حق حاکمیت مردم


دعوای اصلی با رزیم ازاول بر سرحق حاکمیت مردم بوده
از روز اول دعوا اصلی با رژیم خمینی بر سر این بوده و هست که حاکمیت ملت و رأی مردم یا حاکمیت و ولایت آخوند، ولایت فقیه؟ همه میدونیم که تو هر دعوا، حتی توی کتککاری دو نفره و شخصی، سؤال مقدر، اولین سئوال، اینه که آقا دعوا بر سر چیه؟ موضوع چیه؟ وقتی که موضوع اصلی دعوا مشخص شد آن وقت میشه، موضع گرفت، تمیز داد، حق و باطل رو جدا کرد، میشه حول اصل موضوع، حول دعوای اصلی، اصحاب دعوا رو، کسانی که این حول و حوش وایستادند، اینها رو طبقه بندی کرد، دسته بندی کرد و گرد و خاکها را فرو خوابوند و دید چی به چی هست والا خوب هر کسی حرف خودش را میزنه. در صحنه یی که پر از جیغ و داد و گرد

و غبار است، آدمی که نمیدونه که چی به چی هست، وقتی که تازه وارد باشه گیج و ُگُم میشه. بنابراین، باید ببینیم دعوای اصلی با رژیم خمینی بر سر چیه؟ و همه مدعیان سر این موضوع، سر اصل موضوع چی میگند، چی میکنند. بعد میتونیم که مدعی رو، افراد سیاسی رو، گروههای سیاسی رو حول این موضوع شناسایی کنیم، طبقه بندی کنیم، طیف بندی کنیم. والا باز هم توی قیل و قال اونها، توی ادعاهاشون، توی تبلیغ و ضد تبلیغشون گیج و گم میشیم. خمینی و دار و دستهاش از فردای انقلاب ضد سلطنتی طرفدار حاکمیت آخوندهای نوع خودشون بر مقدرات و سرنوشت ملت ایران بودند. حرفشون این بوده است که ولایت فقیه، حاکمیت آخوند. قانون اساسیشون رو هم روی همین استوار کردند. متقابلاً ما میگیم آقا حاکمیت حق ملت و از آن مردم ایران است. هر کسی هم که طرفدار آزادی و دموکراسی است ضرورتاً باید طرفدار سرنگونی رژیم ولایت فقیه و دور انداختن قانون اساسی ولایت فقیه و مدافع حق حاکمیت مردم ایران باشه. ببینینم مقاومت ایران در این مورد چه میگه. در مادة۴  برنامة شورای ملی مقاومت و دولت موقت میگوید: ”دولت موقت با اعلام تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی همة آحاد ملت، همة امتیازات جنسی و قومی و عقیدتی را ملغی میشناسد و انتخاب و رأی عمومی را تنها مجرای مشروعیت مقامات انتخابی تلقی میکند“، تنها مجرای مشروعیت. به این ترتیب از نظر سیاسی و اجتماعی، نه زن و نه مرد، نه قومیت و نه عقیده و مذهب هیچ یک به خودی خود و بدون پشتوانة آرای عمومی از لحاظ سیاسی و اجتماعی بر دیگری ترجیح قانونی ندارد و همگان در مقام انتخاب شدن و انتخاب کردن، از حقوق قانونی متساوی برخوردارند“. ذیل همین ماده که در مهرماه سال۱۳۶۰ نوشته شده، به عنوان مسئول شورا و دولت موقت، عمداً و از بابت مقابله با اسلام ارتجاعی خمینی، من اضافه کردم ”اکیداً باید تذکر داد که به اعتقاد ما مسلمانان الغای تبعیضات سیاسی و اجتماعی در میان تمام آحاد ملت به هیچوجه به مثابه صرفنظر کردن از حقانیتی که برای اسلام محمدی قائلیم نیست. به عکس، اسلام ما دقیقاً بر خلاف اسلام خمینی مستغنی از آن است که هرگونه حقانیت و مشروعیت و از جمله مشروعیت سیاسی خود را از راه اجبار و اکراه به کرسی بنشاند. به عبارت دیگر ما عمیقاً معتقدیم که شکوفایی واقعی اسلام در عدم استفاده از هرگونه تبعیض و امتیاز و اجبار سیاسی و اجتماعی میسر است“.یعنی هرکسی میتونه بر اون چی که فکر میکنه درسته، بر اون مرام و مذهب و مکتب و مسلکش، هر حقانیتی رو قائل باشه، اما از قضا شرط صداقت نسبت به اون ایدئولوژی و مرام و مسلکی که آدم مدعی اعتقادش هست، مدعی اعتقاد بهش هست، این است که از نظر سیاسی و اجتماعی هیچ امتیاز ویژهای به خاطر مسلک و مرامش طلب نکنه، خودش رو از این بابت ویژه نکنه بلکه بیاید انتخاب و رای عمومی رو تنها مجرای مشروعیت اون مقامهایی که باید انتخاب بشند بدونه ماحصل این که در اسلام مردمی و انقلابی درست بر خلاف اسلام ارتجاعی، نه جنسیت، زن و مرد، نه قومیت، اینکه فارسه یا کرده یا ترکه یا بلوچه یا ترکمنه، یا هر چه، نه عقیده و مذهب، نه مسلمان و غیر مسلمان، نه شیعه و سنی، نمی باید به خودی خود باعث ترجیح قانونی باشه،حالا اگر انتخاب و رأی عمومی رو تنها مجرای مشروعیت سیاسی تلقی کنیم، پس تن دادیم به حاکمیت مردم، به رأی مردم، در نقطة مقابل حاکمیت آخوندها و رژیم آخوندی. این اصل دعواست، اصل دعوای مردم ایران، مقاومت ایران، با خمینی و رژیمش از روز اول تا امروز تا روز آخر. خوب، اگه دعوای اصلی مشخص شده، حالا دیگه میشه همه رو، دوست رو و دشمن رو، همة مدعیان را، همه افراد را، همة نیروهای سیاسی را حول این دعوای اصلی دسته بندی کرد، طبقه بندی کرد. واضحه که در اولین تقسیم بندی در یک طرف همة اونهایی قرار میگیرند که طرفدار حاکمیت مردمند، طرفدار بر چیدن بساط دیکتاتوری شاه یا دیکتاتوری شیخ هستند، همة اونهایی قرار میگیرند که شعارشان ”نه شاه، نه شیخِ“. و در طرف دیگه امثال شاه و شیخ قرار میگیرند و همه اونهایی که به نحوی از انحاء با اینها هستند. طرفدار حاکمیت و ولایت اونها هستند یا حتی طرفدار بازسازی و نوسازی و رنگ آمیزی اونها هستند. خواهان حفظ نظامشون هستند. شاه میگفت در قانون اساسیش که سلطنت موهبتی است که خدا به بابای من داده و در اولاد ذکور پدرم نسل اندر نسل بایستی تا قیام قائم ادامه پیدا بکنه. پس مدعی است که خدا یک حق ویژه یی به پدرش داده، یک حق ویژه یی هم به پسران پدرش و نه دختران. شیخ هم میگوید که در ردیف انبیا و اولیا، ولی خدا بر روی زمین من هستم، جانشین پیغمبر و امام زمان من هستم. با این تفاوت که انبیا و اولیا پیام آور رحمت و رهایی بودند، غل و زنجیر برمیداشتند، اما شیخنا دین رو کرده سرمایة دنیاش و زنجیری بر روی زنجیر دیگر و هنری نداره جز هلاک حرث و نسل، پس بواقع این شیخ ابلیس مجسمه، ابلیس مجسم همینه. چون که در خونریزی و تباهکاری حد و مرز نمیشناسه. حرف اولش هم این است که حاکمیت برخلق خدا مال من است. و مثل خمینی میگوید اگر همة ملت هم حرفی بزنند من مخالف باشم، حرف حرفِ منه. حالا ای هموطن ها، ای مردم ایران، در هر کجا که هستید خودتون  قضاوت کنید که در این دعوای اساسی، یعنی حق حاکمیت مردم ایران و ضرورت بر چیدن بساط حاکمیت آخوندی بر اساس همین حق، هر فرد یا گروه یا مدعی در کجا قرار میگیره. خودتون قضاوت کنید که چه کسانی در این رابطه همزاد و مشابه یکدیگرند، توی یک خطند، آخوند خاتمی میگه که میخواد قانون اساسی ولایت فقیه رو نهادینه بکنه، یعنی که پایة کارش، مبنای کارش، غصب حاکمیت مردم ایران هست. عده یی از سیاسیون در داخل و خارج کشور هم زیر علَمش سینه میزنند، یعنی که مثل او خواهان حفظ نظامند، پس دعوای خاتمی با خامنه ای نه بر سر حق حاکمیت مردم بلکه بر سر نحوة تقسیمش بین خودشونه، دعوای دزدها است. مقاومت ایران میگه آقا همهشون باید گورشون رو گم بکنند، تا آزادی و حاکمیت مردم مستقر بشه. خمینی که دریافته بود ما اهل قربانی کردن حق حاکمیت ملتمون در برابر حاکمیت آخوند یا شاه نیستیم، بنای کارش رو بر حذف ما گذاشته بود و مسألهاش فقط این بود که زمینه رو طوری بچینه که وقتی سر ما را میبره، سر مجاهدین رو میبره اصل دعوا و دعوای اصلی پوشیده بموند، چنین جلوه بده که گویا دعوا بر سر اسلامه، چنین جلوه بده که دعوا بر سر مسلمانی است یا بر سر آمریکاست، یا بر شوروی است، یا بر سر عراق است. کما اینکه جنگ 8ساله هم خودش سرپوشی بود، دعوایی بود، روی دعوای اصلی. سرپوشی بود بر سر غصب حق حاکمیت مردم ایران.