینکه ۱۰سال پیش هم وقتی از قراردادی که با حکومت ایران بسته بود به دلیل تحریمها بیرون کشید اما غرامتی نداد.» علاوه بر این،  نیوز مکس ادامه می‌دهد توتال «تضمینهایی از رژیم ملایان گرفته است که اگر هم جریمه شد، جریمه را  رژیم  ملایان می پردازد.»

چراغ سبز
نیوز مکس با ذکر این موضوع که ممکن است توتال چراغ سبزی از دولت آمریکا مبنی بر مورد تحریم واقع نشدن گرفته باشد، در ادامه این موضوع را در پرده‌ای از ابهام باقی می‌گذارد: «البته این احتمال با روند سیاستهای هیئت حاکمه آمریکا نمی‌خورد. ولی خزانه داری آمریکا در این باره سکوت کرده است. »
در عین حال، نیوز مکس  به نقل از استیون منوچین وزیر خزانه داری آمریکا می‌نویسد «صرف نظر از اینكه كنگره چه چیز را تصویب می‌كند، من به شما اطمینان می‌دهم كه ما از حداكثر فشار استفاده خواهیم كرد. ما نیاز نداریم كنگره بما بگوید تحریمهای بیشتری اعمال كنیم، چه آنها بما بگویند و چه نگویند ما كار خود را ادامه خواهیم داد.» به نظر می‌رسد شرایط برای جمهوری اسلامی! بسا بغرنج شده است.

قرارداد محرمانه
نیوز مکس  در ادامه با  ذکر این جمله که «اینها احتمالات بود.  چون کل قرارداد محرمانه است. ولی همه این شقوق محتمل است.» اطمینان خاطر به مخاطب خود می‌دهد و می‌نویسد: «اما چیزی که تردید بر نمی‌دارد ابعاد امتیازدهی رژیم است. تردید نکنید این معامله با مجوز خود خامنه ای بوده است. به همین دلیل هم، با وجود انبوه مخالفت ها و بحثها در درون رژیم خودش کاملا سکوت کرده است. مجلس ایران هم هرگونه بررسی در این باره را منتفی اعلام كرد. در مورد مسائل مهم و کلان هر چه ولی فقیه بخواهد مثل برجام در ۲۰دقیقه تصویب می‌شود.»

نگرانی سپاه
 نیوز مکس درمورد موضع سپاه درباره قراداد با توتال، در آستانه تحریم های سپاه می‌نویسد: «نگرانی جدی از آن سپاه پاسداران است و  رسانه های سپاه مستمر علیه قرارداد با توتال می‌دمند.» و در مورد موضع جناح روحانی مدعی می‌شود که «باند روحانی سعی می‌کند، پیروزی نمایی کند چون دستشان در برجام خالی است.»

ابعاد بزرگنمایی
نیوز مکس مدعی بزرگنمایی حکومت راجع به این قرارداد شده و آن را چنین بررسی می‌کند: «از لحاظ اقتصادی قراردادی ۵ میلیارد دلاری تنها ۲.۵ درصد نیازهای سرمایه‌گذاری رژیم را تأمین می‌کند. طبق برآورد رسمی وزارت نفت ایران، این کشور در پنج سال آینده، نیاز به حدود ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری دارد. این قرارداد یک چهلم این میزان است . مرکز پژوهش‌های مجلس ایران برآورد کرده بود که در صورت جذب نشدن حدودا ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیارد دلار در حدود یک دهه، ایران از صادر کننده، به وارد کننده نفت تبدیل خواهد شد.»

مقایسه با  عربستان
نیوز مکس در ادامه به مقایسه معامله حکومت با توتال، با معامله عربستان با آمریکا می‌پردازد: «در جریان سفر ترامپ به عربستان حدود ۳۸۰میلیارد دلار قرارداد بسته شد که ۱۱۰میلیارد آن تسلیحاتی بود. مقامات عربستان این قدر جارو جنجال به پا نکردند که رژیم ایران سر این قرارداد ۵ میلیاردی کرده است.»

وطن فروشانه
نیوز مکس در قدم بعد در یک واکنش غیر منتظره، این معامله را وطنفروشانه ارزیابی می‌کند: «بیش از ۵۰درصد یعنی ۵۰.۱ دهم درصد سهام مربوط به توتال است و سهم ایران تنها ۱۹.۹ دهم درصد است. ۳۰درصد هم سهم چین.»

محرمانه
نیوز مکس از منظر قوانین! حکومت نیز این موضوع را بررسی می‌کند: «طبق تفسیر شورای نگهبان از اصل ۸۱ قانون اساسی ایران این قرارداد غیرقانونی است و نباید بالای ۵۰درصد سهام به شرکت خارجی واگذار شود آنهم قراردادی طویل المدت و  محرمانه  به مدت ۲۵سال. این قرارداد محرمانه است و نه مجلس از آن خبر دارد، نه دیوان محاسبات و نه سازمان بازرسی كل كشور و نه سازمان حسابرسی پس چه کسی بر آن نظارت می‌کند؟ وقتی دولت یک قرارداد خارجی امضا می‌کند طبق اصل ۷۷ قانون اساسی رژیم ایران، باید به تأیید مجلس برسد. چه دلیل قانونی و نظارتی وجود دارد که حتی نمایندگان از متن قرارداد بی‌اطلاع باشند و قرارداد برای آنها هم محرمانه باشد!؟»

عدم انتقال فناوری
نیوز مکس یک امتیاز منفی دیگر نیز برای حکومت ایران در این معامله بر می‌شمارد: «براساس این قرارداد فعلاً هیچ انتقال فناوری وجود نخواهد داشت. تنها در مرحله افت میدان، این تکنولوژی منتقل می‌شود که البته مشخص نیست توسعه، تولید و... از میدان تا چند سال طول بکشد که سپس وارد مرحله افت میدان و انتقال تکنولوژی شود. این انتقال تکنولوژی ممکن است در ۱۵ سال آینده شروع شود.»
به نظر می رسد مقاله نیوز مکس در مورد بررسی قرارداد با توتال کاملا واقع گرایانه است.