خمینی کیست? آشنایی با دجال عافیت طلبی که انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران را به قهقرا برد - قسمت سوم
دوستان عزیز
مقاله خمینی کیست ؟ درچند قسمت درج می شود آشنایی با این پدیده ارتجاعی از نیازهای جدی نسل جوان وشورشی میهن اسیرمان هست بدین منظور از تمام دوستان وعزیزان درخواست داریم که این سلسله مقالات را بصورت گسترده اطلاع رسانی کنند این یک وظیفه ملی ومیهنی است درخدمت تاریخ ومردم وقیام خاموش ناشدنی مردم ما می باشد با تشکر مدیر وبلاگ قسمت سوم :
خمینی به ترکیه تبعید شد:
خمینی در سال ۴۳، در پی یک سخنرانی علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلسین رژیم «شاه»، به ترکیه تبعید شد. قانون مزبور در سوم مرداد سال ۴۳ مخفیانه از تصویب مجلسین رژیم «شاه» گذشت. در ۴آبان همان سال، خمینی در یک سخنرانی به این قانون حمله کرد و برخلاف سخنرانیهای گذشته، آمریکا و رئیسجمهور آن کشور را نیز هدف اعتراضهای شدیداللحن خود قرار داد.
رژیم «شاه» در مرحله جدیدی که آغاز کرده بود، برای استقرار دیکتاتوری وابسته خود، دیگر نمیخواست هیچ صدای مخالفی را بشنود خمینی را روز ۱۳آبان سال ۴۳ خمینی را با یک هواپیمای C - 130 از تهران به ترکیه و در شهری بهنام بورسا تبعید کرد که پس از مدت کوتاهی از آنجا به نجف رفت. از آن پس خمینی از نظر سیاسی بهخاطر بیعملیش برای یک دوره بهمحاق رفت.
خمینی و موضعش علیه جنبش سیاهکل:
خمینی که از تحولات سیاسی جامعه برکنار بود، نسبت به تظاهرات مردم تهران و بهویژه دانشجویان دانشگاه تهران در سال ۴۶ پس از شهادت جهانپهلوان تختی؛ نسبت به جشنهای تاجگذاری «شاه»؛ و نسبت بهتظاهرات گسترده دانشجویان در سال ۴۸ علیه گران شدن بلیت اتوبوس شرکت واحد؛ واکنش صریحی نداشت و حتی نسبت بهاعدام عاملان ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر رژیم شاه عکسالعملی ابراز نکرد. اما از بیرون ریختن حقد و کین خود علیه مبارزه انقلابی مسلحانه غافل نماند. آخوند حمید روحانی در اینباره میگوید «در سال ۱۳۴۹ گروهک مارکسیستی و کمونیستی سیاهکل حرکتی کرد که اثر عمیقی بر ملت ایران گذاشت. خطر این بود که نهضت از مسیر راستین خود منحرف شود. در اینجا امام طی نامهیی به اتحادیه دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشتند: «از حادثهآفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیر حادثه سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید».
خمینی و مواضعش در مورد مجاهدین:
در سال ۱۳۴۹ گروهی از مجاهدین در مسیر بازگشت از پایگاههای انقلاب فلسطین در دوبی دستگیر شدند و دولت آن کشور تصمیم گرفت آنها را به رژیم شاه مسترد کند. خمینی بهرغم نامه و سفارش پدر طالقانی، از هر گونه اقدامی برای نجات مجاهدین از زندان سرباز زد. اگر چه نهایتاً ماجرای هواپیما، اندکی بعد با پادرمیانی یاسر عرفات خاتمه مییابد و مجاهدینی که در بازداشت بهسر میبردند آزاد شده دوباره راهی پایگاههای خود در تهران میشوند.
مدتی پس از ماجرای هواپیمای دوبی، سازمان مجاهدین نمایندهیی از تهران به نجف میفرستد تا خمینی را با مواضع سیاسی و ایدئولوژیکی خود آشنا سازد. ولی خمینی از ابراز حمایت مجاهدین خودداری کرد و دچار انزوا شد و به حاشیه رانده شد. آخوند حمید روحانی که سالها همراه خمینی در نجف بوده، دراینباره میگوید:
بسیاری از افراد را میشناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت بهپایان رسیده است و امام با عدم تأیید مجاهدین خلق در واقع شکست خود را امضا کرده است.
خمینی از ابراز حمایت از مجاهدین خودداری کرد:
دلائل حمایت نکردن خمینی از مجاهدین: اولاً، ماهیت و مواضعش با مبارزه و مقاومت انقلابی که مجاهدین به آن کمر بسته بودند، بهکلی در تعارض بود. فرصتطلبی و مفتخوری که پیشه خمینی در تمام زندگی سیاسی او بود، ذرهیی سازگاری با مشی مسلحانه که یکسره بر پرداخت بها و فداکاری بیچشمداشت استوار است، نداشت. ثانیاً، هر گونه تأیید صریح مجاهدین، لاجرم به تأیید نقش رهبریکننده آنان در جنبش مبارزه آن روز منجر میشد. در ازای این روش سازشکارانه، رژیم «شاه» نیز اگر چه خمینی را تبعید کرده بود، اما به او سخت نمیگرفت و برایش آزادی عمل قائل بود. فیالمثل در تمام این سالها، در خانه خمینی در قم باز بود و از آنجاشهریه طلاب او پرداخت میشد. شیخ علیاکبر اسلامی، نماینده خمینی در قم و حسن صانعی، مسئول امور مالی دفتر او بودند.. در رابطه با نجف نیز سازمان اوقاف رژیم «شاه»، سفرهای هفتروزهیی ترتیب میداد که در آن عوامل خمینی آزادانه به آنجا رفت و آمد میکردند و با او ملاقات داشتند. ساواک «شاه» از این رفت و آمدها خبر داشت اما از آنجا که ضرری برای رژیم نداشت، تحمل میکرد.
با این همه، از سال ۵۰ وقتی که مبارزه مسلحانه پیشتاز علیه رژیم «شاه» و موج مخالفت با رژیم «شاه» در پرتو حرکت پیشتازان انقلابی و مجاهد بالا میگیرد سرانجام خمینی ناگزیر شد که بدون آنکه نام مجاهدین را بیاورد، فتوای اختصاص دادن یکسوم سهم امام به جوانان مسلمان میهندوست را صادر کند که در آن روزگار کسانی جز مجاهدین نبودند.
خمینی در سال ۴۳، در پی یک سخنرانی علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلسین رژیم «شاه»، به ترکیه تبعید شد. قانون مزبور در سوم مرداد سال ۴۳ مخفیانه از تصویب مجلسین رژیم «شاه» گذشت. در ۴آبان همان سال، خمینی در یک سخنرانی به این قانون حمله کرد و برخلاف سخنرانیهای گذشته، آمریکا و رئیسجمهور آن کشور را نیز هدف اعتراضهای شدیداللحن خود قرار داد.
رژیم «شاه» در مرحله جدیدی که آغاز کرده بود، برای استقرار دیکتاتوری وابسته خود، دیگر نمیخواست هیچ صدای مخالفی را بشنود خمینی را روز ۱۳آبان سال ۴۳ خمینی را با یک هواپیمای C - 130 از تهران به ترکیه و در شهری بهنام بورسا تبعید کرد که پس از مدت کوتاهی از آنجا به نجف رفت. از آن پس خمینی از نظر سیاسی بهخاطر بیعملیش برای یک دوره بهمحاق رفت.
خمینی و موضعش علیه جنبش سیاهکل:
خمینی که از تحولات سیاسی جامعه برکنار بود، نسبت به تظاهرات مردم تهران و بهویژه دانشجویان دانشگاه تهران در سال ۴۶ پس از شهادت جهانپهلوان تختی؛ نسبت به جشنهای تاجگذاری «شاه»؛ و نسبت بهتظاهرات گسترده دانشجویان در سال ۴۸ علیه گران شدن بلیت اتوبوس شرکت واحد؛ واکنش صریحی نداشت و حتی نسبت بهاعدام عاملان ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر رژیم شاه عکسالعملی ابراز نکرد. اما از بیرون ریختن حقد و کین خود علیه مبارزه انقلابی مسلحانه غافل نماند. آخوند حمید روحانی در اینباره میگوید «در سال ۱۳۴۹ گروهک مارکسیستی و کمونیستی سیاهکل حرکتی کرد که اثر عمیقی بر ملت ایران گذاشت. خطر این بود که نهضت از مسیر راستین خود منحرف شود. در اینجا امام طی نامهیی به اتحادیه دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشتند: «از حادثهآفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیر حادثه سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید».
خمینی و مواضعش در مورد مجاهدین:
در سال ۱۳۴۹ گروهی از مجاهدین در مسیر بازگشت از پایگاههای انقلاب فلسطین در دوبی دستگیر شدند و دولت آن کشور تصمیم گرفت آنها را به رژیم شاه مسترد کند. خمینی بهرغم نامه و سفارش پدر طالقانی، از هر گونه اقدامی برای نجات مجاهدین از زندان سرباز زد. اگر چه نهایتاً ماجرای هواپیما، اندکی بعد با پادرمیانی یاسر عرفات خاتمه مییابد و مجاهدینی که در بازداشت بهسر میبردند آزاد شده دوباره راهی پایگاههای خود در تهران میشوند.
مدتی پس از ماجرای هواپیمای دوبی، سازمان مجاهدین نمایندهیی از تهران به نجف میفرستد تا خمینی را با مواضع سیاسی و ایدئولوژیکی خود آشنا سازد. ولی خمینی از ابراز حمایت مجاهدین خودداری کرد و دچار انزوا شد و به حاشیه رانده شد. آخوند حمید روحانی که سالها همراه خمینی در نجف بوده، دراینباره میگوید:
بسیاری از افراد را میشناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت بهپایان رسیده است و امام با عدم تأیید مجاهدین خلق در واقع شکست خود را امضا کرده است.
خمینی از ابراز حمایت از مجاهدین خودداری کرد:
دلائل حمایت نکردن خمینی از مجاهدین: اولاً، ماهیت و مواضعش با مبارزه و مقاومت انقلابی که مجاهدین به آن کمر بسته بودند، بهکلی در تعارض بود. فرصتطلبی و مفتخوری که پیشه خمینی در تمام زندگی سیاسی او بود، ذرهیی سازگاری با مشی مسلحانه که یکسره بر پرداخت بها و فداکاری بیچشمداشت استوار است، نداشت. ثانیاً، هر گونه تأیید صریح مجاهدین، لاجرم به تأیید نقش رهبریکننده آنان در جنبش مبارزه آن روز منجر میشد. در ازای این روش سازشکارانه، رژیم «شاه» نیز اگر چه خمینی را تبعید کرده بود، اما به او سخت نمیگرفت و برایش آزادی عمل قائل بود. فیالمثل در تمام این سالها، در خانه خمینی در قم باز بود و از آنجاشهریه طلاب او پرداخت میشد. شیخ علیاکبر اسلامی، نماینده خمینی در قم و حسن صانعی، مسئول امور مالی دفتر او بودند.. در رابطه با نجف نیز سازمان اوقاف رژیم «شاه»، سفرهای هفتروزهیی ترتیب میداد که در آن عوامل خمینی آزادانه به آنجا رفت و آمد میکردند و با او ملاقات داشتند. ساواک «شاه» از این رفت و آمدها خبر داشت اما از آنجا که ضرری برای رژیم نداشت، تحمل میکرد.
با این همه، از سال ۵۰ وقتی که مبارزه مسلحانه پیشتاز علیه رژیم «شاه» و موج مخالفت با رژیم «شاه» در پرتو حرکت پیشتازان انقلابی و مجاهد بالا میگیرد سرانجام خمینی ناگزیر شد که بدون آنکه نام مجاهدین را بیاورد، فتوای اختصاص دادن یکسوم سهم امام به جوانان مسلمان میهندوست را صادر کند که در آن روزگار کسانی جز مجاهدین نبودند.
دینامیسم موضعگیریهای خمینی:
ضربه خیانتبار اپورتونیستی که در سال54سازمان مجاهدین را در آن مقطع متلاشی کرد، بزرگترین هدیه ممکن به رژیم و ساواک «شاه» و همچنین به ارتجاع مذهبی و مشخصاً خمینی بود که در پیامها و سخنرانیهای خود علیه «نفوذ افکار التقاطی و برداشتهای غلط از احکام سیاسیـ عبادی قرآن» هشدار میداد. این سرآغاز پیدایش جریان راست ارتجاعی بود که به سرعت به مهمترین تهدید کل جنبش تبدیل شد. جریان راست ارتجاعی پیرو خمینی، که بهرودررویی با مجاهدین برخاسته بود، بهزودی بههمسویی و نزدیکی با ساواک «شاه» کشیده شد. زندانیان سیاسی زمان «شاه» بهیاد دارند که رفسنجانی در جلسات هفتگی با رسولی، سربازجوی ساواک شرکت میکرد و بقیه نیز برای خلاصی از زندان هیچ ابایی از دست شستن از مواضع مبارزاتی پیشین نداشتند. شماری از مهمترین عناصر این جریان از جمله کروبی، انواری و عسگراولادی در روز ۱۴بهمن ۱۳۵۵ در تلویزیون رژیم حاضر شده، با صدای بلند، سهبار «شاهنشاها سپاس» گفتند.
ضربه خیانتبار اپورتونیستی که در سال54سازمان مجاهدین را در آن مقطع متلاشی کرد، بزرگترین هدیه ممکن به رژیم و ساواک «شاه» و همچنین به ارتجاع مذهبی و مشخصاً خمینی بود که در پیامها و سخنرانیهای خود علیه «نفوذ افکار التقاطی و برداشتهای غلط از احکام سیاسیـ عبادی قرآن» هشدار میداد. این سرآغاز پیدایش جریان راست ارتجاعی بود که به سرعت به مهمترین تهدید کل جنبش تبدیل شد. جریان راست ارتجاعی پیرو خمینی، که بهرودررویی با مجاهدین برخاسته بود، بهزودی بههمسویی و نزدیکی با ساواک «شاه» کشیده شد. زندانیان سیاسی زمان «شاه» بهیاد دارند که رفسنجانی در جلسات هفتگی با رسولی، سربازجوی ساواک شرکت میکرد و بقیه نیز برای خلاصی از زندان هیچ ابایی از دست شستن از مواضع مبارزاتی پیشین نداشتند. شماری از مهمترین عناصر این جریان از جمله کروبی، انواری و عسگراولادی در روز ۱۴بهمن ۱۳۵۵ در تلویزیون رژیم حاضر شده، با صدای بلند، سهبار «شاهنشاها سپاس» گفتند.
آغاز دوران سرنگونی «شاه»:
در دیماه سال ۱۳۵۵ جیمی کارتر با شعار «حقوقبشر» در آمریکا به ریاستجمهوری رسید. این سیاست از مهمترین رهنمودهای کمیسیون سهجانبهیی بود که از سال ۵۲ به ابتکار چیس منهتن بانک (متعلق به راکفلر) و با شرکت مهمترین نمایندگان سرمایهداری اروپای غربی، ژاپن و آمریکا تشکیل شد. کمیسیون سهجانبه راهحلهایی برای مقابله با بحرانی که پس از شکست آمریکا در ویتنام و تحریم نفتی اعراب دامنگیر سرمایهداری جهانی شده بود، ارائه کرد. بر اساس جمعبندی کمیسیون سهجانبه، برژینسکی رئیس و تئوریسین کمیسیون مزبور به این نتیجه رسیده بود که تلاش مردم برای کسب حقوق خود، «اوضاعی انفجاری» پدید آورده و بنابراین «کاری که ایالات متحده میتواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج، بهمسیر انتقال منظم است».
سیاست حقوقبشر، ابزار پیشبرد همین خط بود که میبایست در کشورهای بلوک آمریکا از جمله ایران بهاجرا گذاشته شود.
از اینرو رژیم «شاه» پس از انتخاب کارتر در سال ۵۵ و زیر فشار آمریکا، حربه شلاق و اعدام را زمین گذاشت و در زندانهای سیاسی را بهروی صلیبسرخ باز کرد.
این تغییر سیاست در تاریخ ۱۵مرداد ۱۳۵۶ با استعفای «هویدا» بعد از ۱۳سال نخستوزیری و تشکیل دولت «جمشید آموزگار» وضع علنیتری بهخود گرفت و از طرف دولت سیاستی بهنام «ایجاد فضای باز سیاسی» و دادن آزادی تدریجی به مردم شروع شد.
تا این زمان هنوز خمینی ساکت و مترصد اوضاع بود که به چه سمتی متمایل خواهد شد. از این زمان خمینی برای استفاده از «فرصت» و «فرجه پیدا شده» شمار پیامها و سخنرانیهای خود را افزایش داد. ولی پشتسر مردم حرکت میکرد و بهغایت مراقب بود در هیچ موقعیتی بیگدار به آب نزند.
در دیماه سال ۱۳۵۵ جیمی کارتر با شعار «حقوقبشر» در آمریکا به ریاستجمهوری رسید. این سیاست از مهمترین رهنمودهای کمیسیون سهجانبهیی بود که از سال ۵۲ به ابتکار چیس منهتن بانک (متعلق به راکفلر) و با شرکت مهمترین نمایندگان سرمایهداری اروپای غربی، ژاپن و آمریکا تشکیل شد. کمیسیون سهجانبه راهحلهایی برای مقابله با بحرانی که پس از شکست آمریکا در ویتنام و تحریم نفتی اعراب دامنگیر سرمایهداری جهانی شده بود، ارائه کرد. بر اساس جمعبندی کمیسیون سهجانبه، برژینسکی رئیس و تئوریسین کمیسیون مزبور به این نتیجه رسیده بود که تلاش مردم برای کسب حقوق خود، «اوضاعی انفجاری» پدید آورده و بنابراین «کاری که ایالات متحده میتواند بکند، کوشش برای انداختن تحول از مسیر آشوب و هرج و مرج، بهمسیر انتقال منظم است».
سیاست حقوقبشر، ابزار پیشبرد همین خط بود که میبایست در کشورهای بلوک آمریکا از جمله ایران بهاجرا گذاشته شود.
از اینرو رژیم «شاه» پس از انتخاب کارتر در سال ۵۵ و زیر فشار آمریکا، حربه شلاق و اعدام را زمین گذاشت و در زندانهای سیاسی را بهروی صلیبسرخ باز کرد.
این تغییر سیاست در تاریخ ۱۵مرداد ۱۳۵۶ با استعفای «هویدا» بعد از ۱۳سال نخستوزیری و تشکیل دولت «جمشید آموزگار» وضع علنیتری بهخود گرفت و از طرف دولت سیاستی بهنام «ایجاد فضای باز سیاسی» و دادن آزادی تدریجی به مردم شروع شد.
تا این زمان هنوز خمینی ساکت و مترصد اوضاع بود که به چه سمتی متمایل خواهد شد. از این زمان خمینی برای استفاده از «فرصت» و «فرجه پیدا شده» شمار پیامها و سخنرانیهای خود را افزایش داد. ولی پشتسر مردم حرکت میکرد و بهغایت مراقب بود در هیچ موقعیتی بیگدار به آب نزند.
موضعگیریهای محتاطانه پس از شروع قیامها:
مطالعه اظهارات مقامهای آمریکا یا نوشتههای مطبوعات آن کشور در سالهای ۵۶ و ۵۷، نشان میدهد که نگرانی جدی آمریکا از اوضاع بیثبات آن زمان بهمیزان زیادی معطوف به سرنوشت ارتش شاه بود. مهمترین مأموریت ژنرال هایزر در تهران نیز فراهم کردن تمهیداتی برای سالم ماندن ارتش در خلال انتقال قدرت بود.
خمینی با اشراف به این موضوع تا میتوانست سخنان چرب و نرم نسبت به ارتش بر زبان میآورد. مثلاًًًً در پیام مورخ ۶شهریور ۵۷ گفته است: «من در این موقع حساس که کشور و وطنمان در لب پرتگاه و بر سر دوراهی سقوط یا استقلال واقع شده، دست خود را بهسوی نیروهای زمینی، هوایی و دریایی وفادار به اسلام و وطن دراز میکنم».
پرواز خمینی به پاریس:
روز ۱۳مهر ۱۳۵۷ خمینی عراق را ترک گفت و از طریق کویت به پاریس رفت. این اقدام، فقط انتقال محل اقامت خمینی نبود، بلکه بهوسیله آن خود را در کانون معاملات بینالمللی بر سر مسأله ایران و نیز در معرض توجه جهانی قرار داده است.
علت استقبال فرانسه از خمینی سفارشهای شاه بود که از دولت فرانسه خواسته بود خمینی را تحت فشار قرار ندهند.
ژیسکاردستن، رئیسجمهور وقت فرانسه نیز هنگامی که در شهریور سال ۱۳۷۷ بهتهران سفر کرده بود، در مصاحبه با روزنامه توس تصریح کرد: «خمینی بهمحض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه» از من خواست به او روادید بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تأمین کنیم. … «شاه» برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی بهوجود نیاوریم و حتی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید»
با این حال درخواستهای «شاه»، تنها علت گشادهرویی زمامداران فرانسه نسبت به خمینی نبود، آنها از این پیشتر، هنگامی که چشمانداز سقوط رژیم «شاه» پدیدار شده بود، توجه خود را معطوف بهخمینی کرده بودند.
خمینی و مذاکرات پشت پرده:
نوفل لوشاتو برایخمینی محل مطلوبی برای بند و بستهای پشت پرده بود. در همینجا بود که او پیامهای اطمینانبخش خود را بهگوش سران قدرتهای بزرگ غرب که در گوادلوپ گرد آمده بودند، رساند و شرطهای آمریکا را از زبان نمایندگان اعزامی جیمی کارتر شنید.
پیامهای مزبور بهوسیله قطبزاده به رئیسجمهور فرانسه و از طریق او بهسران آمریکا و انگلیس و آلمان رسید. ابراهیم یزدی که در آن روزها از نزدیکترین همراهان خمینی بود، در کتابی دراینباره مینویسد: «یک هفته قبل از کنفرانس (گوادلوپ) وزارتخارجه فرانسه با صادق قطبزاده تماس میگیرد. فرانسویها از قطبزاده خواستند برایآنها روشن کند که در صورت پیروزی خمینی، چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد؟ … قطبزاده در زمان بسیار کوتاه و با سرعت بیسابقهیی تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد. کمی بعد از سفر رئیسجمهور فرانسه به گوادلوپ… خمینی از قطبزاده میخواهد تحقیق کند آیا رئیسجمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده بهرئیسجمهور داده شده است؟ در ظرف چند ساعت، قطبزاده تماس گرفت و بهاو پاسخ داده شد که: «بله، رئیسجمهور مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و او تحلیل قطبزاده را دیده است… تحلیل قطبزاده بهقدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران، که ریاست معنوی آن… با خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود»
خـمـیــنـی در پاریس: کنفرانس گوادلوپ و زد وبـندهـای پنهانی
روز ۱۴دیماه ۱۳۵۷ زمامداران ۴کشور عمده غرب، یعنی آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان در جزیرهیی بهنام گوادلوپ در دریای کارائیب اجلاسی بهمنظور تعیین سیاست خود در قبال وضعیت بحرانی ایران تشکیل دادند. نتیجه اساسی این کنفرانس، دستیابی ۴کشور یادشده به توافق بر سر باز کردن راه خمینی بود.
در فردای کنفرانس گوادلوپ، یعنی ۱۸دیماه ۵۷، ۲نفر که نمایندگان رسمی رئیسجمهور فرانسه بودند، در نوفللوشاتو با خمینی ملاقات کردند و گفتند که حامل پیامی از جانب کارتر هستند.
درباره این ملاقات وزیر خارجه پیشین خمینی مینویسد: «این اولین باری بود که نمایندگان رسمی شخص رئیسجمهور به دیدار امام میآمدند و روشن بود که باید مسأله مهمی مطرح باشد... در این ملاقات… بعد از تعارفات معمولی، یکی از آنها، شروع به صحبت کرد و گفت «هدف از دیدار پیغامی است که برای آیتالله دارند.این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام میباشد. وی در مکالمه از پرزیدنت ژیسکاردستن درخواست نموده است که این پیغام را به شما برسانیم. … به نظر پرزیدنت کارتر، احتراز از هر گونه انفجاری در ایران به نفع همه خواهد بود. خروج «شاه» قطعی است و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید تا آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم این است که بدانید که خطر دخالت ارتش هست و وقوع این خطر اوضاع را بدتر خواهد کرد. پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند.یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید.این به نفع کشور شما و خصوصاً آیتالله میباشد».
پس از سخنان فرستادگان جیمی کارتر، خمینی ازجمله میگوید «آقای کارتر اگر حسننیت پیدا کردهاند و میخواهند آرامش باشد و خونها ریخته نشوند، خوبست که «شاه» را ببرند و دولت (بختیار) راهم پشتیبانی نکنند».
چنین برمیآید که مسلماً بر سر این مسائل گفتگو و توافق شده است.
مطالعه اظهارات مقامهای آمریکا یا نوشتههای مطبوعات آن کشور در سالهای ۵۶ و ۵۷، نشان میدهد که نگرانی جدی آمریکا از اوضاع بیثبات آن زمان بهمیزان زیادی معطوف به سرنوشت ارتش شاه بود. مهمترین مأموریت ژنرال هایزر در تهران نیز فراهم کردن تمهیداتی برای سالم ماندن ارتش در خلال انتقال قدرت بود.
خمینی با اشراف به این موضوع تا میتوانست سخنان چرب و نرم نسبت به ارتش بر زبان میآورد. مثلاًًًً در پیام مورخ ۶شهریور ۵۷ گفته است: «من در این موقع حساس که کشور و وطنمان در لب پرتگاه و بر سر دوراهی سقوط یا استقلال واقع شده، دست خود را بهسوی نیروهای زمینی، هوایی و دریایی وفادار به اسلام و وطن دراز میکنم».
پرواز خمینی به پاریس:
روز ۱۳مهر ۱۳۵۷ خمینی عراق را ترک گفت و از طریق کویت به پاریس رفت. این اقدام، فقط انتقال محل اقامت خمینی نبود، بلکه بهوسیله آن خود را در کانون معاملات بینالمللی بر سر مسأله ایران و نیز در معرض توجه جهانی قرار داده است.
علت استقبال فرانسه از خمینی سفارشهای شاه بود که از دولت فرانسه خواسته بود خمینی را تحت فشار قرار ندهند.
ژیسکاردستن، رئیسجمهور وقت فرانسه نیز هنگامی که در شهریور سال ۱۳۷۷ بهتهران سفر کرده بود، در مصاحبه با روزنامه توس تصریح کرد: «خمینی بهمحض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه» از من خواست به او روادید بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تأمین کنیم. … «شاه» برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی بهوجود نیاوریم و حتی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید»
با این حال درخواستهای «شاه»، تنها علت گشادهرویی زمامداران فرانسه نسبت به خمینی نبود، آنها از این پیشتر، هنگامی که چشمانداز سقوط رژیم «شاه» پدیدار شده بود، توجه خود را معطوف بهخمینی کرده بودند.
خمینی و مذاکرات پشت پرده:
نوفل لوشاتو برایخمینی محل مطلوبی برای بند و بستهای پشت پرده بود. در همینجا بود که او پیامهای اطمینانبخش خود را بهگوش سران قدرتهای بزرگ غرب که در گوادلوپ گرد آمده بودند، رساند و شرطهای آمریکا را از زبان نمایندگان اعزامی جیمی کارتر شنید.
پیامهای مزبور بهوسیله قطبزاده به رئیسجمهور فرانسه و از طریق او بهسران آمریکا و انگلیس و آلمان رسید. ابراهیم یزدی که در آن روزها از نزدیکترین همراهان خمینی بود، در کتابی دراینباره مینویسد: «یک هفته قبل از کنفرانس (گوادلوپ) وزارتخارجه فرانسه با صادق قطبزاده تماس میگیرد. فرانسویها از قطبزاده خواستند برایآنها روشن کند که در صورت پیروزی خمینی، چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد؟ … قطبزاده در زمان بسیار کوتاه و با سرعت بیسابقهیی تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد. کمی بعد از سفر رئیسجمهور فرانسه به گوادلوپ… خمینی از قطبزاده میخواهد تحقیق کند آیا رئیسجمهور فرانسه مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده بهرئیسجمهور داده شده است؟ در ظرف چند ساعت، قطبزاده تماس گرفت و بهاو پاسخ داده شد که: «بله، رئیسجمهور مسأله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و او تحلیل قطبزاده را دیده است… تحلیل قطبزاده بهقدری رئیسجمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکاردستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران، که ریاست معنوی آن… با خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود»
خـمـیــنـی در پاریس: کنفرانس گوادلوپ و زد وبـندهـای پنهانی
روز ۱۴دیماه ۱۳۵۷ زمامداران ۴کشور عمده غرب، یعنی آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان در جزیرهیی بهنام گوادلوپ در دریای کارائیب اجلاسی بهمنظور تعیین سیاست خود در قبال وضعیت بحرانی ایران تشکیل دادند. نتیجه اساسی این کنفرانس، دستیابی ۴کشور یادشده به توافق بر سر باز کردن راه خمینی بود.
در فردای کنفرانس گوادلوپ، یعنی ۱۸دیماه ۵۷، ۲نفر که نمایندگان رسمی رئیسجمهور فرانسه بودند، در نوفللوشاتو با خمینی ملاقات کردند و گفتند که حامل پیامی از جانب کارتر هستند.
درباره این ملاقات وزیر خارجه پیشین خمینی مینویسد: «این اولین باری بود که نمایندگان رسمی شخص رئیسجمهور به دیدار امام میآمدند و روشن بود که باید مسأله مهمی مطرح باشد... در این ملاقات… بعد از تعارفات معمولی، یکی از آنها، شروع به صحبت کرد و گفت «هدف از دیدار پیغامی است که برای آیتالله دارند.این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام میباشد. وی در مکالمه از پرزیدنت ژیسکاردستن درخواست نموده است که این پیغام را به شما برسانیم. … به نظر پرزیدنت کارتر، احتراز از هر گونه انفجاری در ایران به نفع همه خواهد بود. خروج «شاه» قطعی است و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد. به نظر کارتر مناسب خواهد بود که وضعیت را تماماً زیر کنترل خود بگیرید تا آرامش باشد. آنچه لازم است بگویم این است که بدانید که خطر دخالت ارتش هست و وقوع این خطر اوضاع را بدتر خواهد کرد. پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند.یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیتالله باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث گذاشته شوید.این به نفع کشور شما و خصوصاً آیتالله میباشد».
پس از سخنان فرستادگان جیمی کارتر، خمینی ازجمله میگوید «آقای کارتر اگر حسننیت پیدا کردهاند و میخواهند آرامش باشد و خونها ریخته نشوند، خوبست که «شاه» را ببرند و دولت (بختیار) راهم پشتیبانی نکنند».
چنین برمیآید که مسلماً بر سر این مسائل گفتگو و توافق شده است.
خمینی مورد نظر سفیر آمریکا سولیوان
روی کار آمدن خمینی از نظر سولیوان سفیر آمریکا در تهران بیشتر بهسود آمریکا ارزیابی شد. سولیوان در گزارش خود تأکید میکند که ثبات ایران تاکنون بر دو پایه سلطنت و مذهب استوار بوده است. در ۱۵سال گذشته استحکام پایه سلطنت، ایران را بر سرپا نگاهداشته و اکنون که پایه سلطنت سست شده، ناچار باید این ثبات با تحکیم پایه مذهب تأمین گردد.
در تاریخ ۲۷دی ۵۷ یعنی یک روز پس از خروج «شاه» از تهران، بهشتی از تهران با خمینی تماس گرفت و ادامه ملاقات و گفتگوهای پنهانی با فرماندهان ارتش «شاه» را امر مفیدی توصیف کرد. بهشتی گفته بود: «آن را بهطور قطع مفید و عدم تماس را مضر میدانم». در همین تماس خمینی نیز تأکید کرده بود که «تماس بگیرید، دلگرم کنید، اطمینان بدهید که حال ارتشیها خیلی خوب خواهد شد»
روی کار آمدن خمینی از نظر سولیوان سفیر آمریکا در تهران بیشتر بهسود آمریکا ارزیابی شد. سولیوان در گزارش خود تأکید میکند که ثبات ایران تاکنون بر دو پایه سلطنت و مذهب استوار بوده است. در ۱۵سال گذشته استحکام پایه سلطنت، ایران را بر سرپا نگاهداشته و اکنون که پایه سلطنت سست شده، ناچار باید این ثبات با تحکیم پایه مذهب تأمین گردد.
در تاریخ ۲۷دی ۵۷ یعنی یک روز پس از خروج «شاه» از تهران، بهشتی از تهران با خمینی تماس گرفت و ادامه ملاقات و گفتگوهای پنهانی با فرماندهان ارتش «شاه» را امر مفیدی توصیف کرد. بهشتی گفته بود: «آن را بهطور قطع مفید و عدم تماس را مضر میدانم». در همین تماس خمینی نیز تأکید کرده بود که «تماس بگیرید، دلگرم کنید، اطمینان بدهید که حال ارتشیها خیلی خوب خواهد شد»
مـأموریت ژنـرال هـایـزر و پرواز خمینی بهتهران:
بعد از ملاقات خمینی در تاریخ ۱۸دیماه ۵۷، با حاملان پیام جیمی کارتر و گرفتن اجازه و تسهیلات لازم را برای پرواز به تهران، ژنرال هایزر که در آن ایام در حال پیشبردن مأموریت ویژهیی در تهران بود، تلاش داشت از بروز عکسالعمل در ارتش ایران جلوگیری کند و در برآوردن این نیاز نقش کلیدی داشت هایزر نه فقط سران ارتش را متقاعد ساخت، بلکه اقدامهای آنها را برای ایجاد تسهیلات ضروری فرود هواپیمای حامل خمینی در فرودگاه مهرآباد، تدابیر امنیتی و نظامی و حتی نقل و انتقال خمینی در سطح تهران هدایت کرد.
ارتشبد قرهباغی در کتاب خود از مجموعه مشاهدات و تحولات چنین نتیجه میگیرد که:
«ورود آقای خمینی به ایران آنهم با تشریفات مخصوص و مراسم فوقالعاده از طرف دولت… در حقیقت در اجرایدستور خارجیها و بر طبق برنامه حسابشده برایتغییر رژیم و به قدرت رسیدن مخالفان تنظیم گردیده بود…»
بعد از ملاقات خمینی در تاریخ ۱۸دیماه ۵۷، با حاملان پیام جیمی کارتر و گرفتن اجازه و تسهیلات لازم را برای پرواز به تهران، ژنرال هایزر که در آن ایام در حال پیشبردن مأموریت ویژهیی در تهران بود، تلاش داشت از بروز عکسالعمل در ارتش ایران جلوگیری کند و در برآوردن این نیاز نقش کلیدی داشت هایزر نه فقط سران ارتش را متقاعد ساخت، بلکه اقدامهای آنها را برای ایجاد تسهیلات ضروری فرود هواپیمای حامل خمینی در فرودگاه مهرآباد، تدابیر امنیتی و نظامی و حتی نقل و انتقال خمینی در سطح تهران هدایت کرد.
ارتشبد قرهباغی در کتاب خود از مجموعه مشاهدات و تحولات چنین نتیجه میگیرد که:
«ورود آقای خمینی به ایران آنهم با تشریفات مخصوص و مراسم فوقالعاده از طرف دولت… در حقیقت در اجرایدستور خارجیها و بر طبق برنامه حسابشده برایتغییر رژیم و به قدرت رسیدن مخالفان تنظیم گردیده بود…»
پرواز خمینی بهتهران با تسهیلات ویژه آمریکا، فرانسه و ارتش «شاه»:
هنگامی که خمینی به تهران پرواز میکرد، ۱۶روز از رفتن «شاه» گذشته بود.اما هنوز مهار اوضاع در دست ارتش «شاه» بود. بنابراین ورود خمینی به تهران به جلب موافقت سران ارتش احتیاج داشت. ژنرال هایزر که در آن ایام در حال پیشبردن مأموریت ویژهیی در تهران بود، در برآوردن این نیاز نقش کلیدی داشت. البته بختیار آخرین نخستوزیر «شاه» نیز به نوبه خود در خنثی کردن مخالفت امرای ارتش تلاش کرد.
هنگامی که خمینی به تهران پرواز میکرد، ۱۶روز از رفتن «شاه» گذشته بود.اما هنوز مهار اوضاع در دست ارتش «شاه» بود. بنابراین ورود خمینی به تهران به جلب موافقت سران ارتش احتیاج داشت. ژنرال هایزر که در آن ایام در حال پیشبردن مأموریت ویژهیی در تهران بود، در برآوردن این نیاز نقش کلیدی داشت. البته بختیار آخرین نخستوزیر «شاه» نیز به نوبه خود در خنثی کردن مخالفت امرای ارتش تلاش کرد.
راهی که خمینی برای رسیدن به قدرت دنبال میکرد:
سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، در کتابش، یکسان بودن نتایج گفتگوهای پاریس را با «نتایجی که در تهران بهدست آورده بود» مورد تأکید قرارمیدهد. بر همین اساس وی «پیشبینی» میکند که «نخستین دولت بعد از انقلاب، بهریاست مهدی بازرگان» تشکیل خواهد شد.
فایده بازرگان برای خمینی، ارتباط و تفاهم با بختیار و سران ارتش «شاه» و مستشاران آمریکایی آنها بود و توافق اساسی بر این محور دور میزد که ساختار بوروکراسی دولتی و ارتش «شاه» دستنخورده باقی بماند و از وقوع قیام و انقلاب مردمی جلوگیری شود.
بازرگان خود تصریح کرده است که از برخی از توافقهای خمینی با آمریکاییها، مستقیماًً مطلع نبوده و درباره چارچوب کلی توافق مبنی بر ممانعت از وقوع قیام و انقلاب نیز، چنین میگوید:
«قول و قرار بهترتیبی بود که از طرف تیمسار مقدم داده شده بود و یک طرف قضیه هم، که آن را مستقیما اطلاع ندارم، یک طرف قضیه هم خود آمریکاییها بودند که آنها هم میخواستند ارتش در این جریان برکنار باشد و این جریان انقلاب ایران بدون خونریزی و بدون فاجعه و اینها صورت بگیرد. ماهم خوب همین را میخواستیم، که اولاً آنها ممانعتی با مسلسل و با تانک از اجتماعات و تظاهرات مردم نکنند، خونریزی از مردم نشود، و بعد هم این با حداقل آشوب و آشفتگی و خون و خرابی صورت گیرد»
سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، در کتابش، یکسان بودن نتایج گفتگوهای پاریس را با «نتایجی که در تهران بهدست آورده بود» مورد تأکید قرارمیدهد. بر همین اساس وی «پیشبینی» میکند که «نخستین دولت بعد از انقلاب، بهریاست مهدی بازرگان» تشکیل خواهد شد.
فایده بازرگان برای خمینی، ارتباط و تفاهم با بختیار و سران ارتش «شاه» و مستشاران آمریکایی آنها بود و توافق اساسی بر این محور دور میزد که ساختار بوروکراسی دولتی و ارتش «شاه» دستنخورده باقی بماند و از وقوع قیام و انقلاب مردمی جلوگیری شود.
بازرگان خود تصریح کرده است که از برخی از توافقهای خمینی با آمریکاییها، مستقیماًً مطلع نبوده و درباره چارچوب کلی توافق مبنی بر ممانعت از وقوع قیام و انقلاب نیز، چنین میگوید:
«قول و قرار بهترتیبی بود که از طرف تیمسار مقدم داده شده بود و یک طرف قضیه هم، که آن را مستقیما اطلاع ندارم، یک طرف قضیه هم خود آمریکاییها بودند که آنها هم میخواستند ارتش در این جریان برکنار باشد و این جریان انقلاب ایران بدون خونریزی و بدون فاجعه و اینها صورت بگیرد. ماهم خوب همین را میخواستیم، که اولاً آنها ممانعتی با مسلسل و با تانک از اجتماعات و تظاهرات مردم نکنند، خونریزی از مردم نشود، و بعد هم این با حداقل آشوب و آشفتگی و خون و خرابی صورت گیرد»
پایان قسمت سوم
ادامه دارد....