دوستان عزیز
حکومت های دیکتاتوربرای به محاق بردن توانمندی های عنصرانقلابی ونیروی تغییر درجهت ادامه حیات ضدخلقی شان از اهرم ترس بیشترین بهره برداری را می کنند
ما با این مقاله آموزشی قصد داریم که این اهرم ضدخلقی را خنثی کرده وموانع ذهنی نیروی انقلابی وتغییر دهنده که امروز درنسل جوان متبلور را کناربزنیم وترفند ارتجاعی را برسرخودآنها خراب کنیم واقعیت اینکه بیشترین کسی که ازنسل جوان ومردم درترس وواهمه هست خودنیروی سرکوبگر ودیکتاتور است که حتی خواب آسوده هم ندارند به دلیل جنایات وستمگری هایی که درحق مردم کرده اند
شمشیردموکلس مثال بارزی براین حقیقت است
چگونه
برترس غلبه كنيم ؟
ترس چيست
؟ چرا مي ترسيم ؟ آيا نترسي موروثي است ؟
آيا يك خصلت فردي است ؟ ديكتاتوري ها چه بهره اي ازترس مي برند ؟ چگونه
ميتوان برترس غلبه كرد ؟
اين ها
سئوالاتي است كه پاسخ به آنها ، منظور اين مبحث است .
ترس يك
مكانيزم دفاعي
حس خطر انسان را وادار به ترس مي كند . به دنبال ترس است كه آدمي
خودرا براي مقابله با خطرآماده ميكند . بنابراين نمي توان انساني را يافت كه ترس ندارد يا نداشته است . همه انسان ها به درجاتی حس ترس را درخود دارند
.مهم نفس وجود ترس نيست . چون اين حس درهمه انسان ها هست . به عنوان يك هشداردهنده
درقدم اول مثبت هم هست . مهم جنگيدن يا
نجگيدن با ترس است . ترسو درواقع كسي نيست كه حس ترس را درخود دارد چون همه اين را
درخود دارند . ترسو كسي است كه با ترس نمي جنگد يا هشداررا درجهت درست به كار نمي
گيرد .نجگيدن با تر س است كه انسان را
ترسو بارمي آورد . بنابراين نترس بودن مادرزادي
نيست كما اين كه ترسو بودن هم مادر زادي نيست .سرنترس داشتن حاصل جنگيدن با ترس است . به ميزاني كه با ترس بجنگيم شجاع
هستيم . به ميزاني كه لحظات ترس را درخود به نترسي تبديل كنيم شجاعت داريم . ترس
يك مكانيزم دفاعي است . بايد اين حس را به خدمت گرفت وبراي اين ،بايد با لحظه به
لحظه اش جنگيد .
ذهنيت قبل
از عمل :
ترس
معمولا بيشترازواقعيت خود مي نمايد .
علت ،كنش واكنشي درذهن آدمي است كه آن را
ذهنيت قبل از عمل مي نامند . چه بسيار آدمها كه ازموضوعي ترسيده اند ولي وقتي توي
عمل رفته اند اين ترس به اصطلاح ريخته است
. چرااين گونه است ؟ چون عمل خود تصحيح كننده است . عمل همان جنگي است كه انسان
برعليه ترس انجام ميدهد . بنابراين بهترين راه حل براي رفع ترس ، عمل است . ميگويند ترس زاييده جهل است . ما به درجه اي
ترس داريم كه نسبت به پديده اي كه درمعرض آن قرارميگيريم جهل داريم . عمل درواقع
اين جهل را درما ازبين ميبرد زيرا مارا نسبت به واقعيت پديده اي كه درمعرض آن
هستيم عيني مي كند .
علم بر
واقعيت ، ما را از ترس رها مي كند. رهايي
از ترس ، به ماامكان تصميم گيري درست ميدهد . درحالي كه تاوقتي ترس داريم قدرت تصميم گيري درست را نداريم .
ذهنيت قبل
ازعمل است كه باعث ترس ميباشد ونه خودعمل
. همين كه برچيزي اطلاع پيداميكنيم وقوانين آن را مي شناسيم وبراساس آن وارد عمل ميشويم
ازتنها چيزي كه اثري نمي ماند ترس است . طبعا درمراحل مختلف ممكن است لحظات ترس
سراغمان بيايد كه بايد با آن جنگيد
ترس
كمينگاه ديكتاتوري ها
رژيم هاي
ديكتاتوري وزورگويان براي اين كه خلق ها وجريانات واشخاص را اسير وبرده خود سازند روي
ترس آنها سرمايه گذاري ميكنند . اساسا اعدام ،شكنجه ، تهديد و...براي ترساندن وعقب
نشاندن است كه توسط سيستم هاي ديكتاتوري وديكتاتورها استفاده ميشوند . آنها با اين
قبيل اعمال ، تلاش شان اين است كه ترس را درجامعه نهادينه كنند وبه
افراد وجامعه بباورانند كه گويا
ترس پديده اي است كه ويژگي انسان
هاست ويا روحيه اي است كه افراد نمي توانند ازآن رها شوند . درحالي كه هرملت يا
شخص اگر با جنگ خود بترسد همان نقطه رهايي اوست ومي تواند با ديكتاتور وديكتاتوري
دربيفتد وازقدرت ايستادگي خود استفاده كند . بنابراين ، خود اعدام يا شكنجه يا
هرعمل سركوبگرانه اي خودشان نيستند كه جامعه را به بند ميكشند آثار خودبخودي اين اعمال است كه جامعه وفرد را اسير مي كنند .
اين واقعيت را درزماني كه يك خلق اراده ميكند قيمت بدهد وباترس بجنگد به خوبي مي
توان ديد كه هرچه اعدام وشكنجه وسركوبي ميشود ،مثلا ريختن بنزين برهيزم خشم مردم
عمل ميكند ومردم باهراقدام سركوبگرانه جري تر وجسورتر ميشوند وبرمقاومت خود مي
افزايند . اينجاست كه تيغ سركوبي كند ميشود وعكس عمل ميكند . مثالش را هم اكنون
درسوريه شاهد هستيم . درانقلاب الجزايرهم اين اثبات شده است . درجريان انقلاب ۵۷
هم شاهدش بوده ايم .
طلسم اختناق چيست ؟ ارعاب يعني چه ؟
مثال
رابطه مار وگنجشك را احتمالا شنيده ايد . ميگويند مار براي به دام انداختن گنجشك
توي چشم هايش زل ميزند . اين زل زدن باعث ميشود گنجشك يادش برود كه بال دارد .
درنتيجه مثل طلسم شده ها برجايش خشكش ميزندو اين طوري طعمه مار ميشود . اگر دراين
حالت گنجشك بخواهد طلسم را درهم بشكند كافي است كه نگاهش را بردارد .اين همان لحظه
اي است كه يادپرپروازخود مي افتاد ومي پرد ورها ميشود .
همين كنش
واكنش به نحوي بين مردم وافراد وديكتاتور وسركوبگر درجريان است . مردم وافراد
يادشان وقتي درمعرض سركوبي قرارميگيرند
يادشان ميرود كه چه قدرتي دارند . ازاين بابت نمي توانند از قدرت خود استفاده كنند
وبرعكس توان خودرا ازدست ميدهند واصطلاحا دچارطلسم اختناق ميشوند . دراين موقعيت
نيازبه همان حركت گنجشك گونه دارند يعني رعب ايجاد شده درخودرا بشكند .اينجاست كه
قدرت مردم وافراد آزاديخواه خودش را باز مي بايد وصحنه را به نفع مردم وافراد
آزاديخواه مي شكند .
درست با
استفاده از همين قانون طلسم اختناق است كه رژيم هاي ديكتاتوري ورژيم خميني از
ارعاب استفاده ميكنند . يعني به جاي استفاده از قدرت خود اظهارقدرت وبه رخ كشيدن
آن را به كار ميگيرند .رژيم به كرات ازاين ارعاب استفاده ميكند . مثلا به دروغ
يكسري دستگيري هارا اعلام ميكند كه ترس ايجاد كند . ضرباتي كه علت آن بسيار ساده
است را با آب وتاب واين كه گويا ازروش هاي محيرالعقولي به آن رسيده است را اعلام
مي كند كه بتواند ارعاب كند وترس را شايع كند . ازاعدام هاي كساني كه جرائم عادي
دارند استفاده ميكند تا انسان هاي شورشي ومردم ناراضي وافراد ضد رژيم حساب كارخويش
را بكنند .
درتظاهرات
وتجمعات به جاي حمله به تجمع كنندگان ،خيلي اوقات ، فيلم برداري ميكند كه بگويد
شمارا بعدا شناسايي ميكنيم وحساب تان را مي رسيم .درحالي كه درصحنه اي كه مردم
وجمعيت هست به شد ت وحشت دارد كه كاري برعليه مردم بكند .
اين ها
همه نمونه هاي ارعاب است يعني اظهار قدرت درحالي كه استفاده از قدرت به ته خط خودش
رسيده است يا نتيجه عكس ميدهد .
راه حل
برخورد با ارعاب توسط رژيم هاي ديكتاتوري ،سينه سپركردن بيشتر توسط مردم وافراد درمقابله با آن است اين طوري رژيم درلاك دفاعي رفته وحتي قدرت ارعاب
راهم ازدست ميدهد .
ارزيابي
واقع بينانه از قدرت دشمن
گفتيم ترس
زاييده جهل است . هرچه عمل واطلاع مان ازموضوعي ترسناك كامل ترباشد ، ترس ازآن به
همان ميزان كاهش مي يابد .دررابطه با رژيم ها ي ديكتاتوري دقيقا همين قانون حاكم
است .
درزمان
شاه دراشاره به قدرت ساواك يك ديدگاه خودبخودي دربين مردم شايع شده بود كه ديوارموش
دارد وموش هم گوش دارد .اين حرف درواقع اسيركردن ذهن افراد درچنبره قدرت ساواك بود .درحالي كه همين
ساواك زمان شاه هزاران مسير براي دور زدنش وجود داشت . واضح ترين مثال اين بحث
وجود تشكيلات رزمنده مجاهدين دردرون زندان بود . نفس حضورتشكيلات ، داشتن كلاس هاي
آموزشي ، نقل وانتقال تجارب وآموزش ها بين بندها ، تدوين عمده كتاب هاي سازمان
درآن دوران و....زيرنگاه ۲۴ ساعته مزدوران انجام مي گرفت
هم اكنون
درزمان رژيم كنوني مردم دركارهاي عادي وبراي زندگي عادي خودشان هزاران شيوه براي
دورزدن سيستم هاي كنترلي رژيم دارند وعملا لحظه مره تور اختناق رژيم را كه درهمه
جنبه هاي زندگي مردم وجوددارد را مستمرا ازهم پاره ميكنند وخواسته هاي خودرا پيش
ميبرند . بنابراين شناخت شكاف هاي سيستم اختناق گرانه رژيم به راحتي امكان انجام
انبوه فعاليت هارا ميدهد . ازطرف ديگر موقعيت رژيم است . رژيم آخوندي اگرچه يك
رژيم سركوبگراست اما توان مقابله قبلي را ندارد وقبل ازهرچيز اين ناتواني ازدرون
ذات اين رژيم كه يك رژيم قرون وسطايي است سرچشمه ميگيرد . ازطرف ديگر ازدرون
موقعيت ضعيف آن و مشخصا طلسم شكستگي خامنه اي سرچشمه مي گيرد . به همين خاطر مي
بينيم كه رژيم درخيلي از عرصه ها مجبوراست كوتاه بيايد وبا يك هجمه مردم
وآزاديخواهان به وحشت مي افتد وعملا تيغش درخيلي از عرصه ديگر نمي برد .
بنابراين
بايد برمبناي درك درست وواقع بينانه حركت كنيم اگر اين كار را نكنيم عملا به قدرت
رژيم پربهاداده وبراي خودمان ذهنيت ايجاد ميكنيم .ذهنيت هم ترس را به دنبال دارد .
ذهنيت
پليسي را بشناسيم
يك ضرب
ومثل ساده فارسي ميگويد مارگزيده از ريسمان سياه وسفيد مي ترسد . اين حالت وروحيه
همان ذهنيت پليسي است . ذهنيت پليسي
دراثرضربه درانسان ايجاد ميشود . يك زنداني كه درزندان زيرانواع فشارها بوده است
وبا اين فشارها دريك برخورد خودبخودي ،اثرمنفي پذيرفته است ،دربيرون زندان هم ،همه
چيزرا با آن عينك نگاه مي كند . مثلا فكرمي كند كه دربيرون هم ۲۴ ساعته تحت مراقبت
است وهركارش ديده ميشود .يا دربرخورد با هر فعاليت جديد يك دشمن هراسي ناشي ازاين
موضوع دراو وجود دارد . گويا روي پيشاني او نوشته شده است كه دارد فلان فعاليت را
انجام ميدهد يا فلان كار را قراراست بكند وهمه مي بينند واين يك نوع ترس دراو
ايجاد ميكند .اين نوع ازترس همان ذهنيت پليسي است . درباره خانواده هاي شهيدان يا
خانواده هاي زندانيان يا برخي نيروهاي مبارز ومجاهد هم كه خانواده شان زير انواع
فشارهاي رژيم بوده وضرباتي خورده اند اگر
آگاهانه برخورد نكنند همين روحيه وجود دارد . اين روحيه قبل ازهرچيز ناشي از يك
برخورد خودبخودي وهمان بحث مارگزيدگي است . اگربا وقايع پيرامون خود وبا هرضربه اي
آگاهانه تنظيم كنيم مطلقا درچارذهنيت پليسي نمي شويم وهرچيزي را درجاي خودش مي
بينيم . لازمه اين جنگيدن باهرنوع از ترس است . نبايد ترس را به خود راه دهيم
تا تاثير خودبخودي ضربه درما به ذهنيت
پليسي تبديل شود .
جمع يك
عامل ضد ترس :
يكي
ازشعارهاي مردم درقيام ۸۸ اين بود : نترسيد نترسيد ماهمه باهم هستيم
آيا اين
شعارهمين طوري سرزبان مردم افتاده بود .
خيرمطلقا
چراكه جمع يك عامل ضد ترس است .
همه ما
شايد اين تجربه را دركودكي هاي خود داشته ايم كه وقتي تنها ازجايي تاريك
عبورميكنيم براي اين كه با ترس مان مقابله كنيم شروع به خواندن يا سوت زدن ميكرده
ايم چراكه تنهايي وتاريكي ترس را زمينه سازي ميكند . طبعا اگر درهمان سنين قانون
رفع ترس كه شامل شناخت صحنه ومهتر جنگيدن با ترس است را ميدانستيم
،اصلا نمي ترسيديم . با اين حال اگر حتي اين قانون را نمي دانستيم اما به جاي تك
نفره ازهمان محيط دونفره حركت مي كرديم ،اين حالت به ما دست نيمداد كه بخواهيم
بخوانيم يا سوت بزنيم .
دربرخورد
با رژيم وسركوبگران نيز ، جمع ،يك عامل
است كه مانع ترس فرد ازنيروي سركوبگر ميشود .
درفرهنگ
فارسي ،بيش از يك نفر جمع است وواقعيت اين است كه اين دو واحد درهم ضرب ميشوند
.
به عنوان
مثال اگر براي انجام كاريا فعاليتي كسي راهمراه خود كنيد ، اين امرخودش باعث ميشود
كه ترس ،تاثير خودبخودي اش را روي شما نگذارد .اگرچه اصل اساسي مقابله با ترس همان
جنگيدن با آن است .
امنيت يك
امر قانونمند است :
امنيت مثل
هرپديده ديگري يك امر قانونمند است .آب در۱۰۰ درجه به جوش مي آيد .اين يك
قانونمندي است . هرانساني اگر بدون پوشش مقابل درجه مشخصي از سرما درمدت مشخصي
بايستد سرما ميخورد وسرماخوردگي عوارض خودش را دارد اين هم يك قانونمندي است .
اساسا جهان ما جهان قانونمندي هاست .جامعه وحركت اجتماعي هم همين طوراست . با اين
تفاوت كه قوانين اجتماعي وقوانين حركت اجتماعي پيچيده ترازقوانين طبيعي هستند .با
اين حال ردخورندارد كه اين عرصه نيز قانونمندمي باشد . ما اگر ازقانونمندي ها
شناخت داشته باشيم ميتوانيم با استفاده ازآنها ،امورات را به نفع خودمان سمت دهيم
. درهمان مثال سرماخوردگي با اشراف براين قانون ما پوشش مناسب را حل ميكنيم ومانع
سرماخوردگي مي شويم اگرچه مدت ها درمعرض سرما باشيم . درامورات امنيتي هم
همينطوراست . با شناخت وضعيت وكاركرد هاي دشمن خدا وخلق به راحتي وسهولت ميتوان
ضمن بالاترين فعاليت ها وارتباطات جمعي ،امنيت خود را تامين كرد .
نبايد
قراررا برضربه گذاشت
اصطلاح از
«ترس مرگ مردن » را احتمالا شنيده ايد .كسي كه با ترس نمي جنگد سرنوشتش همين است يعني
خيلي اوقات ودرخيلي از صحنه ها پيشاپيش شكست را براي خود به جان مي خردودرهركار
وفعاليتي قرار رابراين كه ضربه بخورد ميگذارد . يعني در ورود به پاره اي موضوعات ،به ويژه ا گر اين موضوع يك
صحنه مبارزه وفعاليت برعليه دشمن خداوخلق باشد
،پيشاپيش براي خود ،اين طور درنظرميگيرند كه شكست ميخورند.همين باعث ميشود
كه ترس درآنها ميدان پيداكند
نتيجه اين رويه ، آهسته بيا ، آهسته برو گربه
شاخت نزند ميشود .
درحالي كه
اگر فرد با ترس مي جنگيد ،اين كه بتواند خودرا ازسخت ترين چالشي كه درآن افتاده است ، برهاند ، بسيارميسرتراست وهمين جنگ تضمين
پيروزي او ميشود زيراكه ميتواند ازخلاقيت ها وابتكارات خود استفاده كند . اگراصل
را براين بگذارد كه همه كاري بكند كه موفق شود دربها به رويش باز ميشود . داشتن روحيه جنگ با ترس در آدمي مي تواند حتي
صحنه شكست را به پيروزي وموفقيت تبديل كند
واز شكست احتمالي پيروزي بيرون بياورد .
ترس از
ارتباط ووصل –واقعيت يا ذهنيت :
اساسا همه
تلاش ديكتاتورها اين است كه مردم وتوده هوادار را از سازمان پيشتاز جدا كنند
. به اين خاطر براي دشمن بالاتراز
اقداماتش برعليه ارتباط با سازمان پیشتاز ، ايجاد فضاي رواني هراس ازارتباط است . دشمن با انواع تبليغات وتهديدات
تلاش ميكند كه حول هرگونه ارتباط ووصل با سازمان پیشتاز ورهبری کننده ترس ايجاد كند . ازيك كاه كوه
ميسازد وانواع ترفند هاو حيله هارا به كارميگيرد كه اين ترس را پررنگ كند .
واقعيت
اما چيزديگري است . به يمن ارتباطات پيشرفته واينترنت اكنون ديگر ، رژيم به اين
لحاظ بسيار عقب افتاده است . عصرارتباطات همه چيزرا براي دشمنان مردم معكوس ساخته
است . بهار عرب ودومينوي سرنگوني ديكتاتوري ها به يمن همین ارتباطات بود . درايران
نيز ارتباطات پيشرفته جاي بالايي را به خود اختصاص داده است . ۴۹ ميليون ايراني
دراينترنت هستند . دشمن با وجود انبوه تلاش ها وپول وامكانات نتوانسته است موفق شود
.
سازمانهای پیشتار وانقلابی ورهبری کننده مانند سازمان مجاهدین خلق تجربه مبارزه با دوديكتاتوري را درخود دارد . اينجا نيز مهم غلبه برترس ناشي از شك غيرعلمي بسيارمهم
است وراه غلبه براين نوع از ترس هم ،اشراف نسبت به قانونمندي هاي ارمنيت ارتباطات
است که به سادگی می توان دراین رابطه همه دسیسه های دشمن ضدمردمی را خنثی کرد تا مانع نیروهای آزادی خواه برای وصل به سازمان رهبری کننده شان نشود
رابطه
ريسك با شكست وموفقيت :
ريسك كردن
خلاف روحيه «از ترس مرگ مردن »است . دراين حالت ما تمامي احتمالات صحنه را
بررسي
ميكنيم وبراي همه چيز راه حل درنظرميگيريم وخودرا براي هرپيشامدي آماده ميكنيم ،با
اين حال ، جايي هم براي ريسك كردن ميگذاريم .
ريسك كردن هيچگاه به معني بي علم واطلاع واصطلاحا
بي گدار به آب زدن نيست . ريسك كردن يعني اين كه بعضا شرايطي پيش مي آيد كه ريسك
كردن خودش راه حل عبور ازيك معضل است . قيمتي است كه بايد پرداخته شود تا حركت به
جلو ميسرشود .اينجا با چشم باز حركت كردن است
وبا حركت خودبخودي بسيار متفاوت است . اينجا ريسك كردن خودش راه حل است .
دراين گونه صحنه ها ريسك نكردن عين شكست وعدم موفقيت است وبا ريسك كردن است كه مي
توان صحنه را چرخاندوچيز ديگري كرد .
ازطرف
ديگر ،خيلي اوقات دفاع انسان درتهاجمش است . يعني آدمي بايد به دشمن تهاجم كند تا دفاع خوبي براي خودش
درست كند وامنيت بيشتري براي خودش به دست بياورد اين ها همه محصول جنگيدن با ترس
است .راه درافتادن با ترس خيلي اوقات تهاجم است .
فداي بن بست شكنانه :
علي
النهايه بايد بدانيم كه هربن بستي با فدا وقرباني است كه باز ميشود . آزادي
وبرابري وعدالت را هيچكاه درسيني طلايي به مردم وكسي هديه نمي كنند .آزادي وهرحقي
، قبل ازهرچيزگرفتني است واين ميسر نميشود
مگراين كه فداكنيم وحاضر به پرداخت بها باشيم .
اين روح
وروحيه است كه مارا درمقابل هرترسي بيمه مي كند . اين ضرورت است كه شجاعت مي
آفريند . بدون روح فدا نمي توان سري نترس داشت . اين هم دردستان خودماست .هرميزان
كه فدا كنيم فداكارترميشويم . هرچه فداكارترشويم نترس ترميگرديم .
ميدانيم
كه براي انسان هاي كه قصدرهاكردن ميهن ومردم خودرا دارند حتي زندان ،تازه شروع
مبارزه درمدار جديدي است . بنابراين آنها
ترس از زندان را پاي بند خود نمي دانند .بلكه برعكس تمامي تلاش شان اين است
كه توسط ديكتاتوري گيرنيفتند نه به خاطر خودشان به خاطر همان خلق وانقلاب ، اما
اگر گيرافتادند تازه ، آن را زمينه اي ميدانند كه نوع ديگري ازمبارزه پرشكوه را
عمل كنند كه جنگ باديكتاتوري د ر همان زندان است .همين نگاه به آنها روحيه جنگندگي
بيشتري ميدهد وآنهارا شجاع تر ميكند .اين طور افرادحتي اگر به هردليل دستگيرشوند
به واقع زندان را ميدان جديد مبارزه خود ميكنند . نمونه هايش امروزدرزندان ها زياد
است كه پشت رژيم را به دليل اعتراضات خود به لرزه درآورده اند .
يك فريب
ذهن وراه مقابله با آن :
برخي
افراد ميگويند انسان نبايد براي يك هدف كوچك روي خودش ريسك كند .
اين را وقتي
ميگويند كه ازآنها خواسته ميشود براي
آزادي ميهن ورهايي مردم كاري بكنند .آنها مطرح مي كنند كه اگر اين فعاليت ،يك
اقدام بسيارمهم باشد ، مشكلي نيست كه حتي
جان خودرا بدهند اما براي اقداماتي كوچك چرا بايد ريسك كنند. اين درحالي است كه
قانون پيروزي هرمبارزه اي اين است قطره قطره جمع شود وانگهي دريا شود . از قدم هاي
كوچك است كه به گام هاي بزرگ مي رسيم .
اين افراد
دانسته يا ندانسته ، خودرا وامدار ترس كرده اند . آنها پيشاپيش اصل را بر ضربه
خوردن درجريان امور انقلاب وفعاليت هاي
آزادي خواهانه گذاشته اند . به جاي كالبد اشكافي اين موضوع وبعد فهم همين نكته
، دانسته يا ندانسته خودرا به آن راه مي زنند كه بله چرابايد آدم به خاطر
يك كاركوچك ، روي خودش ريسك كند .اين
درحالي است كه ازآنها انجام كاركوچكي خواسته شده كه ريسك چنداني هم درآن نيست .
واقعيت
اين است كه اين طور افرادي به كارهاي بزرگ
اگر برسند مطلقا نزديك نمي شوند . چون سنگ بزرگ علامت نزدن است
.
راه حل
درآمدن ازاين گونه فريب ذهني چيست :
بازجنگيدن با ترس .هركس به ميزاني كه با ترس بجنگد از اين ترفند وفريب ذهني كه حاصل نجگيدن با ترس
يا كم جنگيدن با آن است هم خلاص ميشود وخودش را ازآن بيرون ميكشد .

