شاید مفهوم اشتغال در نظام در این عبارت نهفته باشد: «من از یکی از افراد تاثیرگذار در تصمیمگیریها شنیدم که میگفت ما به هر حال وامی دادیم که افراد توانستند با آن پراید بخرند و به نوعی شاغل شدند.»…
اما باید ریشهی مشکل را یافت…
مفهوم اشتغال
آیا ایجاد اشتغال یعنی سپردن یک شغل به یک نفر تا در آمارها بتوان او را جزء شاغلین محسوب کرد؟ آیا اگر برای یک فرد یک ماشین قسطی تهیه شود تا با آن کار کند میتوان او را شاغل نامید؟
نگاه صحیح به اشتغال چگونه است؟ اگر شغلی تولید ثروت نکند و تنها بخشی از نظام بازتوزیع ثروت باشد آنرا میتوان یک شغل واقعی نامید؟
شغلهایی که در ایران وجود دارد به چه صورت است؟ آیا اقتصاد ایران مبتنی بر تولید ثروت است؟ آیا اقتصاد ایران صنعتیست و در آن کارخانههای بزرگ و گسترده وجود دارند که با تولیدات و صادرات خود چرخ اقتصاد کشور را میچرخانند یا دارای کارخانههایی ورشکسته است که اغلب زیر ظرفیت خود تولید میکنند با صفی از کارگرانی که حداقل حقوقهای مصوب آنها نیز پرداخت نمیشوند؟
آیا اقتصاد ایران مبتنی بر کشاورزیست؛ با مزارعی آباد و گسترده که نهتنها نیازهای داخل کشور را فراهم، که دست به صادرات هم میزند؟ یا ایران دارای اقتصاد روستایی رو به فروپاشیست؛ با بحران آب و کشاورزییی که در ابعاد کلی میتواند بیشتر زیان زده باشد تا سودآور؟
آیا اقتصاد ایران مبتنی بر فروش ذخایر طبیعی کشور و در رأس آن نفت است؟ به نظر میرسد که بر سر این امر کمتر مناقشهای وجود داشته باشد.
پس جنگ و اختلاف بیشتر بر سر بازتوزیع همین ثروت در ارکان کشور است؛ در این نقطه است که میتوان اقتصاد ایران را تیولداری نامید زیرا هر بخشی از آن در اختیار نهاد قدرتی قرار گرفته است که هر طور میخواهد از آن بهره میبرد؛ این دسته، سایر مردم ایران را به سادهترین عبارت؛ چپاول میکنند؛ خیل کارگران بیحقوق، کشاورزانی که در سیاستهای آبی سپاه زمینهایشان خشک شده است، مالباختگانی که پسانداز اندک زندگیشان در موسسات مالی و اعتباری سپاه به سرقت رفته است؛ تصویر ثابت خیابانها و نقاط مختلف کشور است.
در چنین متنیست که باید به موضوع اشتغال در ایران نگریست و در بسیاری از آمارهای ارائه شده اشتغال توسط نهادهای حکومتی بهطور جد شک کرد.
ماجرای فارغالتحصیلان بیکار
محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان گفته بود: «من به طور جدی نگران پنج میلیون دانش آموختهای هستم که خارج از بازار کار حضور دارند. البته در آمارگیریهای رسمی به کسی بیکار میگویند که تا ۴ هفته قبل از روز آمارگیری در جستوجوی کار بوده باشد اما کاری نیافته باشد. بنابراین از نظر مرکز آمار کسی که بیکار است اما در چهار هفته گذشته به جستوجوی کار نرفته باشد، بیکار محسوب نمیشود. اما دقت کنیم که هیچ کس نمیرود که برگردد خانهنشین شود. بلکه همه میروند دانشگاه که بعد از فارغ التحصیلی، اشتغالی پیدا کند. بنابراین اگر اکنون پنج میلیون فارغ التحصیل داریم که بعداز چند ماه دوندگی و جستوجوی کار، اکنون خسته و ناامید شدهاند و دیگر دنبال کار نیستند. نمیتوانیم بگوییم اینها چون دنبال کار نرفتهاند پس بیکار نیستند. به گمان من این پنج میلیون دانشآموخته فاقد اشتغال را باید بیکار محسوب کنیم و به پنج میلیون بیکار رسمی بیفزاییم. این انتظارات و سرخوردگی این بیکاران اکنون به یک بمب بزرگ اجتماعی تبدیل شده است که اگر منفجر شود ابعاد آن تمام حوزههای اقتصادی و اجتماعی را در بر می گیرد.» [ایلنا ۲۹ تیر ۹۵]
آنهم فارغالتحصیلانی که در بسیاری از موارد به خاطر نظام آموزشی کشور فاقد مهارتهای لازم در رشته تحصیلی خود هستند. فارغالتحصیلانی که از طرف نظام برای مهار موقت مشکل بیکاری به سمت دانشگاهها هدایت شدند و بدون آنکه از آموزشی دارای کیفیت برخوردار بوده باشند فارغالتحصیل شدهاند. در همین رابطه جواد صالحیاصفهانی، استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک گفت: نظام «برای مرهمگذاری مساله بیکاری متقاضیان شغل را به دانشگاهها» فرستاد و «وقتی آنها بدون مهارتهای لازم وارد بازار کار میشوند باعث افزایش بیکاری فارغالتحصیلان میشوند.» [اقتصاد نیوز ۷ فروردین ۹۷]
اشتغال پرایدی
در نمونه دیگری از بررسی معضل اشتغال در ایران داود سوری، عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف، بدون آنکه به مشکل اصلی اقتصاد کشور یعنی سلطهی سپاه بر همهی مقدرات آن اشارهیی بکند میگوید: «این تصور دولتمردان ما که میتوانند با صرف پول عدهای را به شاغل کردن عدهای دیگر تشویق کنند، از هدف اشتغالزایی خیلی دور است. هدف ما از اشتغال نهایتاً تولید ثروت است، نه اینکه صرفاً از آمار بیکاری ما کم شود و به هر شکلی که شده اسمی به نام کارگر یا کارمند قراردادی داشته باشیم. ما قرار است از نیروی کار اقتصاد خود در این زمینه بهره ببریم که تولید ثروت داشته باشیم و افراد شاغل هم بتوانند از تولید ثروت بهرهمند شوند. هزینههایی که معمولاً دولتها در این بخش صرف میکنند، صرفاً برای این است که آن جریان تولید ثروت را به حرکت بیندازند نه اینکه خود ثروت توزیع کنند و در اختیار افراد قرار دهند. متاسفانه ما این نگاه را در بین مسوولان خود داریم که به جزئیات هیچوقت توجه نمیکنند و صرفاً آن نمای کار را استفاده میکنند و بلافاصله شروع به توزیع منابع و جذب محبوبیت و خریدن آرا میکنند.»
داوود سوری در ادامه میافزاید: «من از یکی از افراد تاثیرگذار در تصمیمگیریها شنیدم که میگفت ما به هر حال وامی دادیم که افراد توانستند با آن پراید بخرند و به نوعی شاغل شدند. اگر قرار باشد از این دید به اشتغال نگاه کنیم، هر پرایدی هم ۱۰ سال عمر کند، ما هر ۱۰ سال یکبار اگر یک پراید به مردم بدهیم اشتغال در کشور زیاد میشود اما واقعیت این است که هدف غایی باید تولید ثروت باشد و باید این افراد تولید ثروت کنند که این فرآیند بتواند ادامه پیدا کند. وگرنه در غیر این صورت تنها توزیع پول است و الزامی هم نیست که همه افراد
سر کار بروند، همان پول را به افراد بدهند یک سال میتوانند مخارج خود را تامین کنند و دیگر نیازی نیست که مشغول به کار شوند.» [اقتصاد نیوز ۶ فروردین ۹۷]
فراسوی استدلالهای اقتصادی
در فراسوی استدلالهای اقتصاددانهایی که به نظام مشاوره میدهند و تلاش میکنند تا جزئی از راهحل نجات آن از بحرانها باشند؛ بخشی قابل توجه از بدنهی کارشناسی نظام در حوزههای مختلف به این نتیجه رسیدهاند که عبور از مصائبی که نظام در آن گرفتار است نه در تئوریهای اقتصادی که در تغییر نقشه مسیر سیاسیست؛ تغییر نقش مسیری که در آن دموکراسی و آزادی و امنیت در عرصهی اجتماعی و در پهنهی قدرت سیاسی جایگزین استبداد و ناامنی برای همه بشود؛ آنها یا جرأت نمیکنند یا منافع خود را در این نمیبینند که به سراغ علت اصلی بروند؛ چنین تغییری بدون کنار زدن سپاه و ولایت فقیه در ایران هرگز محقق نخواهد شد؛ و معنی کنار زدن سپاه و ولایت فقیه، سرنگونی نظام است.
سالیان در درون و بیرون نظام بر سر موضوعات و مشکلات اقتصادی آن بحث شده است اما فلاح و رستگاری در چهرهی عجوزهی آن هرگز دیده نشده است زیرا خود مشکل نمیتواند راهحل آن باشد.
مارا درحساب های زیر دنبال کنید
توئیترkhozestan_khoro@
کانال تلگرام khozestan_khorosh@
ادمین کانال تلگرام manouch_ra@