‍ نامه شعله پاکروان؛ مادر ریحانه جباری به مادر بهمن ورمزیار بعد از اعدام پسرش

‍ نامه شعله پاکروان؛ مادر ریحانه جباری به مادر بهمن ورمزیار بعد از اعدام پسرش
شعله پاکروان؛ مادر ریحانه جباری بعد از اعدام بهمن ورمزیار نامه‌ای به مادر بهمن نوشته است.
متن نامه عینا در زیر می‌آید:
«آب ، باد، خاک، آتش  برای مادر بهمن ورمزیار :
آب:
از امروز به هزاران مادر همیشه سوگوار پیوستی که پیش از تو ، تکه ای از قلبشان را با گردن کبود در زمین کاشته اند . از این روست که ایران دشت شقایق و لاله هاست . نمایش عفو ملوکانه که برای تو اجرا شد ، بسیاری دیگر نیز دیده اند . حتما مردی کت و شلواری به دیدارت آمده و گفته من از فلان دفتر آمده ام تا بگویم سر و صدا نکنید. کسانی واسطه شده اند تا در سکوت ، بهمن را از مرگ نجات دهند . شاید اسمش شریفی یا شریف زاده یا چیزی شبیه این باشد. وقتی در تب و تاب نجات دخترم بودم ، یکی از این شریفی ها آمد و بذر امید را در دلم کاشت . تنها کسی که باورش نکرد ریحان بود . او ساعتها معطلمان می‌کرد به بهانه دیدار معاون اول و دادستان کل و وزیر و وکیل . رییسی و اژه ای و پورمحمدی و دیگران . همانها که در هیات مرگ بودند و خونهای بهترین فرزندان خورشید را ریخته بودند . حتی پشت دیوار زندان هم آمد. وقتی فریادهایم را می‌شنید که با صدای بلند ریحان را می‌خواندم ، بیخ گوشم نجوا می‌کرد آرام باش. محال است این اعدام صورت بگیرد . مملکت قانون دارد . پرونده در دفتر دادستان است و اصلا به اجرای احکام نرفته . اما من فقط به ریحان اعتماد داشتم که می‌گفت اینها دروغگوهای حرفه ای هستند . او به پدرش گفته بود که هرگز بازنخواهد گشت، با اینکه وزیر بیدادگستری ، به دروغ ، گفته بود پرونده ریحان ختم به خیر خواهد شد . قلم بدستان مزدور و مزور نیز که از گنداب دروغ و خون ، نان می‌خورند بر طبل‌های روزنامه‌هایشان کوفتند که آهی مردم! خیالتان راحت ، کشور طعم شادی و بخشش را خواهد چشید . می‌خواستند با ریاکاری آب بر آتش اعدام بریزند.
باد:
خواهر دردمندم!
دروغگویان در حالی که داشتند بقول خودشان ایرادهای پرونده را برطرف می‌کردند و تو را غرق امید و معجزه‌ی زندگی دوباره‌ی بهمن کرده بودند ، طناب دار می‌بافتند و چوبه برمی‌افراشتند. نمی‌دانستی که حیات ماردوش به خون فرزندان این سرزمین وابسته است . اما امروز می‌دانی که باد اعدام ، بهمن را برد.
خاک:
تو دو راه در پیش داری : یک اینکه در پیله ای که با تارهای غم فراهم می‌شود بخزی و تا پایان عمر ، چه کوتاه و چه بلند ، تلخکام باشی . نفست هر روز بیش از روز پیش تنگ شود . غرق شوی در دریای اندوه بی پایانی که گاه با موجی بلند از بختک شوم کابوس شبانه که در آن صحنه ی جان دادن پسرت تداعی می‌شود، گر بگیری و تا لبه مرگ بروی . دنیا را تمام شده بدانی و روی خورشید که هر روز به جهان سلام می‌کند خط بکشی و در غار تنهایی، روزهای سیاهت را بشمری . چه نازیباست اینچنین زیستن برای تو مادری که پسرت را ماشین اعدام بلعید و در خاک فرو کرد.
آتش:
راه دومی نیز هست . اینکه یک روز وسط هفته که معمولا مردم به گورستان نمی‌روند، به تنهایی به مزار بهمن بروی و در تنهایی و خلوت آنچنان از نای دل فریاد بزنی که گویی می‌خواهی مردگان را بیدار کنی . هر چه دلت میخواهد بگو. گریه کن . خودت را روی خاک بینداز و در خیال، بهمنت را در آغوش بگیر . مثل زمانی که کودک بود و آغوشت را پر می‌کرد . در آخر اما با خودت پیمان ببند که دستت را در دست دیگر دادخواهان ضد اعدام گره خواهی زد . وقتی مراسم سوگواری تمام شد ، دستهایت را به زانویت بگیر و از جا برخیز . به جستجوی مادران و بازماندگان اعدام که در همدان زندگی می‌کنند برو و با آنها دوستی کن . قسم می‌خورم همه وجودت پر خواهد شد از نیرو . قسم می‌خورم همین مادران داغدار ، همین بازماندگان اعدام ، جای خالی همه اقوام و دوستانی که به مرور ترکت می‌کنند ، پر خواهند کرد . قسم می‌خورم چنان پیوندی بین تو و دیگر همدردانت ایجاد خواهد شد که هرگز تجربه اش نکرده ای . جمع مادرانه را در همدان ایجاد کن . مثل مادران کرج ، آمل ، نور، سنندج و دیگر شهرهای سرزمین سوخته و آفت زده مان ایران . در اولین روز بی بهمن، تو و خانواده ات را به جنبش دادخواهی دعوت می‌کنم . دادخواهانی که بیشمارند . هر روز نیز به صفهایشان افزوده می‌شود. چرا که مارهای گرسنه فقط با خون جوانان زنده اند . چرا که هر روز صبح زود در گوشه ای از میهن، حلقه طناب ،جان جوانی را می‌گیرد.
مادر رنجدیده بهمن!
دندان بر جگر پرخون فرو کن تا آتشی که از وجودت زبانه می‌کشد طناب و چوبه های دار را بسوزاند.»
مارا درحساب های زیر دنبال کنید توئیترkhozestan_khoro@ سایت ایران آزادی /http://fa.iranfreedom.org برای ارتباط با ما @manrakh342