خمینی کیست قسمت دوم برای آ گاهی نسل جوان

سخنی با خوانندگان عزیز
برای شناخت هرچه بیشتر ماهیت خمینی جلاد طبق قانون هرچه پدیده را بیشتر بشناسیم به ماهیت واقعی آن پی می بریم   مقالات زیر تحت عنوان خمینی کیست ؟ بصورت سلسله مقالات درج می گردد این مقالات به منظور شناخت نسل جوان وهمه مردم ایران نسبت پدیده خبیثی است به نام خمینی وولایت سفیانی او که از همه ایرانیان آزاده درخواست می کنیم که مطالعه این مقالات را به اطلاع دوستان وآشنایان خودبرسانند
قسمت دوم  مقاله از تولد خمینی و تحصیل او در حوزه هاتا تبعید خمینی به ترکیه می باشد
تولد خمینی و تحصیل او در حوزه ها
  

خمینی در سال۱۳۲۰ هجری قمری ( ۱۲۷۹شمسی) در خمين متولد شد. مادرش هاجر دختر ميرزا‌‌احمد از اهالی همين شهر بود. پدرش مصطفی پسر احمد هندی بود كه پيشتر ساكن كشمير هندوستان بوده است . به گفته مرتضی پسنديده، برادر خمينی، پدر او در خمين شخص «بسيار بانفوذی بوده»و «خدمه و تفنگچی» داشته و «مشغول اداره امور مردم بوده است »
وقتی كه خمينی دوساله بود، پدرش در مسير سلطان آباد اراك مورد حمله يكی از همراهانش قرار گرفت و به قتل رسيد. بعدها خانواده خمينی از جمله پسنديده، به دربار مظفرالدينشاه شكايت ميكنند و به عين الدوله ملتجی ميشوند تا سرانجام قاتل را قصاص ميكنند.

دوران نوجوانی خمينی
خمينی، دوران نوجوانی را در خمين گذراند. صرف و نحو و منطق را نزد برادر بزرگترش مرتضی پسنديده آموخت. از سال۱۳۳۸قمری( ۱۲۸۹شمسی)به ترتيب در حوزه های اصفهان و اراك و قم تحصيل ميكرد. در سال۱۳۴۵( ۱۳۰۵شمسی) در حوزه قم سطوح عاليه آموزشهای آخوندی را به پايان رساند و در سال۱۳۵۵(۱۳۱۵شمسی) در شمار آخوندهای مدعی اجتهاد بود. پيروانش درباره او ميگويند كه در اين زمان «از برجسته ترين علمای حوزه قم به شمار می آمد». در اين سالها، خمينی«مطول» را نزد شيخ اديب تهرانی، «مكاسب» را در کلاس آيت الله محمدتقی خوانساری، درس «خارج» را نزد آيت الله عبدالكريم حائری و عرفان را از آيت الله شاه آبادی  آموخت .ولی مهمترين استاد خمينی همان شيخ عبدالكريم حائری، مؤسس حوزه قم، است كه به گفته آخوند رضا استادی به نوبه خود شاگرد شيخ فضل الله  نوری بوده است

خمينی در دوره طولانی  تحصيل و تدريس خود در حوزه ها، علاوه بر توضيح المسائل بحث ها و كتاب هايی تأليف كرده كه معروفترين اين كتاب ها، عبارتند از كشف الاسرار، تحريرالوسيله و جزوه يی موسوم به حكومت اسلامی. كشف الاسرار رديه يی است كه خمينی عليه كتاب «اسرار هزارساله» به قلم شخصی به نام علی اكبر حكمی زاده نوشته و در آن بخشی از ديدگاههای خود را شرح داده است. خمينی، اين كتاب را در سال۱۳۲۲ هجری شمسی منتشر كرد. .و اين زمانی بود كه رژيم شاه در بحبوحه اشغال ايران توسط قوای متفقين در حداكثر ضعف بود. بنابراين انتشار اين كتاب چندان خطری برای خمينی توليد نميكرد. با اين حال خمينی باز جانب احتياط را از كف نداد و تا مدتها مانع از آن ميشد كه نامش به عنوان مؤلف كتاب روی جلد آن نوشته شود.

ادامه تألیقات خمینی
تحريرالوسيله، كه در اصل حاشي ای بر رساله ای بنام «وسيله النجاه »نوشته سيدابوالحسن اصفهانی مرجع تقليد معروف آن زمان است. در اين كتاب مانند ديگر رساله ها، مسائلی از قبيل طهارت و نجاست تا مسائل قضاوت و... مورد بحث قرار گرفته است. وی اين كتاب را هنگامی كه به تركيه تبعيد شده بود، تدوين كرد و سپس در نجف منتشر ساخت. حكومت اسلامی بخشی از مجموعه درسهای خمينی در نجف است كه در سال۱۳۴۸ تدوين شده و در آن طرح خمينی براي حكومت ارائه شده كه همان نظريه ولایت فقيه را دربرميگيرد.
بقيه كتابهای مزبور عمدتًا حاشيه هايی است كه خمينی بر كتابهای ديگران نوشته يا مجموعه سخنرانيها يا درسهای او در حوزه قم است. في المثل: ــ مكاسب محرمه كتابی است از همين قبيل درباره حرمت كسب درآمد از خريد و فروش اشيای نجس، ميت، كذب، قمار، بيع سگ و از اين قبيل. ـ مسائل مشكله كه مجموعه درسهای استاد خمينی يعنی آيت الله حائری يزديی است. ــ الرسائل كه درباره برخی قواعد فقهی و مباحث اصول فقه نظير قاعده لاضرر و لا ضرار، استصحاب و تعادل و تراجيح است. ـ ... برخي جزوات او نيز بازگويی درسهايی است كه از استادانش فراگرفته است. ً مثال بحث هايی با عنوان «حاشيه بر فصوص الحكم»و «حاشيه بر مفاتيح الغيب»را پس از کلاس های آیت الله شاه آبادی تنظيم كرده و «اسرار الصلوة يا معراج السالكين»را پس از  درس حاج ميرزا ملكی تبریزی نوشته است.

تدريس در حوزه ها
پيروان خمينی مي گويند كه در سال۱۳۶۴ قمری (۱۳۲۴شمسي) با ورود آيت الله بروجردی به قم، خمينی تدريس علوم منقول و خارج و اصول را در حوزه ها شروع كرد . كسانی  كه از وقايع آن سالها اطلاعات  دقيقی دارند مي گويند هنگامی كه آقای بروجردی از زادگاه خود به قم نقل مكان كرد، خمينی برای همراهی نشان دادن با او برخی کلاس های درس خود را كه مي دانست مورد موافقت او نيست، تعطيل كرد مرتضی پسندیده برادر خمینی در این باره گفته است مطهری و بعضی از اشخاص، درس فقه و اصول را شروع و ديگر تدريس عرفان را ترك كرد. مرتضی پسنديده برادر خمينی در اينباره گفته است:«در مسجد سلماسی با اصرارمطهری و بعضی از اشخاص درس فقه و اصول را شروع و دیگر تدریس عرفان را ترک کرد .
طلبه هايی كه در اين سالها و سالهای بعد درکلاسهای خمينی شركت ميكردند، پس از به قدرت رسيدن خمينی، از مهمترين گردانندگان و مهره های حكومت او شدند. راه انداختن چنين کلاس هایی  اولين پله های نردبان مرجعيت است كه خمينی عزم آن را كرده بود. اما در اين سالها آيت الله بروجردي مرجع بلامنازع در تمام حوزه ها بود و در ميان مراجع متنفذ آن روزگار هماوردی نداشت. در فروردين سال۱۳۴۰ كه بروجردی درگذشت، مراجع متعددی از قبيل سيدمحسن حكيم و سيدعبدالهادی شيراز ی در مرتبه بعد، سيدمحمود شاهرودی، خويی، شريعتمداری، گلپايگانی، خوانساری و میلانی در نجف، قم، تهران و مشهد حضور داشتند و خمينی در سطح همين دسته دوم بود. گو اينكه بيشتر به عنوان يك مدرس شناخته ميشد






زندگی سياسی خمينی
آنچه سبب شد كه خمينی از سايرين پيشی بگيرد، اعتراضهايش به رژيم شاه در سالهاي ۴۱ تا ۴۳ و سپس تبعيد او بود. جاذبه اجتماعی مخالفت با شاه، خمينی را از وجهه زيادي برخوردار ساخت و از ديگران پيشی گرفت. زندگی سياسی خمينی از آغاز تا سن ۶۰سالگی كه عليه برخورداری زنان از حق رأی به اعتراض برخاست، يكسره در سكوت و سازش با ديكتاتوری رضاشاه، مماشات در برابر شكل گيری ديكتاتوری محمدرضا وسكوت تأييدآميز نسبت به كودتای استعماری  عليه حكومت ملی دكتر مصدق سپری شده است. برای  تشريح هرچه بيشتر زندگي خمينی تا قبل از به چنگ آوردن قدرت سياسی، آن را در چند دوره متمايز، بررسی ميكنيم.

زندگي خمينی در دوران رضاشاه
در آستانه سلطه كامل رضاشاه، نزديك به دودهه از انقلاب مشروطه سپری شده بود. اما هنوز از آن آتشفشان بزرگ شراره هايی همچون جنبش گیلان، قيام های خيابانی و پسيان و مبارزات تنگستانی ها، ايران را از آتش اعتراض و مقاومت گرم كرد. در سال1299 شيخ محمد خيابانی در تبريز به شهادت رسيد و جنبش تنگستان سركوب شد، در سال۱۳۰۰كلنل پسيان شهيد راه وطن گشت، سپس نوبت به ميرزاكوچك خان رسيد كه در كوه های گیلان سر بهراه آزادی بگذارد. رضاخان از ميان همين كشتارها و سركوبها، سربلند كرد و در سال۱۳۰۲به نخست وزيری رسيد. در اين دوران پر از تحول و آشوب، خمينی كه سالهای جوانی را ميگذراند، سركار خود گرفته بی اعتنا به سرنوشت شومی كه براي مردم ايران رقم زده ميشد، مشغول درسهای حوزه بود.




تاريخی ترين سند مبارزاتی خمينی
گرد آورندگان كتاب، بالای متن ياد شده اين عنوان را درج كرده اند: «تاريخی ترين سند مبارزاتی خمينی» ! اين عنوان به تنهايی هدف درج متن مزبور را كه پيدا كردن چيزی برای مبارز نشان دادن خمينی در آن سال هاست، برملا می كند. گو اينكه مطابق همين متن، خمينی سه سال پس از سقوط رضاشاه، تازه جرأت انتقاد كردن به او رابه خود راه داده است. اينگونه تقلب ها، در اين كتاب و ساير كتاب هايی كه رژيم درباره خمينی منتشر كرده،به دوشيوه صورت گرفته است:
پنهان كردن موضع گيری های رسوای خمينی:
تلگرام های همراه با تملق خمينی به شاه كه به ترتيب در ۱۷مهر و ۱۵آبان ۴۱مخابره شده ، نه در «صحيفة نور»، نه در «كوثر» (مجموعه سخنرانی های خمينی كه در سال ۷۳ توسط «موسسه تنظيم و نشر آثارامام خمينی»منتشر شده) درج نشده است. برخی تلگرام های خمينی به علم (اسدالله علم، نخست وزير شاه در سال۴۱ )نيز مشمول همين سانسورها شده است به همين سياق موضعگيری ننگين خمينی عليه جنبش سياهكل (نامه به اتحاديه انجمن های اسلامی دانشجويان خارج كشور در سال ۱۳۴۹ )در كليه كتاب ها حذف شده است.
ادامه زندگی خمینی در دوران رضا شاه
وقتی كه رضاخان با ارعاب و تطميع مجلس پنجم را وادار به پذيرش سلطنت خود كرد، روشنفكران و شخصيتهای ترقيخواه به شدت با آن به مخالفت برخاستند. مصدق بزرگ كه از نمايندگان اقليت مخالف بود، در صحن مجلس فرياد ميكشيد: «اين ارتجاع و استبداد صرف است... امروز مملكت ما بعداز ۲۰ سال و اين همه خونريزيها ميخواهد سير قهقرايي بكند... بنده اگر سرم را ببرند و تكه تكه ام بكنند و آقای سيديعقوب هزارفحش به من بدهد، زيربار اين حرفها نميروم... پس چرا خون شهدای راه آزادی را بيخود ريختيد؟ چرا مردم را به كشتن داديد؟ ميخواستيد از روز اول بگوييد كه ما دروغ گفتيم و مشروطه نميخواستيم، آزادي نميخواستيم... خدايا تو شاهد باش كه آنچه گفتم عقيده خودم بود و آنچه در خير مملكت است می گویم .

رنگ و لعاب زدن مبارزاتی به پيام ها و سخنرانی های خمينی:
 در يك سخنرانی، كه بالای آن تاريخ ۱۰فروردين۴۱ قيد شده، اين عنوان ديده می شود
رژيم پهلوی خونخوارتر از مغول»(صحيفه نور ج۱ صفحه۸ )درحالی كه چنين كلماتی در متن سخنرانی وجود ندارد. ضمن اينكه سخنرانی مزبور در فروردين سال۴۱ صورت نگرفته و مربوط به سال۴۲ است. ولی تنظيم كنندگان كتاب می خواسته اند نشان دهند که از شروع سال ۴۱ خمينی، به چنين اعتراضاتی مشغول بوده است!

در نامه مورخ ۱۳فروردين۴۲ خمينی (صحيفه نور ج۱ صفحه۳۹ )اين عنوان برجسته شده: «جنايات عمال شاه، خاطرات مغول را در اذهان تجديد می كند.» اين جمله هم درمتن نامه نيست و به جای آن جمله زير ديده ميشود: «حمله كماندوها و مأموران انتظامی دولت... خاطرات مغول را تجديد كرد.» در سخنرانی مورخ ۱۱آذر۴۱ اين عنوان درج شده: «جشن هفده دی، وسيله منفوريت رژيم» در حالی كه در متن اصلی اين جمله ديده ميشود: «اين ها وسيله منفوريت است،منفور نكنيد سلطان مملكت را » (همان جا)
 در سخنرانی مورخ ۱۳خرداد۴۲ اين جمله درج شده: «دنيا بايد قضاوت كند كه روحانيت مفت خور است يا رژيم شاه.» اما اين جمله نيز در متن سخن رانی ديده نمی شود(همانجا.)

اعتراض خونين مردم قم
اعتراض خونين مردم قم در سال۵۶ در تاريخ ۱۹دی صورت گرفت. اما خمينی از ابراز واكنش بلافاصله خودداری كرد و پس از سنجش اوضاع، دوازده روز بعد خودرا با جنبش مردم همراه كرد و در اين باره سخنرانی نمود. اما كتاب «صحيفه نور» ج۲ ،
تاريخ اين سخنرانی را به ۱۹دی۵۶  تغيير داده است (كتاب «مجموعه يی از مكتوبات،سخنرانی ها، پيام ها و فتاوی امام خمينی» می نويسد كه اين سخنرانی در تاريخ اول بهمن۵۶ صورت گرفته است.)

ادامه زندگی خمینی در دوران رضا شاه
در ۱۶سالی كه رضاشاه مشغول استقرار و بسط ديكتاتوری مخوف خود و تسمه كشيدن از گرده توده محروم بود، خمينی با اشراف و آگاهی كامل نظاره گر خاموش صحنه بود. در اين سالها، ً حوادثی مثل انتخابات كاملا تقلبی دوره  هفتم كه در آن مدرس حتی يك رأی نياورد، تصويب قانون سركوبگرانه جديدي در سال۱۳۱۰ ، تمديد قرارداد اسارت بار نفت جنوب، تصاحب اجباری حاصلخيزترين اراضی مازندران،گیلان، گرگان و ساير نقاط كشور توسط رضاشاه و كشف حجاب روی ميدهد. اما از آنجا كه اعتراض به چنين وقايعی به معنی درافتادن با ديكتاتوری است و زندان و اسارت و رنج و محروميت در پی دارد، خمينی كنار گود ايستادن و كنج عافيت را ترجيح ميدهد
وقتی كه شاه در ۱۷شهريور سال۵۷ اجتماع مردم تهران را در ميدان ژاله غرق خون كرد، باز خمينی از موضعگيری سريع احتراز كرد تا سمت تحولات را ارزيابی كند. بنابر اين چهار روز بعد يعنی ۲۱ شهريور موضع گيری كرد. اما كتاب «صحيفه نور» يكی ازموضع گيری های خمينی را كه عليه حكومت نظامی است و در تاريخ ۱۸شهريور صورت گرفته، تغيير عنوان داده و آن را به جای موضعگيری مربوط به ۱۷شهريور قلمداد كرده است! از اين تقلب ها در كتابهای رژيم فراوان ديده می شود

واقعه خونين مسجد گوهرشاد
در سال۱۳۱۴ كه خمينی از آخوندهای قم و از مدعيان اجتهاد بود، محدوديتهايی كه رضاشاه نسبت به استفاده از عبا و عمامه برقرار ساخت، مخالفت های شديدی درپی داشت و از جمله به حوادث خونينی در مشهد منجر شد. روز ۲۰تير۱۳۱۴در حالی كه جمعيت زيادي از مردم، به نشانه اعتراض به تصميم شاه، در مسجد گوهرشاد مشهد اجتماع كرده بودند، به دستور رضاشاه، قزاقان جنايتكار به سوی اين اجتماع آتش گشودند، درنتيجه حدود ۱۰۰نفر كشته و مجروح شدند. فردای اين حادثه، جمعيت بزرگی دوباره در همين مسجد گردهم آمدند كه باز با حمله وحشيانه مأموران رضاشاه روبه رو شدند. اين بار قوای جنايتكار رضاشاه به كشتار سبعانه ای دست زدند كه در آن دست كم دوهزار تن به قتل رسيدند
واقعه خونين مسجد گوهرشاد، خشم و انزجار شديد مردم عليه رضاشاه را برانگيخت 
مسجد گوهرشاد

   شماری از روحانيان به اين جنايت اعتراض كردند و برخی، از جمله آيت الله حسين قمی كه از مراجع مهم آن زمان بود، به دستور رضاشاه تبعيد شدند. در كتاب «نهضت روحانيون ايران» در اين باره گفته شده است: «در اين واقعه، جمع كثيري از مردم بيگناه را قتل عام كردند وحدود يكصدنفر از روحانيون و افراد متنفذ را دستگير و عده يی از علمای بزرگ، نظير مرحوم آقا سيديونس اردبيلی و مرحوم آقازاده را به تهران آورده محاكمه نمودند. با اينهمه، خمينی نسبت به اين حادثه بزرگ نيز در سكوت كامل به سر ميبرد و حتی نزديكانش كه زندگينامه او را نوشته اند، از هيچگونه نقش يا حضور عملی او در صحنه ياد نكرده اند

مخالفت ها و اعتراض های روحانيان
در آن سالها كم نبودند روحانيانی كه حاضر به سازش و كوتاه آمدن در برابر رضاشاه نشده بودند. درميان اين روحانيان ازجمله بايد از ميرزا محمدآقازاده نجفی خراسانی نام برد كه پس از روی كار آمدن رضاشاه مردم را به قيام عليه او فراخواند. پس از كشتار مسجد گوهرشاد، ديكتاتوری رضاشاه خراسانی را دستگير كرد و به اعدام محكوم كرد. ولی با وساطت روحانيان حوزه نجف از اعدام رهايی يافت. وی تا پايان عمر در تهران تحت نظر بود و گفته ميشود توسط پزشك احمدي به قتل رسيد .(3 ) در آذربايجان نيز دوروحانی معروف اين دوره يعنی آميرزا صادق آقا و انگجی به اعتراض عليه حكومت رضاشاه برخاستند. رضاشاه آنها را به كردستان و سپس به قم تبعيد كرد

اعتراض جمعی از روحانيان
اعتراض جمعی از روحانيان شهرهای مختلف ايران به ويژه اصفهان عليه برقراری نظام وظيفه اجباری نمونه ديگری از اين اعتراض هاست. وقتی كه ديكتاتوری رضاشاه اين تصميم را اتخاذ كرد، ۶۰۰ الي ۷۰۰ روحانی از شهرهای مختلف به نشانه اعتراض به قم مهاجرت كردند. در رأس اعتراض كنندگان، سيدنورالله اصفهانی قرار داشت. وی از سوابق ممتازی درانقلاب مشروطه برخوردار بود و در ميان مردم اصفهان اعتبار زيادی داشت. اين اعتراض ها كه رضاشاه را يك چند به عقب نشينی وادار كرد، از آبان سال۱۳۰۷آغاز شد و تا دی ماه همان سال ادامه داشت تا اينكه سيدنورالله اصفهانی به طرز مرموزی درگذشت. كتاب تارخ بيست ساله توضيح ميدهد كه وی براثر آمپول مسمومی كه توسط يك پزشك مزدور تزريق شده بود، به شهادت رسيده است
نمونه ديگر، واكنش تند گروهی از روحانيان ساكن قم به خانواده رضاشاه بود كه به صورت زننده و توهين آميزی در حرم حضرت معصومه(ع) حضور يافته بودند. اين اعتراض به قدری تند بود كه رضاشاه به فاصله چندساعت بعد از تهران به قم حركت كرد و بلافاصله به مجازات روحانيان معترض پرداخت .
اما در صدر روحانيان معترض، بايد از سيدحسن مدرس ياد كرد كه تا لحظه شهادت تحت انواع فشارها و آزارها و حملات و ضربات عوامل رضاشاه قرار داشت. او در خواف، تربت حيدريه و كاشمر تبعيد و زندانی بود و سرانجام در ۲۳ذر سال۱۳۱۶  به دستور رضاشاه او را در سن هفتاد وچند سالگی به شهادت رساندند. اما از خمينی، حتی نسبت به شهادت مدرس صدايی برنخاست، در حالی كه در آن سالها  به روشنی مدرس را می شناخت و در يكی از سخنرانيهای خود تصريح كرده است كه مدرس را در مدرسه سپهسالار و صحن مجلس شورای ملی ديده و از ايستادگيها و مبارزات شجاعانه او به طور كامل با خبر بوده است
سكوت و بزدلي خمينی
 از حرفهايی كه خمينی بعدها به مناسبت تجليل از مدرس زده، خوب پيداست كه دردوره رضاشاه به رغم آگاهی كاملش از قضايای سياسی، بزدلانه مرعوب رضاشاه شده بود. وی در ديدار با هيأت دولت در هفتم شهريور۶۱ گفته بود: «هركس زمان رضاشاه را درك كرده باشد، ميداند كه آن زمان غير از زمان محمدرضاشاه بود. رضاشاه قلدری بود كه شايد مردم ما او را خيلی نمی شناختند و شايد تاريخ كمتر كسی را مثل او به ياد داشته باشد. مدرس در مقابل او با قدرت ايستاد...»
خمينی در حكمی هم كه در سال۶۳ براي«احيای مقبره »مدرس صادر كرد، درباره دوران رضاشاه گفته است:«...در آن روزگار در حقيقت حق حيات از ملت مظلوم ايران سلب شده بود و ميدان تاخت و تاز قلدری هتاك در سطح كشور باز، و دست مزدوران پليدش در سراسر ايران تا مرفق به خون عزيزان آزاده وطن، علمای اسلام و طبقات مختلف آغشته بود... تا كسی آن زمان را درك نكرده باشد، ارزش اين شخصيت عالی مقام را نمی تواند درك كند» .) با اين توضيحات ، دجال می خواست ضمن توجيه سكوت و انفعال خود، اين موضوع را القا كند كه نميشد با رضاشاه درافتاد.
در دوره ديكتاتوری رضاشاه تنها فعاليتی كه از خمينی مشاهده و ثبت شده، برگزاری کلاس اخلاق در حوزه قم است. مدتی اين کلاس ها در مدرسه فيضيه داير بود و سپس با تذكر مأموران رضاشاه، آن را به مدرسه «حاج ملا صادق»در حومه قم منتقل ساخت. اين کلاسها از آنجا كه هيچ ضرری برای رژيم ديكتاتوری نداشت، تا هنگام سقوط شاه ادامه پيدا كرد. کلاس های اخلاق پس از سقوط رضاشاه نيز تا مدتی ادامه پيدا كرد. حاصل اين درسها كه طرفداران خمينی از آن با آب و تاب بسيار سخن تحت عنوان «مبارزه با نفس و جهاد اكبر» به چاپ رسيده كه جزوه مختصري است در۶۰ صفحه!
تلاش های بيهوده
اطرافيان خمينی تلاش های بيهوده ای كرده اند كه برای سكوت ننگين او در دوره رضاشاه توجيهاتی بتراشند و فی المثل در كتاب«نهضت امام خمينی» گفته شده است:«امام خمينی از آنجا كه هماره از تدابير كافی و درايت و بصيرت سرشار برخوردار می باشد، توانست با تاكتيك و نهان كاری ها كه از دستورات و تعاليم زنده اسلام است و تقيه نام دارد، رژيم و كارشناس های داخلی و خارجی آن را غافلگير سازد...». سكوت و سازش خمينی تحت عنوان تقيه تا هنگام سقوط ديكتاتوری رضاشاه همچنان ادامه پيدا می كند. حال آن كه در سراسر دوران رضاشاه، ايران با خون مبارزان راه آزادی رنگين شده و شمار كسانی كه توسط رژيم رضاشاه كشته شدند سر به بيست وچهارهزار تن ميزند . اماخمينی، كه در اين زمان آخوند چهل ساله و مدعی اجتهاد است، در فكر كرسی مرجعيت است و براي اسم ورسم دار شدن در حوزه ها تكاپو ميكند.
خمينی در سالهای پس از سقوط رضاشاه
 خمينی در سالهای بعد از سقوط ديكتاتوری رضاشاه، آخوندی است كه جاي پای خود را در حوزه قم سفت كرده و برای به دست آوردن كرسی مرجعيت خيز برداشته است. پس از قضايای شهريور۱۳۲۰به دليل سقوط ديكتاتوری و حمله نيرو های متفقين

 و ضعف رژيم جديد، فضای باز سياسی و اوضاع نيمه دموكراتيكی به وجود آمده بود. اعتراض به جنايتهای رضاشاه در ميان مردم بالا گرفته بود. آنقدر كه رژيم به ناچار سرجلادانی نظير ركن الدين مختاری، پزشك احمدی، مصطفی راسخ، جهانسوزی و مقدادی را دستگير كرد تا با برپايی محاكمه های نمايشی خشم ستمديدگان و خانواده های آنها را تسكين دهد
خمينی سرانجام نيز سكوت خود نسبت به ديكتاتوری رضاشاه را پايان ميدهد و در كتابی بنام كشف الاسراربه سياستهای او انتقاد ميكند: «...ما می گوييم دولتی كه ...چندين هزار افراد مظلوم كشور را در معبد بزرگ مسلمين و جوار امام عادل با شصت تير و سرنيزه سوراخ سوراخ و پاره پاره كند، اين دولت دولت كفر است و اعانت آن عديل كفر و بدتر از كفر است...»«ما حكومت ديكتاتوری رضاخان را ظالمانه و عمال آن را ظالم و ستمكار ميدانيم و هركس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بويي ندارد...» نظير اين جملات و مبارزه طلبی هايی از اين قبيل كه «ما ميگوييم» و«ما اعلام می كنيم»در چندجای ديگر كتاب كشف الاسرار ديده ميشود. اما خمينی به اقتضاي طينت مفتخور و فرصت طلب خود چنين اعلام جنگ پرطنينی را به بعد از سقوط ديكتاتوری رضاشاه موكول كرده بود. خمينی كتاب كشف الاسرار را بعد از شهريور۲۰نگاشته و تازه بعد از اين است كه خمينی به ياد تكفير رضاشاه می افتد و كشف ميكند كه «اعانت آن عديل كفر و بدتر از كفر است

او در ضمن يادآوری می كند كه «ملاها از همان روزهای اول، تصدی رضاخان را برخالف مصالح كشور تشخيص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفيانه و خصوصی فسادهای خانمان سوز او را به مردم گوشزد كردند..».اما توضيح نمی دهد كه با وجود اين، چرا خودش در اين بيست ً ساله کاملا سكوت كرده بود و چرا خودش بويی از «شرف و انصاف»نبرده بود؟
  سكوت باشكوه
يكی از عوامل خمينی بنام آخوند جعفر سبحانی می گويد: «در دوران زعامت آيت الله بروجردي، سكوت باشكوهی را ازطرف حضرت امام شاهد بوديم كه از روز ورود مرحوم بروجردی به قم تا روز درگذشت ايشان... ادامه يافت. در اين دوران ايشان گرد مسائل سياسی نگشتند و كاری جز تدريس و تأليف و سعی در تهذيب نفوس و تذكر به مراجع و به ويژه مرجع بزرگ، مرحوم بروجردی نداشتند». اما نوشته ها و اظهارات ساير عوامل خمينی نشان ميدهد كه او در پس اين«سكوت باشكوه» به كارهای ديگری هم مشغول بوده است. كتاب «بررسی و تحليلی از نهضت امام خمينی» در اين باره می نويسد: «امام خمينی در تمام دوران زندگی مرحوم آيت الله بروجردی كوشش فراوانی می كرد كه... حقايق را به گوش آن مرحوم برساند... و مرحوم آيت الله بروجردی نيز به نظريات و پيشنهادات ايشان توجه ميكرد... و به ايشان اعتماد و اطمينان ويژه ای داشت و در مواقع حساس با ايشان تماس ميگرفت و مشورت مينمود»
همان كتاب، از قول عباس مهری، از آخوندهای پيرو خمينی، نقل می كند كه«من در محضر آيت الله بروجردی بودم كه نماينده ای از طرف دولت به حضور ايشان باريافت و موافقت ايشان را با موضوعی كه دولت در دست اجرا داشت خواستار شد». آيت الله  بروجردی فرمودند پاسخ را بعداز مشاوره و تبادل نظر با بعضی از علما به دولت ابلاغ خواهم كرد». من به فكر افتادم كه آقای بروجردی در اين گونه امور با كداميك از علمای قم مشورت می كنند؟ ديری نپاييد كه ديدم امام خمينی بنا به درخواست مرحوم آيت الله بروجردی به آنجا آمدند و به اتفاق آن مرحوم به اتاق دربسته ای رفته به گفتگو نشستند و ساعتی بعد مرحوم بروجردی نظر خويش را برای دولت فرستادند«)

مطابق نوشته همين كتاب، نقش خمينی فقط مشورت دادن نبوده، بلكه گاه خودنيز در مذاكره با مقامهای رژيم شاه بطور مستقيم شركت می كرده است: «در مورديكی از مواد قانون اساسی كه رژيم می خواست تغيير دهد و به منظور جلب موافقتمرحوم آيت الله بروجردی، دكتر اقبال را به حضور ايشان فرستاده بود، امام خمينی بنا به درخواست آن مرحوم در آن نشست شركت كرد و رسماً با دكتر اقبال صحبت وگفتگو نمود»
آخوند سروش محلاتی نيز در اين باره م يگويد:

 «آن روزها نقل می كردند كه“حا ج آقا روح الله يعنی عقل منفصل آیت الله بروجردی » .چنان كه تاريخ آ ن ايام گواهی می كند، اين همراهی ها تا تأييد كامل كودتای ۲۸ مرداد امتداد يافت ». به طوری كه پس از سقوط كابينه ملی دكتر مصدق و بازگشت شاه خائن به ايران، آيت الله بروجردی با ارسال تلگرامی به او خوش آمد گفت: « ورود مسعود اعليحضرت به ايران مبارك و موجب اصلاح مفاسد دينيه و عظمت اسلام و آسايش مسلمین است»
در اين زمان، اگر خمينی در «سكوت باشكوه » فرورفته بود، يا از كار بی خطری مثل اعلام مبارزه با حكومت ساقط شده قبلی پا را فراتر نمی گذاشت، جريان ها و عناصرترقی خواه كه مجال فعاليت و گسترش يافته بودند، به ميدان آمده مطالبات سركوب شده ملت را مطرح ساختند ». اين مبازرات، صرف نظر از اعوجاج ها و افت و خيزهای آن،سرانجام جنبشی ازنيروهای ملی و مردمی پديد آورد كه تحت رهبری مصدق بزرگ به ملی كردن نفت نائل آمد و پيروزی بزرگی نصيب مردم ايران ساخت. در قدم بعد مصدق خود زمام امور دولت را در دست گرفت و برای اولين بار پس از انقلاب مشروطه، دولتی واقعاً ملی و برآمده از مبارزات مردم ايران بر سر كار آمد. اما خمينی نه با جنبش ملی شدن نفت سر همراهی داشت، نه با دولت مصدق . وقتی هم كه آن دولت ملی با كودتای استعماری۸ ۲مرداد سقوط كرد، به نحو رضايت مندانه و تأييدآميزی هيچ موضع مخالفی نگرفت. كما اینكه درقبال اعدام ها و سركوب های پس ازكودتا كه طی آن شاه دستگاه ساواك را تأسيس كرد و بساط شكنجه و تيرباران راگسترش داد، خمينی به سكوت خود ادامه داد.
ملاقات های خمينی با شاه
  ايادی خمينی تلاش كرده اند، اين سكوت خائنانه را با دلیل تراشيی هايی ابلهانه يی مثل سرخوردگی و يأس مردم جايز و اجتنا ب ناپذير جلوه دهند. اما واقعيت مهمتر اين است كه در پشت پرده اين سكوت ظاهری، خمينی از قضا با ارتجاع پس افتاده يی كه حامی شاه و دربار بود، همراهی می كرد. در اين باره ا ز جمله بايد به دو بار ملاقات خمينی با شاه اشاره كرد كه هم احمد خمينی ، هم موسو ی اردبيلی و هم صادق خلخالی آن راتأييد كرده اند: احمد خمينی: «حضر ت امام چه در زمان مرحوم آقای حائری و چه درزمان مرحوم آقای بروجردی، همواره جلودار مبارزات حوزه بودند، مثلاً براثر قضايای سياسی كه در زمان آقای بروجردی اتفاق افتاده بود، از طرف مرحوم آقای بروجردی و علما مأمور شدند با شاه صحبت كنند. نظر مراجع و علما اين بود كه نماينده يی بايد برود و حرف ما را صريح و پوست كنده به شاه منتقل كند و اين كار از كسی غير از حاج آقا روح الله برنمی آيد و ايشان هم طی دو ملاقاتی كه باشاه انجام دادند، كاملاً برنظرات مراجع و علما تأكيد كردند و به شاه درباره عاقبت سياست هایش هشدار دادند… « موسو ی اردبيلی » :يك بار آيت الله العظمی بروجردی پيامی داشتند. ايشان ديدند تنها كسی كه در حوزه با استقامت می ايستد، مرعوب نمی شود، تملق نمی گويد، اهل چاپلوسی نيست و شهامت دارد، آقای خمينی… است. ايشان را فرستادند، ريز موضوع يادم نمی آيد. بايد به تاريخ مراجعه شود…
صادق خلخالی:  «امام قبلاً به دستور آقای بروجردی د و مرتبه با شاه ملاقات كردند و یك بار كه از ملاقات برگشته بودند، فرمودند: نمی خواهم از خودم تعريف كنم، ولی ابهت من شاه را گرفته بود و شاه مسلط بر زبان و گفتارش نبود… » هيچ يك از اين سه نفر، نه به زمان انجام ملاقات های خمينی با شاه و نه به موضوع آن اشاره نكرده اند. به عكس، چنان كه از لحن اظهارات شان برمی آيد، خواسته اند رد گم كنند و اين موضوع را مسكوت بگذارند. اگر اين ملاقات ها يك مضمون ننگين ضدملی و ضدمصدقی نداشت و اگر چيز آبرومندانه يی در آنها می بود، قطعاً به سكوت برگزارنمی كردند و بسا داد سخن میدادند.
همسويی خمينی با دربار شاه
نشانه مهم همسويی خمينی با دربار شاه در برابر مصدق، اتحاد عمل اوباآخوندكاشانی است. 

آخوندكاشانی كه يك چند از مصدق حمايت می كرد و در قضايای ملی شدن صنعت نفت با او همراه بود، پس از قيام سی تير به رو د ررويی با مصدق پرداخت. در كتاب «گذشته چراغ راه آينده است » در اين باره آمده است: «وابستگان به سياست های استعماری انگليس و آمريكا و عناصری از ارتجاعی ترين جناح هيأت حاكمه و فرصت طلبانی كه برای كسب وجهه و ايفای نقش خرابكارانه در داخل نهضت ملی ايران وارد جبهه ملی شده بودند، در ا ين موقعيت حساس كه دژهای استعماری پشت سر هم ويران می گرديد، و راههای خرابكاری بسته می شد، با استفاده از آخرين فرصت به ميدان آمده ماهيت ضدملی خود را بروز می دادند. بلافاصله بعد از قيام سی تير،حائريزاده و دكتر بقايی، مخالفت خود را با دكتر مصدق آشكار ساختند. آيت الله كاشانی نيز به آنها پيوست

پد رطالقانی نيز، كه از مبارزان سرسخت آن سالها بوده، در اين باره می گويد: …

«عوامل استعمار و استبداد داخلی و جاسوسان اطراف اين قدرتها شروع به تفحص كردند و نقطه ضعف ها را يافتند… آمدند سراغ مرحوم آيت الله كاشانی. اين بار از راه نفسانيات.كه اين نهضت از آن توست و جاسوسانی را كه ما از نزديك می شناختيم دور آن پيرمرد را گرفتند و او را از مصدق جدا كردند. يادم هست روزی كه دربين مردم گفتگوبود كه مرحوم آيت الله كاشانی از زاهدی حمايت می كند و توطئه يی در كار است،به تنهايی به منزل ايشان واقع در پل چوبی رفتم… وقتی كه آمد ظرف خربزه يی در دست داشت. به عنوان تعارف جلو من گرفت. تا خربزه را ديدم، گفتم حضرت آيت الله دارندزير پايت خربزه می گذارند…
جاسوسان مورد اشاره پد رطالقانی، عناصرِی از قبيل مظفر بقايی، شمس قنا ت آبادی و مير اشرافی بودند

 كه همگی سوابق رسوايی داشتند. باری آخوند كاشاني قبل از كودتا تا توانست برای خوش خدمتی به دربار شاه، عليه دولت مصدق كارشكنی كرد، سرلشگر زاهدی را نيز در مجلس پناه داد و پس ازكودتا آشكارا از رژيم شاه حمايت كرد و تا مدتی هم چنان رياست مجلس رژيم شاه را به عهده داشت. همين كاشانی بعدها گفته بود: «تنها كسی كه اميد است بعد از من به درد ملت ايران بخورد، آقای خمينی است » .اين ارزيابی گواه دنباله روی سياسی خمينی از كاشانی و كين توزی او عليه مصدق است.
جاسوسان مورد اشاره پد رطالقانی، عناصرِی از قبيل مظفر بقايی، شمس قنا ت آبادی و مير اشرافی بودند كه همگی سوابق رسوايی داشتند. باری آخوند كاشاني قبل از كودتا تا توانست برای خوش خدمتی به دربار شاه، عليه دولت مصدق كارشكنی كرد، سرلشگر زاهدی را نيز در مجلس پناه داد و پس ازكودتا آشكارا از رژيم شاه حمايت كرد و تا مدتی هم چنان رياست مجلس رژيم شاه را به عهده داشت. همين كاشانی بعدها گفته بود: «تنها كسی كه اميد است بعد از من به درد ملت ايران بخورد، آقای خمينی است » .اين ارزيابی گواه دنباله روی سياسی خمينی از كاشانی و كين توزی او عليه مصدق است.
شعبان بی مخ از عوامل کودتا علیه مصدق 

اعجوبه هم سنخ كاشانی
كاشانی و خمينی، اولين بار، وقتی كه خمينی برای ازدواج به تهران آمده بودبايكديگر ديدار داشتند و به هم سنخی خود پی برده بودند. پس از همين ملاقات،كاشانی با شگفتی از پدر زن خمينی پرسيده بود: «اين اعجوبه را از كجا پيدا كردی؟ »بازماندگان خمينی كه نمی توانند برای او سابقه مبارزاتی بتراشند، همدستی باكاشانی را به حساب مبارزات «ضداستكباری » او می گذارند. صادق خلخالی می گويد:«نمی توان گفت كه مبارزه حضرت امام عليه استكبار دقيقاً از چه زمانی شروع شد.ايشان از همان آغاز با افرادی مانند آقای كاشانی و اعضای فداييان اسلام رابطه داشتند. يك روز تابستان در خيابان پامنار تهران، در منزل آقای كاشانی بودم. آقای كاشانی می گفت: «قدر اين سيد را بدانيد كه اين سيد شما را نجات می دهد.بيسوادها! قدر اين سيد را بدانيد.
آخوند ديگری به نام ربانی شيرازی گفته است: «آيت الله كاشانی بارها می فرمودند:

"مرد حوزه و روحانيت حا ج آقا روح الله" » وقتی هم كه كاشانی پس از رويارويی با مصدق، كارش به رسوايی و انزوا كشيد،تنها كسی كه از قم به عيادت كاشانی رفت، همين خمينی بود. آخوند يوسف صانعی در این باره گفته است: «مرحوم آيت الله كاشانی را به دليل درگيری ها و مخالفت هايی كه بامصدق داشت، از شخصيت و منزلت اجتماعی محروم كردند و در نتيجه ايشان مريض شدند. تنها كسی كه از قم به عيادت آيت الله كاشانی رفت، حضرت امام خمينی…بودند. به همين مناسبت، حوزه درس اصول حضرت امام، عصر تعطيل شد… اين حركت امام زمانی بود كه برای مرحوم آقای كاشانی سرودهای مبتذل می خواندند ». می گويند پس از مرگ آخوند كاشانی، خمينی برای او در مسجد اعظم قم دو روزمجلس ختم و عزاداری برگزار می كرد
کين توزی عليه مصدق
خمينی در آن هنگام با مشاهده محبوبيت عظيم مصدق با رندی و فرصت طلبی عقايد واقعی خود را بر زبان نمی آورد. اما وقتی كه بر اريكة قدرت سوارشد خمينی در هر فرصتی درونمايه ضدملی و ارتجاعی خود را عليه مصدق بيرون ميريخت.

 هنگامی كه در اولين هفته های پس از پيروزی انقلاب ضدسلطنتی جمعيت عظيمی راهی احمدآباد شدند تا به مناسبت سالگرد درگذشت پيشوای نهضت ملی ايران نسبت به او ادای احترام كنند، خمينی كه از اين مراسم و به ويژه از حضور و سخنرانی پدرطالقانی و برادر مجاهد مسعود رجوی

 در اين اجتماع به شدت گزيده شده و كينه توزی وحسادتش برانگيخته شده بود، مراسم يادشده را ميتينگ راه انداختن «برای هراستخوانی »توصيف كرد.خمينی در سخنرانی ديگری در بيستم ديماه ۵۸ عليه ملی شدن صنعت نفت و پيشوای اين حركت پيروزمند ضداستعماری عقده گشايی می كرد كه: «اين ها ميخوان سرپوش بگذارند روی مقاصد خودشان، آن مقاصدی كه برخلاف مسير ماست با اسم يك نفريكه ملی است، مسير ما مسير نفت نيست، نفت پيش ما مطرح نيست، ملی كردن نفت پيش ما مطرح نيست، اين اشتباه است. ما اسلام را می خواهيم. اسلام كه آمد، نفت هم مال خودمان می شود. مقصد ما اسلام است، مقصد ما نفت نيست. اگر يك نفر نفت راملی كرده است، اسلام را كنار بگذارند برای اوسينه بزنندت، اسلام را كنار بگذارند برای اوسينه بزنند
اين اظهار نظر خمينی نيز كه سال گذشته چند بار توسط مطبوعات حكومتی يادآوری شد، فراموش نشدنی است: «مسلمان ها بنشينند تماشا كنند يك گروهی را كه از اولش باطل بودند؟ من از آن ريشه هايش می دانم يك گروهی كه با اسلام و روحانيت اسلام، سرسخت مخالف بودند. اين ها كه فخر می كنند به وجود او (مصدق)، او هم مسلم نبود.اين رذالت خمينی را نيز همگان به ياد دارند كه از«سيلی » خوردن مصدق توسطارتجاع و استعمار (يعنی از سقوط حكومت ملی او براثر كودتای استعمار و دربار) شكرگزاری كرد.يك مهره شرير خمينی به نام حسن آيت، كتابی مملو از اهانت و هتاكی عليه دكترمصدق، پيشوای بزرگ نهضت ملی ايران، با عنوان «چهره حقيقی مصدق السلطنه به چاپ رسانده است. در صفحه اول اين ورق پاره، اين جملات از خمينی آورده شده كه ضمن نقل گفتگوی خود با يكی از آخوندهای تهران در زمان حكومت ملی مصدق می گويد: «من به آن آقا عرض كردم كه اين سيلی خواهد خورد، و طولی نكشيد كه سيلی را خورد و اگر مانده بود سيلی را بر اسلام می زد.
قابل توجه است كه برخی مزدوران و مهره های۲۸مردادی، بعدها در دستگاه خمينی جا و منزلتی پيدا كردند. آخوند فلسفی در سالهای۴۰ تا ۴۳ بارها نقش سخنگوی خمينی را ا يفا كرد و پس از به حاكميت رسيدن خمينی نيز به نان و نوايی رسيد .
مظفر بقايی به علت شدت رسوايی و منفوريت طبعاً نمی توانست در رژيم خمينی پست و مقامی داشته باشد، اما در عوض، نوچه و مريدش حسن آيت، هم دبير سياسی حزب خمينی( جمهوري اسلامی ) شد و هم نماينده مجلس آخوندی . تا اين كه سرانجام به دست رزمندگان قهرمان مجاهد كيفر يافت…
حسن آیت ومظفر بقایی

مظفربقایی وکاشانی 

آن بازجو  بهمن گفت كه بعد از حرف زدنهای بقايی و روشدن بسياری از اسرار و اين كه آيت با بقايی بود و مريد بقايی بود، امام دستور دادند كه اسم آيت را از ليست شهدا، خط بزنند ولی هنوز كه هنوز است اين آقايان  اينجا را كه دلشان نخواسته اجرا نكردند و اين خيابان ۳۰متری نارمك، هنوز اسمش شهيد آيت است (روزنامه آريا۲۳دی۸۷)
چرا خمينی پس از ۶۰سال سكوت به اظهار مخالفت عليه شاه روی آورد؟
خمينی كه تا آستانه ۶۰ سالگی، زندگی خود را در سكوت و سازش با رژيم وابسته و ديكتاتوری شاه طی كرده بود، از سال۱۳۱۴كه به علت ضعف ديكتاتوری و بروز شكاف در هيأت حاكمه ، جنبش اعتراضی مردم مجال تحرك يافته بود،  به مخالفت با شاه  رو آود. او در سال۴۳ به تركيه و سپس  به عراق تبعيد شد و در آن جا دوباره تا وقتی كه مردم ايران به اعتراض و قيام برنخاسته بودند، در اساس در سكوت و بی عملی بود
ــ چرا به رغم اين كه خمينی در حوادث و توفانهای بزرگی هم چون روی كار آمدن محمدرضاشاه و جنايتهای او، قضايای ملی شدن صنعت نفت، زمامداری دكتر مصدق و كودتای استعماری۲۸ مرداد،  به طور كامل سكوت كرده و در سازش با ديكتاتوری های رضاشاه و محمدرضاشاه به سر می برد، اين بار علم مخالفت با برخی تصميم های رژيم شاه را بلند كرد؟
ــ مضمون مخالفت های خمينی با شاه چه بود؟
ــ آيا او رهبر و نماينده اصيل جنبشی بود كه در سال۴۲ در برابر شاه برخاست؟
-اوضاع سياسی ايران در مقطع سالهای۱۳۳۹ تا   ۱۳۴۰
پس از كودتای ننگين ۲۸مرداد، آمريكا به صورت قدرت برتر، در صحنه سياسی ايران ظاهر میشود و در اولين قدم می تواند ۴۰درصد سهام كنسرسيوم را به دست آورد. در آستانه انعقاد پيمان سنتو (در مهرماه۱۳۳۴) كابينه زاهدی جای خود را به علا می دهد. علا ديپلوماتی ورزيده و يكی از مهره هاي سابقه دار انگليس بود .
آمريكا كه از آغاز، درصدد ايجاد پايگاه طبقاتی خاص خود در ايران است، از وضع موجود كه هنوز پايگاه اقتصادی استعمار كهنه يعنی مناسبات تقريباً فئود الی (و به طور مشخص بورژوا ــ ملاك) حاكم است، ناراضی است. فروردين۱۳۳۶ اقبال روی كار می آيد. تحت فشار آمريكاييها در زمان اقبال لايحه مشهور «از كجا آورده ای »به تصويب  دومجلس می رسد كه هدف آن مبارزه با فساد اداری و چنان كه آمريكاييها می خواستند، تصفيه بوروكراسی ايران بود. لايحه ديگر، لايحه اصلاحات ارضی بود .
در سال۱۳۳۹، انتخابات دوره بيستم برگزار می شود كه به علت فرمايشی بودنش ،باعث دامن زدن به مخالفت های همزمان در ايران و آمريكا می شود. شاه مجبور می شود دستور توقف انتخابات و ابطال آن را صادر كند. اقبال استعفا  ميدهد و شريف امامی نخست وزير  می شود. وی در زمستان  همان سال، انتخابات برگزار می كند. نتيجه اين انتخابات بازهم به نفع فئودالها تمام مي شود .
در اين تاريخ (ابتدای سال۱۹۶۱) دموكراتها در انتخابات آمريكا پيروز شده و كندی رئيس جمهور  می شود. كندی براي جلوگيری از انقلاب ها، خواهان انجام رفرم های  سياسیــ اقتصادی به خصوص در كشورهای زير سلطه است .
به دنبال رشد تضادهای آمريكا با رژيم شاه و حامی انگليسی او و نيز در اثر فشارها و تبليغات وسيع آمريكائی ها عليه رژيم، ديكتاتوری تضعيف شده و در نتيجه پس از 7سال خفقان در ايران فضای سياسی تاحدی باز  ميشود و نيروهای ملی شروع  به فعاليت می كنند .
سفره شاه به امریکا

شاه در فروردين سال۴۰به آمريكا سفر  می كند و بيشترين تلاش را در جهت جلب نظر هيأت حاكمه جديد آمريكا ( كندی ) به كار می برد . چرخش شاه به او امكان  می دهد كه امينی را كنار بگذارد و علم را به  نخست وزيری برساند. علم از ابتدای روی كار آمدنش شروع به پياده كردن مانورهای شاه داير بر تفرقه اندازی بين جبهه مخالفان  می كند .براي پيشبرد چنين هدفی بود كه طرح انجمنهای ايالتی و ولايتی عنوان شد. در اين طرح برای زنان هم حق شركت در انتخابات منظور شده بود و همين كافی بود كه برخی آخوندها را به موضع گيری  درقبال آن وادارد. اين مسأله از پيش نيز براي رژيم قابل پيش بينی بود . سرانجام هنگامی كه شرايط براي انجام اصلاحات مورد نظر آمريكا فراهم شده بود، شاه برای اين كه موانع و مشكلات را به طور كامل از پيش پای خود بردارد، در شب ۶بهمن سال۴۱ تعداد زيادی از مخالفان خود را دستگير كرد و در روز۶بهمن طرح  شش ماده يی خود را به رفراندوم گذاشت .
اصلاحات مورد نظر آمريكا
سرانجام هنگامی كه شرايط برای انجام اصلاحات مورد نظر آمريكا فراهم شده بود، شاه برای اين كه موانع و مشكلات را به طور كامل از پيش پای خود بردارد، در شب ۶بهمن سال۴۱ تعداد زيادی از مخالفان خود را دستگير كرد و در روز ۶بهمن طرح  شش ماده يی خود را به رفراندوم گذاشت .
با اين مانورها شاه توانست نيروهای مخالف خود را كه تحت تأثير برنامه های قبلی رژيم و نيز به علت ضعف های درونی خودشان دچار تفرقه بودند، و آمادگی برخورد با چنين شرايطی را نداشتند،  به سادگی از صحنه خارج ساخته و زمينه را به طور كامل برای اجرای اصلاحات كذايی خود فراهم آورد .
در اين زمان در حوزه قم نيز تحول مهمی رخ داد . در سال۱۳۴۰ آيت الله بروجردی درگذشت. پس از او در ميان متنفذترين روحانيان وقت، كسی هم چون بروجردی در موقعيت مرجع بی رقيب حوزه ها قرار نداشت. نه حكيم در نجف، نه شريعتمداری و گلپايگانی و خمينی در قم، نه خوانساری در تهران و نه ميلانی در مشهد، هيچ يك ديگری را برتر از خود نمی دانست .
خمينی نيز كه مدارج آخوندی را طی كرده بود و مهم ترين شاگردان و آخوندهای هم خطش از مرجعيت او حمايت كرده بودند، حربه مؤثری برای به دست آوردن كرسی مرجع شماره يك و از ميدان به در كردن ساير رقيبان نداشت. وقتی هم كه همراه با چند تن ديگر، نخستين مخالفت های علنی را نسبت به مصوبه انجمن های ايالتی و ولايتی ابراز كرد، آن چه برايش بسيار گزنده بود اين بود كه دولت پاسخ ها و نامه های خود را به نام شريعتمداری، گلپايگانی و مرعشی ارسال می كرد و اسمی از او نمی برد .
مخالفت خمينی با برخورداری زنان از حق رأی

خمينی اين زمان، با خمينی مقطع سال ۳۲ يا پيش از آن متفاوت بود. تا پيش از اين،در سلسله مراتب حوزه ها، خمينی در موقعيتی نبود كه از اظهار مخالفت با رژيم شاه بهره يی ببرد. زيرا اولاً هنوز دارای موقعيت و مقام قابل توجهی در حوزه ها نبود. ثانياً ازنظر سياسی تحت الشعاع كاشانی يا بروجردی قرار داشت و نمی توانست سری درميان سرها در آورد ولی پس از سال ۱۳۴۰ موقعيت كاملاً متفاوتی برای او فراهم شده بود. بنابراين در اوضاعی كه جنبش مخالفت های مردمی عليه رژيم شاه بالا گرفته بود، خمينی اظهار مخالفت با برخی جنبه های تصميمات رژيم را به وسيله كسب شهرت و اعتبار در ميان مردمی كه عميقاً از آن رژيم بيزار بودند، تبديل كرد. آن چنان كه خودش در آن ايام تصريح می كرد: «رگ خواب ملت اسلام را ما به دست آورديم»
مخالفت خمينی با برخورداری زنان از حق رأی اولين مخالفت علنی خمينی با بعضی از تصميم های رژيم شاه، مربوط به انجمن های ايالتی و ولايتی است كه دولت وقت به نخست وزيری اسدالله علم در تاريخ ۱۶ مهر ۱۳۴۱تصويب كرد. علت اصلی برآشفتگی خمينی و همگنانش اين بود كه در مصوبه مزبور برای نخستين بار به زنان حق رأی داده شده بود. در اين مصوبه هم چنين قيد اسلام از شرايطانتخاب شوندگان و انتخاب كنندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند به جای قرآن گفته شده بود كتاب آسمانی. اين دو نكته نيز از موضوعات مورد اعتراض خمينی و آخوندهای ديگر بود. اما آنها بيش از هر چيز به برخوردار شدن زنان از حق رأی اعتراض داشتند.به دنبال انتشار خبر مصوبه هيأت دولت، خمينی و شريعتمداری و گلپايگانی جلسه يی در قم برگزار كردند كه حاصل آن مخابره تلگرامی به شاه بود. متن اين تلگرام و سه تلگرام ديگری كه با امضای خمينی درماههای مهر و آبان ۱۳۴۱ برای شاه و علم ارسال شده در كتاب هايی كه از سوی رژيم منتشرشده معمولاً آورده نمی شود، زيرا مملو از چاپلوسی برای شاه است.
نامه تحقیر آمیزشاه در پاسخ به آخوندهای قم
شاه در پاسخ به اين تلگرام، نامه تحقير آميزی خطاب به آخوندهای قم ارسال می كند و آنها را به علم، نخست وزير خود، ارجاع می دهد.
علم نخست وزیر شاه

به دنبال آن خمينی با پيروی از حد و مرزی كه شاه تعيين كرده بود، تلگرامی برای علم می فرستد و در آن از تعطيلی مجلس شورا و مجلس سنا نيز شكايت می كند. در اين تلگرام گفته شده بود: «در تعطيلی طولانی مجلسين ديده می شود كه دولت اقداماتی را در نظر دارد كه مخالف شرع اقدس و مباين صريح قانون اساسی است .»مجلسی كه در زمستان سال ۴۰ انتخاب شده بود، تركيب نمايندگانش از حاميان فئودال ها بودند و از نظر سياسی كفه گرايش انگليسی را در رژيم شاه سنگين می كرد.
تلگرام های خمينی به شاه
تلگرام های خمينی به شاه در تاريخ ۱۵ آبان ۴۱ خمينی تلگرام ديگری خطاب به شاه ارسال می كند و از علم نزد او شكايت می كند. در اين تلگرام از جمله آمده بود : «آقای علم از نشر افكار عمومی در مطبوعات و انعكاس تلگرافات مسلمين و اظهار تظلم آنها به اعليحضرت و علمای ملت جلوگيری كرده و می كند و برخلاف قانون اساسی مطبوعات كشور را مختنق كرده و می كند و به وسيله مأمورين در اطراف، ملت مسلمان را كه می خواهند عرض حال خود را به اعليحضرت و علمای ملت برسانند ارعاب و تهديد می كند…آقای علم تخلف خود از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نموده، آقای اسدالله علم گمان كرده با تبديل كردن قسم به قرآن مجيد به كتاب آسمانی ممكن است قرآن كريم را از رسميت انداخت و  اوستا و انجيل و بعضی كتب ضاله را قرين آن يابه جای آن قرار داد.
اين جانب به حكم خيرخواهی برای ملت اسلام اعليحضرت را متوجه میكنم به اين كه اطمينان نفرماييد به عناصری كه با چاپلوسی واظهار چاكری و خانه زادی میخواهند تمام كارهای خلاف دين و قانون را كرده به اعليحضرت نسبت دهند وقانون اساسی را كه ضامن مليت و سلطنت است با تصویب نامه خائنانه و غلط از اعتباربيندازند .»خمينی در پايان تلگرام خود به شاه می نويسد: «از خداوند تعالی استقلال ممالك اسلامی وحفظ آن را از آشوب مسئلت می نمايم .» خمينی در اين تلگرام ها، هم به قانون اساسی رژيم شاه، هم به مجلس شورا و مجلس سنای آن و هم به قول خودش به اعليحضرت اظهار وفاداری می كند .و نگران آن است كه مبادا كسانی كه كارهای خلاف می كنند آن را به اعليحضرت نسبت دهند. از نظر خمينی، چنان كه در اين تلگرام هاتصريح می كند، منشأ مشكل اسدالله علم است كه راه ظلم خواهی ملت به نزد اعليحضرت را بسته وگرنه شاه از جنايتها و خيانتهای رژيمش مبراست.لحن توهين آميز خمينی نسبت به كتاب های آسمانی ساير اديان نيز قابل توجه است.علناً اوستا و انجيل را در رديف كتابهای ضاله نام می برد. اين ديدگاه منشأ سركوبگری ها و جنايت های كنونی رژيم نسبت به هموطنان شريف مسيحی و يهودی و پيروان سايراديان است.
تلگرام های خمينی به شاه،
یكی از پيروان خمينی برای رفع و رجوع فحوای تلگرام های خمينی به شاه، می نويسد:« در مورد خودداری از حمله و اعتراض مستقيم به شخص شاه بايد گفت كه اين، در آن شرايط از ژرف نگری و دورانديشی امام خمينی سرچشمه می گرفته است. زيرا درست است كه كارگردان اصلی و طراح تمام تغيير و تحول ارتجاعی و استعماری در ايران شخص شاه بود… و بقيه جز مهره های بی اراده و در دست شاه چيزی نيستند، ولی از آ نجا كه در آن اوضاع و شرايط امام خمينی هنوز قدرت مردمی كافی در اختيار نداشت… نمی توانست به ميدان شاه برود و رسماً با او رو به رو شود… » درواقع آ نچه خمينی در اين تلگرام ها آورده، عقيده واقعی اوست. او نمی خواست با شاه دربيفتد. سقف خواسته و مبارزه جويی او واداشتن شاه به عقب نشينی از برخی تصميم ها برای حفظ ظواهر به اصطلاح اسلامی بود.
خودداری از مخالفت با اصل و اساس سلطنت
خودداری از مخالفت با «اصل و اساس سلطنت » از اين پيشتر هنگامی كه خمينی كتاب «كشف الاسرار » را می نوشت، همان جا تصريح می كرد كه آخوندهای هم سنخ خودش هيچ وقت با اساس رژيم سلطنتی مخالفت نكردند و «هيچ وقت نخواستند اساس حكومت را به هم بزنند و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت كردند، مخالفت با همان شخص بوده از باب آن كه بودن او را مخالف صلاح كشور تشخيص داده اند و گرنه با اصل و اساس سلطنت تاكنون از اين طبقه مخالفتی ابراز نشده است » .در سال ۴۱ نيز كه رژيم شاه با مانور بزرگی به نام اصلاحات ارضی و انقلاب سفيد،می خواست وضعيت انقلابی و انفجاری جامعه را خنثی نمايد و عمر رژيم خود را طولانی تر كند، خمينی به مضامين اصلی توطئه بزرگ شاه بی اعتنا بود، درعوض همه داد و فريادها و تلگراف ها و سخنرانی های خود را روی اين خواسته قرو ن وسطايی و ارتجاعی متمركز ساخته بود كه چرا رژيم شاه می خواهد به زنان حق رأی دهد. يعنی به همان دامی افتاد كه شاه می خواست. او می خواست كه تا آن جا كه ممكن است مبارزه و اعتراض مردم را به كانال های انحرافی و به سمت اهداف كاذب سوق دهد.در آذرماه سال ۴۱ سرانجام رژيم شاه پذيرفت كه از مصوبه انجمن های ايالتی ولايتی صرفنظر كند.
سخنان خمینی كه در يازدهم آذر ۴۱ به همين مناسبت در اولين جلسه درس خود در حوزه ایراد كرد.
خمينی اين عقب نشينی را يك پيروزی برای خود به حساب آورد. وی در سخنانی كه در يازدهم آذر ۴۱ به همين مناسبت در اولين جلسه درس خود در حوزه ایراد كرد.
ازمخاطبانش خواست كه اعتراض ها را پايان يافته تلقی كنند و دوباره به درس و تحصيل رو بياورند: «علما و زعمای اسلام… مردم را به حفظ  آرامش نصيحت می كنند اما وقتی ببينند اسلام در معرض خطر است، باز تا حد امكان می كوشند كه با مطالب،ذكر حقايق، با گفتگو و مذاكره و با فرستادن اشخاص نزد دستگاه حاكمه مشكل را حل كنند و اگر نشد ناچارند قيام و اقدام كنند… اين ذخاير هستند كه هميشه با نصايح خود مردم سركش را خاموش و آرام ساخته اند ليكن تا آ نجا كه استقلال مملكت رادر خطر نبينند.
افکار ارتجا عی خمینی در مورد زنان


در مورد زنان نيز خمينی شمه يی از افكار ارتجاعی خود را بيان كرد: «زنها را واردكرده ايد در ادارات، ببينيد در هر اداره يی كه وارد شدند. آن اداره فلج شد. فعلاً محدوداست. علما می گويند توسعه ندهيد. به استان ها نفرستيد. زن اگر وارد هر دستگاهی شد،
اوضاع را به هم مي زند. مي خواهيد استقلالتان را زن ها تأمين كنند؟ » .باری، خمينی كه ظاهراً برای طلبه های خود سخنرانی می كرد،درواقع داشت نقش و تأثير خود و آخوندهای نظير خودش را در ممانعت از شعله ور شدن آتش مبارزه ومقاومت مردم به رژيم شاه يادآوری می كرد وی گفت: «اگر كلمه يی صادر شده بود، انفجار ظاهر می شد.اين آتش را چه كسی خاموش كرد؟ چرا نمی خواهند درك كنند؟ چرا اين پشتوانه را به هرنحوی می خواهندبشكنند؟… چرا خود را به اين روحانيت مستند نمی كنند؟
سخنان خمینی خطاب به روحانیون وطلبه ها
خمينی خطاب به طلبه ها و روحانيون جوان نيز گفت: «شما بايد مهذب باشيدنفس خود را تزكيه كنيد، خود را آراسته و وارسته سازيد. حق اين كه به رئيس دولت يا مقامات ديگر ناسزا گفته شود، نيست . شما بزرگتر از اين هستيد .»و سرانجام اینكه به شاه نيز نصيحت كرد. اين قوه يعنی حمايت آخوندها را از دست ندهد.در مقابل اين موضعگيریها، جنبش دانشجويی از خمينی می خواست كه با استبداد و وابستگی اعلام مخالفت كند.به هرحال، همزمان با نصايح مشفقانه خمينی، رژيم شاه توطئه يی راكه می خواست باانقلاب سفيد محقق كند، به آخرين مراحل آمادگی رسانده بود.از فضای بالنسبه باز آن دوران يعنی در فاصله سالهای ۳۹ تا ۴۲ و آن جوش و خروش او ج گرفته مردمی به جای آ نكه آلترناتيو و را ه حلی عايد شود .كه به حاكميت مردمی بينجامد، باز اين دشمن بود كه داشت يك دوران سياه ديگر را برای ملت تدارك می ديد. خمينی از به هم خوردن مصوبه انجمن های ايالتی ولايتی و مخالفت با حق رأيی زنان شيپور پيروزی می زد، اماشاه استمرار ديكتاتوری كامل العيار خود برای ۱۵ سال ديگر را تضمين می كرد.
نقطه عطف مهم
در اواخر سال ۴۱ و بهار سال ۴۲ جامعه ايران نقطه عطف مهمی را از سر می گذراند.
نيروهای ملی و مردمی و ساير اقشارمخالف رژيم به اعتراض و مقابله با رژيم مانورجديد آن يعنی اصلاحات ارضی و آن چه انقلاب سفيد ناميده شده بود، مبادرت كرده بودند و شاه نيز كه اجرای سياست مورد نظر آمريكا را برعهده گرفته و حكومت خودرا يكپارچه كرده بود، برای سركوب خيز برمی داشت.تصادم اين دو نيرو، فضای سياسی و اجتماعی ايران را ملتهب كرده و به لحن اعتراض های خمينی عليه شاه نيز رنگ تندی بخشيده بود. او تا پيش از اين، از حداعتراض شفاهی و تلگراف زدن به خاطر انجمن های ايالتی و ولايتی و به خصوص مخالفت با برخورداری زنان از حق رأی فراتر نمی رفت. اما در همين اوضاع سخنرانی هاو موضعگيری های پرخاشگرانه يی عليه رژيم می كرد. اگرچه هنوز از تعرض به اساس حكومت شاه ابا داشت.
روزهای اول بهمن
در روزهای اول بهمن تهران و برخی شهرهاي ديگر صحنه تظاهرات و حركت های اعتراضی متعددی است كه در مخالفت با انقلاب سفيد شاه و رفراندمی كه در دستوركار گذاشته، برگزار می شود. رژيم شاه با سركوب موضعی اين رشته مخالفت ها و اعتراض ها و استقرار گسترده قوای سركوبگر خود در خيابان ها و ميدان ها و نقاط پررفت وآمد شهر، برای برگزاری رفراندم خود، فضا را آماده می كند. روز ششم بهمن اين رفراندم اجرا می شود و رژيم شاه ادعا می كند .كه شش ميليون رأی به دست آورده است. از اين پس، شاه كه سرمست پيروزی مانور انقلاب سفيد است، سركوب كامل همه مخالفان و مدعيان و خاموش كردن هرصدای مخالفی را در دستور كار خود قرار می دهد. اين لازمه پيشبرد سياستی است كه برعهده گرفته است.
فروردين ۴۲ ،
در اوايل فروردين ۴۲ ، شاه می خواست ضرب شستی نشان دهد. روز دوم فروردين،به مناسبت سالروز شهادت اما م ششم، همزمان دو جلسه، يكی در خانه خمينی و ديگری در فيضيه برگزار شد. در اجتماع خانه خمينی، فقط صلوات فرستادن ها و تشنجات محدودی رويداد و عوامل رژيم بر حسب دستوراتی كه گرفته بودند، بيش از اين كاری نكردند. اما مراسم فيضيه را به خاك و خون كشيدند.

مزدوران رژيم شا ه، همزمان مدرسه طالبيه در تبريز را به همين صورت هدف حمله خود قرار می دهند.حوادث بعدی و پيامدهای اين حادثه نشان داد كه رژيم شاه با مبادرت به چنين حملاتی به اشتباه بزرگی دست زده است. زيرا آخوندها و حوزه های مختلف را، كه دستخوش تشتت وتفرقه بودند، در مخالفت با رژيم هم نظر كرد.
در پی آن خمينی در تلگرامی به آخوندهای تهران، به رژيم شاه و به كسانی كه با شعار شا ه دوستی به فيضيه تاخته بودند، حمله كرد. او از جمله گفت: «اكنون روحانيون و طلاب در اين شهر مذهبی تأمين جانی ندارند، اطراف منازل علما و مراجع محصور به كارآگاه و گاهی كماندو و مأموران شهربانی است… طلاب محترم از ترس مأموران لباس های روحانيت را تبديل نموده اند. اينان با شعار شا ه دوستی به مقدسات مذهبی اهانت می كنند ». خمينی در همين تلگرام كاری را كه خود سال ها به آن مشغول بود، حرام اعلام كرد و گفت: «تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب ( ولو بلغ ما بلغ) » .درواقع اين رژيم شاه بود كه در آن مقطع پل های ميان خود و حوز ه ها و مراجع آن را خراب می كرد.
اين سركوب گريها آتش اعتراض كل جامعه را نيز تندتر كرد. و زمينه های قيامِ رافراهم كرد كه دو ماه بعد فوران نمود: قيام ۱۵ خرداد. قيامی كه واكنش مردم به جان آمده در برابر رژيم شاه و مانور انقلاب سفيد او بود و با سركوبی خونين مواجه شد.جرقه اين قيام با مراسم عزاداری به مناسبت عاشورای حسينی زده شد. در قم و مشهد و بيش از همه در تهران مردم به تظاهرات و دادن شعارهای خشمگينانه يی عليه رژيم و شخص شاه پرداختند. مردم در تظاهرات خيابانی از خمينی نيز، كه در اين زمان مهمترين چهره مذهبی شناخته شده مخالف رژيم بود، حمايت كردند. اما شعارهایشان به كلی با آن چه خمينی می گفت و می خواست، متفاوت بود. زيرا شاه را خونخواری می ناميدند كه بايد برود يا مرگ و نابودی او و رژيمش را درخواست می كردند.
فدايی شهيدبيژن جزنی
فدایی شهید بیژن جزنی 

صحنه هايی از آن قيام خونين، در كتاب «تاريخ سی ساله » نوشته فدايی شهيدبيژن جزنی به اين صورت تشريح شده است: «تظاهرات در روز ۱۵ خرداد ابعاد و شدت بيسابقه يی پيدا كرد. خصلت شورشی تظاهرات باعث تعطيل زندگی عادی شهر وجاری شدن انبوه انسانی به خيابان ها شده دسته هاي محدود تظاهركننده در اوايل روز بابه كاربردن مواد آتشزا (مثل فسفر) و تخريب و هجوم به پاره یی ازسازمان های دولتی،چند باشگاه ا زجمله باشگاه شعبان بی مخ، پليس و نيروهای نظامی را واداربه بكار بردن اسلحه كردند.اين امر به سرعت زندگی در شهر رامختل كرد. طرحهای ضدشورشی به مورد اجرا گذاشته شد. خيابان های مهم شهر توسط نيروی نظامی از يكديگر قطع شد و نيروی نظامی همراه تانك و زره پوش و جيپ های حامل مسلسل سنگين مردم را اعم از تظاهركننده يا عابر به گلوله بست… مردم كه جز چوب و سنگ سلاحی نداشتند،قادر به هيچ گونه مقاومتی نبودند. اشغال نظامی شهر ادامه يافت. در روز ۱۶ خرداد نيز باكوچك ترين تجمعی آتش نظاميان عد ه يی را از پا درمی آورد. توده كه از سلاخی رژيم به خشم آمده بود، به مشت های خالی خود با خشمی جنون آسا می نگريست و بسيار كسانی بودند كه از شدت نوميدی می گريستند.
سخنرانی خمینی در قم
خود خمينی بعدازظهر روز عاشورا در قم سخنرانی شديداللحنی داشت كه باعث دستگيريش شد.وی در اين سخنرانی اگرچه تيزترين كلمات خود را عليه اسراييل به كار برد، بااين حال برای اولين بار شخص شاه را نيز مورد انتقاد قرار داد و به تبليغات و اتهامات رژيم شاه عليه آخوندها پاسخ گفت. اگرچه از درخواست سرنگونی او اجتناب كرد وبا جملاتی از اين قبيل، راه كنار آمدن با او را باز گذاشت: « آقای شاه نفهميده می رود بالای آ ن جا می گويد تساوی حقوق زن و مرد. آقا اين را به تو تزريق كرده اند. تو مگربهايی هستی كه من بگويم كافر است. بيرون كنند. نكن اين طور نكن اين طور… والله من شنيد ه ام كه سازمان امنيت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بيندازد تا بيرونش كنند ولهذا مطلب را معلوم نيست به او برسانند.
بامداد روز ۱۶خرداد
سرانجام در بامداد روز ۱۶خرداد، مأموران رژيم، خمينی را جلب كردند و پس از انتقال به تهران زندانی كردند. هم زمان آيت الله قمی از مشهد و محلاتی از شيراز نيزتوسط رژيم دستگير شدند.خمينی از شانزده خرداد ۴۲ تا يازده مرداد همان سال يعنی كمتر از د دو ماه در زندان بود. مدتی در زندان قصر و سپس در عشر ت آباد. درباره چگونگی حبس او و مواضعش در برابر رژيم، كسی كه بيش از همه مطلع بود، پاكروان رئيس وقت ساواك بود.اما خمينی در روزهای اول حاكميت خود، پس از پيروزی انقلاب ضدسلطنتی او راتيرباران كرد.
حميد روحانی ازنزدیکان خمینی

يكی از آخوندهای نزديك خمينی به نام حميد روحانی درباره دوران زندان خمينی می نويسد: «روز جمعه ۱۱مرداد ۴۲، پاكروان رئيس سازمان جاسوسی به اصطلاح امنيت به ديدار قائد بزرگ در پادگان عشرت آباد رفت و پس از انجام مراسم و تشريفات ديدار اظهار داشت: … شاهنشاه دريافتند كه مرجع روحانيت در اين مبارزه و مخالفت،فقط نظر دينی داشته اند و به تحريك عوامل بيگانه به اين كارها دست نزدند و نيز با اساس سلطنت مخالف نيستند ولی می فرمايند با نطق عاشورای ايشان چه كنم كه درآن به شخص اول مملكت و خاندان سلطنت اهانت شده است و حضرتعالی تصديق بفرماييدكه آن نطق خيلی تند بود. در دنيا چه در كشورهای جمهوری چه سلطنتی، چه در دموكراسی، چه استبدادی، در هيچ جا سابقه ندارد كه عليه رئيس حكومتی با اين لحن سخن برانند… قائد بزرگ در مقام پاسخ فرمود: ممكن است در آن نطق تندرويهايی شده باشد. ولی هرچه بود جنبه نصيحت داشته است و آن نصيحت ها برای شاه لازم بوده است و شما هم شاه را نصيحت كنيد...
كتاب يادشده می نويسد: «در اين هنگام سرهنگ مولوی

 رئيس سازمان جاسوسی تهران نيز حضور به هم رسانيد و نسبت به قائد بزرگ عرض اخلاص كرد… » مرتضی پسنديده، برادر خمينی، جريان ملاقات خود با او در زندان عشر تآباد راشرح داده. اين ملاقات از طريق برادر زاده نصيری ( رئيس وقت شهربانی ) كه با پسنديده در ارتباط بوده، ميسر شده است. پسنديده توضيح می دهد كه برای مطلع ساختن خمينی نسبت به آن چه در بيرون زندان پس از قيام ۱۵ خرداد در جريان بود، سؤال هايی درباره وضع حوزه ها و بازار، كه در آن ايام به نشانه اعتراض در حال تعطيل بود، با خمينی درميان می گذارد. خمينی به پسنديده پاسخ داده بود كه هم بازار و هم حوزه ها كار ودرس خود را از سربگيرند و باز شوند.



آزاد شدن خمینی از زندان

سپس شماری از مراجع و روحانيان كه در آن موقع برای اظهار مخالفت با دستگيری خمينی به تهران رفته بودند، با پاكروان ملاقات می كنند و خواستار آزادی خمينی می شوند. به دنبال آن خمينی از زندان آزاد شده و به خانه يی در داووديه تهران فرستادهم يشود.مرتضی پسنديده مي گويد:

 «ما به وسيله آقای پناهی كه داماد همشير ه مان بود و در عشرت آباد معلم بود ( گرچه نظامی هم نبود ولی استاد نظامی ها بود) پيغامی به امام داديم.من مطلبی را به اين شرح خدمت ايشان نوشتم كه: «شما را بناست امروز آزاد كنند و پاكروان برای آزادی شما به آ نجا می آيد و قصد دارد شما را به منزل نجاتی ببرد و نجاتی آدم خوش نامی نيست و شما صلاح نيست به آن جا برويد. لذا موافقت نكنيد » من آن كاغذ را به پناهی دادم و او هم پيغام را به امام رساند. امام در پاسخ نوشتند: "ما راهی نداريم جز اين كه قبول كنيم و به منزل نجاتی برويم. ولي بيش از يك شب در آ ن جا  نيستيم و بعدها بايد منزل بگيريم و فعلاً رفتن به آ ن جا اشكال ندارد.
این سلسله مقالات را به اطلا ع دوستان وآشنایات خود برسانید 
پایان قسمت دوم  خمینی کیست ؟