ايران
به وضوح دريك موقعيت انقلابي است. يك انقلاب نوين كه سرنگوني استبداد مذهبي را در
پيش رو دارد
آن بار، شاه كه عرصه را تنگ
ديد، ادامهٌ «مأموريت» را به شيخ سپرد و
رفت، تا خرابكاريها و جنايتهاي نكردهٌ او
را هم تكميل كند. حالا بعد از
شاه، نوبت سرنگوني شيخ فرارسيده
در يك طرف، ديكتاتوري مفلوك
ولايت فقيه به حضيض درماندگي و ضعف وتشتت
دروني دچار است، و جزبا تشديد دم افزون
سركوب واعدام )كه دريك ماه گذشته ۷۰درصد نسبت به مدت مشابه سال پيش
افزايش داشته( قادر به ادامهٌ حيات نيست. درطرف
ديگر، مردم به جان آمدهازبيداد آخوندها بسا بيشتراز
رژيم شاه، از رژيم
آخوندي منزجزند و با قيامهاي مستمر خودانگيخته و
همچنين با
مقاومت درخشان و سازمانيافته، به چيزي كمتراز سرنگوني تام
وتمام اين رژيم و به چيزي
كمتر از جايگزين
دموكراتيك يعني استقرار آزادي وحاكميت مردم، راضي نميشوند
اصل دعوا، بر سر آزادي و
حاكميت مردم است. همان چيزي كه شهيدان انقلاب ضدسلطنتي، مشتركاً به خاطر آن برچوبه
هاي دار وتيرباران بوسه زدند
همان چيزي كه مردم ايران از زن
ومرد وپير وجوان، مشتركاً به خاطرش به ميدان آمدند و با گذار از سرفصلهاي خونين،
مانند
قيام تبريز و 70شهريور و روزهاي تعيين كنندهٌ 17و11بهمن، سرانجام رژيم ستمشاهي را سرنگون
كردند .
همان چيزي كه شيخ و شاه هرگز
با آن سرسازگاري نداشته و ندارند
آخر، شيخ و شاه از بابت ارتجاع
و واپسگرايي، و از بابت مردم ستيزي و آزادي كشي، دوقلو و همزاد يكديگرند
شاه ميگفت سايهٌ خداست و سلطنت
موهبتي الهي است كه در ابناي ذكور او نسل بعد از نسل، جريان مييابد و پسرش هم
وليعهد و ولايتعهد است.
شيخ هم روي دست شاه بلند شده
وميگويد كه ولايت و سلطنت مطلقه از آن اوست. ولي خدا، خليفهٌ پيغمبر و نايب امام
زمان است
اگر هم بپرسيد خليفه و نايب
براي چي؟ خميني، همچنانكه در بهمن سال ۶۳ تأكيد ميكرد، ميگويد «خليفه
ميخواهيم كه دست ببرد، حد بزند، رجم سنگساركند»
قبل از آن هم خميني در مبحث
ولايت فقيه و حكومت اسلامي ميگفت كه «ولايت فقيه مثل جعل قيم براي اطفال است. قيم
ملت با قيم صغار از لحاظ وظيفه وموقعيت هيچ فرقي ندارد»
حتي
بعد از انقلاب ضدسلطنتي هم هنوز در خرداد ۱۳۶۷ ميگفت «هر كسي كه جمهوري بخواهد دشمن ماست .براي اينكه اسلام را نميخواهد
.هر كس كه جمهوري دموكراتيك بگويد دشمن ماست»
نوع آرايش شده و «اصلاح» شدهٌ
اين قبيل آخوندها، مثل خاتمي، باز هم سر سوزني از اصل دعوا كوتاه نمي آيند و به رغم
همهٌ «چرخشمداريها»، «محور و مدار» ثابت نظام را يك «ارادهٌ برتر» و «منتسب به وحي»
به نام ولي فقيه ميدانند كه هرگونه سخن از تغيير قانون اساسي آن «خيانت به ملت و
اصلاحات»مورد نظر آنهاست .
چنين
بود كه پس از انقلاب ضدسلطنتي و روي كارآمدن دار و دستهٌ خميني و خامنهاي و
رفسنجاني و خاتمي ،باز هم تا آنجا كه به آزادي و حاكميت مردم مربوط ميشود: آخوند
به لقمه افتاد، آتش به پنبه افتاد، گربه به دنبه افتاد، سگ به شكمبه افتاد!