بوستان شوش
در مطلبی تحت عنوان «زنان، تن فروشی و اعتیاد» که در تیرماه منتشر شد، پژوهشگر میدانی، این گزارش به خیابان شوش و بوستان آن رفته و مشاهداتش را چنین توصیف میکند: «خیابان شوش، خیابانی است واقع در قلب پایتخت. روزانه هزاران نفر جهت خرید در این خیابان تردد میکنند. درآنجا فراموش شدگانی درلابلای درختان یا در کنار دیوارهای نیمدایرهای شکل، با کولهپشتیها یا چرخدستیهای خود، که تمام زندگیشان در آن خلاصه میشود زندهمانی میکنند. آنها معتادان، قاچاقچیان خردهپا، دختران و زنان تنفروش و معتاد هستند».
ما غصه داریم
سپس چند نمونه از کارهایی که زنان معتاد به تن دادن به آن ناگزیر میشوند در ادامه مطلب میآید؛ «دخترجوانی با کوله پشتیِ زهوار دررفتهای روی یک قسمت از چمن خشک شده زمستانی بالا و پایین میرفت، بیقرار و خمار بود. به سمتش رفتم و سلام کردم. با تعجب نگاهم کرد و آهسته جواب سلامم را داد. گفتم: «من خبرنگار نیستم، اومدم تا از نزدیک اینجا رو ببینم و قصهی زنان رو بنویسم.» خندید و گفت: «ما قصه نداریم، ما غصه داریم. چهار پنج سال میشه مواد مصرف میکنم، اولش با نامزدم و جمع دوستام، کراک و شیشه کشیدم، بعد نامزدم ولم کرد. منم از خونه بیرون اومدم. شبای زمستون میرم خوابگاه و روزا میرم دی آی سی بعد میآم اینجا. الان محرک و متادون مصرفمه، خونوادم بهم اطمینان نمیکنن. خونه رام نمیدن، منم نمیرم. خوب حقم دارن. الان با دوستام رابطه دارم. خرج موادمو میدن. آنقدر خُمار بود که نتوانست بیشتر صحبت کند.»
طلاق و اعتیاد
سرگذشت یکی دیگر از زنان این بوستان چنین بازگو میشود: «زیبا و مرتب بود. پیش از این که من سئوالی بکنم، خودش شروع به حرف زدن کرد. سی وچهار سالم هست. بیست ساله مواد میکشم. شوهرم هروئینی بود، تزریقی بود. وقتی طلاق گرفتم...هی میگف دوتا دود بکش دو تا دود بکش حالت میآد سرجاش منم هی کشیدم هی کشیدم بعد دیدم غرقشم. الان کارتن خوابم. هروئین و شیشه میکشم. برا تهیه موادم خرید و فروش مواد میکنم، تنفروشیم میکنم. مشتریام بازاریم بودن، کارگرم بودن، مغازه دارم بودن...»
نوجوان شانزده ساله
در ادامه به نمونه دیگری از وضعیت زنان مبتلا به اعتیاد در حاکمیت ولایت فقیه پرداخته میشود: «دخترشانزده سالهای...دور حوضی وسط بوستان که سمت چپ آن زنان و مردان زیادی درحال کشیدن شیشه بودند، قدم میزد و با هر قدمش پکی محکم به سیگارش میزد، آهنگی تند با شعری غمگین از یک خوانندهی پاپ با صدای بلند ازگوشی موبایلش پخش میشد. با احتیاط به سمتش رفتم. بخاطر نوجوان بودنش نمیخواستم احساس ترس کند...توانستم نظرش را برای گفت و گو جلب کنم. گفت: «خونه مون یاغچی آباده. بابا ندارم، مامانمو ولش کن...حوصلهی خونه موندن رو ندارم. یکی دوماه یه جا فروشندگی کردم سخت بود اومدم بیرون. الان روزی هزار نفر میان پیشنهاد میدن ولی من قبول نمیکنم. از چهارده سالگی دارم سیگار میکشم. یه مدت میرفتم پارک خزانه یکی اونجا انقدر زدتم که شیشه بکشم ولی من نکشیدم. از اون به بعد دیگه میآم اینجا. میدونم آخر راه چیه ولی خب میرم دیگه.»
خیابانهای فرعی شوش
گزارشگر این گزارش ادامه میدهد: «از پارک خارج شدم و اولین تاکسی را که دیدم، جلویش را گرفتم و سوار شدم. رانندههای تاکسی معمولا روانشناسان قابلی هستند. گفت:«...میبرمت چند جا رو نشونت بدم. ببین توی خیابونهای فرعیش بدتر از اینجاست... به سمت کوچههای فرعی رفت و آهسته حرکت کرد. گفت: «...اینجا همه کار میکنن. مواد میفروشند، مواد میکشند، دخترا و زنا رو میخرن، میفروشن...موادیشون میکنن. بعضی صبحها هم جنازهای پیدا میشه که نه جایی مینویسن و نه کسی چیزی میفهمه.»
گزارشگر، مطلب خود را اینگونه به پایان میرساند: «خیابان شوش، مرکز معتادان، مواد فروشان و تنفروشان است. اکثریت زنان تنفروش به ویروس اچ آی وی مبتلا هستند. هیچ سازمان یا نهادی مسئولیتی در قبال این بخت برگشتگان به عهده نمیگیرد. با وجود تهیه عکسها و گزارشهای زیاد از سوی خبرنگاران یا پژوهشگران و انتشار آنها در فضای مجازی باز هم این فاجعهی خاموش ادامه دارد.»
گزارشگر، مطلب خود را اینگونه به پایان میرساند: «خیابان شوش، مرکز معتادان، مواد فروشان و تنفروشان است. اکثریت زنان تنفروش به ویروس اچ آی وی مبتلا هستند. هیچ سازمان یا نهادی مسئولیتی در قبال این بخت برگشتگان به عهده نمیگیرد. با وجود تهیه عکسها و گزارشهای زیاد از سوی خبرنگاران یا پژوهشگران و انتشار آنها در فضای مجازی باز هم این فاجعهی خاموش ادامه دارد.»
چارهی پایان درد
نام این کشور ایران است، نظام ولایت فقیه بر این کشور حکومت میکند. زنان آن در ناگزیری و مجبوری و هزاران درد که در ولایت فقیه بیدرمان هستند، رو به اعتیاد میآورند. اعتیاد تبدیل به بستری برای ابتلای این زنان به بسیاری دیگر از فجایع میشود. دردها و گزارشات مصیبتهای این زنان بارها و بارها بازگو میشوند، اما خلافت خامنهای چشم بر تمامی این فجایع میبندد. پایان دردهای زنان این سرزمین، روزی شروع خواهد شد، که پایان حکومت ولایت فقیه را شاهد باشیم.