قسمت دهم
استراتژی قیام و
سرنگونی
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادیبخش با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادیبخش با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
قسمت دهم
از 22بهمن تا امجدیه
به مدت 16ماه از 22بهمن57 تا 22خرداد59 (روز میتینگ امجدیه) ما درگیر یک مبارزه سیاسی مسالمتآمیز، اما بغایت فشرده و گسترده در برابر ارتجاع حاکم بودیم. طی اینمدت انتخابات خبرگان برای تدوین قانون اساسی، انتخابات ریاستجمهوری و انتخابات مجلس برگزار شده بود و در هر روز و هر قدم ماجراها داشتیم.
در اثر همین مبارزات بغایت فشرده و بغرنج، و در اثر وحدت و تضاد جدی و واقعی و حقیقی که با جناحهای مختلف رژیم کار کرده بودیم، حزب حاکم که متعلق به خمینی بود به کلی منزوی شد. شعار ما در برابر تمامیت حاکمیت ارتجاعی، شعار آزادی بود و بهای آن را هم هر روز درخیابانها و شهرهای مختلف کشور میدادیم. با دهها کشته، صدها مجروح و نقص عضو جدی و هزاران زندانی. من بارها گفتهام که: بدون مبالغه مجاهدین و هوادارانشان میلیونها چماق خوردند آن هم در فضای شعبده بازی و گروگانگیری که جبهه متحد ارتجاع یعنی خمینی و بهشتی و حزب توده کیانوری و اکثریت فرخ نگهدار و امت پیمان و امثال اینها، فضایی درست کرده بودند که کلمه آزادی، شعار آزادی، و مشی آزادیخواهی، همسویی با امپریالیسم و بسیار مخدوش و در یک کلام باعث خجالت بود! میخواستند از اساس کلمه آزادی را لجنمال کنند. از اینرو آزادیکشی و چماقداری ارتجاع را تئوریزه و توجیه و مشروع میکردند. بسا گفتارها و نوشتارها و مصاحبهها علیه کلمه آزادی که جابهجا با نیش و نیشتر به مجاهدین همراه بود، منتشر کردند.
حزب توده در ارگان خود دوماه قبل از 30خرداد د، خطاب به خود من نوشت «دموکراسی که اینهمه مورد عشق و پرستش شماست» در مقایسه با «امپریالیسمستیزی چهبسا نقش درجه دوم هم احراز نکند» !
بعد از 30خرداد سال 60 هم رسماًًًًًًًًً و علناً و عملاً در سرکوب مجاهدین مشارکت کردند و خواهان استرداد و اعدام خود من هم بودند. شگفتا، کسانی که در داخله دشنه خمینی را علیه ما تیز میکردند، همین که پایشان به خارجه رسید، چرخش مداری پیشه کردند، و بهناگهان به موازات نرمتنان درون نظام کشف کردند که مجاهدین یک ”فرقه استبدادی“ هستند.
***
امجدیه و بازتابهای آن در درون رژیم
آخرین میتینگ بزرگ در امجدیه در 22خرداد سال 59 برگزار شد. تعرض و تیراندازی و گاز اشکآور و چماقداری به حدی بود که فضای جامعه را بهکلی ملتهب و منقلب کرد. آنقدر که بیت خمینی را هم شقه کرد و احمد خمینی با شدیدترین کلمات، چماقداری و جنایتهای آن روز علیه مجاهدین را محکوم کرد. احمد ناپرهیزی کرد و بهعنوان سخنرانی من که ”چه باید کرد؟“ بود اشاره کرد و آن را تایید نمود و علاوه بر این، شهادت شهید نوجوان ما مصطفی ذاکری را تسلیت گفت و برای از حدقه در آوردن چشم یک برادر دیگرمان ابراز تاسف کرد و ما را «عزیزانی» خواند که در زندانهای شاه مخلوع بودهایم…
بهنظر میرسد که حتی احمد هم پدرش را خوب نمیشناخت و نمیدانست که چگونه توسط خمینی گوشمالی خواهد شد و در هفته بعد در ضدحمله خمینی و اعلان جنگ رسمی و آشکار، او (احمد) نیز چه لگدی از خمینی دریافت خواهد کرد.
ابتدا اجازه بدهید قسمتهایی از موضعگیری احمد خمینی را بعد از میتینگ امجدیه بخوانیم. اینطوری فضا دستتان میآید که در آن روزگار چه خبر بود وامجدیه چه تاثیراتی حتی در خانه و خانواده خمینی برجای گذاشته بود. بهنحوی که اگر خمینی نمیجنبید و اعلان جنگ رسمی و آشکار نمیکرد، به قطع و یقین عمامهاش پس معرکه بود و باید بساطش را جمع میکرد و همه راهبندهای ارتجاعی را از جلو راه مجاهدین برمیداشت. گوش کنید. از صفحه اول مجاهد 26خرداد 59 که 4روز بعد از میتینگ امجدیه منتشر شده است، میخوانم:
«نظر حاج سید احمد خمینی درباره حادثه امجدیه:
من حمله به این اجتماعات را خیانت به اسلام میدانم.
تهران-خبرگزاری پارس-حجت الاسلام سید احمد خمینی پیرامون درگیری و حوادث روز پنجشنبه گذشته امجدیه در گفتگویی با خبرنگار خبرگزاری پارس اظهار داشت: خیلی دردناک است، واقعا چه باید کرد؟
این موضوع صحبت آن روز بوده است و بهجا هم هست.
آخر شرم ندارد که عدهیی که اکثراً هم افرادی هستند که آدم دلش برایشان میسوزد، توسط عدهیی تحریک شوند و بهجان عدهیی که میخواهند به یک سخنرانی گوش کنند هجوم کنند. این با چه منطقی میخواند و قابل توجیه است. آخر مگر وزارت کشور اجازه نداده است، مگر تمام مسئولین و غیرمسئولین حملههای سابق را به این اجتماعات محکوم نکردهاند. آیا واقعا محرکین را نمیشود شناسایی کرد که قطعا نظر سوئی دارند؟
چطور اگر مثلاً به نماز جمعه حمله شود فوراً شناسایی میشود و میدانید چه کسانی هستند و منزلشان کجاست و چند گربه هم در منزلشان دارند و یکی از آنها هم دم ندارد، ولی یک واقعه به این مهمی و دردآوری و شرم و خجالت آوری را اگر تحت تعقیب قرار دهند ممکن است تحریک احساسات شود.
مگر نمیگویید که از خودشان هم دخالت دارند، خوب بگویید چه کسی است، یا مجاهدین که میگویند ما طرف را میشناسیم، بگذارید بیایند در تلویزیون بگویند و اگر ثابت شد، شما هم او را بگیرید و خون آن جوان ناکام و کوری آن شخص و زخمی شدن بقیه را بدهید «حزب فقط حزبالله» اگر معنایش زدن است که آبروی الله را بردند، مرگ بر این تفکر، من نمیشناسم اما میدانم که این عده انسانهای خوب، اکثراً عوام، حتماًتحریک میشوند وگرنه بیخود به اجتماعات حمله نمیشود. آیا امام در اکثر مصاحباتشان نفرمودهاند که اظهار عقیده آزاد است. اگر حرف شما حق است از چه میترسید و اگر حرف مجاهدین خلق حق است خوب گوش کنید. من با این که بعد از آن صحبت «امام تنهاست» که همه گونه تفسیر شد و همه گونه تحریف. با اینکه واقعا روشن بود، دیگر میخواستم حرفی نزنم و گوشهیی خزیده باشم. ولی واقعا متاثرم، آیا امام از این حملههای ناراحت نمیشوند. راستی چرا مسئولین ساکتند؟
… …
خبرنگار خبرگزاری پارس در اقامتگاه امام از حجت الاسلام سید احمد خمینی سؤال کرد آیا راست است که حزب جمهوری اسلامی در این موضوع دخالت دارد… … …
ایشان پاسخ دادند دوباره رفتید سراغ این مسائل، مگر موسسین حزب این موضوع را محکوم نکردند، مگر آقای خامنهای محکوم نکرد پس چگونه در این مسائل دست دارند.
از حجت الاسلام سید احمد خمینی سؤال شد شما معتقدید چه باید کرد که دیگر اینگونه حوادث اتفاق نیفتد… ؟
ایشان در پاسخ اظهار داشتند به عقیده من در صورت برپایی این سخنرانیها دولت از شهربانی و سپاه استفاده نماید و افرادی را که حمله میکنند، دستگیر کند و به اشد مجازات برساند. برادران پاسدار بهجای تیراندازی همه کوشش خودشان را در دستگیری سران حزباللهی که آبروی اسلام و مسلمین و الله را بردهاند بنماید. تا اسلام از لوث وجود این خائنین پاک شود و غیر از این هم راهی ندارد. من بارها گفتهام که اندیشه را نه تنها با چماق نمیشود تغییر داد، که جایش را برای صاحب اندیشه محکمتر میکند. اندیشه را با اندیشه باید پاسخ داد. بارها گفتهام که اگر زور کار میکرد شاه، شاه بود. اگر زور میتوانست حکومت کند هنوز تمام عزیزان ما در زندانهای شاه مخلوع بودند. برخورد اینچنینی، چنان عکسالعمل کوبندهیی دارد که هرکس را نسبت به صاحبان عمل منزجر میکند. برادران و خواهران عزیزم حرف حق دارید بیایید و بگویید وبحث کنید و اگر حرف دیگران حق است آن را ببوسید و روی چشمتان بگذارید و اگر باطل بود نپذیرید. این دیگر دعوا ندارد. تحریک عوامل داخلی و خارجی نشوید، شما مسئول حداقل خون این جوان شهید هستید. من به پدر و مادرش صمیمانه تسلیت میگویم. راستی چه کسی باعث کوری چشم یک جوان شده است. من حمله به این اجتماعات را خیانت به اسلام میدانم.
در پاسخ آخرین سؤال ما درباره رئیس مجلس و نخست وزیر، حجت الاسلام حاج احمد خمینی گفت من چه میگویم، و شما چه میپرسید. من از چه رنج میبرم و شما میخواهید چه مسائلی را مطرح کنید. امیدوارم هرکس هست، دارای تفکری باشد که جلو اینگونه رفتار را بدون هیچگونه اغماضی بگیرد و عاملین اش را به شدیدترین وجه مجازات کند».
***
محکومیتهای گسترده سیاسی و اجتماعی در سراسر کشور در مورد چماقداری و جنایت و تیراندازی در مراسم امجدیه به مجلس رژیم هم راه برد. در نخستین موضعگیری جمعی در اولین مجلس رژیم که با حذف همه نیروهای اپوزیسیون در 7خرداد افتتاح شده بود، گروهی از نمایندگانش، بیانیهیی صادر کردند که آن را میخوانم:
«20نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی حمله به اجتماع امجدیه را محکوم کردند و خواستار مجازات عاملین آن شدند
بهنام خدا
با توجه به اصل آزادی بیان در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و با توجه به توصیههای مکرر امام مبنی بر لزوم حفظ وحدت و یکپارچگی اقشار ملت و با توجه به اینکه منطق چماق و چماقداری و برهم زدن اجتماعات قانونی به هر شکل محکوم است، ما نمایندگان مجلس شورای ملی اسلامی حملاتی را که در روز 22-3-59 به شرکت کنندگان در مراسم امجدیه شد، شدیداً محکوم میکنیم و اعلام میداریم که این گونه کارها علاوه بر پیامدهای تأسف بار، ضدیت با انقلاب اسلامی ایران و تجاوز به قانون و حریم جمهوری اسلامی ایران تلقی میگردد، و باید هر چه زودتر عاملین و محرکین اینگونه اعمال در هر مقام و موقعیتی که باشند، به کیفر برسند.
رضا اصفهانی، رحمان استکی، محمدرضا امین ناصری، مصطفی تبریزی، محمدعلی تاتاری، ابوالقاسم حسین جانی، سید محمد مشهدی جعفری، نظرمحمد دیدگاه، رضا رمضانی، کاظم سامی، محمدامین سازگارنژاد، عزت الله سحابی، لطیف صفری، اعظم طالقانی، علی گلزاده غفوری، حسن لاهوتی، سید محمد میلانی، محمد محمدی، محمد نصراللهی نژاد، عطاءالله مهاجرانی».
پایان قسمت دهم
ادامه دارد..........