نامه ای از هاشم خواستار بیاد شهدای ۶۷
باز هم وصیت می کنم که مرا در کنار شهدای آزادی تابستان 67 دفن کنند.
چه فرقی می کند که کدامیک از زوجین بر روی تخت بیمارستان برای جراحی قلب باز بخوابد؟ زنی که همسرش زندانی بود و 5روز هفته را باید در دادگاه انقلاب و یا پشت دیوارهای زندان و یا اطلاعات باشد که شاید بتواند چند روزی برای همسرش مرخصی گرفته تا رنگ خانه را مجددا ببیند و مابقی هفته هم در خانه تا از مهمانان استقبال و پذیرایی کند، مهمانانی که میدانند دیدار با خانواده زندانی در جمهوری اسلامی جرم است.
همسرم بر روی تخت بیمارستان قلب خوابید تا من به یاد مرگ خودم بیفتم و به خودم نهیب زنم که جلو آیینه خودت را نگاه کن : موهایت سفید و چین و چروک پیری بر صورتت کاملا نمایان، پس کاری بکن، حرفی بزن، بنویس و... هر قدمی که برای آزادی و دموکراسی بر داری از صالحات و باقیات است که میماند و گرنه یکصد و بیست سال هم که عمر کنی اخرش چی؟!مگر انسان برای تغییر زاییده نشده؟اگر انسان قرار باشد که بخورد و بخوابد و تولید مثل کند که در همان غار باقی میماند .نمی ماند؟ وبا این نهیب بلند شدم و قلم را بر داشتم و اولین کاری که کردم یاد شهدای آزادی تابستان 67 را گرامی داشتم که ملت ایران و بشریت مدیون آن خون های پاک هستند.
از خانواده های این عزیزترین عزیزها ملتمسانه میخواهم که اجازه دهند مرا بعد از مرگم در کنار عزیزانشان دفن کنند.در جمع شهدای تابستان 67 از تمام احزاب و سازمان ها و گروه ها و مذاهب و ادیان و اقوام هستند. از تمام اصناف و قشرهای مردم همچون کارگر ، کاسب، کشاورز،خبرنگار ، استاد، دانشجو، معلم ، دانش اموز هستند . من هم که معلم و تعداد دانش آموزان بسیار ، چه راحت می توانم در کنارآن غنجه های شکوفا نشده آرام بگیرم.دانش اموزانی که بر معلمشان حق استادی دارند.یک جو هم شک ندارم که این دانش اموزان 10 تا 18 ساله بر من سمت استادی دارند.بنده افتخار میکنم که در کنار انها باشم با این نیت و سئوال از خودم که آیا درس شهامت از دانش اموزانت اموخته ای؟اینده همچون کف دستم روشن و آگاه هستم که بزودی در کشورم ایران آزادی و دموکراسی بر قرار و مزار این عزیزان به مناسبتهای مختلف، چه عزا و چه شادی گل باران خواهد شد.
عطر آن گلها در آن فضا و خاک خواهد پیچید و منتشر خواهد شد و از برکت وجودشان در کنار آنها ، قبر معلمی هم عطر اگین خواهد شد.
کدام ملت است که آزادیش را مرهون شهدای راه آزادیش نداند؟ما به تمام شهدای تاریخمان، بخصوص از زمان ناصر الدین شاه تا کنون و باز مخصوصا به شهدای راه آزادی تابستان 67 از هر قوم و قبیله ای که بودند افتخار میکنیم.
از تمام پرسنل و پزشکان و پرستاران بیمارستان قلب جواد الائمه کمال تشکر را دارم و اگر اسم نمیبرم به این دلیل ساده که در زندان ، پزشکی تشخیص دادکه باید در بیرون از زندان جراحی شوم،و مرا چون به تخت بیمارستان زنجیر کرده بودند تا فرار نکنم،عکسی از من گرفته و در فضاهای مجازی منتشر شد، شنیدم یک ماه آن پزشک را به دادستانی میبرده اند که خواستار احتیاج به جراحی نداشته و تو بیخودی او را برای جراحی اعزام کرده ای.
این نوشته را به آقایان داوودپور رئیس آموزش و پرورش نیشابور بعد از انقلاب و دکتر سهامی رئیس دانشگاه فردوسی مشهد بعد از انقلاب تقدیم میکنم که در دهه 60 حدود 5 سال زندان بودند و شلاق خوردند و اخراج شدند و با تمام سختیهای زندگی ساختند و تسلیم حاکمیت استبداد نشدند و به شاگردانشان همچون بنده درس مقاومت دادند.
بارها به آقای داوود پور گفتم که شما درختان بسیار تنومند را اره کردند ولی نمی دانستند که از کنار تنه ی اره شده ی شما جوانه هایی همچون ماها سبز خواهند شد.
برای اصلاح طلبان متاسفم که از این بزرگان دعوت به کار نکردند و ملت هم خوب جوابشان را داد که اصلاح طلب ، اصول گرا،دیگه تمامه ماجرا .
سیدهاشم خواستار نماینده ی معلمان آزاده ی ایران-19فروردین 97
مارا درحساب های زیر دنبال کنید توئیترkhozestan_khoro@