جوانان نا امید از اصلاحات به سمت مجاهدین می روند مقاله ای درسایت ایران آزادی |
جوانان ناامید از «اصلاحات» به سمت مجاهدین میروند؛ همهی حرف محمد خاتمی، «رهبر اصلاحات» با گروهی از زنان جناحش همین است. او نقش «اصلاحطلبان» را امیدوار نگهداشتن جوانان به اصلاح دیکتاتوری ولایت فقیه میداند؛ هرچند فرصت برای او دیگر از دست رفته به نظر میرسد.
کرسی «آزادی»
میتوان با رویکردهای گوناگون به بازخوانی و بررسی تاریخ معاصر ایران پرداخت. اگر رویکرد عدالت برگزیده شود یا رویکرد توسعه، یا رویکرد آزادی هرکدام روشهایی از بازخوانی را در برابر ما قرار میدهد.
در نظام ولایت فقیه اما هرکس وظیفه دارد به زبان و بیانی وارد شود. دهه ۶۰ خط امامیها بر کرسی عدالت نشسته بودند و گذشته را از همین زاویه میدیدند و بررسی میکردند. بسیاری از آنها امروز قبای توسعه یا آزادی بر تن کردهاند و اینها را سلاح نقد و بررسی و تولید محتوا یا ترجمهی محتوا قرار دادهاند.
اما از همه اینها گذشته نمیتوان منکر سهم محمد خاتمی، «رهبر اصلاحات» شد که در نظام ولایت فقیه رویکرد آزادی را برگزید و خود را منادی آزادی دانست. جدا از آنکه نتایج سیاستها و عملکرد او چه بوده است اما تا همین جا میتوان نام او را در کنار «آزادی» قرار داد!
پس از شکست پروژه امنیتی دوم خرداد در درون نظام، او و دوستانش به حاشیه رانده شدند. کوشش دوبارهشان برای بازگشت به قدرت در سال ۸۸ نیز توسط خامنهای سرکوب شد.
اکنون خاتمی اما مهمترین وظیفهی خود را حفظ جایگاه «رهبر اصلاحات» برای خودش میداند. او و اطرافیانش وی را ظرفیتی برای نظام به حساب میآورند؛ در زمانی که همه چیز برای نظام رو به پایان میرود ممکن است بتوانند در نقش منجی ظاهر شوند!
موضعگیری خاتمی علیه قیام ایران در دی ۹۶ از یک طرف [چرا «اصلاح طلبان» از قیام ایران میترسند؟] و کماکان سنگ آزادی را بر سینه زدن از سوی دیگر، تأیید کنندهی این تصورات در میان جبههی خاتمی میباشد.
خاتمی در دیداری که اخیرا با گروهی از زنان جناح خود داشته است، اساس نقدش بر دو شاه پهلوی را در سلب آزادی مردم میداند. ایراد خاتمی به انقلاب سفید شاه نیز به خاطر فقدان حضور مردم است و آنرا انقلابی توسط یک دیکتاتور میداند که بیشتر اسباب خنده است.
با این همه او خمینی را مدافع حقوق زنان میداند که با وجود مخالفت برخی «علما» با حق رأی زنان در پس از انقلاب، حضور خمینی باعث شد که مسیر دیگری پیموده شود! (توفان خندهها)
او حتی در بررسی دولتهای احمدینژاد و روحانی از همه مسائل و اختلافات گذر کرده و بر روی این دست میگذارد که احمدینژاد وزیر زن انتخاب کرد ولی روحانی در این زمینه پست رفت داشت.
همهی اینها به روشنی نشان میدهد که خاتمی نمیخواهد کرسی «آزادی» را در درون نظام ولایت فقیه از دست بدهد؛ این در اساس دارایی و سرمایه این طیف از بیعت کردگان با ولی فقیه است و بدون آن دیگر جایی برای مانور ندارند…
زمینهی برآمدن مقاومت انقلابی
در میانهی سخنسرایی خاتمی از مضرات دیکتاتوری او تأیید میکند که از مضرات دیکتاتوری یکی هم این است که عدهای به مقابلهی انقلابی با دیکتاتور بر خواهند خواست.
خاتمی که عمد دارد مقاومت انقلابی را تروریسم بنامد میگوید: «یکی از ریشههای تروریسم» «سرکوب و تحقیر» است «که خشم را متبلور میکند و کسانی را به این نتیجه میرساند که تنها راه مقابله با زور و سرکوب، تخریب و زور مقابل است.»
برای آنکه مبادا از صحبت خاتمی اینگونه برداشت شود که پس در مقابل دیکتاتوری ولایت فقیه نیز مقاومت انقلابی از مشروعیت برخوردار است او بلافاصله به سراغ دهه ۴۰ میرود و با تأیید یک واقعهی تاریخی یعنی برآمدن سازمانهای انقلابی در برابر شاه هنگامی که همهی راههای مسالمت را بسته بود، ذهن مخاطب را از الان و اکنون دور میکند.
خاتمی میگوید: «از دهه ۴۰ به این سو با شکست نهضت مذهبی-مدنی که وجود داشت، جریاناتی پیدا شدند که گفتند دیگر هیچ راهی جز مبارزه مسلحانه وجود ندارد؛ مهندس بازرگان در سال ۴۲ در دادگاه گفت، این آخرین باریست که شما با کسی روبه رو میشوید که با این منطق صحبت میکند و از این پس کسانی خواهند آمد که با منطق دیگری با شما سخن خواهند گفت؛ از همان ایام بود که فداییان خلق و مجاهدین خلق در صحنه ظاهر میشوند و منطقشان این است که زور را باید با زور از بین ببریم و آن روشهای اصلاحطلبانه و مدنی فایدهای ندارد و این، حاصل دیکتاتوری است.» یعنی «اگر بناست ترور را محکوم کنیم در وهله اول باید کسانی را محکوم کنیم که منشا تروریسم هستند و با سیاستهای تحقیر انسان و سلطه طلبی در کشورهای دیگر یا دیکتاتوری در کشورها زمینه پیدایش تروریسم را فراهم میآورند.»
ضرورت اشاره به مجاهدین خلق در دهه ۴۰
پرسشی که اما بلافاصله برای مخاطب آگاه به تاریخ معاصر ایران پیش میآید این است که خاتمی چه نیازی دارد که به مجاهدین خلق و آخرین دفاع بازرگان اشاره کند؟
مراجعه به تاریخ برای اهل سیاست، در بسیاری موارد براساس نیازهای روز صورت میگیرد؛ پس اشارهی خاتمی به مجاهدین و دهه ۴۰ بیدلیل نیست.
خاتمی در ادامه بحث به سراغ همین امروز میآید تا نشان دهد هدفش از این مثال تاریخی چه بوده است. او به قیام دی ۹۶ اشاره کرده و میگوید که براندازها «اصلاحطلبان» را به شدت میکوبند زیرا «اصلاحات ضد براندازی است» و گروههایی در داخل میگویند: «این اصلاحات موی دماغ ماست و باید اینها را بزنیم.»
به نظر خاتمی این وضعیت «پمپاژ یأس و ناامیدی»ست «که جوانان را هدف گرفته» است. [سایت محمد خاتمی ۱۶ اردیبهشت ۹۷] ناامیدی از چه؟ از اینکه دیکتاتوری ولایت فقیه اصلاح پذیر است!
اگر جوانان از اصلاح دیکتاتوری ولایت فقیه ناامید بشوند چه اتفاقی میافتاد؟ بنا بر مثال خاتمی همان پروژهی دهه ۴۰ میتواند تکرار شود با این تفاوت که در آن روزگار سازمان انقلابییی در صحنه وجود نداشت و بنیانگذاران مجاهدین از صفر همه چیز را ساختند اما امروز یک سازمان انقلابی گسترده با فعالین شناخته شده در بسیاری از کشورها، با یک شبکه اجتماعی گسترده در داخل کشور، و با روابط بینالمللی بینظیر یا کم نظیر در مقایسه با سایر سازمانهای اپوزیسیون در دو قرن اخیر در صحنه وجود دارد، و نسلی که از اصلاح ولایت فقیه ناامید میشوند به طور طبیعی جذب این سازمان میشوند.
پس نقش اصلاح طلبان و «رهبر اصلاحات» این است که جوانان از اصلاح دیکتاتوری ولایت فقیه ناامید نشوند.
دیر آمدی ای نگار سرمست
با این همه به نظر میرسد که خاتمی و دوستانش بسیار از شرایط عقب هستند؛ آنها میخواهند مانع از اتفاقی بشوند که پیشتر افتاده است. خامنهای در سخنرانی خود در ۱۹ دی ۹۶ که بیرونی کردن جمعبندی درونی نظام دربارهی قیام بود آنرا کار مجاهدین خلق توصیف کرد [روایت یک شکست نظام؛ سخنرانی خامنهای دربارهی قیام ایران] و ۸ هزار دستگیر شدهی قیام را به دو دسته تقسیم کرد: کسانی که در ارتباط با مجاهدین خلق قرار داشتهاند و کسانی که در ارتباط با تظاهرات و اعتراضی قرار داشتهاندکه مجاهدین به راه انداخته بودند؛ و خواستار آن شد که برخورد با این دو دسته متفاوت باشد یعنی علیه دستهی نخست شدت عمل صورت بگیرد.
اکنون به نظر میرسد که خاتمی بیش از آنکه برای نجات نظام بتواند کاری بکند [بهعنوان نمونه: از سر در دانشگاه تهران تا #رو_به_میهن_پشت_به_دشمن] در پی نشان دادن فواید خود به دیکتاتور بزرگ است تا او را حذف و منکوب نکند.
در همین زمینه: