رنگ و لعاب
زندانی سیاسی رضا ملک با انتشار نامه ای به گوشه ای از نمایش اجرا شده توسط جمهوری اسلامی! در زندان اوین به تاریخ ۱۴ تیر میپردازد. [بازدید سفرا از اوین؛ اشتغال! به همراه آواز!]
رضا ملک درباره آماده سازی های صورت گرفته توسط زندانبان ها قبل از حضور هیئت سفرای خارجی مینویسد: «چند روزی بود که همه در تکاپو میشستند و رنگ میزدند و تزیین میکردند تا زندان مرده را حیات تصنعی بخشند؛ رنگ و لعاب زندان به قدری تغییر کرده بود که انگار جشنی بزرگ در انتظار است؛ چند روزی بود که مزدوران و خبرچینان حفاظت توجیه میشدند، توجیه از برای هر اتفاق غیرقابلپیشبینی و هر نوع ارتباط زندانیان با هیئت؛ توجیه برای آنکه بتوانند هیئت بازدید را بفریبند.»
سابقه
رضا ملک که پیشتر تجربه ۱۳ سال زندانی بودن در جمهوری اسلامی! را داشته است، درباره صحنه سازی های قبلی زندانبان ها مینویسد: «طی سیزده سال حبس قبلی بارها دوستان به ویژه بانوی نوبل ایران برنامه دیدار هیئت با اینجانب را فراهم نمود ولی بیثمر بود. برای بازدید از ۲۰۹ یک سال تمام سلول را به طبقه زیرین بند قرنطینه زندان انتقال دادند؛ پرسنل وزارت هر بار یک کیس و به نام همان زندانیانی که انتقال شده بودند به جای نفرات اصلی داخل سلول رفته تا آنچه را که به آنان دیکته شده به گزارشگران بازگو کنند. به خاطر دارم که سالی دیگر در میدان آرژانتین تمامی راهها را که منتهی به محل ملاقات با گزارشگر بود، مسدود کرده و همه را دستگیر میکردند. افراد خودی و مأمور را با کیس های دروغین به ملاقات گزارشگر میفرستادند.»
انتقال
رضا ملک مینویسد برای آنکه مانع ملاقات او و سایر زندانیان سیاسی و عقیدتی با هیئت سفرا بشوند، از صبح همان روز، او را به همراه دو زندانی عقیدتی دیگر «از سالن خارج و به محلی در دادسرای اوین انتقال» دادند.
رضا ملک مینویسد که «از همان لحظه اول با بازپرس شعبه دوم به نام نصیری پور درگیر شدم. گفتم پروندهام که در بیدادگاه است، پس چرا مرا احضار کردهاید. گفت من هیچکارهام سرپرست دادسرا و حفاظت زندان مسئول این کار هستند.
به او گفتم اگر یک جو مردانگی و یک ابسیلون انسانیت در وجود خامنهای بود، مجبور نبودید مرا به همراه دو متهم اعتقادی از بند خارج و در دادسرا پنهان کنید.
بازگرداندن
تمامی ارباب رجوع دادسرا با فریادهای من در جریان امر قرار گرفتند. تا ساعت یک در محوطه دادسرا بودیم از فشار خستگی و بیماری به سراغ سرپرست دادسرا رفتم ولی ما را نپذیرفت. با فریاد از پشت در در مقابل منشیهایش حرفهایم را تکرار کردم و با شعارهای مرگ بر خامنهای و مرگ بر دیکتاتور آنها را برجای خود میخکوب کردم تا سرپرست دادسرا با وحشت از پشت در دستور داد تا من را به بند بازگرداندند. البته ساعتی پیش از برگشت ما هیئت زندان را ترک کرده بود.»
واقعیت
رضا ملک در پایان درباره کوشش های بی سرانجام و ناامیدانه جمهوری اسلامی! برای زدن رنگ و لعابی به خودش مینویسد: «حال امروز دستگاه ننگین و سراسر فاسد قضا با عوامفریبی و رنگ و لعاب سعی کرد تا ظاهری شیک از زندان نشان دهد؛ حال آنکه بیغولهها» و «سلولهای تودر توی زندان که روی زندانیان آزمایشات مختلف میکربی صورت میگیرد واقعیت اصلی رژیم ایران است و نه رنگ و لعابی که امروز بر سر و روی اوین نشاندند.»