آتنا دائمی: خواستم صدای بی صدایان باشم



پایان اعتصاب
روز ۱۰ خرداد ۹۶ زندانی سیاسی آتنا دائمی بعد از پنجاه و چهار روز اعتصاب غذا در اعتراض به صدور احکام زندان برای خواهرانش به اعتصاب خود پایان داد.
احکام ظالمانه علیه خواهران او شکسته شد و یکبار دیگر ثابت شد که تنها روش برخورد صحیح در برابر ولایت فقیه، قاطعیت و ایستادگی است.
آتنا دائمی در نامه ای که در پایان این اعتصاب پیروزمند، خطاب به همه پشتیبانانش نوشت، تصریح کرد: «من پس از پنجاه و چهار روز اعتصاب غذا به همراه شما موفق شدم که حکم تبرئه خواهرانم را به دست آورم و این آغاز راه است، آغاز راه ایستادن در برابر آزار و اذیت خانواده های زندانیان سیاسی یا خانواده های جانباختگان.»
آتنا در نامه اش به صراحت مشخص کرده است که اعتصاب غذایش صرفا برای دفاع از حقوق خود و خانواده اش نبوده است. او اعلام می‌کند که «اعتصاب غذا کردم که صدای بی صدایان باشم».
کلمه در مسلخ رئیسی
در مناظره های انتخاباتی، رئیسی اعلام کرد که آمده است تا صدای بی صدایان باشد. رئیسی خطاب به روحانی گفت: «بنده اعلام می‌کنم مناظره بگذارند من بعنوان نماینده قشر کارگر، زنان بی‌سرپرست و بسیاری که حرف دارند اما بلندگو ندارند، با آقای روحانی مناظره کنم» [مهر ۲۲ اردیبهشت ۹۶]
در لحظه ای که رئیسی خود را صدای بی صدایان معرفی می‌کرد ...
کلمات در صف مسلخ نیستی
                             ایستاده بودند
          در هنگامه ای که جلاد
     پیش از آنکه انسانیت را
                                      در هیمه خود فرو سوزد
                           کلمات را به ایلغار می‌سپرد
تصویری کوچک
آتنا از درون زندان های ولایت فقیه تصویری واقعی از بی صدایان ارائه می‌دهد. او از کسانی نام می‌برد که خانواده هایشان توسط رئیسی و همکاران در طول ۳۸ سال گذشته به چوبه های اعدام سپرده شدند. از کسانی نام می‌برد که با احکام ظالمانه قضات ولایت فقیه عمر را در زندان سپری می‌کنند. آتنا تصویری از زندان به بیننده ارائه می‌دهد؛ تصویری کوچک از فاجعه ای بزرگ که در ایران در جریان است.
آتنا دائمی می‌نویسد:
«خواهرانم بهانه ای بودند تا صدای مریم و رضا اکبری منفرد باشم که سی و نه سال پیش چهار خواهر و برادرشان تیرباران و امروز آن ها به جرم دادخواهی در زندانند».
«خواستم صدای فاطمه مثنی باشم که ١٣ساله بود زندانی شد و سه برادرش اعدام شدند و حالا باز هم او و همسرش حسن صادقی هر کدام با١۵سال حبس در زندانند، خواستم صدای فریبا کمال آبادی و مهوش شهریاری باشم که ١٠سال از حبسشان مى گذرد و حتی نتوانستند در ازدواج فرزندانشان حضور یابند».
«خواستم صدای خانواده دانشپورها باشم، صدای پدر و مادر بهنود رمضانی که پرسیدند چرا فرزندمان کشته شد و به حبس محکوم شدند، خواستم صدای منصوره بهکیش باشم که پرسید چرا ۶خواهر و برادرم تیرباران شدند و قبرشان کجاست اما با حبس سنگین پاسخ شنید یا خانواده زینالی که پرسیدند سعیدمان کجاست ولی بازداشت و زندانی شدند».
«خواستم صدای زانیار و لقمان مرادی باشم زانیاری که حبس بی ملاقات را به عذاب پدر و مادر ترجیح می‌دهد و جوانی اش زیر تیغ اعدام چه تلخ می‌گذرد! خواستم صدای تک تک زندانیان کردی باشم که غیورانه برای حفظ حرمت و ناموس و برای دور نگه داشتن خانواده از افکار پلید و تهدیدهای امنیتی به هر شکنجه و اعتراف اجباری تن دادند و راهی چوبه دار شدند، عزیزانی چون برادران دهقانی و بهرام و شهرام و حامد احمدی».
«خواستم صدای مریم النگی باشم که همسرش محسن دکمه چی از بی توجهی در زندان جان داد و حالا مریم به خاطر توجه به همسرش در زندان است».
«خواستم صدای تک تک کسانی باشم که از عدم امنیت، پس از آزادی ترک وطن کردند، چه کسی جز آنها و خانواده هایشان عمق سختی های تبعید اجباری را درک کردند؟! من با تمام وجود حتی خواستم صدای شکسته شدن سنگ قبر مادر شاهین نجفی باشم تا بگویم نه تنها ما منتقدین و مخالفین و زندانیان سیاسی در عدم امنیت به سر می‌بریم بلکه اعضای خانواده مان نیز علاوه بر تهدید و توهین و فشارهای ناشی از آزار عزیزانشان تحت خطر بازداشت و حبس هستند.»
آتنا در نامه اش از بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی یاد می‌کند و از رنجی که در این سال ها کشیده اند، می‌گوید.
همبستگی در زندان
آتنا دائمی از همبستگی سایر زندانیان با خود می‌گوید. او به یاد همه می‌آورد که در زندان تنها با اتکا به نیروی همبستگی و اتحاد میان زندانیان می‌توان زندانبان را کنار زد و به عقب راند.
«پنجاه وچهار روز پیش در حالی اعتصاب غذایم را شروع کردم که نمی‌خواستم بار مضاعفی بر دوش هم بندیان درد کشیده ام باشم اما در آن روزهایی که تشنه قطره ای آب بودم، می‌دیدم که آنها هر روز و هر لحظه با تهوع های مداومم با من زندگی را بالا آوردند! شرمسار بودم از دیدن درد کشیدنم، فریادهای اعتراضشان به بی توجهی مسئولین و بهداری اوین به وضعیت جسمانی ام دیوارهای بند را لرزاند، تهدید و تنبیه شدند اما تنهایم نگذاشتند، در برابر یک به یک آنها سر تعظیم فرود می آورم.»
سیرک انتخابات
آتنا به سیرک انتخابات اشاره می‌کند و اینکه چگونه می‌خواستند در هیاهوی مردم سالاری دینی! صدای او را درهم بشکنند: «آری من خواستم صدای بی صدایان باشم اما در اوج تب و تاب انتخابات بود که زیر بار تبلیغات له شدم و این شما مردم شریف بودید که فریادم شدید و همراه و هم صدا با من و خانواده ام شدید، شما عزیزانی که نمی‌شناسم و شاید هرگز نشناسم یا دوستان و رفقایی ناب که همواره در کنارم بودند، اگر نبودید حالا بعد از پنجاه و چهار روز موفق نمی‌شدم، قطعا از خیلی ها باید نام ببرم و قدردانی کنم اما به خاطر امنیت معذورم!»
انتخاب نهایی
آتنا دائمی به گفت و گوی خود با زندانبان ها اشاره می‌کند و انتخاب خودش برای ایستادن تا پایان را مورد تاکید قرار می‌دهد: «به عالیجنابان گفته بودم»، «به نفس عمل گروگان گیری خانواده زندانی سیاسی و جانباخته راه آزادی اعتراض خواهم کرد و در این راه از مرگ هراسم نیست و مرگ آخرین سنگرم!»
برای به دست آوردن آزادی و برابری در ایران تنها راه همبستگی و اتحاد در برابر ولایت فقیه است. تنها راه قاطعیت در برابر ولایت فقیه و امید نبستن به جناح های درونی آن است. صف مردم تنها در ایستادگی مشخص و بارز می‌شود.