«بیسوادی در برخی استانها به بالای ۳۰ درصد میرسد و زنانشان از نعمت خواندن و نوشتن اولیه محرومند. زن مادر و مدیر خانواده است و مادر باسواد معمولا بچه بیسواد نخواهد داشت.»
ضرورت سواد
برای توسعه کشورها مقدم بر هر امر دیگری آموزش شهروندان است؛ برخورداری انسانها از سواد خواندن و نوشتن در قرن بیستویکم دیگر آنها را در زمرهی تحصیلکردگان قرار نمیدهد چه رسد به فرهیختگان.
دایرهی آموختههای ضروری در دهههای اخیر و بهخصوص سالهای آغازین قرن جدید آنچنان گسترش یافته است که خواندن و نوشتن به تنهایی نمیتواند کمککار یک شهروند دربرآوردن ضروریات زندگی روزانه باشد. او نیازمند آن است که به یادگیری زبان دوم نیز مبادرت کند و حداقلهایی از دنیای کامپیوتر و شبکههای اجتماعی اطلاع داشته باشد و تازه همهی اینها او را در سطح یک شهروند معمولی با اطلاعاتی حداقل قرار میدهد.
اما فقر پردههای مختلفی دارد؛ بخشی از آن در نبود آب و نان کافی برای رفع گرسنگی و بخشی دیگر در فقر غذایی علیرغم سیری ظاهری، خود را نشان میدهد. اما شاید در پس پشت فقر اقتصادی؛ فقر فرهنگی نیز خود را پنهان کرده باشد؛ آنچه شدیدترین وضعیت خود را در فقدان سواد خواندن و نوشتن نشان میدهد.
عدم برخورداری از این حداقل دامنهاش تا امر سلامتی، امرار معاش، آموزش کودکان و … گسترش پیدا میکند و شاید بهطور دقیق نتوان همهی پیامدهای آن را برآورد کرد.
بیسوادی در ایران
علی باقرزاده، معاون وزیر آموزش و پرورش و رییس سازمان نهضت سوادآموزی تصویری هرچند ناقص و اندک از بیسوادی در ایران ارائه داده است. او گفت دوسوم بیسوادان در ایران زنان میباشند؛ «حدود ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بیسواد ۱۰ تا ۴۹ سال داریم که قریب به ۱ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر از بین خانمها هستند» البته باید توجه داشت که آمار ارائه شده توسط باقرزاده تنها مربوط به گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال است و اگر این بازهی سنی گستردهتر میشد به طور حتم آمار بیسوادان نیز افزایش پیدا میکرد.
این وضعیت شهروندان ایران است و میتوان تصور کرد که مهاجران در ایران از چه وضعیت بدتری برخوردار هستند. باقرزاده در رابطه با مهاجران تایید میکند: «آمار بیسوادی زنان اتباع، به خصوص اتباع افغانستانی نسبتشان از ایرانیها بالاتر است.»
باقرزاده دربارهی تناسب بیسوادی در شهر و روستا میگوید: «با وجود اینکه تعداد بیسوادان جمعیت شهری و روستایی ما تقریبا مساوی هستند، اما نسبت زنانِ بیسواد روستایی خیلی بالاتر است.»
بالای ۳۰ درصد
البته شاید برای درک آنچه در ایران میگذرد باید کمی بر روی آمارهای رسمی ارائه شده تردید کرد. باقرزاده گوشهای از این واقعیت را در خلال اظهاراتش بروز میدهد؛ «در بعضی استانها این عدد خیلی بالاتر و جدیتر است؛ به طور مثال بیسوادی در برخی استانها به بالای ۳۰ درصد می رسد و زنانشان از نعمت خواندن و نوشتن اولیه محرومند. زن مادر و مدیر خانواده است و مادر باسواد معمولا بچه بیسواد نخواهد داشت.»
و میتوان اندکی تصور کرد که پیامد این وضعیت چگونه میتواند باشد بهخصوص تأثیری که مادران بیسواد بر کودکان خود میگذارند قابل توجه است. در همین رابطه باقرزاده میگوید: «بخش قابل توجهی از کودکانی که زیر ۱۷ سال هستند و از نعمت آموزش محروم می شوند، غالبا اولیا و به خصوص مادرشان کم سواد و بیسوادند؛ یعنی رابطه معناداری بین سطح سوادِ والدین و میزان بازماندگی از تحصیل وجود دارد.»
همچنین در مورد مرگ و میر کودکان نیز، باقرزاده تصریح میکند: «اگر ما نمودار نرخ مرگ و میر کودکانِ زیر ۳ سال را با نمودارِ سطح سواد والدینشان رسم کنیم، تقریبا با هم تطبیق دارند؛ یعنی بیماریها و یا عوارض منجر به فوت، در کودکانِ سنین پایین برای آنهایی که مادرشان از نعمت سواد محروم است، بالاتر است.» [ایلنا ۱۰ فروردین ۹۷]
در حالی ایران در قرن بیستویکم از این تعداد بیسواد برخوردار است که بسیاری از کشورهای جهان بیسوادی را به طور کامل ریشهکن کردهاند یا در میان نسل فعالشان نزدیک به ریشهکنی بیسوادی میباشند.
مارا درحساب های زیر دنبال کنید
توئیترkhozestan_khoro@
کانال تلگرام khozestan_khorosh@
ادمین کانال تلگرام manouch_ra@