این خود خمینی است، در قواره وحشیهای بنیادگرا (۱) - بقلم: استاد جلال گنجهای
روح الله خمینی در میهن ما ایران فصلی سیاه و پلید از بنیادگرایی بهاصطلاح اسلامی را گشود و با پروندهیی شریر و خونبار مرد و وارثان نوکیسه و بیشرمش هم همان را بر عرض و جان ما شریرانهتر ادامه دادند، اما جهان مماشات گر چندان به روی خود نیاورد تا اینکه هم اینک با بازتولید خمینی و در حقیقت با امتداد او دوباره مواجه شده است.
خمینی زیرکتر از این نو خمینیستهای بنیادگرا بود، چرا که توانست یک انقلاب اساساً ضد سلطنت دیکتاتوری را با نمایش نوعی ”جمهوری“ توخالی از مردمسالاری قالب کند، آنچنان که انبوهی رجال سیاسی! وطنی را همانند بسیاری روشنفکران ناظر غربی، یکجا تا مدتی بفریبد. یک جمهوری که مقاماتش قبلاً در اتاق خلوت ”امامت و ولایت“ غربال میشده و میشوند، تا از بابت سرسپردگی به بنیادگرایی پرتزویر چارمیخه تضمین باشند. آنقدر تضمین، که حتی در جنایات فجیعی همراهی میکردند که هرگز فراموش و بخشوده نخواهد شد، مانند اعدام زنان حامله با جنینهایشان، تجاوز جنسی به زندانیان، تکفیر هر گونه صاحبان اندیشه به شمول شیعیان دوازده امامی معتقد، قتلعام آن دسته از زندانیان سیاسی که حتی در بیدادگاههای تحت ریاست جلادان (محمدی گیلانی، لاجوردی، موسوی تبریزی و...) مستحق بیش از چند سال زندان شناخته نشده بودند.
خمینی ربع قرن است که مرده است اما نه بدین معنی که کارنامه وی و بیلانهای فساد و تباهیهایش بسته شده باشد. چه در میهن ما ایران، که تا وقتی این رژیم آخوندی بر این میهن حاکم باشد، افزون بر انبوه جنایت و فساد حاکمیت که اشاره رفت، همیشه و تازه به تازه با بدعتها و نحوستهای این شخص و این دار و دسته مواجه بوده و خواهیم بود. حقیقتی که باید پرسید، آیا بدون سرنگونی این حاکمیت در ایران و برای همیشه، تولیدها و باز تولیدهای پلید این رگة پلید آیا پایان خواهد یافت؟ پاسخ را میتوان از سونامی ناگهانی ”داعش“ دریافت که هر چند فعلاً در بیرون مرزهای ملی ما تنوره میکشد، اما بنا به قانون تأثیر متقابل پدیدهها، شاهد واکنشهای مربوطه در رژیم آخوندی و در جریانهای مختلف فکری و سیاسی هستیم که تشکیل جبهه مقابل را به نکوهش گرفته است و این از علایم سحر است و بیتردید، در مسیر تحولات مربوطه، باز هم بیشتر و آشکارتر شاهد خواهیم بود.
آری، این یک حقیقت محض است که سونامی داعش، یک پدیده خلق الساعه و بدون سابقه نیست، بلکه نه تنها بازتولید، بلکه امتداد خمینی و خمینیسم است، یعنی خود خمینی در قوارهای ظاهراً متفاوت! برای دریافت بهتر این حقیقت، خوب است مطلب را بیشتر باز کنیم که این نوشته و سلسله نوشتههای آتی را به همین منظور تقدیم حضورتان میکنیم.
(1) داعش، امتداد نظام ولایتفقیه
درباره پدیده داعش، اگر در محتوای انبوه تحلیلها و بررسیهای ایرانی و غیرایرانی تأمل کنیم، میبینیم که بهطور عمده این سه مسأله موضوع بحث است:
یکم: آیا این دارو دسته افراطگرای اسلامیست پدیده جدیدی است یا ادامه نظام ولایتفقیه است؟
دوم: چرا و چگونه در این منطقه و این زمانه تنوره کشید؟
سوم: این سونامی به کجا خواهد کشید و چگونه مهار خواهد شد؟
بدنیست تذکر بدهم که این سه مبحث را بایستی از یکدیگر تفکیک کرد تا به نتیجه برسیم و اگر در تحلیلهای انبوهی که هرروزه منتشر میشود، دقت کرده باشیم، متوجه میشویم که اگر مشوش و گرفتار یإس و بدبینی یا ساده انگاری شدهاند، بهخاطر تفکیک نکردن همین سه پرسش از یکدیگر است. با این تذکر، توجه شما را به بحثهای مربوطه جلب میکنم:
یکم: شعار اساسی داعش که امروزه در سرزمینهای تصرف شدهاش ترویج میکند، چنین است: ”شرع الله لن تنفذ الا بالسلاح“ ، (شریعت الهی هرگز اجرا نخواهد شد مگر بهزور اسلحه). و شعار بعدی هم تکفیر مخالفان است.
منظور از این شریعت، همان مجموعه احکام ثابت و لایتغیری است که بهطور تخصصی توسط فقیهان بحث و تدوین میشود و شکل مدون آن از قرن دوم هجری پا به عرصه گذاشته است. این مجموعه از آداب عبادت شروع شده و تا پهنههای مختلف زندگی اجتماعی حرفهایی دارد که جنجالیترین آنها مجازاتهای خشن و تبعیضهای شدید علیه غیرمسلمین و علیه زنان است. در این زمینه دو نکته شایان ذکر و یادآوری وجود دارد:
الف: فقهای تدوین کننده این احکام بر سر جزئیات احکامشان اختلافهایی دارند که طی این 10-12قرن حل نشده و همیشه موارد تازهیی از اختلاف هم ظهور میکند.
ب: ستونهای اصلی این احکام میان مذاهب مختلف اسلامی که نامها و تاریخچههای متفاوتی دارند، یکسان است. و این یکسان بودن در بخشهای اشاره شده در بالا، یعنی تبعیضها و خشونتها، بیشتر بارز است.
نظر به 3 اصل ولایتفقیه، داعش همان ولایتفقیه است
تا اینجای بحث، ملاحظه میفرمایید که ”داعش“ و سایر دستجات بدنام مشابه، القاعده، النصره، بوکوحرام و...، دقیقاً بهخاطر چیزی برخاستهاند که همانا اصل اول و دوم ولایتفقیه خمینی است که چنین برخاسته و سونامی خون و جنایت به راه انداختهاند.
ولایت فقیه که توسط روح الله خمینی تدوین و در پی انقلاب ضدسلطنتی57 در ایران به حاکمیت رسید، بر سه اصل استوار است، به این شرح:
یکم: احکام شرعی فقهی، همانا احکام الهی اسلام و لازمالاجرا است.
دوم: اجرای الزامی این احکام جز با بهدست گرفتن قدرت سیاسی و حاکمیت امکانپذیر نیست
سوم: این قدرت سیاسی بایستی بهدست فقیه باشد که صلاحیت تشخیص و تدوین این احکام شرعی را دارد. (بعدا بحث خواهیم کرد که این اصل سوم، یعنی زمامداری مستقیم فقیه، در اواخر عمر خمینی، یک ربع قرن پیش، بهصورتی ترمیم شد که تفاوتی با مشابههای بهاصطلاح سنی، از نوع داعش ندارد).
ملاحظه میکنید که بهلحاظ تئوریک و نوع تفسیری افراطی که از اسلام مطرح کرده و با خون و جنون به اجرا گذاشتهاند، ولایتفقیه خمینی و خلافت اسلامی داعشی، یک نظریه را دنبال میکنند و با جبر و جنایت تحمیل میکنند.
پرسشهای تعیین کننده
حال که ماهیت و مرزهای عقیدتی و بهاصطلاح دینی داعش و ولایتفقیه را ملاحظه کردیم، به چند پرسش اشاره میکنیم که نزد هر صاحب اندیشهای مطرح میشود:
پرسش اول: آیا احکام شرعی و فقهی مورد بحث، احکام الهی اسلام هست؟ منظور از این پرسش بهطور خلاصه این است که: هیچ شکی وجود ندارد که این احکام شرعی فقهی با همین تدوین و پایهها و روش استدلالی، هرگز در صدر اسلام وجود نداشته و اینها حاصل کارهای کسانی در قرنهای بعدی است که –به هر نیت یا سوء نیت- علم فقه و اصول فقه را تأسیس کردهاند. به این ترتیب، جای پرسش است که آیا این تدوین بیعیب و نقص بوده و مانند هرعلم بشری دیگری، نبایستی مورد نقد و پرسش قرار گیرد تا که ضعفها و اشکالات آن با تصحیح و نوآوری ترمیم شود؟
پرسش دوم: آیا این احکام به فرض معتبر بودن و نیازمند نبودن به تصحیح و تغییر، از نظر دیانت اسلامی لازمالاجرا است؟، بدین معنی که بایستی به هرقیمت، حتی با بالاترین اکراه و اجبار، یعنی به ضرب اسلحه و با قدرت حکومتی اجرا شود؟ بدین معنی، که این احکام دینی به دیانت دینداران و عنصر اعتقاد و داوطلبانه بودن اعمال دینی، بستگی ندارد و آنچه مهم و معتبر است، اجرای آنهاست و نه اعتقاد دینی عمل کنندگان و مجریان این کارهای بهاصطلاح دینی. و به عبارت دیگر، آیا اسلام میخواهد و دعوت میکند که این احکام فقط اجرا شود، گو با هرعقیده موافق یا مخالفی که اجرا کننده داشته باشد.
اما پاسخ ما، آشکارا به هر دو پرسش پاسخ منفی است. بدین معنی که: این احکام و روشها که فقیهان تدوین کردهاند، نه مو به مو شرع خداوندی اسلام است، بلکه حاوی بسی جورها و تعدیهایی است که هرگز اسلام روا نمیدارد. باضافه اینکه پایه نگرشی که در تدوین این احکام از جانب فقیهان معتبر شناخته شده است، چنانکه بعداً در بحثهای مربوطه خواهیم دید- بسی سست و بیاعتبار است. اما تا همینجا، باید روشن شده باشد که دعوت و آرزوهای خمینی از آنچه که داعش ارمغان آورده، مو نمیزند، جز در این حد که هر دیکتاتوری با دیکتاتور دیگر اختلاف دارند: یعنی اینکه هر کدام میخواهند تاج و کرسی دیکتاتوری مال شخص خودشان باشد و نه آن یکی دیگر. همین و بس!
مارا درحساب های زیر دنبال کنید توئیترkhozestan_khoro@ کانال تلگرام khozestan_khorosh@ ادمین کانال تلگرام manouch_ra@