از «سقوط» فاو تا «سقوط» تهران؛ کابوس در کابوس برای سپاه



«سقوط» فاو می‌تواند امروز با «سقوط» تهران تکرار شود؛ در آن روزگار سپاه ترسان از شکست‌های نظامی و فروپاشی پشت جبهه‌اش، در خیال حفظ خود در روزگار پس از شکست در جنگ خارجی بود؛ در این روزگار اما شکست برای سپاه به معنی پایان همه چیز است.
از «اشغال» تا «سقوط»
اشغال فاو و قطع دسترسی عراق به آب‌های آزاد یکی از عملیات‌هایی بود که نظام به آن بسیار می‌بالید. این پیروزی در میان نیروهای خمینی انگیزه ایجاد می‌کرد و این توهم بر آنان القاء می‌شد که می‌توانند در نهایت عراق را اشغال کنند.
آن روزها در نظام اینگونه تبلیغ می‌شد که در نهایت اداره‌ی فاو و سایر شهرها و مناطق عراق که در آینده اشغال خواهند شد به «مجاهدین عراقی» سپرده می‌شود؛ منظور همان ۹ بدری‌ها و نیروهای مجلس اعلای عراق بودند که در ایران از میان اسرای شیعه عراقی سازماندهی شده، و بعدها، پس از اشغال عراق توسط آمریکا به هسته‌ی اولیه شبه‌نظامیان شیعی در عراق تبدیل شدند؛ آنچه امروز از آن با عنوان حشد‌الشعبی یاد می‌شود و کارش کشتار اهل سنت در عراق و سوریه است.
به‌هر رو نبردی که نظام در اواخر سال ۶۴ برای اشغال فاو آغاز کرده بود در انتهای فروردین ۶۵ منجر به اشغال کامل این شبه‌جزیره شد؛ طی عملیاتی با نام والفجر ۸.
سپاه آنقدر از این پیروزی و اشغال ابد مدت فاو مطمئن بود که مجهزترین تجهیزات بیمارستانی و سایر امکانات را در فاو مستقر کرد و حتی از آنجا نماینده روانه‌ی مجلس کرد.
شادی‌های سپاه اما چندان طول نکشید. دو سال بعد درست در اواخر فروردین ۶۷، سپاه شکستی مفتضحانه در فاو خورد و پس از بر جای گذاشتن تلفات بسیار از آنجا گریخت.
این‌همه اما دستمایه‌ی روزنامه‌ی شرق شده است [شرق ۱۳ اردیبهشت ۹۷] تا در متن نزاع‌های درونی نظام در هنگامه‌ای که راه‌حل‌های هر جناح برای خروج از بحران خود را نشان می‌دهد به گردآوری روایت‌های گوناگون در درون نظام درباره‌ی «سقوط» فاو بپردازد.
آنچه در میان روایت‌های فرماندهان سپاه مانند محسن رضایی و یحیی رحیم صفوی و مقامات عالی‌رتبه‌ی سیاسی مانند هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی خود را نشان می‌دهد ناباوری از سقوط فاو است.
نقل می‌شود که محسن رضایی به عنوان فرمانده‌ی وقت سپاه گفته بود که فاو سقوط نخواهد کرد مگر آنکه عراق از بمب اتمی استفاده کند. با این حال وقتی نیروی هوایی ارتش گرای خط مقدم سپاه در فاو را به عنوان محل درخواستی سپاه برای بمباران دریافت می‌کند، تأیید می‌کند که خط فرو ریخته و شهر از دست رفته است زیرا پاسداران و بسیجی‌ها در حال فرار به سمت ایران هستند.
سودای سیاست
روایت‌های درون نظام حکایت از آن دارند که سپاه در آن زمان در پی داشتن چند نماینده در مجلس بود تا بتواند اموراتش را بهتر بگذراند برای همین برخی از پاسداران را تشویق به شرکت در انتخابات کرده بودند.
حسن روحانی پیش از قرار گرفتن در موضع ریاست جمهوری در مصاحبه‌ای گفته بود: «سپاه یکی از ذهنیت‌هایش این بود که اگر تعدادی از نیروهای سپاه به مجلس بروند، مشکلات آنها بهتر حل می‌شود. پشتیبانی بهتری از جبهه‌ها می‌شود و لذا آمدند عده‌ای از مسئولان سپاه و سرداران را تشویق کردند تا کاندیدا شوند و خود آنها هم در این زمینه فعال شدند. لذا وقتی فاو سقوط کرد، سپاه سمیناری در کرمانشاه داشت و عمده فرماندهان در غرب بودند».
این روایت بیش از آنکه نشان دهد سپاه به خاطر حل امورات جنگ در پی داشتن نماینده‌ای در مجلس بوده است نشان از واقعیت دیگری دارد.
بنا به گفته‌ی شاهدان آن روزهای جبهه‌ها، پیش از روزهای منتهی به سقوط فاو نیز آثار فروپاشی در جبهه‌ی خمینی کاملا آشکار شده بود. نظام در تأمین نیرو برای جبهه‌ها مشکل داشت و نیروهای حزب‌اللهی بیش از پیش روحیه‌شان را از دست داده بودند.
برپایی ارتش آزادیبخش ملی ایران در خرداد سال ۶۶ و شروع سلسله عملیات‌های مرزی مجاهدین خلق ایران از سال ۶۵ با هدف درهم شکستن ماشین جنگی خمینی؛ همه و همه خبر از بی‌آیندگی خمینی در جنگ داشت.
در نتیجه آنچه در ارزیابی صحیح‌تر به نظر می‌رسد این است که تلاش سپاه برای حضور در مجلس، آماده شدن این نهاد برای دوران پس از شکست در جنگ بود؛ امری که فرماندهان آن را بر آن می‌داشت تا برای جلوگیری از قربانی شدن در دوران پس از شکست، در چرخه‌ی نزاع‌های مافیایی درون قدرت، حداقل‌های لازم را در بخش سیاسی نظام برای خود فراهم کنند.
تحولات پس از جنگ به‌خصوص جایگاهی که سپاه در اقتصاد کشور از دهه‌ی ۷۰ به بعد کسب کرد مؤید این ارزیابی‌ست.
با این همه درحالی که فرماندهان سپاه مشغول کمپین سیاسی خود در کرمانشاه بودند؛ بسیجی‌ها و پاسداران برای در بردن جانشان از فاو می‌گریختند.
روحانی در همان مصاحبه می‌افزاید: «روزی که فاو سقوط کرد، روزی بود که آیت‌الله موسوی‌اردبیلی برای آنها در سمینار سخنرانی داشت. اولین خبر را که «فاو در حال سقوط است»، من به آقای هاشمی‌رفسنجانی دادم و آن‌هم یک روز صبح خیلی زود، فرمانده نیروی هوایی به نقل از یکی از خلبانان پایگاه امیدیه تماس گرفت و گفت سپاه از ما تقاضای بمباران کرده و ما برای پشتیبانی در فاو، پرواز می‌کنیم و نیروهای ما در حال عقب‌نشینی از فاو هستند. صبح زود به آقای هاشمی اطلاع دادم وضعیت فاو خراب است. ایشان گفت بعید است خبر درست باشد. ایشان یک ساعت بعد تماس گرفت و گفت خبر شما درست نبوده. با آقای محسن رضایی صحبت کردم، ایشان گفت فاو سقوط نخواهد کرد، مگر اینکه عراق بمب اتمی به کار ببرد».
او ادامه داد: «نیم‌ساعت بعد وقتی خلبان‌ها برای بمباران رفته بودند، دوباره تماس گرفته و گفته بودند فاو از نظر ما سقوط کرده است. برای اینکه همه نیروها دارند به این طرف می‌آیند و سپاه خطی برای بمباران به ما می‌دهد که قبلا خط مقدم آنها بوده؛ معلوم است که خط اول را خالی کرده است. دوباره به آقای هاشمی گفتم فاو در حال سقوط است و ایشان گفت اشتباه می‌کنید؛ یعنی گزارش سپاه ایشان را مطمئن کرده بود. وقتی آقای رضایی می‌گفت مگر اینکه عراق بمب اتم بزند، معنایش این بود که خیلی مطمئن به دفاع فاو بودند. البته بعد از آن خیلی تلاش شد که بازپس‌ بگیریم که نشد».
فاجعه‌ی بزرگتر برای نظام آنچه بود که پس از «سقوط» فاو برایش رقم می‌خورد. روحانی در توصیف آن شرایط گفته بود: «کسی باورش نمی‌شد فاو سقوط کرده؛ همه در شوک بودند. سقوط فاو یک دومینو بود؛ یعنی حرکتی بود که پشت آن حرکات بعدی را آورد؛ سقوط فاو به معنی ضربه اساسی به روحیه رزمندگان بود؛ اصلا خود فاو مهم نبود، شکستن روحیه‌ها مهم بود».
محسن رفیق دوست که آن روزگار در موضع وزیر سپاه قرار داشت تأیید می‌کند که یکی از علل اساسی «سقوط» فاو، جنگ قدرتی بود که در درون نظام در جریان بود.
رفیق دوست گفت: «در داخل مملکت اتفاقاتی افتاد که فاو سست شد و ما عقب نشستیم. مناقشات سیاسی داخل کشور اثر داشت و علتش هم مجلس سوم بود. مثلا ما به فلان استان که نیروی اصلی ما را در سپاه و بسیج تشکیل می‌‎داد، می‌‎گفتیم آقا ما از فلان استان این‎ مقدار نیرو می‌‎خواهیم، اینها می‌‎گفتند صبر کنید انتخابات تمام شود، اینجا فعلا دو جناحی شده است. به‎طور کلی مسائل سیاسی تأثیر گذاشت».
تکرار تاریخ به صورت تراژدی
داستان سقوط فاو شاید دارد امروز نیز برای نظام تکرار می‌شود. به همان میزان که در آن روزگار آنها در برابر آن شکست غافل‌گیر شدند در این روزگار هم می‌توانند غافلگیر شوند.
جنس این غافلگیری اما کمی متفاوت است با آثاری متفاوت و شاید سهمگین‌تر. این‌بار سپاه ممکن است در برابر از دست رفتن شهرهای ایران غافلگیر شود آنهم توسط نیروهای ایرانی؛ این کابوسی‌ست که برای نظام بسیار سهمگین‌تر از «سقوط» فاو است.
قیام دی‌ماه، نظام ولایت فقیه را در برابر عنصر رادیکالیسم نسل جدید غافلگیر کرد؛ سپاه پس از چند دهه سرکوب و کشتار و منکوب کردن حداقل سه نسل در سه دهه‌ی ۶۰، ۷۰ و ۸۰ این‌بار با نسل جدیدی مواجه شد که در نخستین قدم‌هایش عکس‌های خامنه‌ای و قاسم سلیمانی را در شهرها به‌ آتش می‌کشید؛ مشابه به زیر کشیدن مجسمه‌های شاه در سال ۵۷. این مختصات است که جوادی آملی را به این نتیجه رسانده که بگوید: «بدانیم که اگر با وجود این مشکلات ملت قیام کند همه ما را به دریا خواهد ریخت به همین جهت حواس‌تان باشد. البته بسیاری از کشور فرار کردند یا جای فرار خود را فراهم آوردند اما ما جای فرار نداریم.» [خبرآنلاین ۶ اردیبهشت ۹۷]
«سقوط» فاو در حال تکرار است اما این‌بار نامش تهران است.
در همین زمینه: