مهمترين وقايع تاريخ 52 ساله سازمان
مجاهدين خلق ايران- قسمت دوازدهم
عاشورای مجاهدین و شهادت اشرف رجوی و
سردار موسی خیابانی در نبرد با پاسداران در تهران
19 بهمن 1360
روز دوشنبه 19بهمن1360 بهدنبال یورش
وحشیانه گلههای پاسدار، کمیتهچیها و انبوه مزدوران وزارت اطلاعات خمینی، به
پایگاه سردار موسی خیابانی و اشرف رجوی سمبل زنان مجاهد خلق، موسی و اشرف همراه با
18مجاهد خلق از کادرها و مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران بهشهادت رسیدند.
مقاومت قهرمانانه این مجاهدان با تعداد اندک در برابر صدها تن نیروهای تا دندان مسلح دشمن، یکی از صحنههای با شکوه حماسی و جاودانه پیشتازان خلق ما در برابر دیکتاتوری خونریز حکومت آخوندی است. خبر مقاومت دلیرانه مجاهدین و شهادت سردار خیابانی و اشرف رجوی به سرعت و دهان به دهان نقل شد و خشم و انزجار مردم ایران را نسبت به رژیم آخوندی برانگیخت. اما آن زمان که آخوندها پیکر به خون تپیده سردار را در تلویزیون رژیم به نمایش گذاشتند و لاجوردی دژخیم، طفل اشرف شهید را بالای سر پیکر غرقه به خون مادرش به تماشا گذاشت؛ تمامی یک خلق در سوگ سرداران آزادی و مقاومت گریست.
تلاش رژیم برای قدرتنمایی بهمنظور ایجاد یأس و انفعال در میان مردم، نتیجه معکوس داد و موج همبستگی با مجاهدین خلق ایران در داخل و خارج ایران، جز بر منفوریت خمینی و آخوندها نیفزود.
مقاومت قهرمانانه این مجاهدان با تعداد اندک در برابر صدها تن نیروهای تا دندان مسلح دشمن، یکی از صحنههای با شکوه حماسی و جاودانه پیشتازان خلق ما در برابر دیکتاتوری خونریز حکومت آخوندی است. خبر مقاومت دلیرانه مجاهدین و شهادت سردار خیابانی و اشرف رجوی به سرعت و دهان به دهان نقل شد و خشم و انزجار مردم ایران را نسبت به رژیم آخوندی برانگیخت. اما آن زمان که آخوندها پیکر به خون تپیده سردار را در تلویزیون رژیم به نمایش گذاشتند و لاجوردی دژخیم، طفل اشرف شهید را بالای سر پیکر غرقه به خون مادرش به تماشا گذاشت؛ تمامی یک خلق در سوگ سرداران آزادی و مقاومت گریست.
تلاش رژیم برای قدرتنمایی بهمنظور ایجاد یأس و انفعال در میان مردم، نتیجه معکوس داد و موج همبستگی با مجاهدین خلق ایران در داخل و خارج ایران، جز بر منفوریت خمینی و آخوندها نیفزود.
اشرف، مفهومی
نایاب در فرهنگ شاه و خمینی ـ مسعود رجوی ۱۹بهمن۱۳۶۲
اشرف، زنی که مرادف مفهومش در هیچکجای
فرهنگ ننگآلود شاه و خمینی یافت نمیشود. زنی که از آغاز همه دشتها و بیابانها و
جنگلهای انقلاب را در نوردیده و بهراستی به درک محضر محرومترین تودههای مردم
در روستاها و شهرها و شهرکهای مختلف نائل آمده بود. زنی که لحظه به لحظه با
انتخاب آگاهانه و آزاد خود به هویت انقلابی و توحیدیش نقش داده و در تمامی قامت،
از تیغ برنده رنجهای شکنجه و شلاق، زخمها داشت. با گوشی ناشنوا شده بر اثر ضربه
دژخیم و آثار زخم و شکنجههای پس از انفجار، با دریایی از خلوص و ایمان انقلابی که
کمترین انگیزه تظاهرآمیز و خودنمایانه بهآن راه نداشت و در هر قدم میشد این صفا
و پاکیزگی درونی را با آزمایش جدیدی در گذشت و فداکاری محک زد.
از آن گونه زنان که از آنچه اصطلاحاً آثار بازدارنده نابرابریهای تاریخی نسبت به مردان نامیده میشود، اثری با خود نداشت و چه در دوران دانشگاه و چه درون سازمان یا زندان و چه بعد از آن، آنقدر اندیشیده و خوانده و برخورد کرده و محتوای واقعی کسب کرده بود که دیگر هیچ چیز نمیتوانست در او کمترین تزلزلی ایجاد کند. با جامعیتی درخور ستایش که مهارتهای مبارزاتی و فنی و حرفهیی و نظامی ویژهیی به او میداد...
در زمره انقلابیونی بود که درک آنها ـ از آنجا که در پاکباختگی کامل هیچ اصراری به درک شدن حق و مرتبت خود از جانب دیگران ندارند ـ مشکل است، اما در جریان کار و زندگی، در هر قدم، احترام و خضوع آدم نسبت به آنها بیشتر جلب میشود و تنها وقتی به درک کامل مرتبت آنها نائل میشود که دیگر در دسترس نیستند و پروانهوار به دیار اعلی پرکشیدهاند. همانها که نظاره کشتارها و جنایات خمینی، سختترین و رنجآورترین بخش زندگی آنهاست و در این رابطه نزدیک است که در اقیانوس عواطف انسانی خود غرقه شده، قالب تهی کنند و یا در آتش این «اندوه بزرگ» بارها بهجای «کبوتران خونین بال میلیشیا»، بسوزند و خاکستر شوند و یا در گورستان زنده زنده در کنار آنها بیارامند.
این سیمای اشرف زنان و خواهران و مادران مجاهد ما است که گسسته از قید و بندها و فرهنگ دورانهای استثماری، وجود تاریخی جدیدی را که زن انقلابی موحد و مجاهد باشد، عرض میکند. زنان مجاهد در همین راستا سر بر قدوم فاطمه زهرا و مریم عذرا میسایند...
از آن گونه زنان که از آنچه اصطلاحاً آثار بازدارنده نابرابریهای تاریخی نسبت به مردان نامیده میشود، اثری با خود نداشت و چه در دوران دانشگاه و چه درون سازمان یا زندان و چه بعد از آن، آنقدر اندیشیده و خوانده و برخورد کرده و محتوای واقعی کسب کرده بود که دیگر هیچ چیز نمیتوانست در او کمترین تزلزلی ایجاد کند. با جامعیتی درخور ستایش که مهارتهای مبارزاتی و فنی و حرفهیی و نظامی ویژهیی به او میداد...
در زمره انقلابیونی بود که درک آنها ـ از آنجا که در پاکباختگی کامل هیچ اصراری به درک شدن حق و مرتبت خود از جانب دیگران ندارند ـ مشکل است، اما در جریان کار و زندگی، در هر قدم، احترام و خضوع آدم نسبت به آنها بیشتر جلب میشود و تنها وقتی به درک کامل مرتبت آنها نائل میشود که دیگر در دسترس نیستند و پروانهوار به دیار اعلی پرکشیدهاند. همانها که نظاره کشتارها و جنایات خمینی، سختترین و رنجآورترین بخش زندگی آنهاست و در این رابطه نزدیک است که در اقیانوس عواطف انسانی خود غرقه شده، قالب تهی کنند و یا در آتش این «اندوه بزرگ» بارها بهجای «کبوتران خونین بال میلیشیا»، بسوزند و خاکستر شوند و یا در گورستان زنده زنده در کنار آنها بیارامند.
این سیمای اشرف زنان و خواهران و مادران مجاهد ما است که گسسته از قید و بندها و فرهنگ دورانهای استثماری، وجود تاریخی جدیدی را که زن انقلابی موحد و مجاهد باشد، عرض میکند. زنان مجاهد در همین راستا سر بر قدوم فاطمه زهرا و مریم عذرا میسایند...
موسی محور و لنگر
تشکیلاتی مجاهدین ـ سخنرانی مسعود رجوی، تبریز - ۱۳۵۸
«و امروز در آستانه انتخابات مجلس شورای ملی با اهمیتی که این
دوره داره بایستی به عرضتان برسانم ما نشستیم شورایی تشکیل دادیم که صالحترین
کاندیداها را که در کادر برنامه 12 مادهای که برای ریاستجمهوری خود من عنوان شده
بود به مجلس بفرستیم… از آنهایی که در کادر گزینه دعوتمان را پذیرفته بودند از
شورایی که تشکیل داده بودیم و هیأتی که تشکیل داده بودیم سعی کردیم بهترینها را
انتخاب بکنیم و برای شما و برای تبریز، بهخاطر اهمیتش، بهخاطر اینکه گفتم
زادگاه عقیدتی، سیاسی و تشکیلاتی ماست، بهترین خودمان را برادر مجاهدم موسی را
انتخاب کردیم و به شما پیشنهاد میکنیم، من امروز محور و لنگر تشکیلات ان را به
شما پیشنهاد میکنم، بارها از برادر شهید و بنیانگذارمان محمد شنیدم که گفته بود
در دورانی که ما زندان بودیم و مدت کوتاهی که اون هنوز در بیرون بود، جزء کسانی
نام میبرد که تا آخر در این راه خواهند ماند در صدرشان موسی بود چه در روزگاری که
یک سال در فلسطین بهسر برد و چه در زمانی که دستگیر شد و ساعتی بعدی بعد ما پیکر
نیمه جان و بیهوش او را دیدیم که سیاه شده بود و بعد فهمیدیم، که لدیالورود با سر
زده بود به میز و فرقش شکافته بود و خونین شده بود و بعد به بیمارستان بردند و
جراحیاش کردند و هنوز غدهای در سر دارد ولی باز هم دژخیمان از سیاه کردنش از
سیاه کردن تمام پیکرش خودداری نکردند بعد در دادگاه هم، در بیدادگاه هم مرد و
مردانه دفاع کرد، از تبریز گفت از خلق گفت از ایران گفت، از سرداران گفت، یادم هست
وقتی که در زندان کارها بر ما خیلی سخت میشد بهراستی او تکیهگاه ما بود، نه
تکیهگاه ما بل، تکیهگاه همه زندانیها، بهخاطر برخوردهای قاطعش، بهخاطر سازش
ناپذیریش، اگر موسی نبود سازمان ما هم نبود بهراستی میگم، عادت ما به تعریف
نداریم اما بهمثابه یک گزارش به شما هم شهریهاش به شما خلق قهرمان تبریز بایستی
گزارش بدهم، بعد از ضربه چپ نماها اگر موسی نبود بهراستی که سازمان ما هم نبود و
خیلی چیزها امروز در صحنه انقلابی هم نبود، یادم هست یک سالی خود منرا هم از اوین
برده بودند به کمیته و اونجا بسیاری از برادران هم آنموقع در زندانهای دیگه تبعید
بودند در یک کلام بگم اگر مردان استوار و آهنین عزمی همچون موسی نبودند بهراستی
که اثری از ما دشمن بهجا نمیگذاشت، باز هم در یک کلام وقتی که چپ نماها شایع میکردند
که تمام مجاهدین تغییر مکتب و مسلک دادند و از اسلام خارج شدند مسأله موسی آنقدر
روشن بود که خودشان هم میگفتند بجز موسی بعد هم بسیاری گزارشات از ساواک شنیدیم
که اگر خیابانی را نبرید تعداد نادمین زندان کم خواهد بود، ببریدش تا نادمین زیاد
بشوند، پس امروز مادران تبریزی من، پدرها، برادرها و خواهرها من به شما تبریک و
تهنیت میگم برای چنین کاندیدایی، ما چکیده و عصاره مکتبی و تشکیلاتی خودمان را
تقدیم شما کردیم و در معرض انتخاب شما قراردادیم.
اشرف، مادر عقیدتی
زنان مجاهد ـ مریم رجوی ۱۹بهمن ۱۳۶۴
خون اشرف و موسی در واقع خون دهها
هزار خواهر و برادر مجاهد ما را در بالاترین نقطه فدا به یکدیگر گره زد. این خونها
و بهویژه خون اشرف، مردم ایران را عمیقاً لرزاند. در واقع اعتماد مردم را نسبت به
مجاهدین و بالاخص نسبت به پاکباختگی رهبر مجاهدین برانگیخت.
تصویر مصطفی فرزند شیرخوار اشرف که در تلویزیون بر بالای جسد مادرش توسط لاجوردی نشان داده شد، قلب تمام ایرانیان را به درد آورد... در واقع این صحنه دیگری از پاکباختگی و فداکاری رهبر مجاهدین یعنی مشخصاً مسعود در برابر رهبری خودپرستانه خمینی ـ این دزد بزرگ اعتماد و عواطف مردمی بود.
این صحنه نشان داد که رهبر حقیقی آن کسی است که برای خلق محبوبش از نثار زن و فرزندش بههیچوجه فروگذار نمیکند و لحظهیی هم شک نمیکند. همه شما خیلی خوب میدانید که اشرف تنها کسی بود که میدانست باید تا آخرین لحظه در تهران و آن هم در مرکزیترین پایگاههای مجاهدین باقی بماند و بهشهادت برسد. حتی اگر لازم باشد همراه فرزند شیرخوارش...
خوب اشرف، این مادر راهگشای عقیدتی و تشکیلاتیم بود که بهلحاظ تشکیلاتی و عقیدتی زمینه مکفی برای ارتقاء زن به مقام رهبری را در سازمان مجاهدین بهوجود آورد...
قدر و شأن اشرف این مادر راهگشای عقیدتی و تشکیلاتی تمام زنان و خواهران مجاهد، متأسفانه تا بهحال شناخته نشده بوده چه قبل و چه بعد از شهادتش... اگر چه به همین میزانی هم که دریافته بودیم خود مسعود شخصاً مانع بود از اینکه بیان شود. برای اینکه بهتر بتوانیم به مقام و شأن اشرف پی ببریم باید گفت که او در قله فدا و شهادتش در آن جا که خود را فدیه خاص راهبر و همسرش مسعود کرد و در آن جایی که ارزش و قدر و شأن خون او معادل خونبهای هزاران شهید مجاهد برای ما بود، پس از نظر ایدئولوژیک فیالواقع در سطح و در ردیف خود مسعود قرار دارد و در همین سطح هم از مجاهدین و جنبش سراسری مسأله حل کرده. پس در قله فدا و شهادت همشأن رهبری و همتای ایدئولوژیکی خود مسعود است.
تصویر مصطفی فرزند شیرخوار اشرف که در تلویزیون بر بالای جسد مادرش توسط لاجوردی نشان داده شد، قلب تمام ایرانیان را به درد آورد... در واقع این صحنه دیگری از پاکباختگی و فداکاری رهبر مجاهدین یعنی مشخصاً مسعود در برابر رهبری خودپرستانه خمینی ـ این دزد بزرگ اعتماد و عواطف مردمی بود.
این صحنه نشان داد که رهبر حقیقی آن کسی است که برای خلق محبوبش از نثار زن و فرزندش بههیچوجه فروگذار نمیکند و لحظهیی هم شک نمیکند. همه شما خیلی خوب میدانید که اشرف تنها کسی بود که میدانست باید تا آخرین لحظه در تهران و آن هم در مرکزیترین پایگاههای مجاهدین باقی بماند و بهشهادت برسد. حتی اگر لازم باشد همراه فرزند شیرخوارش...
خوب اشرف، این مادر راهگشای عقیدتی و تشکیلاتیم بود که بهلحاظ تشکیلاتی و عقیدتی زمینه مکفی برای ارتقاء زن به مقام رهبری را در سازمان مجاهدین بهوجود آورد...
قدر و شأن اشرف این مادر راهگشای عقیدتی و تشکیلاتی تمام زنان و خواهران مجاهد، متأسفانه تا بهحال شناخته نشده بوده چه قبل و چه بعد از شهادتش... اگر چه به همین میزانی هم که دریافته بودیم خود مسعود شخصاً مانع بود از اینکه بیان شود. برای اینکه بهتر بتوانیم به مقام و شأن اشرف پی ببریم باید گفت که او در قله فدا و شهادتش در آن جا که خود را فدیه خاص راهبر و همسرش مسعود کرد و در آن جایی که ارزش و قدر و شأن خون او معادل خونبهای هزاران شهید مجاهد برای ما بود، پس از نظر ایدئولوژیک فیالواقع در سطح و در ردیف خود مسعود قرار دارد و در همین سطح هم از مجاهدین و جنبش سراسری مسأله حل کرده. پس در قله فدا و شهادت همشأن رهبری و همتای ایدئولوژیکی خود مسعود است.
از سخنان
مریم رجوى - 19 بهمن ماه 1365
اشرف این مادرکبیر عقیدتی و تشکیلاتیم چند ماه قبل از شهادتش در آخرین پیام منتشر شدهاش گفته بود نسل ما درگیر مبارزه ایست که استمرار تاریخی عاشوراست در یک طرف خمینی دجال دینفروش و اوباش و مزدوران ددمنش او قرار دارند و در طرف دیگر انسانهای پاک باختهای که سینههای گشاده آنان جایگاه مهر وعشق به خدا و خلق و کینه و نفرت از ضدخلق است سردار خیابانی نیز در آخرین پیام قبل ازشهادتش تأکید نموده بود که ما بهعنوان پیروان و رهروان حسین بن علی علیهالسلام میبایست از پیشوایمان و از راه و حرکت او درس و سرمشق و الهام بگیریم و به تعهدات و مسئولیتهای خطیر سرنوشتساز و تاریخیمان عمل کنیم حتی اگر در این راه ما هم همانند اماممان عاشورایی در پیش داشته باشیم وهمگی در این راه قربانی شویم.
اشرف این مادرکبیر عقیدتی و تشکیلاتیم چند ماه قبل از شهادتش در آخرین پیام منتشر شدهاش گفته بود نسل ما درگیر مبارزه ایست که استمرار تاریخی عاشوراست در یک طرف خمینی دجال دینفروش و اوباش و مزدوران ددمنش او قرار دارند و در طرف دیگر انسانهای پاک باختهای که سینههای گشاده آنان جایگاه مهر وعشق به خدا و خلق و کینه و نفرت از ضدخلق است سردار خیابانی نیز در آخرین پیام قبل ازشهادتش تأکید نموده بود که ما بهعنوان پیروان و رهروان حسین بن علی علیهالسلام میبایست از پیشوایمان و از راه و حرکت او درس و سرمشق و الهام بگیریم و به تعهدات و مسئولیتهای خطیر سرنوشتساز و تاریخیمان عمل کنیم حتی اگر در این راه ما هم همانند اماممان عاشورایی در پیش داشته باشیم وهمگی در این راه قربانی شویم.
موسی لنگر استوار
کشتی در مسیر پر توفان ـ مسعود رجوی ۱۹بهمن ۱۳۶۱
... بهراستی موسی ”شیر آهن کوهمردی“ بود سرسخت و استوار و سازشناپذیر
که حقا در یکی از سیاهترین ادوار تاریخ ایران، غیرت و غرور و بیباکی و عزم جزم یک
خلق رزمنده و قهرمان را در خود منعکس میکرد.
با اعتماد بهنفس و با آنچنان شخصیت مستحکمی که در بحرانیترین شرایط باز هم صبور و آرام و مطمئن، کنترل خود و امور تحت فرماندهیاش را حفظ مینمود.
از آن گونه مردان که در ظاهر هیچ نمود و داعیهای ندارند اما به هنگام سختی و محنت و در ساعت رزم آوری آنچنان میدرخشند که گوئیا لنگر استوار کشتی در مسیر پر توفانند.
مردانی با یک دریا از پاکترین و بیآلایش ترین و معصومانهترین عواطف شفاف و زلال انسانی که هر ظلمت و تیرگی را در امواج نگاه نجیب خود شستشو داده و محو میکنند، و یا در اعماق جنگل بردباری و حلم خود، مخفی مینمایند. مردانی که البته دیر جوشند و از آنجا که هیچ نیازی به مخفی کردن عواطفشان نمیبینند چه بسا اگر بیجهت مزاحم آنها بشوید ابتدا کمی سرد و تند خو جلوه کنند، اما از آنهایی هستند که میتوان یک عمر به آنها تکیه و ا عتماد نمود.
بهسادگی ”آری“ و ”نه“ نمیگویند و هرگز پرچانگی نمیکنند، گاه حتی باید با تأکید و اصرار آنها را به سخن گفتن و ابراز نظر واداشت،
اما ”آری“ و ”نه“ ی آنها را باید بسیار جدی گرفت و بر روی آن، تا پایان یک مسیر حساب باز کرد.
با اعتماد بهنفس و با آنچنان شخصیت مستحکمی که در بحرانیترین شرایط باز هم صبور و آرام و مطمئن، کنترل خود و امور تحت فرماندهیاش را حفظ مینمود.
از آن گونه مردان که در ظاهر هیچ نمود و داعیهای ندارند اما به هنگام سختی و محنت و در ساعت رزم آوری آنچنان میدرخشند که گوئیا لنگر استوار کشتی در مسیر پر توفانند.
مردانی با یک دریا از پاکترین و بیآلایش ترین و معصومانهترین عواطف شفاف و زلال انسانی که هر ظلمت و تیرگی را در امواج نگاه نجیب خود شستشو داده و محو میکنند، و یا در اعماق جنگل بردباری و حلم خود، مخفی مینمایند. مردانی که البته دیر جوشند و از آنجا که هیچ نیازی به مخفی کردن عواطفشان نمیبینند چه بسا اگر بیجهت مزاحم آنها بشوید ابتدا کمی سرد و تند خو جلوه کنند، اما از آنهایی هستند که میتوان یک عمر به آنها تکیه و ا عتماد نمود.
بهسادگی ”آری“ و ”نه“ نمیگویند و هرگز پرچانگی نمیکنند، گاه حتی باید با تأکید و اصرار آنها را به سخن گفتن و ابراز نظر واداشت،
اما ”آری“ و ”نه“ ی آنها را باید بسیار جدی گرفت و بر روی آن، تا پایان یک مسیر حساب باز کرد.
ادامه دارد