در ایران چه میگذرد؟ هشت ماه پس از انتخاباتی که حاکمیت، سنگ میلیونی آن را به سینه میزد، اکنون آن میلیونها کجایند؟ حاصل یک مردمگرایی مبتذل ۴۰ساله از خمینی تا خامنهای، اکنون چه مائدهیی تقدیم نظام الهی جمهوری اسلامی کرده است؟
پاسخ را البته زمان داده است و باز هم این پیر دانای دهر، کشف و شهودهای دیگری از نظاره بر سیر شتابان هزیمت دیکتاتورها خواهد داشت. نحلههایی که وارثان حماقت همدیگر در سلسلهٴ استبداد و دیکتاتوری بوده و هستند.
یکی از گواهان دانای «زمان»، همین قیامی میباشد که دامنهاش در سراسر ایران گسترده شده است. قیامی که به تحولات سیاسی و اجتماعی ایران شتاب بخشیده و حاکمیت ولایت فقیه را با وقوع هر تحول جدیدی ـ حتادر درون آن ـ به خود میتاباند.
یکی از ویژگیهای تحولات جدید ایران بعد از قیام، به میدان کشاندن و به حرف آوردن خامنهای سر هر موضوع کوچک و بزرگ است. تهدید سرنگونی ناشی از گر گرفتن قیام و غافلگیر شدن حاکمیت، ناقوس و کابوس مدام نظام ولایت گشته است. خامنهای برای بهرسمیت نشناختن واقعیت سرسخت قیام، مثل اسلافش معاویه و خمینی، تلاش کرد سررشته خروش و خشم و نفرت نسل جوان و نوخواه ایران را به «مثلث آمریکا و دولتی عربی و منافقین» نسبت دهد. حربهیی زنگزده و پوسیده که فقط واکنش عاقل اندر سفیه را مجاب میکند. اما بیش از همه مستمعین، بیشک خودش امعان نظر دارد که مشغول رطب و یابس بافتن برای رنگ کردن مهرههای مستأصل یک دیکتاتوری فاسد است تا حقیقت بزرگ نفرت یک خلق و میهن را از نظام سراسر جنایت و چپاول، انکار کند و به پشت گوش بیاندازد. ضمن اینکه به خیال خود با رسم این مثلث، نقش محوری مجاهدین در قیام مردم ایران را لوث کند.
همین سفلگی و دروغگوییهای نجومی خامنهای، حتا ذرهیی در درون حاکمیتش هم افاقه نکرد و کسی برای فرافکنیهای او تره هم خورد ننمود. از یک سو قیامآفرینان راه و رسم نفی مطلق این دیکتاتوری قرونوسطایی را استمرار دادند و از سوی دیگر تضادهای ناشی از قیام ایران، سراپردهٴ دستگاه ولایت فقیه ـ با تمام دستهبندیهای قدرتطلب درونیاش ـ را درنوردیده است. پیام سرنگونساز قیام، همچون هوایی شد که هیچ دژ و قلعهیی از حاکمیت نتوانست از نفوذ و گسترش آن در تمامیت نظام جلوگیری کند.
»بترس از روزگارانی که اندوهان دیرین
برون از پیلهها آیند...».
واقعیت انکارناپذیر این است که آثار قیام ایران شتابیابنده و تکثیر شونده است. چرایی آن در زیرساخت و پتانسیل تاریخی و انسانیاش است. قیامی که به تمامی منزه از هر گونه شائبه و رنگی از جناحهای رژیم ولایت فقیه است؛ قیامی که در تار و پود جامعهٴ ایران از چهل سال پیش تا کنون بوده، خانه کرده، ریشه دوانده و از این پس نیز دامنهدارتر خواهد شد. قیامی که از همان چهل سال پیش «گلهایش را کاشته بود»؛ ولی او را «به جرم داشتن گل میگرفتند و میکشتند»(۱).
حالا آثار تکثیر شده قیام در واقعیتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایرانزمین، شوکران تمامیت حاکمیت ولایت فقیه گشته است:
ـ به بیست سال باندبازی و بندبازی و رمالی اصلاحطلب و اصولگرا پایان داده است.
ـ مماشات جهانی با یک دیکتاتوری مذهبی را چندان سخت کرده است که شهد برجام را هم تحتالشعاع شوکرانش برده است.
ـ تضادهای درونیاش را به معارضه بر سر ضرورت رفراندوم یا نفی آن کشانده است. نفس طرح رفراندوم توسط روحانی، گویای بنبست مطلق در راهیابی مقابله با آثار قیام ایران.
ـ بساط خیمهشببازیهای مردمگرایی مبتذل در مناسبتهای « دهه فجر» و اصل آن در روز ۲۲بهمن را پاک به هم زده است.
آثار پیاپی ظاهرشوندهٴ قیام ایران، کلنگ را بر ریشههای هست و نیست یک دجالیت دینی و سرمایهٴ دنیایش نهاده است. به راستی که زحمتکشان و رنجبران ایرانزمین از دستان پینهبسته و تن خستهشان نان و آب و درآمد دارند و آخوندهای با عمامه و بیعمامه با پینههای پیشانیشان. این است تضاد آشتیناپذیر انسان و ضدانسان در نظام ولایت فقیه. این است تضاد ریشه کرده در اعماق تاریخ چهل ساله ایران که تنها مرهمش، تحقق آزادی که تضمین آن فقط سرنگونی تمامیت دستگاه ولایت فقیه است.
مارا درحساب های زیر دنبال کنیدتوئیترkhozestan_khoro@
کانال تلگرام khozestan_khorosh@
ادمین کانال تلگرام manouch_ra@