قتلعام ۶۷ - کشتار دانشآموزان- قسمت بیست وچهارم
تا اینجا تصویری بسیار کلی، از شرایط قبل و زمان قتلعام بهدست آوردیم. دیدیم که اغلب بچههایی که حلقآویز شدن همون دانش آموزان، دانشجویان، کارگران و کسانی بودن که وقتی دیدن شاه رفت ولی آزادی نیومد پا شدن و گفتن به جای شریعت و ولایت و استبداد یه کم آزادی بدین. چیکار بهنحوه پوشش و زندگی مردم دارین؟ بذارین مردم حرفشونو بزنن...
خلاصه اینکه کتاب میخوندن، نشریه میفروختن، تظاهرات میکردن...
تا اینکه خمینی روز ۳۰خرداد سال ۶۰، تظاهرات مسالمت آمیزشونو به رگبار بست و فردای ۳۰خرداد هم تعدادی از دخترکان معصوم دانشآموز رو اعدام کرد. همونهایی که عکسشونو تو روزنامه اطلاعات انداخت و نوشت اینارو کشتیم ولی اسمشونو نمیدونیم صاحبانشون بیان تحویلشون بگیرن. رذالت و جنایتی که داعش امروز و تیمور و تاتار و چنگیزخان دیروز هم نکردن.
بعد دیدیم که موج دستگیری و شکنجه و اعدام تو زندانها بهشدت اوج گرفت و بعد هم صلابت و مقاومت زندونیا و مقدمات قتلعام و ماجراهایی که گذشت.
حالا با نگاهی به طیفهای مختلف و گسترده شهیدان قتلعام، کمی با ابعاد جنایت آشنا بشیم:
شهدای دانشآموز:
قتلعام ـ از مدرسه تا پای چوبههای دار...
تو فایل صوتی آقای منتظری که مربوط به دیدار هیأت مرگ با ایشون در کشاکش قتلعام ـ ۲۴مرداد ۶۷ ـ بود و ۱۹مرداد ۹۵ منتشر شد، یکی از اعضای هیأت مرگ گفت:
«حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶ - ۱۷ سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود ۴۰ مورد از اینها که فقط سه تا امضا شده باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمامحجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه.»
یعنی ما ملاحظه افراد زیر ۱۸ سال رو کردیم و...
در حالی که اغلب کسانی که حلقآویز شدن دانشآموز بودن. یعنی زمان دستگیری ۱۶ یا ۱۷ سال بیشتر نداشتن. جوانان و نوجوانانی که با دنیایی رؤیا و آرزو، از تو مدرسه به اتاقهای بازجویی رفتن و بعد از ۷ سال شکنجه، حلقآویز شدن.
لیلا حاجیان، سهیلا حمیدی، رؤیا خسروی، مهری درخشاننیا، سهیلا شمس، سهیل دانیالی، مسعود افتخاری، حمید معیری، حمید خضری و بسیاری دیگر زمان دستگیری ۱۶ سالشون بود. سودابه رضازاده، مهتاب فیروزی، فرحناز مصلحی، پروین باقری، سعید سالمی، جواد سگوند، احمدعلی وهابزاده و... ۱۵ ساله دستگیر شدن. احمد غلامی فقط ۱۳سالش بود...
همه اعدام و قتلعام شدن.
باید لحظهیی، فقط لحظهیی از این جهنمی که خمینی و خامنهای برای مردم درست کردن فاصله بگیریم و کمی از دورتر و بالاتر نگاه کنیم تا بیشتر و بهتر بتونیم عمق فاجعهرو درک کنیم.
چرا لیلا و شیوا و زهرا و سودابه که آرزو داشتن روزی معلمی فداکار یا پزشکی بیرنگ و یا پرستاری دلسوز برای مردمشان شوند، از پشت نیمکت مدرسه به پای چوبههای دار رفتن؟ چرا باید آنان که اسطورههای کوچک مهربانی و عاطفه در محله و فامیل بودند دستگیر و قتلعام شوند!
چرا بهخاطر عقیده زندان؟!
چرا شکنجه؟
چرا اعدام؟
قتلعام ـ آخرین خنده لیلا...
شکنجه و آزار و اعدام دختران دانشآموز نه فقط در سال ۶۷ که از سال ۶۰ بهعلت عقیده و به جرم مخالفت با تبعیض و نابرابری از سال ۶۰با کینهیی حیوانی همراه بود. بسیاری از دختران در سنین زیر۱۸ سال در همان سالهای اول دهه شصت پر کشیدند و بسیاری از همان پرندگان خونینبال پس از هفت سال تحقیر و زنجیر و شکنجه بیهیچ دلیل و بهانهیی در مرداد ۶۷ طناب دار را بوسیدند.
چرا؟
با کدام قانون؟
تا اینجا تصویری بسیار کلی، از شرایط قبل و زمان قتلعام بهدست آوردیم. دیدیم که اغلب بچههایی که حلقآویز شدن همون دانش آموزان، دانشجویان، کارگران و کسانی بودن که وقتی دیدن شاه رفت ولی آزادی نیومد پا شدن و گفتن به جای شریعت و ولایت و استبداد یه کم آزادی بدین. چیکار بهنحوه پوشش و زندگی مردم دارین؟ بذارین مردم حرفشونو بزنن...
خلاصه اینکه کتاب میخوندن، نشریه میفروختن، تظاهرات میکردن...
تا اینکه خمینی روز ۳۰خرداد سال ۶۰، تظاهرات مسالمت آمیزشونو به رگبار بست و فردای ۳۰خرداد هم تعدادی از دخترکان معصوم دانشآموز رو اعدام کرد. همونهایی که عکسشونو تو روزنامه اطلاعات انداخت و نوشت اینارو کشتیم ولی اسمشونو نمیدونیم صاحبانشون بیان تحویلشون بگیرن. رذالت و جنایتی که داعش امروز و تیمور و تاتار و چنگیزخان دیروز هم نکردن.
بعد دیدیم که موج دستگیری و شکنجه و اعدام تو زندانها بهشدت اوج گرفت و بعد هم صلابت و مقاومت زندونیا و مقدمات قتلعام و ماجراهایی که گذشت.
حالا با نگاهی به طیفهای مختلف و گسترده شهیدان قتلعام، کمی با ابعاد جنایت آشنا بشیم:
شهدای دانشآموز:
قتلعام ـ از مدرسه تا پای چوبههای دار...
تو فایل صوتی آقای منتظری که مربوط به دیدار هیأت مرگ با ایشون در کشاکش قتلعام ـ ۲۴مرداد ۶۷ ـ بود و ۱۹مرداد ۹۵ منتشر شد، یکی از اعضای هیأت مرگ گفت:
«حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶ - ۱۷ سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود ۴۰ مورد از اینها که فقط سه تا امضا شده باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمامحجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه.»
یعنی ما ملاحظه افراد زیر ۱۸ سال رو کردیم و...
در حالی که اغلب کسانی که حلقآویز شدن دانشآموز بودن. یعنی زمان دستگیری ۱۶ یا ۱۷ سال بیشتر نداشتن. جوانان و نوجوانانی که با دنیایی رؤیا و آرزو، از تو مدرسه به اتاقهای بازجویی رفتن و بعد از ۷ سال شکنجه، حلقآویز شدن.
لیلا حاجیان، سهیلا حمیدی، رؤیا خسروی، مهری درخشاننیا، سهیلا شمس، سهیل دانیالی، مسعود افتخاری، حمید معیری، حمید خضری و بسیاری دیگر زمان دستگیری ۱۶ سالشون بود. سودابه رضازاده، مهتاب فیروزی، فرحناز مصلحی، پروین باقری، سعید سالمی، جواد سگوند، احمدعلی وهابزاده و... ۱۵ ساله دستگیر شدن. احمد غلامی فقط ۱۳سالش بود...
همه اعدام و قتلعام شدن.
باید لحظهیی، فقط لحظهیی از این جهنمی که خمینی و خامنهای برای مردم درست کردن فاصله بگیریم و کمی از دورتر و بالاتر نگاه کنیم تا بیشتر و بهتر بتونیم عمق فاجعهرو درک کنیم.
چرا لیلا و شیوا و زهرا و سودابه که آرزو داشتن روزی معلمی فداکار یا پزشکی بیرنگ و یا پرستاری دلسوز برای مردمشان شوند، از پشت نیمکت مدرسه به پای چوبههای دار رفتن؟ چرا باید آنان که اسطورههای کوچک مهربانی و عاطفه در محله و فامیل بودند دستگیر و قتلعام شوند!
چرا بهخاطر عقیده زندان؟!
چرا شکنجه؟
چرا اعدام؟
قتلعام ـ آخرین خنده لیلا...
شکنجه و آزار و اعدام دختران دانشآموز نه فقط در سال ۶۷ که از سال ۶۰ بهعلت عقیده و به جرم مخالفت با تبعیض و نابرابری از سال ۶۰با کینهیی حیوانی همراه بود. بسیاری از دختران در سنین زیر۱۸ سال در همان سالهای اول دهه شصت پر کشیدند و بسیاری از همان پرندگان خونینبال پس از هفت سال تحقیر و زنجیر و شکنجه بیهیچ دلیل و بهانهیی در مرداد ۶۷ طناب دار را بوسیدند.
چرا؟
با کدام قانون؟