کسانی که ۲ خرداد ۷۶ را به یاد میآورند به خوبی میدانند که در آن روز نظام ولایت فقیه با مانوری اصلاح طلبانه! خاتمی را از صندوق بیرون آورد. آن روزها خاتمی شعار آزادی! و جامعه مدنی! سر داده بود. برخی این شعار را باور کردند و اینگونه میاندیشیدند که امکان دارد کسی در درون نظام بتواند پروژه آزادی و دموکراسی را محقق کند و البته بسیاری نیز او را باور نکردند و بر واقعیت هایی که میتواند آزادیخواه بودن یا نبودن یک نفر و یک جریان را نشان دهد دست میگذاشتند.
۲۰ سال از آن روزها میگذرد. از آزادی خبری نشد. دوران ۸ ساله خاتمی گذشت و سهم دانشجویان ۱۸ تیر، سهم روزنامه نگاران زندان، سهم روشنفکران قتل های زنجیره ای و سهم مجاهدین خلق قرار گرفتن در لیست تروریستی آمریکا و ۱۰۰۰ موشک شد.
۲۰ سال از آن روزها میگذرد. از آزادی خبری نشد. دوران ۸ ساله خاتمی گذشت و سهم دانشجویان ۱۸ تیر، سهم روزنامه نگاران زندان، سهم روشنفکران قتل های زنجیره ای و سهم مجاهدین خلق قرار گرفتن در لیست تروریستی آمریکا و ۱۰۰۰ موشک شد.
برای ایران نه جامعه مدنی حاصل شد و نه بهار آزادی زیرا آزادیخواهی شاخص هایی دارد که خاتمی به هیچکدام از آنها پایبند نبود.
امروز روحانی برای بار دوم در جایگاه ریاست جمهوری ولایت فقیه قرار گرفته است. او در شرایطی آمد که جامعه را از آمدن رئیسی ترسانده بودند و در نهایت امر یک شیخ خندان بی آزار! بر کرسی ریاست جمهوری! تکیه مجدد زد. او نیز در کمپین های تبلیغاتی اش خود را مدافع آزادی! دانست. برخی از اطرافیان او حتی از اجباری نبودن حجاب سخن گفتند، حرفی که به صراحت مجاهدین خلق ۳۹ سال پیش در برابر حجاب اجباری خمینی مطرح کردند و در آن زمان از طرف خمینی به آنها عنوان منافقین اطلاق شد.
پرسشی که در میان میآید عبارت از این است: آیا روحانی یک آزادیخواه است؟ چگونه میتوان او را ارزیابی کرد؟ آیا ما حق داریم به کسی با سابقه تاریک او در تباه کردن زندگی میلیون ها انسان، با نگاه تردید نگاه کنیم و مواضع اعتدال گرایانه! و اصلاح طلبانه! امروز او را باور نکنیم؟
تاریخ به ما اجازه نمیدهد که فرصت تغییر را از هیچ کسی دریغ کنیم. روحانی میتواند در مسیر آزادی حرکت کند و به پیشوای آزادی تبدیل شود. البته برای دریافت این عنوان برخی کارهای بسیار ساده را باید انجام دهد.
ولایت فقیه نماد استبداد در کشور است؛ فردی که از اختیارات فراقانونی و فراانسانی برخوردار است و تقریبا هیچ نظارت واقعی بر او وجود ندارد. چنین موقعیتی برای یک فرد منشا تمام فسادها و جرایم است. آیا روحانی در برابر مظهر استبداد در کشور موضع گیری کرده است؟ روحانی در ایام تبلیغات انتخابات! هنگامی که به خاطر پاسخ به افکار عمومی از کسانی یاد کرد که «در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند»، از خامنه ای سیلی خورد. روحانی بلافاصله به صحنه آمد و گفت حاضر است دست ولی فقیه را بارها ببوسد.
آیا روحانی از آزادی زندانیان سیاسی سخنی گفت؟ در تمام دیکتاتوری های شناخته شده در جهان معاصر اگر جریانی با هدف اصلاح و بهبود شرایط وارد عرصه شده یکی از نخستین شعارهایش آزادی زندانیان سیاسی بوده است. آیا روحانی به این ساحت حتی نزدیک شده است؟
بدون آزادی اجتماعات و بدون آزادی و امنیت برای احزاب میتوان از دموکراسی و آزادی سخن گفت؟ آیا در کمپین انتخاباتی روحانی در این رابطه سخنی گفته شد؟ آیا گفته شد به چه دلیل احزاب و گروههای ایرانی در طول ۳۸ سال گذشته سرکوب و قتل عام شده و مجبور به انتخاب تبعید شده اند؟ آیا من و شما به عنوان نمایندگان یا اجزای جریانات سیاسی ممنوعه در ایران میتوانیم از حق تجمع و داشتن یک روزنامه برخوردار باشیم؟
در سال ۶۷ بیش از ۳۰ هزار زندانی سیاسی در ظرف چند هفته در زندان های سراسر کشور به دستور خمینی و به دست امثال رئیسی اعدام شدند. این نوع قتل عام از ۳۰ خرداد ۶۰ آغاز شد و پیش از آن نیز باندهای تبهکار به کشتار فعالین سیاسی میپرداختند. آیا روحانی تلاشی برای باز کردن این پرونده و محاکمه دست اندرکاران آن کرده است؟
آیا حتی یک تشکل صنفی مستقل به رسمیت شناخته شده و اجازه فعالیت و برگزاری آزادانه تجمع دارد؟ اعم از کارگری، دانشجویی، معلمان، زنان، ورزشکاران، جوانان و سایر اقشار جامعه؟ آیا به جز تشکلهای وابسته به حکومت جریان دیگری میشناسیم که اجازه فعالیت داشته باشد؟
به نظر میرسد پاسخ به تمام این پرسش ها منفی باشد. اگر پاسخ منفی است پس با کدام شاخص میتوان روحانی را یک آزادیخواه نامید. او اگر یک آزادیخواه نیست پس یک فریبکار است. او آمده است تا تمامی نظام را از درون بحران های داخلی و بین المللی عبور دهد. پس همین واقعیت را باید در برابر او و افکار عمومی قرار داد.
امروز روحانی برای بار دوم در جایگاه ریاست جمهوری ولایت فقیه قرار گرفته است. او در شرایطی آمد که جامعه را از آمدن رئیسی ترسانده بودند و در نهایت امر یک شیخ خندان بی آزار! بر کرسی ریاست جمهوری! تکیه مجدد زد. او نیز در کمپین های تبلیغاتی اش خود را مدافع آزادی! دانست. برخی از اطرافیان او حتی از اجباری نبودن حجاب سخن گفتند، حرفی که به صراحت مجاهدین خلق ۳۹ سال پیش در برابر حجاب اجباری خمینی مطرح کردند و در آن زمان از طرف خمینی به آنها عنوان منافقین اطلاق شد.
پرسشی که در میان میآید عبارت از این است: آیا روحانی یک آزادیخواه است؟ چگونه میتوان او را ارزیابی کرد؟ آیا ما حق داریم به کسی با سابقه تاریک او در تباه کردن زندگی میلیون ها انسان، با نگاه تردید نگاه کنیم و مواضع اعتدال گرایانه! و اصلاح طلبانه! امروز او را باور نکنیم؟
تاریخ به ما اجازه نمیدهد که فرصت تغییر را از هیچ کسی دریغ کنیم. روحانی میتواند در مسیر آزادی حرکت کند و به پیشوای آزادی تبدیل شود. البته برای دریافت این عنوان برخی کارهای بسیار ساده را باید انجام دهد.
ولایت فقیه نماد استبداد در کشور است؛ فردی که از اختیارات فراقانونی و فراانسانی برخوردار است و تقریبا هیچ نظارت واقعی بر او وجود ندارد. چنین موقعیتی برای یک فرد منشا تمام فسادها و جرایم است. آیا روحانی در برابر مظهر استبداد در کشور موضع گیری کرده است؟ روحانی در ایام تبلیغات انتخابات! هنگامی که به خاطر پاسخ به افکار عمومی از کسانی یاد کرد که «در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند»، از خامنه ای سیلی خورد. روحانی بلافاصله به صحنه آمد و گفت حاضر است دست ولی فقیه را بارها ببوسد.
آیا روحانی از آزادی زندانیان سیاسی سخنی گفت؟ در تمام دیکتاتوری های شناخته شده در جهان معاصر اگر جریانی با هدف اصلاح و بهبود شرایط وارد عرصه شده یکی از نخستین شعارهایش آزادی زندانیان سیاسی بوده است. آیا روحانی به این ساحت حتی نزدیک شده است؟
بدون آزادی اجتماعات و بدون آزادی و امنیت برای احزاب میتوان از دموکراسی و آزادی سخن گفت؟ آیا در کمپین انتخاباتی روحانی در این رابطه سخنی گفته شد؟ آیا گفته شد به چه دلیل احزاب و گروههای ایرانی در طول ۳۸ سال گذشته سرکوب و قتل عام شده و مجبور به انتخاب تبعید شده اند؟ آیا من و شما به عنوان نمایندگان یا اجزای جریانات سیاسی ممنوعه در ایران میتوانیم از حق تجمع و داشتن یک روزنامه برخوردار باشیم؟
در سال ۶۷ بیش از ۳۰ هزار زندانی سیاسی در ظرف چند هفته در زندان های سراسر کشور به دستور خمینی و به دست امثال رئیسی اعدام شدند. این نوع قتل عام از ۳۰ خرداد ۶۰ آغاز شد و پیش از آن نیز باندهای تبهکار به کشتار فعالین سیاسی میپرداختند. آیا روحانی تلاشی برای باز کردن این پرونده و محاکمه دست اندرکاران آن کرده است؟
آیا حتی یک تشکل صنفی مستقل به رسمیت شناخته شده و اجازه فعالیت و برگزاری آزادانه تجمع دارد؟ اعم از کارگری، دانشجویی، معلمان، زنان، ورزشکاران، جوانان و سایر اقشار جامعه؟ آیا به جز تشکلهای وابسته به حکومت جریان دیگری میشناسیم که اجازه فعالیت داشته باشد؟
به نظر میرسد پاسخ به تمام این پرسش ها منفی باشد. اگر پاسخ منفی است پس با کدام شاخص میتوان روحانی را یک آزادیخواه نامید. او اگر یک آزادیخواه نیست پس یک فریبکار است. او آمده است تا تمامی نظام را از درون بحران های داخلی و بین المللی عبور دهد. پس همین واقعیت را باید در برابر او و افکار عمومی قرار داد.