یاد مهدی رضایی قهرمان را با سرودهیی که شاعر بزرگ ایران، احمد شاملو در رثای او و با خاطره اعدام مهدی رضایی در میدان تیر چیتگر سروده، گرامی میداریم.
«ابراهیم در آتش»
در اعدامِ مهدی رضایی در میدانِ تیرِ چیتگر
«در آوار خونین گرگ و میش
دیگرگونه مردی آنک،
که خاک را سبز میخواست
و عشق را شایسته زیباترین زنان
که اینش
بهنظر
هدّیتی نهچندان کمبها بود
که خاک و سنگ را بشاید.
چه مردی! چه مردی!
که میگفت
قلب را شایستهتر آن
که به هفت شمشیر عشق
در خون نشیند
و گلو را بایستهتر آن
که زیباترینِ نامها را
بگوید.
و شیرآهنکوهمردی از اینگونه عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنه آشیل
در نوشت
رویینهتنی
که راز مرگش
اندوه عشق و
غم تنهایی بود.
«ـ آه، اسفندیار مغموم!
تو را آن به که چشم
فروپوشیده باشی!»
«ـ آیا نه
یکی نه
بسنده بود
که سرنوشت مرا بسازد؟
من تنها فریاد زدم
نه!
من از فرو رفتن تن زدم.
صدایی بودم من
ـ شکلی میان اشکال ـ
و معنایی یافتم.
من بودم و شدم،
نه زانگونه که غنچهیی
گلی
یا ریشهیی
که جوانهیی
یا یکی دانه
که جنگلی ـ
راست بدانگونه
که عامی مردی
شهیدی؛
تا آسمان بر او نماز برد.
من بینوا بندگکی سربهراه نبودم
و راه بهشت مینوی من
بُزروِ طوع و خاکساری نبود
مرا دیگرگونه خدایی میبایست
شایسته آفرینهیی
که نواله ناگزیر را
گردن کج نمیکند.
و خدایی
دیگرگونه آفریدم».
دریغا شیرآهنکوهمردا
که تو بودی،
و کوهوار
پیش از آنکه به خاک افتی
نستوه و استوار
مرده بودی.
اما نه خدا و نه شیطان ـ
سرنوشت ِتو را
بتی رقم زد
که دیگران
میپرستیدند».
احمد شاملو
1352