شعله پاکروان و جنبش تحریم



خامنه ای و روحانی محور کمپین های انتخاباتی شان را بر دعوت مردم به هر طریق برای شرکت در انتخابات قلابی قرار داده اند. آنها می‌دانند که جنبش تحریم می‌تواند تا چه میزان نظام فرسوده شان را در بحران فرو ببرد. آنها برخی هنربندان، به ظاهر ورزشکاران و هر کس را که گویی می‌تواند در جامعه توجهی برانگیزد را به صحنه می‌کشانند تا برای آنان رای را دریوزگی کند.
در هیاهوی تبلیغات چند هزار نفری یا چند صد نفری حکومتگران برای داشتن انتخاباتی فکاهی، واقعیتی سترگ خود را بیش از پیش نشان می‌دهد؛ جنبش تحریم. در هنگامه ای که شرکت در انتخابات ولایت فقیه، بازتولید استبداد مستقر است، جنبش تحریم راه خود را بیش از پیش باز می‌کند.
اینبار نام ریحانه جباری با جنبش تحریم پیوند می‌خورد. ریحانه جباری که برای دفاع از شرف و هویت انسانی اش در برابر یکی از ماموران اطلاعات ایستاده بود، به مرگ محکوم شد، حکمی که بی هیچ شفقتی درباره او به اجرا درآمد. مادر او شعله پاکروان، امروز صدای مادران شهداست، او به سهم خود افکار عمومی را نمایندگی می‌کند.
شعله پاکروان می‌گوید: «در حالی که کمتر از یک هفته به نمایش تهوع آوری به نام انتخابات باقی مانده است، من به هیچ‌کدام از ۶ بازیگر رأی نخواهم داد. نه به سه بازیگر اصلی که خودشان با وقاحت در برابر چشمهای مردم، جنایات و دزدیهای یکدیگر را رسوا می‌کنند و نه ۳ سیاهی لشگری که برای خالی نبودن عریضه آمده‌اند. اینان در یک مورد مشترکند: همه‌شان طرفدار زندان و شکنجه و اعدامند. اصلی‌ترین مطالبه مردم نیز روشن است، آزادی، همان که زیر سایه هیچ‌کدام از اینان دست یافتنی نیست.»
کسانی که روزها و ماه های اول بعد از انقلاب ۵۷ را به یاد می‌آورند، به خوبی می‌دانند که آن روزها آزادی موهبتی بود که از پس سال ها ایستادگی در برابر استبداد پهلوی به دست آمده بود. آن آزادی بلافاصله با سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام از طرف خلافت تازه از راه رسیده جایگزین شد. امروز مادر ریحانه با اشاره به کارکرد جنایتکارانه تمامیت جمهوری اسلامی! به درستی بر این واقعیت دست می‌گذارد که شرکت در انتخابات ولایت فقیه عملی برخلاف آزادی ست.
پرسش اصلی این است: «مردم می‌خواهند بدانند چرا جوانانشان کشته شدند؟ در کجا مدفونند؟ چرا و چگونه خزانه مردم مورد دستبرد قرار گرفته است؟ وقتی اذهان مردم روشن شد، آنگاه چه بسا نیاز باشد تا به انتخابی بزرگتر دست بزنند. نه انتخابی بین بد و بدتر و بدترین. چه کسی گفته است که مردم ایران باید از بین لشگریان سارق و جوان کش و شیادان و جلادان یکی را بر مسند بنشانند؟»
شعله پاکروان در ادامه به توصیف رئیسی و روحانی و قالیباف می‌پردازد: «من به کسی که در هیأت مرگ بوده رأی نمی‌دهم. به کسی که افتخارش برپا کردن چوبه‌های دار بوده و قاتلی را بر مسند صدارت نشانده هم رأی نمی‌دهم. به کسی که حملات گازانبری بلد است و دستش تا آرنج در کیسه ملت است هم رأی نمی‌دهم.»
معنی انتخاب هر کدام از این تبهکاران چیزی جز شراکت در تبهکاری نیست: «شرکت در انتخاب یکی از اینان یعنی شراکت در فلاکتی که روز به روز بیشتر بر مردم تحمیل می‌شود. یعنی آلودن دستها به خون کسانی که تاکنون کشته شده‌اند و پس از این کشته خواهند شد. یعنی چشم بستن به رنجی که بازماندگان اعدام می‌کشند و ندیدن اشک خانواده‌هایی که عزیزانشان به گناه بیگناهی در زندانند.»
در این میان حیرت انگیز آن است که برخی استدلال می‌کنند که بهتر است در میان جنایتکاران یکی را انتخاب کنیم. شعله پاکروان می‌گوید: « بگذارید برخی توجیه کنند که اگر بد را انتخاب نکنیم بدتر به مسند خواهد نشست. اما چه باک؟ مگر سالهای پیشین که بدها یا بدترها بر مسند نشستند چه فرقی داشت؟ آمار اعدام و فقر و فاقه هم‌چنان بیشتر شد. این بار هم خواهد شد.
چگونه می‌خواهیم رأی بدهیم و چشمهای گوهر عشقی را فراموش کنیم؟ و آخرین نگاه ندا آقا سلطان را به یاد نیاوریم؟ و صدای آرش صادقی را از خاطر ببریم؟ و صدای شهرام احمدی را؟ و کودکی ذبح شده‌ی ریان و رویدا و دیگرانی که پدرانشان اعدام شده‌اند را؟ و کودکانی که در سلولهای سرد با مادرشان به‌سر برده‌اند و چهره نابود شده دخترانی را که اسید به رویشان پاشیده‌اند، و ناله‌های مادری را که خبر اعدام فرزندش را از روزنامه خوانده است و... و درد و رنج زندانیان و خانواده‌هایشان را... »
شعله پاکروان می‌افزاید: «من جوانان سرگشته و پدران شرمنده را فراموش نخواهم کرد، هم‌چنان که گورخوابان را. آری بهتر است فراموشی را فراموش کنم و هر لحظه فلاکتی را که بر سرزمینم تحمیل شده به یاد آورم. آیا در چنین لحظاتی می‌توان به رأی دادن فکر کرد؟ بگذار خودشان نمایش ترتیب دهند، خودشان هم جشن پیروزی بگیرند.»
شعله پاکروان در ادامه از آرزوهای مردم می‌گوید، از آینده ای که بی گمان فراخواهد رسید: «یک روز، نه چندان دور، رسواتر از امروز در پیشگاه عدالت محاکمه خواهند شد. این وعده‌ی تاریخ است. تاریخی که جنایتکاران و دزدان زیادی به خود دیده است که در لباسهای مختلف بر جان و مال توده‌های مردم حکومت کردند. امروز هیچکدامشان نیستند و جز نامی نفرت انگیز از آنان باقی نمانده است.»
او در پایان حرف جنبش تحریم را به صراحت می‌گوید: «من به قاتلان هزاران جوان رأی نخواهم داد، به غارتگران میهنم رأی نخواهم داد. به آنان که بی‌گناهان را به مسلخ بردند رأی نخواهم داد.
نه، من به قاتلان ریحانم، ریحانهایم رأی نخواهم داد.»
در پس همه شعبده بازی های خامنه ای برای گرم کردن تنور انتخاباتش، صدای واقعی مردم ایران از گلوی کسانی به گوش می‌رسد که به تحریم فراخوان می‌دهند.