هدایت تاریخی مسؤلیت سنگین مسعودرجوی |
ما از روز سی دیماه 57، چه خاطرهای داریم؟
در بین آخرین دسته از زندانیانی سیاسی که آنروز در آخرین روزهای حکومت شاه از زندان آزاد شدند، تنها بازمانده نخستین مرکزیت سازمان پیشتاز مجاهدین وجود داشت. او آنشب در پرتو نورافکنی بر فراز دیوار زندان قصر، بعد از هفت سال اسارت، برای مردمی که از شوق دیدن زندانیان میسوختند سخن گفت. خیلیها او را میشناسند. اما، شاید به جای هر سخنی درباره او، بهتر این باشد که ببینیم سرزمین ما و ملت ما در این سی سال چه مسیری را پیموده.
از همان روز آزادی او شروع کنیم. شب سرد 30 دیماه سال 57، که با شور انقلابی مردم گرم میشد.
آنروزها، اما دوره معروفیت کسی بود که 12روز بعد از 30 دی، به خاک ایران گام گذاشت
گامهایی که امروز اکثریت مردم ایران میگویند کاش برخاک خونینشان گذاشته نمیشد.
اما مسعود بهعنوان کسی که او را مسئول اول مجاهدین میشناختند، آن روزها، برای دفاع از آزادیهای مردم، در خمینی چه میدید و با چه معضلاتی در رابطه با این حاکمیت تازه آخوندی روبهرو بود؟ خمینی در نظر مردم چه چهرهای داشت؟
یک حاکم جدید که با برخورداری از اعتماد مذهبی میتوانست با یک اشاره دست، و یک اخم، همه چیز را به عقب برگرداند.
هنوز یکماه از انقلاب نگذشته، خمینی سرکوب زنان را شروع کرد. در 16اسفند 57 اعلام شد زنان شاغل در ادارات باید حجاب اجباری داشته باشند. و شعار یا روسری یا توسری سرداده شد.
آنها با نام امام به مراکز مطبوعات هجوم بردند.
خمینی در 27/مرداد 58 گفت: «… ما یک حزب را، یا چندحزب را که صحیح عمل میکنند، میگذاریم عمل بکنند، و باقی، همه را ممنوع اعلام میکنیم».
همه نیروهای سیاسی غافلگیر و قفل شده بودند. برخی حمایت از خمینی را وظیفه انقلابیون میدانستند.
اتخاذ درستترین تصمیم در جامعهای که نسبت به خمینی توهم داشت، کاری بسیار مشکل بود.
بسیاری از گروهها در رژیم ذوب شدند.
تصمیمات مجاهدین البته بهصورت جمعی اتخاذ میشد، اما در هدایت، به سوی تصمیم تاریخی درست، و انتخاب تصمیم نهایی، بار بر دوش مسئول اول بود.
دفاع از آزادی حجاب برای زنان.
دفاع از آزادی اندیشه برای مارکسیستها و همه ادیان غیرحاکم.
دفاع از کردستان سرکوب شده.
خمینی بارها از راههای مختلف به مجاهدین پیام داد که امامت من را قبول کنید تا همه چیز را به شما بدهم. سازمان معروفترین سازمان مبارز و محبوب مردم بود. و آنها میتوانستند به تمامی مناصب قدرت دست یابند. اما مسعود پاسخ داد که هدف ما آزادی مردم است. ما مردم را فدای هیچ چیز نخواهیم کرد. هر بهایی داشته باشد.
از آنطرف، او مسئولانه، و با کوشش بسیار، همه راههای اصلاح احتمالی نظام را، از روشهای مسالمتآمیز طی کرد. و این قیمت کمی نداشت:. هزارها هوادار مجروح و مصدوم، و بیش از 50 شهید!
خیلیها به یاد دارند. در 25خرداد 60 خمینی تهدید به سرکوبی شدید کرد، جبهه ملی تظاهرات اعلام شده را منتفی کرد، نهضت آزادی، شایعه دعوت به راهپیمایی را تکذیب کرد و اعتقاد خود را به لایحه ضدانسانی قصاص اعلام نمود. خمینی تصمیم به یکپایه کردن رژیمش گرفت. تصمیم سختی بر دوشهای مسعود گذاشته شد. تسلیم؟ در برابر استبداد دینی ولایتفقیه؟! پشت کردن به مردم؟! یا عاشورا!؟
تصمیم گرفتن برای یک تظاهرات البته مسالمت آمیز، در برابر تفنگهای تشنه پاسداران خمینی، ساده نبود. اما اگر مجاهدین در آن مقطع نمیایستادند، چه کسی میایستاد؟
در آن سالهای نخستین، هیچکس سخن مشترکی نداشت. اعتماد بیشترین ضربهها را خورده بود. و نیروهای سیاسی همه در شرف ضربه خوردن و رها کردن امیدهایشان بودند. او محور اعتماد نیروها شد.
آنروزها تفرق کامل بر نیروهای مترقی جامعه ایران حاکم بود. سازمان خودش هم مورد تهاجم سنگین نیروهای دیکتاتوری بود. اما ارائه درستترین خطوط، و پیدا کردن نقاط مشترک، بین همه آزادیخواهان، و گردآوردن آنها به دور یک محور، کاری بود که او کرد. او برای تأسیس و اعلام تشکیل شورای ملی مقاومت، باید خطر یک پرواز پرریسک را به جان میخرید.
در هنگام تصمیمگیری برای آن عملیات پرواز، هیچکس نمیتوانست برای چنان خطرپذیری بزرگی تصمیم بگیرد. امکان شکست خوردن منتفی نبود. او باید بهخاطر مردم و میهنش، همه خطرهای احتمالی را میپذیرفت و پذیرفت.
در هر لحظه آن عملیات پرواز از قلب پایگاه شکاری تهران، امکان دستگیری و بعد امکان هدف قرار گرفتن هواپیمایش وجود داشت. اما او بهخاطر معرفی جایگزین سیاسی رژیم آخوندها، بهخاطر ائتلافی بهنام شورای ملی مقاومت ایران، این کار را کرد.
وقتی یک مبارزه طول میکشد، ائتلافها متلاشی میشوند، اما حفظ این ائتلاف، در سی سال گذشته، نتیجه یک روش فرادموکراتیک بوده است که او مبتکر آن است.
رؤسای دولتها و قدرتها، همه ابزارها را در دست دارند. خزانه حکومتی، ارتشهای بزرگ، و وزارتخانههای اجرایی.
هیچ رهبر انقلابی، مشکلی بهنام امنیت جان خود و هیأت حاکمهاش را ندارد. اما او، هیچکدام از این ابزارها را نداشت.
و این در جهانی که جهان منافع اقتصادی پشت پرده است، برای دشمن بهترین فرصتها فراهم شده بود.
او هیچ چیز را «از بیگانه تمنا نکرد». او باید توانها و عزمها را برای مبارزه آماده میکرد. بار دیگر او در معرض یک تصمیم خطیر بود. تصمیمی که همه تهمتها را هم متوجهش میکرد. و او برای هدف مقدس آزادی ایران، همه را بهجان خرید.:
او بر یک پله بالاتر در نفی استثمار گام گذاشت. نفی استثمار جنسی. او برای گام گذاشتن زنان به بالاترین سطح رهبری راه گشود.
او حق زنانی را که پا به میدان مبارزه اجتماعی گذاشته بودند، بهرسمیت شناخت و برایش راه باز کرد.
سنت انقلابیون همیشه فدا شدن برای دیگران بوده است. بنیانگذاران سازمانی که مسعود در روزهای اول به آن پیوست، همه اتهامات اعضای دیگر را در محاکم نظامی دیکتاتوری شاه برعهده گرفتند، و سرانجام خود پای چوبه تیرباران ایستادند. بعد از آنان، او شانه خود را به زیر بار تمامی سازمان داد. آن روزها دیکتاتوری سلطنتی در اوج قدرت خود ادعای ساختن جزیره ثبات از ایران میکرد. اما او و یارانش در دادگاه، با صریحترین کلمات، از حقوق ملت و ضرورت مبارزه برای نجات مردم دفاع کرد. او و یارانش خود را آماده اعدام شدن کرده بودند.
او در زندان بود که فرصت طلبانی علیه سازمانش کودتا کردند، اعضای سازمانش را کشتند و یا لو دادند. ساواک و آخوندهای مرتجع از این ضربه شادمانی کردند. همه در واکنش به ضربه نابود کننده، گیج شده بودند. اما او با اینکه همه چیز را توسط خائنان بربادرفته میدید و زخمهای عمیق بر جان داشت، خط صحیح را گم نکرد.
او گفت ما نباید دشمن اصلی و تهدید اصلی را فراموش کنیم. دشمن اصلی ما، رژیم شاه، و تهدید اصلی، آخوندهای بنیادگرا هستند. او سازمان را از گرایش به راست نجات داد. او گفت، آنها گروهی منحرف از خط مشی انقلابی بودهاند. او دوباره سازمان پیشتاز مبارزه مردم را با یک مبارزه اصولی، و نه انتقامجویانه، برای آینده دوباره احیا کرد.
انقلابیون همیشه برای فدا و مرگ سرخ آمادگی دارند. اما او از این فراتر رفت. او به نجات مردم از جنگ خانمانسوز اندیشید. بنابراین برای توقف جنگی که مردم و شهرها را میبلعید، از هیچ اتهامی نترسید.
آتش جنگ همه ایران را میسوخت. نعره جنگ جنگ خمینی و ایادی حکومتش گوشها را کر کرده بود.
مردم جنگ نمیخواستند. طرف مقابل جنگ از خاک ایران خارج شده بود، اما تبلیغات حکومت، همه را ترسانده بود که بگویند این جنگ ضدملی است. برعکس، احزاب خائن، پاسداران جنایتکار را سربازان میهن، و هرکس مخالفت میکرد را ستون پنجم و خائن مینامیدند. اما مسعود به فکر آبرو و تهمت نخوردن نبود. او به جانهای مردم که پرپر میشد فکر کرد و شجاعانهترین اقدام را انجام داد.
آنجا که خمینی و همدستان خارجیاش، برای اخراج او از فرانسه و دستگیری او، توطئه چیدند، آنجا که تصمیم گرفتن برای پذیرش خطرها، سخت و دشوار بود، او با پذیرش همه خطرها برای خودش، برای پرواز به عراق تصمیم گرفت و از دامهای دشمن پر کشید. او برای میهنش ارتشی تشکیل داد از فرزندان آزادیخواه ایران. ارتشی که ایران و رهبران مبارزات آزادیاش، تا آن زمان، از آن محروم بودند. او ارتشیها را به فرار از ارتش و پیوستن به جبهه خود خواند. و سرانجام ارتش او بود که تنور جنگ را بست. خمینی در 27تیرماه67، اجرای قطعنامه 598 شورای امنیت را رسماً پذیرفت.
در بهار 82 ارتشی که او بنیان گذاشت در میانه یک بحران که ربطی به او نداشت قرار گرفت. لحظه یک تصمیمگیری عظیم و طاقتفرسا بار دیگر پیش روی مسعود بود. او در یک معادله بسیار پیچیده، شاقول مبارزه خود را که دشمن ملت ایران یعنی رژیم ولایتفقیه بود از دست نداد. رژیم ولایتفقیه پیش از جنگ عراق و آمریکا توطئه کرد تا در جنگ مجاهدین را بمباران کنند. و این کار صورت گرفت؛ بهرغم آن که مجاهدین اعلام کرده بودند که نقشی در این میان نخواهند داشت.
اما رهنمود مسعود به تمامی نیروهای ارتش آزادی این بود که: دشمن ما رژیم آخوندیست و ما با هیچ نیروی دیگری درگیر نمیشویم. این رهنمود او، که در توافق با نیروهای آمریکایی به گردآوری سلاحهای ارتش آزادیبخش ایران هم منجر شد، دست رژیم را برای هر توطئهای بست. او ارتش آزادی را از جنگی ناخواسته دور نگهداشت.
پس از آن، توطئه اخراج ارتش آزادی از عراق در پیش بود. و از سال 87 یک محاصره مرگبار، با شکنجه روانی. و دو تهاجم خونین، و توطئه مستمر برای متلاشی کردن مجاهدین.
یک حرکت اشتباه، میتوانست به نابودی آنها منجر شود.
دوست و دشمن، نابودی ارتش آزادی و سازمان مجاهدین را در چشمانداز دیدند. اما در این سالها این مبارزه، بر اساس مواضع صحیح و برحقی که او، اعلام کرد، پیش رفته. هدایت او در این شطرنج پیچیده، توانست توطئه آخوندها را برای از بین بردن تشکیلات مجاهدین اشرف و تبعید اجزاء آنها به نقاط مختلف، خنثی کند. این رهبری توانست به پیروزی خروج از فهرست تروریستی هم منجر شود. نتیجه را امروز همه میبینیم: همه آن دامها، از هم گسسته. آنها هنوز منسجم و پابرجا ایستادهاند! و مسائلشان در بام دنیا، در شورای امنیت، مطرح میشود.
لحظات پنجاه سال مبارزه، با دو دیکتاتوری، برای هر کسی در بیرون این مبارزه غیرقابل شرح است. اما میتوان فهمید که یک روز در این نیم قرن بیرنج و شکنج و تلاش و خون دل نمیگذرد؛ بهخصوص اگر شما مسئول تمام این جنبش سراسری باشید. در عین حال او اعلام کرده که پس از پیروزی مردم، در خاوران چادر خواهد زد و هیچ برای خود نخواهد خواست. چرا که آزادی و حاکمیت مردم برای او همه چیز است. این مسعود رجوی است.