مقاله ای ازسایت ایران آزادی
/http://iranfreedom.org/fa
با ما دراین سایت همراه باشید
مدیرعامل کاسپین و داستان ممد تنگسیر
«تنگسیر»
سال ۱۳۵۲ فیلمی در سینماهای ایران بر روی پرده میرود با نام «تنگسیر» ـ براساس داستانی از صادق چوبک که پیشتر در سال ۴۲ منتشر شده بود ـ به کارگردانی امیر نادری و با بازی درخشان بهروز وثوقی در نقش «زارممد».
مالباخته
زارممد یک تنگسیری زحمتکش است که حاصل تمامی دسترنجش را چند نفر که دست در دست هم دارند از او گرفته اند و به او باز نمیگرداند؛ بازاری، آخوند و ... که یکی پول را برای کار کردن گرفته است و دیگری هم علاوه بر آنکه شریک اوست، زمینه شرعی آنرا فراهم میکند.
پول زارممد را بر نمیگردانند و او را در پی همه پیگیری هایش که با ادب، و خواهش و تمنا همراه است تحقیر میکنند. همهی این ها در حالی ست که همسر و فرزندان او در کپری در تنگسیر در حالی که مگس از سر کولشان بالا میرود زندگی میکنند.
مالباخته
زارممد یک تنگسیری زحمتکش است که حاصل تمامی دسترنجش را چند نفر که دست در دست هم دارند از او گرفته اند و به او باز نمیگرداند؛ بازاری، آخوند و ... که یکی پول را برای کار کردن گرفته است و دیگری هم علاوه بر آنکه شریک اوست، زمینه شرعی آنرا فراهم میکند.
پول زارممد را بر نمیگردانند و او را در پی همه پیگیری هایش که با ادب، و خواهش و تمنا همراه است تحقیر میکنند. همهی این ها در حالی ست که همسر و فرزندان او در کپری در تنگسیر در حالی که مگس از سر کولشان بالا میرود زندگی میکنند.
امروز
۵۴ سال بعد از انتشار این داستان، در تهران، مشهد، اهواز، رشت، بوشهر و تقریبا در همه ایران، صدها هزار نفر مالباخته در برابر موسسات اعتباری تجمع کرده اند. این موسسات اعتباری متعلق به سپاه، بسیج و قوه قضاییه! است که با مجوزهای اعطایی از طرف قوه مجریه شروع به کار کرده، و در اغلب موارد تنها حاصل دسترنج صدها هزار ایرانی را گردآوری کرده اند و اکنون به بهانه ورشکستگی از باز پرداخت آن خودداری میکنند، در حالی که صاحبان و صحنه گردان های این موسسات بخش قابل توجهی از کل ثروت کشور را در اختیار دارند.
دگردیسی
زارممد بعد از التماس های طولانی در برابر آن بازاری و آن شیخ ریایی برای بازستاندن پولش دست به گرفتن تصمیمی میزند که او را از زارممد تنگسیری تبدیل به شیرممد میکند.
دشمن
وقتی یکی از مردم به او میگفت: «ولشان کن و حواله شان کن به تیغ برهنه حضرت عباس»، شیرممد پاسخ میدهد: «مگر ما خودم چه مه.» زارممد جان به لب آمده و شیرممد شده با زن و فرزند وداع میکند و اسلحه قدیمی اش را که در پای درختی دفن کرده بود بیرون میآورد. سلاحی که یادآور نبردهای او در کنار «رئیس علی دلواری» ست. او و رئیس علی در برابر اشغال خارجی در کنار یکدیگر جنگیده بودند و اکنون او گرفتار دشمنی شده بود که هزاربار از آن دشمن خارجی بی رحم تر و غارتگرتر بود با این مزیت! که همزبان او بود، «حجره» و «آبرویی»! داشت و «تسبیح» میگرداند و «حدیث» میگفت؛ دستش برای غارت بسا بازتر از آن خارجی بود.
در خیابان
زارممد شیرممد شده گام در خیابان میگذارد و یک به یک غارتگران را از سر راه بر میدارد؛ مردم شهر که هر کدام به نحوی پایمال آن غارتگران شده بودند روحی تازه مییابند و در شادی و شعف، و با جان بازی و پشتیبانی، او را یاری میکنند تا یک به یک غارتگران را از میان بر دارد.
شیرممد
در ازدحام مردم، وقتی یکنفر میپرسد که او کیست؟ کس دیگری پاسخ میدهد: «او زار ممد تنگسیر است» اما یک نفر دیگر میگوید: «نگو زار ممد بگو شیر ممد» و همه با هم دم میگیرند: «شیر ممد»
در میان خیل ترسیدگان و تسلیم شدگان و رنج کشیدگان یک نفر پا پیش میگذارد و صحنه را میچرخاند.
مدیرعامل کاسپین
۵۴ سال بعد از انتشار آن داستان، «مدیر عامل کاسپین» خطاب به سپرده گذاران یا همان غارت شدگان میگوید: «فکر کنید پول شما در کیفی بوده و موتورسواری دزدیده است.»
موحدی کرمانی نیز که در لباس دین خزیده است در حالی که سلاحی در دست در جایگاه خطیب نماز جمعه تهران ایستاده است، سپرده گذاران را به رباخواری متهم میکند. [رباخواری! مالباختگان «موسسات اعتباری» در کلام موحدی کرمانی]
...