قسمت بیستم استراتژی قیام و سرنگونی - مسعود رجوی -30دی 1388


قسمت بیستم
استراتژی قیام و سرنگونی
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادی‌بخش با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
قسمت بیستم



خمینی و مجاهدین هرکدام با 
انقلاب ضدسلطنتی چه کردند؟ 
گفتم دعوا با خمینی، بر سر حاکمیت آخوند ارتجاعی به‌جای حاکمیت مردم بود.
در همین راستا خمینی، با مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران، سر برداشته از دورانهای کهن، بر آن بود تا انقلاب ایران را بمیراند و بسوزاند و خاکستر کند. او نیروهای آزاد شده در این انقلاب ضدسلطنتی را یا سر برید و سرکوب کرد یا به تنور جنگ ریخت. به‌خاطر ماهیت ارتجاعی قادر نبود این نیروها را بجانب آزادی و توسعه و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی هدایت کند. پس، باید هر طور شده آنها را به بند می‌کشید و نابود می‌کرد.

در چنین وضعیتی، چند میلیون ایرانی که در میان آنها، بسیاری از دانشمندان، استادان، متخصصان، کارشناسان، اطبا، هنرمندان و قهرمانان ورزشی هم بودند، ناگزیر جلای وطن کردند و مصیبت آواره شدن در اینسو و آنسوی جهان را به‌جان خریدند. به‌راستی بیش از این نمی‌‌شد آن تکان عظیم انقلابی را تا این حد عقیم و بی‌بهره کرد و به عقب برد. اگر انقلاب و دین و مذهب و اسلام و مسلمانی، همین است که خمینی یا خامنه‌ای در این 30سال به ما نشان دادند، نخواستیم، نمی‌خواهیم و هرگز نخواهیم خواست.

حالا اگر از من بپرسید که مجاهدین چه کردند؟ در یک کلام می‌گویم، انقلاب را، نه به‌معنی واژگونه و مجازی آن، بلکه به‌معنی حقیقی آن، با مقاومت و ایستادگی خودشان و با ضرباتی که از هر سو به این رژیم زدند، با رزم و رنج و رود خروشان خون شهیدان، با تشکیلات 
مجاهدین خلق ایران ، و با برپایی ارتش و جایگزین سیاسی، زنده و رویان نگهداشتند و الا مانند حمله مغول، با یک دوران طولانی از خود بیگانگی مواجه بودیم که سده‌های متوالی به طول می‌انجامید. آخر این‌همه کشتار و اعدام و شکنجه و دجالیت و ابتذال و ریا و ذبح همه کلمات و ارزشها و رجالّه‌گری که چیز کمی نیست. همه چیز دروغ و پوچ و واهی می‌‌شود. همه معیارها در هم می‌شکند. شرایطی ایجاد می‌‌شود که حضرت علی (ع) آن را درباره امثال معاویه و یزید و همین خمینی و خامنه‌ای، چنین توصیف کرده است:
«هیچ خانه گلین و هیچ خیمه پشمینه‌یی باقی نمی‌ماند مگر آن‌که ستم ایشان وارد آن شده و فساد و تباهکاریشان آن را فراگرفته و سوء رفتارشان اهل آن‌را پراکنده ‌سازد. آنقدر که مردم به دو دسته‌‌ی گریان تقسیم می‌شوند. یکی به‌خاطر وضعیتش در دنیا می ‌گرید و گرینده‌ای به‌خاطر دین و مرامش.

خدمتگزاری برای آنان، هم‌چون رابطه برده با ارباب است که در حضور ارباب، اطاعتش می‌کند، و در غیاب او به بدگویی می‌پردازد.
در چنین حکومتی، برترین شما در تحمل رنج و سختی، کسی است که بیشترین حسن ظّن و امید را به خدا دارد. پس اگر خدا عافیت عنایت کرد، به دیده منّت دارید، و اگر دچار حادثه شدید، صبر پیشه کنید که عاقبت از آن پرهیزکاران است». 

***

بله در چنین شرایطی، اگر با بیشترین امید به خدا و خلق، رنج و سختی را تحمل کنیم، اگر صبر و شکیبائی انقلابی پیشه کنیم، اگربا مرزبندیهای قاطع و روشن نسبت به چنین حکومتی پرهیزکار بمانیم، بدون شک پیروزی و رستگاری از آن ماست و دشمن قهار و جبّار نمی‌تواند بر سرنوشت این خلق و این میهن چیره بماند.

از این‌رو، هم‌چنان‌که در سال 1375 هم گفتم:
«تکرار می‌کنیم و از تکرار آن هرگز خسته نمی‌‌شویم که انقلاب بزرگ مردم ایران نه‌مرده و نه خاکسترشده، بلکه در مقاومت کبیر میهنی برضد سارقان آن انقلاب مردمی و غاصبان حق حاکمیت ملی و مردمی تداوم و تعمیق یافته است».
«تکرار می‌کنیم و از تکرارآن هرگز خسته نمی‌‌شویم که مأموریت تاریخی خمینی و ارتجاع آخوندی تخریب انقلاب ضدسلطنتی بر‌سر سازندگانش بود، اما نقش تاریخی این مقاومت و این شورا، حفظ ثمره خون شهیدان آن انقلاب بزرگ و بازسازی همه امیدهای برحق، ولی پرپر شده مردم ستمدیده‌یی است که به‌پاخاستند، سینه را دربرابر گلوله‌ها سپر کردند و دیکتاتوری شاه را سرنگون کردند. 

***

عهد مجاهدین و مقاومت ایران برای آزادی خلق و میهن
همان‌طور که در بحثهای قبلی گفتم، 
شورای ملی مقاومت ایران از روز اول درسال 1360 در ماده 2 برنامه دولت موقت اعلام کرده است، مشروعیت خود را تماماً از مقاومت علیه رژیم ارتجاعی خمینی و خونبهای رشیدترین فرزندان مجاهد و مبارز این میهن کسب می‌کند.
کما این‌که بلادرنگ در ماده 3 تصریح شده است: پس از خلع ید و سلب حاکمیت از رژیم ضدخلقی خمینی که حیاتی‌ترین حق مشروع مردم ایران یعنی ”حق حاکمیت مردم“ را غصب نموده… مجلس موسسان منتخب مردم را از طریق انتخابات آزاد (با هرگونه نظارت و تضمین لازم) برای تعیین نظام قانونی جدید و تدوین قانون اساسی آن دعوت به‌کار می‌کند.

در ماده اول هم گفته شده است مجلس موسسان و قانونگذاری ملی حداکثر تا 6ماه پس از سرنگونی رژیم خمینی… از طریق انتخابات آزاد، با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی تشکیل خواهد شد.

-پس حرف ما این بوده و هست که مشروعیت خود را از مقاومت می‌گیریم و در دورانی که دسترسی به رأی آزادانه مردم و صندوق انتخابات آزاد امکانپذیر نیست، منشأء و شاخص مشروعیت، مقاومت است و بس، ایستادگی در برابر این رژیم است و بس، و الا هر کس می‌تواند الی غیر درنهایت حرف بزند، ادعا کند و این رشته سر دراز دارد.

راستی بدون مقاومت و ایستادگی، در روزگار اختناق و استبداد، چه معیار دیگری می‌توان یافت که اصالت و حقانیت داشته باشد؟
دقیقاً بر همین اساس، پیوسته گفته‌ایم و باز هم من تکرار می‌کنم، اگر کسی بیشتر از ما مقاومت کند و در مقابل این رژیم بایستد، هر که می‌خواهد باشد، وظیفه خود می‌دانیم که در مقابل او زانو بزنیم، ایدئولوژی ما سر جای خودش اما از نظر سیاسی هژمونی او را می‌پذیریم و باید هم بپذیریم و الا معلوم می‌‌شود که در سرنگونی این رژیم صداقت نداریم و بیشتر به فکر منافع گروهی خودمان هستیم و به این می‌گویند اپورتونیسم.

همان خطی که حزب توده قبل از 30تیر 1331 با تخطئه مصدق و از دور خارج کردن او رفت. همان خطی که در سال 1354 تا 1357 اپورتونیستهای چپ نما در تخریب و متلاشی کردن مجاهدین رفتند.

گفتگو با خواهر مجاهد فرشته نبئی
(نشریه مجاهد 317-29شهریور1372)
«مسعود: حاضری به یک سؤال جواب بدهی؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفته‌ایم، اگر کسی از نظر سیاسی از مجاهدین ذیصلاحتر باشد، ما در مقابل او زانو خواهیم زد. این جمله را به یاد می‌آوری؟
-بله.
- این حرف، واقعی است یا ژست سیاسی است؟
-واقعی است.
-یعنی واقعاً اگر سازمانی باشد که از مجاهدین در مسیر انقلاب بیشتر کار کند، فدا کند، مسأله حل کند، ایدئولوژیتان هرچه هست مال خودتان، ولی از نظر سیاسی، هژمونیش را می‌پذیرید؟
-همان طور که شما گفتید، بله.
-فرض کنیم چنین سازمانی باشد، هرچه هم می‌خواهد باشد. لیبرال باشد، میانه‌باز، ملی‌گرا، مارکسیست، لنینیست، و… آیا باز هم هژمونی آن را می‌پذیری؟
-چون معیار ما ایدئولوژیک است، من فکر نمی‌کنم که در عمل بپذیرم، برایم خیلی سخت است.
-ما که نگفته‌ایم ایدئولوژی آن را بپذیر. بلکه گفته‌ایم و می‌گوییم با حفظ اصول و مرزبندیهای ایدئولوژیکی و سیاسی و تشکیلاتی خودتان بایستی هژمونی سیاسی‌اش را بپذیرید، یعنی قبول کنید که در عمل سیاسی و مبارزاتی از شما ذیصلاح‌تر است و لذا باید او را تقویت و پشتیبانی کرد و با او هم‌جبهه شد بر علیه دشمن. باید بپذیرید یا نباید بپذیرید؟
-با چیزهایی که گفتید فکر می‌کنم باید هژمونی و صلاحیت و اولویت سیاسی آن‌را بپذیریم.
- (خطاب به حضار) اگر نپذیرید خائنید، آری یا نه؟
حضار: بله». 

***

در سال 1375 به‌مناسبت 22بهمن بار دیگر خاطرنشان کردم:
هم‌چنان‌که بارها گفته‌ایم، اگر در صحنه عمل مبارزاتی و مشی سیاسی، نیروی مقاوم و سازمان و تشکیلات و در یک‌کلمه رهبری بهتر و کارآمدتری برای سرنگونی رژیم خمینی با مرزبندی خدشه‌ناپذیر با دیکتاتوری دست‌نشانده سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان در‌برابرش زانو می‌زنیم و هرمرام و مسلکی هم که داشته باشد، با حفظ اعتقاداتمان و حتی انتقاداتمان، رهبریش را به‌جان و دل می‌پذیریم.

من از اینهم فراتر رفته‌ام. گفته‌ام و تکرار می‌کنم که اگر برای پیش رفتن انقلاب دموکراتیک نوین ایران و برای سرنگونی استبداد دینی ضروری باشد، ما آمادگی داریم، شورا و سازمان مجاهدین و ارتش آزادی‌بخش را هم منحل کنیم