اسحاق جهانگیری معاون روحانی روز پنجشنبه ۲۳فروردین۹۷در سخنرانی خود در اجلاس شورای عالی استانها اعترافهای قابل توجهی در رابطه با وضعیت بحرانی رژیم داشت. معاون روحانی از اتحاد «قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه» و ایجاد «اتاق فکر» علیه رژیم خبر داد و هشدار داد: «شرایط کشور بسیار حساس است. یک لحظه تصمیم و فکر اشتباه سرنوشت مردم را تغییر خواهد داد....اگر یک لحظه غفلت کنیم سرنوشت، یک نوع دیگری رقم خواهد خورد».
جهانگیری به باندهای حکومتی «تفاهم، انسجام و همبستگی» را توصیه کرد و مدعی شد که از طریق «گفتگو و تبادل افکار»! رژیم میتواند به «موفقیت» دست پیدا کند.
بسیاری از مقامات و مهرههای رژیم در چنین نگرانی و احساس خطری با جهانگیری شریکند و پس از قیام دی ماه بر سر این موضوع اتفاقنظر دارند که «یک لحظه غفلت» موجب یک عمر پشیمانی خواهد شد. اما با وجود احساس خطر از غرق شدن کشتی که «همه سوارش هستند»؛ چرا به قول جهانگیری حاضر نیستند برای «حل مشکلات» حتی با هم گفتگو کنند؟
واقعیت این است اگر حل مسائل با گفتگو امکانپذیر بود تاکنون میکردند، اما اینکه چرا نمیتوانند؟! با کمی دقت در همین حرفهای جهانگیری، جواب را پیدا میکنیم.
او خیلی روشن به منافع، خط و سیاست متضاد باندها اشاره میکند و میگوید یک عده دائم میخواهند «به مردم القا کنند که مسئولان ناکارآمد هستند و از این طریق امید مردم نسبت به آینده دچار آسیب شود».
باند روحانی راه نجات را در آویختن به غرب و حل مسائل فیمابین از طریق مذاکره و با مدل برجام جستجو میکند و طرف دیگر این خط و سیاست را موجب بر باد رفتن نظام میداند. باند خامنهای از جمله روحانی را فاقد هرگونه برنامه اقتصادی میداند و همین موجب بحران ارزی موجود شده [که به گفته بعضی منابع بینالمللی تورم بیش از۶۰درصد را در پی خواهد داشت] و خطر جرقه و قیام و بر باد رفتن رژیم را شدیدتر کرده است. تضاد بین دو باند خیلی جدی و ریشهیی است و به این سادگیها قابل حل نیست بهخصوص وقتی منافع میلیاردی و رقابت بر سر قدرت و غارت بین دو باند هم به آن ضریب میزند. بنابراین با ساخت و بافت موجود رژیم، حل مسائل فیمابین امکانپذیر نیست.
اما با شناختی که از این رژیم و تاریخچهٔ چها ر دهه آن داریم، بهرغم تضادها و اختلافات خطی و سیاسی، تنها در یک صورت تفاهم و وحدت بین دو باند امکانپذیر بود و آن هم ورود ولیفقیه ارتجاع از موضع فرا باندی و فراجناحی و متحد کردن دو باند بود. مثل زمان خمینی؛ در حالی که میبینیم خامنهای اساساً ساکت است و در قبال بحرانهای گریبانگیر رژیم و بهخصوص در مواردی که دو باند با هم درگیر میشوند، قادر به موضعگیرینیست. چرا که از یک طرف خودش مدتهاست که از موضع فرا جناحی تنزل کرده و عملاً سر یکی از باندهای متخاصم شده و نمیتواند در این قضیه ایفای نقش کند و باند مقابل خطش را نمیخواند. از طرف دیگر خامنهای آن قدر ضعیف و ناتوان شده که حتی در باند خودش هم که بهشدت دچار تشتت است، خطش را نمیخوانند و علیه او طغیان میکنند.
البته خامنهای طی دو روز متوالی در هفته گذشته با سرکردگان نظامی و روز بعد با سردمداران غيرنظامی و دولت دیدارکرد و اگر چه ازحرفهای او مطلب قابل توجهی منتشر نکردند، اما به نظر میرسید که در رابطه با شرایط موجود حرف زده باشد، اما احتمالاً به تصمیمی نرسیدهاند چون اگر تصمیمی گرفته بود باید اعلام میشد و ما هم آثارش را میدیدیم، یا حداقل بهصورت کاهش جنگ و جدال باندها ظاهر میشد در حالی که شاهد اوجگیری اختلافات و بحرانها هستیم. اگر هم تصمیمی گرفته شده و اعلام نمیشود، باز هم نشانهٔ ضعف مفرط است که قادر نیستند آن را علنی کنند.
اما بحران سرنگونی این نظام فقط به همین جا ختم نمیشود. اگر موارد فوق بهعلت تضاد منافع دو باند و ضعف خامنهای در اتخاذ موضع فراباندی موجب چنین مشکلی شده، مواردی هم هست که از قضا هر دو باندنظرمشترکی دارند، اما باز هم نمیتوانند دست به اقدام بزنند. نمونهٔ آن احمدینژاد است که هر دو باند معتقدند باید با او برخورد شود، اما در عین حال میبینیم که این کار صورت نمیگیرد و احمدینژاد هر روز حملاتش را بیشتر و شدیدتر میکند؛ علت چیست؟
اینجا جایی است که بهوضوح همان عنصر اصلی یعنی ضعف خامنهای و در نتیجه ضعف و درماندگی کل رژیم خود را نشان میدهد.
مارا درحساب های زیر دنبال کنید
توئیترkhozestan_khoro@
سایت ایران آزادی /http://fa.iranfreedom.org
برای ارتباط با ما @manrakh342