نامه احمدینژادیها به خامنهای حاوی انعکاس وضعیت فروپاشیدهی درونی نظام از یک سو و از سوی دیگر راهحل آنها برای برون رفت نظام از بحران فروپاشی است؛ راهحلی که البته میتواند به فروپاشی نظام کمک کند.
«سال ۱۳۹۷ سالی مهم و سرنوشتساز برای انقلاب چهل سالهی ماست؛ چراکه کشور مسیری را پیموده و امروز در شرایطی قرار دارد که دو راه بیشتر برای آن باقی نمانده است؛» « راه اول این است که در سال ۹۷ به این وضعیتِ وارونه رسمیت داده شده و همین امکانِ اندک مردم در حاکمیت بر سرنوشت خویش نیز از آنها گرفته شود و با محفلی کردنِ انتخابِ حاکمان و تشدیدِ روندِ سیاستزدایی از جامعه، کشور رسماً به ملکِ طلقِ حلقههای بسته و عدهای معدود تبدیل گردد.» «راه دوم که البته با توجه به مقاومت شدیدِ هیئت حاکمه و کانونهای درهم تنیدهی قدرت و ثروت، نیازمند عزم و ارادهای محکم است، آغاز اصلاحات اساسی و انقلابگونه در وضعیت فعلی کشور در سال ۹۷ است، با محوریت رویکردِ بازگرداندنِ حکومت به مردم، و رفع وارونگیهای بنیادینِ رویکردی و عملکردی و نهادیِ موجود.»
عباراتی که ۳۰۰ نفر از احمدینژادیها در نامهای سرگشاده خطاب به خامنهای نوشتهاند. به نظر آنها نماد راهحل دوم در درون نظام، محمود احمدینژاد است.
غیر«قابل دفاع»
انگیزه نگارش این نامه – چنانکه امضا کنندگان آن؛ جمعی «از مسئولین تشکلهای انقلابی و فعالین دانشگاهی و حوزوی» یا به عبارت دقیقتر بسیجیها و طلبهها اعلام میکنند – عدم رضایت «ملت ایران» «از وضع فعلی کشور» و غیر «قابل دفاع» دانستن آن است.
آنها خطاب به خامنهای تصریح میکنند: در شرایطی نظام «وارد چهلسالگی» شده است «که نگرانی عمومی نسبت به آیندهی کشور، گسست بین مردم و حاکمیت، و تردید نسبت به امکان تحقق آرمانهای انقلاب در ساختار سیاسی فعلی و سازوکارهای موجود، به بالاترین سطح خود در چهار دههی گذشته رسیده است.» و «بیم آن میرود که در صورت تداوم روال فعلی، نظام جمهوری اسلامی» «به تجربهای ناموفق برای آیندگان تبدیل گردد.»
برعهدهی خامنهای
از نظر نویسندگان نامه «کلیتِ نظام روز به روز به پیکری بیجان و از درون شکننده شبیهتر شده» و «کشور نیازمند آغاز اصلاحات اساسی و بنیادینی است که مطابق قانون اساسی بر عهدهی رهبری بوده و مقام مسئول دیگری امکان و اختیار آن را ندارد».
بسیجیها و طلبههای امضا کنندهی نامه، همهی ارکان حکومت را به چالش کشیده و آنها را مصداق انحراف از مسیر و ناکارآمدی توصیف میکنند از جمله در مورد «خبرگان و ائمهی جمعه» مینویسند: «شرایط جسمی و فکریشان به گونهای است که دیگر نه تنها انتظار هیچ حرف تازه و مهمی از آنها نمیرود، بلکه جامعه – حتی جامعهی اصطلاحاً حزباللهی – درک ایشان از مسائل را پایینتر از سطحِ درکِ عمومیِ جامعه حس میکند، و هر هفته مواضع خام و عجیب برخیشان نقلِ محافل میگردد.» و در مورد «سازمان اطلاعات سپاه» مینویسند: «در چند سال گذشته، بودجه و امکانات بسیار عظیم و گسترهی نفوذ بیحساب در کشور پیدا کرده و در حوزههای مختلفِ سیاسی، فکری، فرهنگی، رسانهای، اقتصادی، قضائی به عامل اختلال در امور و محدودیت و فشار به فعالان آن حوزهها تبدیل شده است.»
قیام ایران
آنها سپس به قیام ایران پرداخته و درباره آن، خطاب به خامنهای مینویسند: «حضرتعالی حتماً کاملتر و جامعتر از ما مستحضرید که اعتراضاتِ مختلفِ مردمیای که از ابتدا تا انتهای سال ۹۶ در شهرهای مختلف و توسط اقشارِ گوناگونِ مردم جریان داشت و همدلیِ عمومِ مردمی که در این اعتراضات حضور نداشتند را نیز برانگیخته بود، اعتراضاتی متفاوت از گذشته بودند، و نحوهی شکلگیری، ترکیب جمعیتی و شعارهاشان به کلی رنگ و بوی دیگری داشته و از ناامیدیِ گستردهای خبر میدادند. تقلیل دادن این ناامیدی به مشکلات معیشتی، یا رفع و رجوع کردنشان از طریق محدود کردن شبکههای اجتماعی در فضای مجازی، یا تقویت فضای پلیسی، یا از طریق واریز کردن مقدار ناچیزی پول به حساب اقشاری از مردم، نه تنها راه حل نبوده، بلکه عمدتاً اثر عکس خواهد داشت.»
نویسندگان نامه
نویسندگان نامه آنگاه به مَلأی که خود به آن تعلق داشته اشاره کرده و رو به خامنهای تصریح میکنند: «در فضای به اصطلاح حزباللهی – که مورد توجه ویژهی حضرتعالی است – نیز اثرات این ناامیدی به جد قابل مشاهده است». [دولت بهار ۱۶ فروردین ۹۷]
نامهی احمدینژادیها به خامنهای در حقیقت نامهی بخشی از بدنهی نظام است به رأس آن. آنها پیش از آنکه از هرگونه راهحلی رونمایی کنند تصویری از شکنندگی روحیهی نیروهای درون نظام از یک طرف و فزایندگی جوشش جامعه برای به زیر کشیدن نظام را شهادت میدهند.
با نگاهی به برخی سوابق این امضا کنندگان کاملا مشخص میشود که عموما دارای سوابقی در بسیج دانشجویی و حوزه هستند. بر کسی پوشیده نیست که بسیج ادامهی سپاه در دانشگاههاست و سلسله مراتب آن همان سلسله مراتب فرماندهی در سپاه است. نهاد بسیج از یک طرف وظیفهی کنترل فضای دانشگاهها را بر عهده دارد و از سوی دیگر بازوی سپاه در برخورد با سایر جریانات «خودی» رقیب به شمار میرود؛ به عبارت دیگر این نامه انعکاس بخشی از افکار عمومی بدنهی نظام در درون سپاه و حوزهها میباشد.
نخستین نتیجهای که میتوان از این نامه گرفت گسترش ابعاد فروپاشی خلافت اسلامی!ست.
سه راهحل
اما فراتر از انعکاس واقعیت درون نظام و جامعه در نامهی احمدینژادیها به خامنهای، میبایست به راهحل آنها برای نجات نظام نیز توجه نشان داد.
پس از قیام راهحلهای گوناگونی از درون نظام برای نجات آن مطرح شده است. با وجود تنوع و بعضا تفاوتهای موجود در جزییات این راهحلها؛ سه راهحل دارای صورتبندی و نمایندگان مشخص در درون نظام میباشند.
راهحل حسن روحانی، محمد خاتمی؛ و جناح اصلاحطلب و اعتدالی نظام، سرکشیدن جام زهرهای منطقهای و موشکی و تسلیم در برابر آمریکاست با این امید که با حل مشکلات منطقهای و بینالمللی نظام، بتوانند در داخل کشور نیز مهار اوضاع را به دست بگیرد.
راهحل خامنهای و سپاه ایستادن در برابر تهدیدات آمریکا و ادامهی دخالت در کشورهای منطقه و توسعه برنامه موشکیست با این امید که با بروز قدرت و برخورد جدی از طرف نظام، دشمنان آن در منطقه و در سطح جهان، نظام را جدی بگیرند و بهنوعی با آن کنار بیایند.
راهحل سوم مربوط به احمدینژاد و نیروهای اوست. آنها به این نتیجه رسیدهاند که برای جلوگیری از واژگونی نظام بر اثر یک انقلاب مردمی، باید «انقلابی»! در درون نظام و توسط نیروهای آن صورت بگیرد.
مجموع موضعگیریهای احمدینژاد در ماههای اخیر و اعمالی مانند تحصن در شاهعبدالعظیم و امامزاده صالح تا نامه نگاری به خامنهای و ضروری دانستن اصلاحات فوری در «دفتر رهبری» [نامه احمدینژاد به خامنهای؛ خامنهای به موضوع نزاع در درون قدرت حاکم تبدیل میشود] در همین نقشه مسیر قابل درک و تفسیر است.
هر سه راهحل در نقطهی خامنهای مشترک هستند به این معنی که اصلاحطلبان و اعتدالگرایان میدانند که بدون همراهی خامنهای راه به جایی نخواهند برد و از همین رو بود که با شروع قیام ایران نخستین کسانی بودند که علیه آن موضع گرفتند. [بهعنوان نمونه: چرا «اصلاح طلبان» از قیام ایران میترسند؟]
احمدینژادیها نیز تصریح میکنند که تنها با همراهی خامنهایست که میتوان «انقلاب»! درونی نظام را به پیش برد.
افق سه راهحل
هر سه راهحل در بهترین حالت میتوانند برای نظام نتایج کوتاه مدت به همراه داشته باشند به این معنی که برای آن فرصت بقا بخرند زیرا در هیچ کدام از این سه راهحل به موضوعات اساسی که جامعه ایران را با نظام به تعارض رسانده است پاسخی داده نمیشود.
هیچکدام از سه راهحل خواهان کنار گذاشتن ولایت فقیه و انحلال سپاه به عنوان دو رکن نظام نیستند؛ فقدان آزادیها در ایران و فروپاشی وضعیت اقتصادی و اجتماعی آن بهخاطر کنترل کشور و اعمال نقش هژمونیک این دو نهاد در طول نزدیک به ۴۰ سال گذشته است.
هیچکدام از سه راهحل به سرآغاز نقطهی تعارض جامعه با نظام ولایت فقیه یعنی بازه زمانی ۵۷ تا ۶۰ نزدیک نمیشوند و اشاره به نقش خمینی، سپاه، حزب جمهوری اسلامی و دستهجات چماقدار تحت عنوان امت حزبالله برای سرکوب آحاد مردم ایران نمیکنند.
هیچکدام از سه راهحل کشتارهای دههی ۶۰ و به طور مشخص تابستان ۶۷ را محکوم نمیکنند و جنگ هشتساله با عراق را ضد میهنی توصیف نمیکنند.
در نتیجه هیچکدام از این سهراهحل نمیتوانند به تعارض تاریخی و اکنونی جامعه ایران با نظام ولایت فقیه پایان دهند؛ در نتیجه هرکدام از سه راهحل بر فرض موفقیت، دارای فواید کوتاه مدت برای نظام خواهد بود به این معنی که فرصت بقای آنرا اندکی بیشتر میکند؛ ولی در اساس زمینهساز قیامهای بعدی میشود.
اما به نظر میرسد که این سه راهحل حتی امکان نتیجه بخشی کوتاه مدت برای نظام را نیز نداشته باشند زیرا پیشروی هر یک از آنها به معنی افزایش تعارض و تنش در درون ساخت قدرت است؛ عرض اندام این راهحلها بیش از آنکه برای نظام راه تنفس باشد موجب خونریزیهای درونی اصحاب قدرت خواهد شد و چهبسا زمینه را برای شتاب گرفتن فروپاشی نهاد سپاه فراهم کند.
تجربهی همهی انقلابها نشان میدهد که با اوجگیری جنبش مردمی و فشارهای بینالمللی، اجزای قدرت حاکم حتی بیآنکه خود بدانند و متوجه شوند به بخشی از روند فروپاشی و سرنگونی قدرت حاکم تبدیل میشوند؛ نقشی که به نظر میرسد احمدینژادیها میخواهند در آن جلودار باشند.
در همین زمینه:
مارا درحساب های زیر دنبال کنید
توئیترkhozestan_khoro@
کانال تلگرام khozestan_khorosh@
ادمین کانال تلگرام manouch_ra@