قسمت نوزدهم استراتژی قیام و سرنگونی - مسعود رجوی -30دی 1388


قسمت نوزدهم
استراتژی قیام و سرنگونی
اشرف کانون استراتژیکی نبرد
نقدینه بزرگ ملت درمبارزه آزادی‌بخش با رژیم ولایت
پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -30دی 1388
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
قسمت نوزدهم
قیام و انقلاب

 ”قیام“ را خروج جمعی توده مردم برای انهدام دستگاههای حاکمیت در شرایطی که دیگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نیستند، تعریف می‌کنند. خصوصیت ویژه قیام حالت شورش و عصیان است. دراین حالت توده‌ها حداکثر تفوق روحی را با حداکثر تهور و آمادگی در هم می‌آمی‌زند. برای دادن همه‌گونه قربانی بدون هراس از مرگ آماده‌اند و تا از بین بردن شبکه پلیسی و نظامی دشمن از پا نمی‌نشیند. طبق تجربه‌های تاریخی، قیامهای توده‌ای در قله و نوک پیکان خود با شعار ”مرگ یا پیروزی“ به حسابرسی بلاواسطه از جنایتکاران و عناصر خائن روی می‌آورند. اگر شرایط عینی برای انقلاب مهیا باشد، قیام می‌تواند بسته به هدفها و ماهیت دستگاه و عنصر رهبری کننده‌اش به انقلاب اجتماعی بالغ شود. هم‌چنان‌که می‌تواند، در یک مسیر خود‌به‌خودی شیب نزولی طی کند یا حتی مهار و سرکوب و خاموش شود. هر قیامی الزاماً استمرار ندارد و الزاماً به انقلاب منجر نمی‌‌شود، اما هر انقلاب واقعی، قیام یا سلسله‌یی از قیامها را در خود دارد.

- ”انقلاب“ به‌طور خیلی خلاصه ”دگرگونی جهش‌وار و تکاملی جامعه از طریق سقوط طبقه حاکم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌های مردم“ تعریف می‌‌شود. حکومت کننده دیگر نمی‌تواند مثل سابق حکومت کند، طلسم حاکمیت درهم‌شکسته و با انحلال و ریزش و گسستگی شتابان مواجه است. از طرف دیگر تنگدستی و نارضایتی و بدبختیهای جامعه به آن‌جا رسیده است که دیگر تحمل پذیر نیست و حکومت شوندگان برای تغییرات بنیادین به میدان میایند. این‌جاست که حداکثر پیوستگی در صفوف مردم ایجاد می‌‌شود و پیشروترین قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار می‌گیرند.

وقتی چنین شرایطی آماده باشد ما با یک وضعیت عینی انقلابی رو‌به‌رو هستیم که خصوصیت ویژه آن، بحرانهای فراگیر و پایان ناپذیر در هیئت حاکمه است.
اما از این پس، دیگر همه چیز بسته به عامل ذهنی، یعنی عنصر هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده است که سیل خروشان را چگونه و به کجا می‌برد؟ این‌جا دیگر سؤال اینست که راننده کیست و به کجا می‌برد؟ سمت‌گیری او به کدام جانب است؟
بلادرنگ باید توجه بدهم که منظور از عنصر جهت یاب و هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده، اسم و نام نیست، بلکه راه و رسم است. صورت ظاهر نیست، بلکه خط مشی عملی و واقعی است.

به‌عنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خمینی، دعوا نداشتیم. دعوای ما با خط ارتجاعی حاکمیت آخوند تحت عنوان ”ولایت فقیه“ ، به جای حاکمیت مردم است.
با کت و کلاه و کراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتیم، دعوای ما با خط دیکتاتوری و وابستگی بود.

حالا هم که به بحث قیام اشتغال داریم، با هیچ‌کس در داخل یا خارج رژیم ولایت‌فقیه، دعوایمان فردی و شخصی و شکلی و ظاهری نیست.
صورت مسأله اینست که کدام عنصر و خط مشی هدایت کننده می‌تواند، شرّ رژیم ولایت‌فقیه را از سر مردم ایران کم کند.

هم‌چنان‌که در بحثهای قبلی گفتیم، سرنگونی دیکتاتوری ولایت‌فقیه، اصول خود را دارد. از یکطرف باید مشی و روش لازم برای این کار را دریافت که همان استراتژی و تاکتیکی است که باید متناسب و مبتنی بر قانونمندیهای این رژیم باشد و خصایص ویژه رژیم ولایت‌فقیه و ”رابطه“ های ضروری ناشی از ماهیت آن را در نظر بگیرد. از طرف دیگر مشروط به وحدت و همبستگی نیروها و ارائه آلترناتیو دموکراتیک است.

اما قبل از این‌که استراتژی سرنگونی را موضوع بحث و سؤال و جواب قرار بدهیم من می‌خواهم روشن کنم و با صراحت بگویم که اگر موسوی و امثال او بتوانند قیام را بجانب سرنگونی این رژیم یا اصلاح آن هدایت کنند، که لازمه‌اش با همان شاخصهایی که در مورد اصلاح‌طلبان واقعی گفتیم نفی ولایت‌فقیه است، البته که باید هژمونی و رهبری سیاسی آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهای خودمان بپذیریم. این وظیفه ماست و از آن به هیچ وجه رویگردان نیستیم و خجالت هم نمی‌کشیم و با صدای بلند هم می‌گوییم.
آن چه خجالت دارد این است که آنها اهل این کار نباشند و ما با دنباله روی از ”موسویان“ و هرکس که به ولایت‌فقیه پایبند است، خاک در چشم قیام و قیام آفرینان بپاشیم و قیام، سرد و بی‌روح و خاموش شود.

در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونیستهایی بود که در یک مقطع، مجاهدین را با چپ نمایی‌های میان تهی به‌سود خمینی متلاشی کردند و الا تا سال 54، همین رفسنجانی، می‌گفت: خمینی بدون مجاهدین آب هم نمی‌تواند بخورد!
پایان قسمت نوزدهم
ادامه دارد.......