آغاز روند شقه و تجزیه در هر دو باند حاکم


 همزمان با تشدید جنگ قدرت بین دو جناح حاکم، شاهد روند رو به‌افزایش کشمکش و درگیری در داخل هر یک از این دو جناح، بین باندها و دستجات درونی آنها هستیم.
یکی از موارد برجسته بروز شکاف در باند خامنه‌ای، دستگیری حمید بقایی معاون احمدی‌نژاد و واکنش او به‌ این قضیه است.

احمدی‌نژاد در نامه سرگشاده‌یی خطاب به‌ «ملت ایران» آشکارا به رویارویی با قوه قضاییه وولی‌فقیه ارتجاع پرداخته و با استناد به‌ موادی از قانون اساسی، بازداشت معاون اجرایی رئیس‌جمهور سابق را اقدامی غیرقانونی و یک ظلم بزرگ توصیف کرده و خواستار آزادی فوری وی و جلوگیری از ادامه این ظلم بزرگ شده است. احمدی‌نژاد سپس زبان به‌طعن گشوده و با اشاره به‌خامنه‌ای می‌افزاید: «برخی می‌گویند نباید علنی انتقاد کرد که موجب تضعیف است و باید موارد را به‌طور خصوصی به‌مقام معظم رهبری منتقل کرد. اما مگر همه مردم به ‌ایشان دسترسی دارند». (1)
رئیس‌جمهور سابق رژیم سپس به‌شیوه‌های رایج در زندانها و نحوه بازجوییها و تحت فشار قرار دادن متهم برای گرفتن اقرارهای غیرواقعی که اکنون دامن معاون او را هم گرفته اشاره نموده است.

این فاشگوییها، اگر‌چه فی‌نفسه برای مردم ایران در رابطه با رژیمی که در تمام دوره حاکمیتش و در این «38سال جز زندان و اعدام بلد نیست» نکتة جدیدی محسوب نمی‌شود، اما آنچه آن را دارای اهمیتی خاص می‌کند، بیان آن توسط کسی است که خودش 8سال و دو دوره، رئیس‌جمهور این نظام و سوگلی خامنه‌ای بوده و درباره کسی که معاون ریاست‌جمهوری بوده‌امری خارق‌العاده و نشانه‌یی از شدت بحران درونی رژیم است و آخرین ماههای حیات رژیم شاه را تداعی می‌کند.

از سایر موارد بروز شقه و شکاف در جناح خامنه‌ای، غوغایی است که دلواپسان و برخی از نزدیکترین مهره‌های خامنه‌ای بر سر قرارداد توتال به‌راه انداخته و آن را با عباراتی نظیر قرارداد «استعماری» «خائنانه» «وطن‌فروشانه» و... مورد حمله قرار داده‌اند، در حالی که خود خامنه‌ای در این رابطه هم‌چون مذاکرات هسته‌یی و برجام ساکت است و بر دلواپسان پوشیده نیست که قرارداد توتال نیز بدون شک با اذن و اطلاع ولی‌فقیه ارتجاع امضا شده است.

روشن است که این وضعیت در باند خامنه‌ای، بازتاب شکست سنگینی است که در نمایش انتخاباتی اخیر بر او وارد آمده و تعادلش را به‌هم زده است؛ اما قابل تأمل و با معنی است که در جناح روحانی نیز شاهد بروز کشمکشها و شکافهای عمیقی هستیم که اکنون از پرده بیرون افتاده و به‌سطح رسانه‌ها کشیده شده است. در همین رابطه اظهارات عارف، رئیس فراکسیون به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان موسوم به ‌امید قابل‌توجه است. وی ضمن سهم‌خواهی آشکار و تصریح این‌که «پیروزی روحانی مدیون اصلاح‌طلبان است» با طعنه به‌ روحانی گفته است: «بعضی‌ها پیروز که می‌شوند یادشان می‌رود چه کسانی برایشان زحمت کشیدند و من این گله را دارم. اگر ما را دنبال نخود سیاه نفرستند قصد ما کمک کردن است».

روشن است که علت کشمکش در درون جناح روحانی هم سهم‌خواهی است و انکار ناشیانه عارف مبنی بر این‌که «خواهش ما در آستانه تشکیل دولت دوازدهم همراهی و هماهنگی با فراکسیون امید است و هیچ سهم‌خواهی نخواهیم داشت». داستان آن کودک قهر کرده‌یی را تداعی می‌کند که می‌گفت من که قهرم اما این غذا را برای هر کس کشیده‌اید کم است! 

واکنش باند روحانی به ‌این سهم‌خواهی، شدید و با پس‌گردنی‌های تحقیرآمیز همراه بود؛ سایت حکومتی انتخاب (22تیر) نوشت: «عارف دست‌بردار نیست! همان کسی که در میان قحط‌الرجال سالهای اخیر که بر اثر کناره‌گیری یا کنار گذاشتن برخی چهره‌های اصلی جریان اصلاحات، یکباره «مهم» شد! او حالا تصور می‌کند رئیس یک جبهه بزرگ به‌نام اصلاح‌طلبان است». این مقاله در ادامه خاطرنشان کرد عارف که عنوان صوری «رئیس شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان» را یدک می‌کشد و در مجلس ارتجاع نیز نقش جنازه را بازی می‌کند، عملاً هیچ‌کاره است و «او را در سطوح کلان تصمیم‌گیری دخالت نمی‌دهند».

از شدت و بی‌ملاحظگی این جواب می‌توان اولاً به‌شدت و حدت جنگ بی‌امانی که پشت پرده در درون باند روحانی بر سر ترکیب کابینه دوازدهم جریان دارد، پی برد و می‌توان دریافت آنجا که پای جاه و مقام و ثروت و قدرت در میان است، گرگهای حاکم از دریدن یکدیگر فروگذار نمی‌کنند. ثانیاً ، انگیزه و دینامیسم باندها در این جنگ و جدالها، صرفاً طلب سهم بیشتر از قدرت و غارت است.

اما صرف‌نظر از سطح نازل مناسبات غیرانسانی در این کشمکشها، معنای سیاسی این جنگ و جدالها، ضعف و تشتت کل نظام است و ضعف و تشتت هر دو باند از آن ناشی می‌شود. علت تشتت و به جان هم‌افتادن باندها و دستجات جناح خامنه‌ای روشن است، اما در باند روحانی هم، تشتت و شقه قانونمند است؛ چرا که چسب تجمع باندهای رژیم، نه آرمان و اعتقاد، بلکه منافع فردی و باندی است، همان‌گونه که شکست و از دست دادن قدرت، تجمع و تشکل مربوطه را دچار تنش و تشنج و واگرایی می‌کند، به‌دست آوردن غنائم نیز، موجب به‌جان هم‌افتادن دستجات مختلف برای تصاحب سهم بیشتر می‌گردد.

از سوی دیگر، وقتی کلیت رژیم در برخورد با بحرانهای مختلف دچار تلاطم و به‌هم‌ریختگی است، متصور نیست که بخشی از آن (در این‌جا باند روحانی) در صلح و آرامش به‌سر برد. بنابراین با به‌صدا در آمدن زنگهای پایان رژیم، هر یک از اجزای آن نیز ناگزیر مسیر شقه و تجزیه را طی می‌کنند.

پانویس: ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سایت دولت بهار (وابسته به باند احمدی‌نژاد) - 20تیر 94