دانشگاه؛ آنطور که خامنه ای می‌فهمد!


دو قرائت  
تفاوت جریانات سرمایه داری و مابعد آن، با جریانات واپسگرا در تاریخ معاصر ایران از جمله در تبار سیاسی آنها و قرائتی است که از تحولات ایران معاصر دارند؛ تمامی جریانات بورژوایی، دموکراتیک و انقلابی، انقلاب مشروطه را مطلع ورود ایران به دوران جدید و نقطه تعیین کننده در آغاز تحولات اساسی در عرصه سیاست، حقوق، اقتصاد و مناسبات اجتماعی می‌دانند؛ در میان این طیف البته گرایش های متعددی وجود دارد و هرکدام بسته به محتوا و سمت تاریخی خود از تحولات بعد از مشروطه، روایتی ارائه می‌دهد.
در مقابل این طیف متنوع در تاریخ معاصر ایران که تقریبا تمامی گرایش های بورژوایی، دموکراتیک و ضد استثماری را در بر می‌گیرد، یک جریان دیگر وجود دارد که آرمان شهر خود را نه در آینده که در گذشته جستجو می‌کند، این جریان به لحاظ اقتصادی دارای ریشه های فئودالی ست و به لحاظ تئوریک قرأتی مادون سرمایه داری از اسلام ارائه می‌دهد. برای این جریان، انقلاب مشروطه آغاز استیلای غرب بر ایران است، این جریان دوران ناصرالدین شاه را زمانه اوج و فراز ایران می‌داند که با توطئه ماسون ها یا سرویس های غربی شکسته و انقلاب مشروطه بر ایران تحمیل شد.

دالان تاریک مشروطه!
خامنه ای در ۳۱ خرداد ۹۶ در دیدار با «صدها نفر از استادان، اعضای هیأت های علمی، پژوهشگران و نخبگان دانشگاهی که بیش از دو ساعت به طول انجامید» بر محتوای تاریخی و تبار سیاسی خود پای فشرد و بر همین اساس بحثی را که در نظر داشت، به پیش برد.
خامنه ای به صراحت گفت کشور در «دوران مشروطه تا قبل از انقلاب، وارد دالان تاریک و طولانی تحقیر و وابستگی» شد.

دانشگاه پایگاه دشمن!
وقتی خامنه ای حد فاصل مشروطه تا انقلاب ۵۷ را دالان تاریک می‌داند به این معنی نیز هست که آنچیزی که به عنوان نظام آموزشی جدید از آن نام برده می‌شود را نیز، محصول همین دالان تاریک به حساب می‌آورد زیرا نظام آموزشی جدید در ایران به طور اساسی در این مقطع شکل گرفت و قوام یافت. از این منظر دانشگاه محلی برای تربیت افراد وابسته است که دشمن از آن بهره می‌برد. خامنه ای در دیدار با اساتیدش در دانشگاه ها همین منظور را اینچنین بیان می‌کند: «انقلاب اسلامی در واقع کشور را از بر سر کار آمدن آن نسل که از همه اصالت‌های دینی و ملی کاملاً تهی بود، نجات داد.»
چنین پایه های فکریی است که «انقلاب فرهنگی»! را در ایران آغاز کرد [انقلاب فرهنگی! و دانشگاهی که ایستاد]؛ بهانه اولیه، حضور گروه های اپوزیسیون در دانشگاه ها بود اما هدف نهایی برانداختن موجودیتی به نام دانشگاه بود تا نتواند همچون گذشته بستر آفرینش جریان هایی چون مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق باشد؛ به آنصورت که در دهه ۴۰ و ۵۰ بوده است.

نسل جدید
بعد از ۳۷ سال از به خون کشیده شدن دانشگاه توسط ولایت فقیه تحت عنوان «انقلاب فرهنگی»! و در روزگاری که خامنه ای به صراحت اعلام می‌کند که در نظام او «جای شهید و جلاد» عوض شده است [به عنوان نمونه: دهه ۶۰؛ جلاد و شهید]، اینک خامنه ای بسیار ضروری می‌بیند تا یکبار دیگر خط کار در دانشگاه ها را با اساتید خود مرور کند زیرا کاملا احساس می‌کند نسلی که در دانشگاه ها سر برآورده است با او و نظامش در تعارض به سر می‌برد.

مسولیت! استاد!
خامنه ای «موضوع اصلی سخنان» خود را «تبیین «مسئولیت معلمی و استادی»» دانست. خامنه ای اعلام کرد استادی مطلوب اوست که برخوردار از «احساس مسئولیت و عزم و نیت قاطع برای اقدام» باشد. از منظر خامنه ای چنین استادی است که «می‌تواند در وادار کردن دانشجو به فکر و حرکت، نقش کم‌نظیر و بی‌بدیلی داشته باشد.» خامنه ای بر روی عبارت «وادار کردن» تاکید دارد زیرا اساس دستگاه او نه بر «انتخاب آزادانه و آگاهانه» بلکه بر «وادار کردن» است.

محل وادار کردن
اما تنها بحرانی که خامنه ای با آن مواجه است دانشگاه های خارج از کنترل و استیلای عقیدتی او نیست؛ نظام فکری او مجموعه‌ی منسجمی است که نتایج واحدی از آن بیرون می‌آید؛ اندیشه مادون سرمایه داری او دانشگاه را محل پرورش دشمن می‌داند در حالی که در دنیای جدید دانشگاه محل پاسخ گویی به مبرم ترین موضوعات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی روز است؛ به طور طبیعی دانشگاه مد نظر خامنه ای که در آن اساتید «قاطع برای اقدام» باید «دانشجویان را وادار کنند»، نمی‌تواند به معضلات امروز جامعه پاسخ دهد.

بحران اقتصادی
خامنه ای فهرستی از موضوعات لاینحل مانده نظام را در برابر اساتیدش قرار می‌دهد و از آنها می‌خواهد که به آنها پاسخ داده شود.
برگی که خامنه ای برای حل مشکلات نظام بر روی میز کوبیده است، «اقتصاد مقاومتی» است، اما خامنه ای شهادت می‌دهد که این تئوری با شکست مواجه شده است؛ ««اقتصاد مقاومتی» را همه تأیید می کنند و برای آن، کمیسیون و کمیته تشکیل می‌دهند اما کار پیش نمی‌رود که این مشکل نشان‌دهنده وجود یک گره علمی است و شناسایی و باز کردن آن، کار استادان دانشگاه است.»
خامنه ای می‌افزاید: ««به نتیجه نرسیدن تلاش ها برای ایجاد اشتغال در دولتهای قبلی و فعلی»، «عدم پیشرفت محسوس اجرای اصل ۴۴»، «ریشه یابی اینکه چرا نقدینگی عظیم کشور در خدمت تولید و پیشرفت نیست»، «اشکالات نظام بانکی و کافی نبودن نتیجه تلاش ها برای تحقق عدالت اجتماعی» از دیگر مواردی» ست که «استادان دانشگاه» را به «آسیب شناسی و گره گشاییِ آنها توصیه» می‌کنم.

ناتوانی محسوس
خامنه ای به روشنی درک می‌کند، آنچیزی که از آن به عنوان دانشگاه یاد می‌کند توانایی حل معضلات نظامش را ندارد؛ امری که کاملا قابل انتظار است. خامنه ای دوران نو در ایران را که با انقلاب مشروطه از اولین نقطه کیفی خود عبور کرده است، به «دالان تاریک» تشبیه می‌کند، در نتیجه دانشگاه نیز به عنوان محصول همین دوران نو محل پرورش دشمن محسوب شده و به کناری زده می‌شود؛ هنگامی که دانشگاه واقعی از گردونه یک جامعه پیشرو حذف ‌شود پدیده ای به نام شبه دانشگاه توسط خامنه ای جایگزین آن می‌شود، پدیده ای که توانایی حل هیچکدام از معضلات نظام را ندارد.
درک و گذار
برای گذار از دوران حاکمیت ولایت فقیه در ایران پیش از هرچیز باید به درک آن پدیده نائل شد در این صورت هر کلام خامنه ای و پیروانش به سادگی قابل تعبیر خواهد بود. نظام اندیشه ولایت فقیه به همان میزان که گذشته را نمایندگی می‌کند در برابر چشم انداز های تغییر در آینده آسیب پذیر است.