دو صحنه از یک خباثت |
بمباران شیمیایی در سوریه و کتک زدن زن جوان در تهران توسط نیروی انتظامی، به واقع دو صحنه از یک خباثت واحد هستند که توسط نظام ولایت فقیه رقم زده میشود؛ هر دوی این رفتارها جوامع سوریه و ایران را هدف قرار گرفتهاند.
از نادر رئوفیان
حمله شیمیایی حیوانی رژیم اسد علیه مردم بیگناه سوریه، جهانیان را به خشم آورد. موج اعتراض در ضمیر مردمان و افکار عمومی به سرآمد طغیان رسید و جامعه جهانی، اگرچه ناآشکارا، دیکتاتوران را به جنگ فراخواند و این عکسالعمل سیاستمداران را باعث شد. حملات هوایی و موشکی سه کشور آمریکا، فرانسه و انگلستان علیه سایتهای تولید مواد مرگزای شیمیایی دولت سوریه، بخشی از غم عالمیان را کاهش داد. مردمی که مرگ فجیع کودکان معصوم سوری را، تنها برای اینکه اسد در قدرت بماند، روی صفحه تلویزیونهای خود میدیدند البته انتطار داشتند و دارند که سایتهای شیمیاییسازی اسد نابود شوند تا دیگر نتواند همنوعان سوری ما را هدف درنده خویی خود قرار دهد.
دیکتاتور سوریه که بندگیاش به لجنزار ولایت فقیه عنصر انسانیاش را دریده و غسل تمام عیارش در استخر خون به جانوری بیقلب تبدیلش نموده، حال نوازش سیلی بر صورت خود را حس کرد. دیکتاتور هدف قرار گرفت، با این وجود اما حساب و کتابها و دستهای آشکار و پنهان مماشاتگرایانه هنوز نگذاشت که مرتکب و متهم اصلی آشکار شود. آنکه اصلاً خونریزی دیکتاتور سوریه را در این سالیان با میلیاردهای دزدیده شده از ثروت مردم ایران پابرجا نگه داشته رذل آیتاللههای حاکم بر ایران هستند که بدون آنها بشار، متعفن کرم خاکیی بیش زیر پای سوریان نبود. کیست که نداند فرمان حمله شیمیایی از خیابان پاستور صادر شده بود.
سه کشور البته بدرستی سایتهای مرگزای اسد را نشانه رفتند اما تا خانه فساد پاستور و حاکمیت متعفن ولایت فقیه هست و تا خامنهای و روحانی و علمالهدی و دیگر مار و مورها و عقربهای باقیمانده از عفونت لجن ته گرفته در زبالهدان تاریخ، بر روی کره ارضی ما آدمیان، نفس میکشند، کودکان و مادران و پدران سوری و همگنانشان در ایران و یمن و عراق و لبنان و… آسوده خاطر نخواهند بود. گندابهای که چهار دهه در جای جای خاورمیانه روان است و هر از گاه زخم زهری بر ساکنانش میزند تا آنگاه که در مبناییترین نقطهاش در تهران و قم خشکانده نشود همچنان قربانی خواهد گرفت و همچنان برای حیات ننگین خود از مغزهای جوانان ما ارتزاق خواهد کرد.
چهرههای سرد شده کودکان معصوم سوری را دنیا دید و در درون سوخت که خدایا آیا این نیمروزی در قرن بیست ویکم و باصطلاح اوج تمدن است یا تاریک سردابهای در آن دور سالیان قرون وسطی؟ چهرههای کودکان سوری را دنیا دید اما آیا، اندک روزهایی بعد، دیگر خباثت هرزگان حاکم در قم و تهران را هم دید؟ چند پاسدار روسپی و پاسدار قلچماق به جان یک خانم هموطن بیمار افتاده و در نیمروزی در یکی از خیابانهای اشغال شده میهن او را زیر رگبار مشت و لگد خود گرفتند و کینه درنده خویی ولایت فقیهی خود را بر یک نمونه از زن ایرانی فروریختند. براستی آن خانم گناهش چه بود؟ بیراهه سؤالی است. مگر کودکان سوری که هدف بمبهای شیمیایی قرار گرفتند گناهی داشتند که حال جویای گناه خانم هموطنمان باشیم. سالیان است که کفتار عمامهدار این چنین خود را سر پا نگه داشته است.
همان دست ستمی که جان کودکان زیبای سوری را گرفت اینک بر سر و روی زن ایرانی فرود آمد. همان دستی که در اینجا و آنجای وطن بصورت زنان اسید پاشید. همان دستی که شلاق شکنجه بر پشت ما زد و همان دست که طنابهای دار را بالا کشید. این دست باید قطع شود. و مردمان ما در مشهد و مریوان، در کازرون و کرمانشاه، در تهران و تبریز، در اصفهان و اهواز و در… برای همین برخاستهاند. آری قیامهای ملت ایران در جای جای وطن تبلور شرف ایرانی است. بهپا خاستهایم تا نقطه پایانی بر جنایات و رذالتهای عمامهداران ضد دین بگذاریم. شعارمان را به گوشش رساندهایم: «میمیریم، میمیریم، ایرانرو پس میگیریم»… . دستی که حرمت ایران و ایرانی را میشکند باید قطع شود.
در همین زمینه: