مسعود رجوی ، نامه ای خاطره انگیز ، برگی از تاریخ





نشريه مجاهد:

توضيحي بر اين دو نامه
نامه اولي كه در زير مي خوانيد، توسط خواهر كوچك ما «اشرف» نوشته شده. متاسفانه «اشرف كوچولو» يادش رفته بود كه برايمان آدرسش را بنويسد و راستش حيفمان آمد اين همه احساس و صداقت كودكانه را فقط براي خودمان نگاه داريم.
از اين نظر هم نامه خواهرمان و هم پاسخ برادرمان مسعود را چاپ كرديم. باشد كه سوالهاي «خواهر كوچولو و ناز» ما براي خيلي هاي ديگر هم كه سن شان چند برابر سن اوست، سوال باشد.
نامه برادرمان مسعود هم نزدماست كه «اشرف» مي تواند آدرسش را به ما اطلاع دهد تا نامه را برايش بفرستيم.

كليشه نامه اشرف:
به نام خدا
برادر عزيز مسعود رجوي
سلام. انشاالله حالتان خوب باشد. مي دانم كه وقتي زندان بوديد خيلي شكنجه شديد. آن روز كه آمده بوديم خانه خانم رضايي پيشونيت سياه بود. به خواهرم گفتم، چرا صورتش را نشسته. گفت جاي كتك است. بعد از شكنجه هايي كه شدي گفت. ديگر هر شب برايت گريه مي كنم. هر چي هم به مادرم مي گم نماز يادم بده تا برات دعا كنم مي گه تو 7سالته زوده. به فارسي هم كه دعا كنم خدا نمي فهمد. من شما را خيلي دوست دارم. داداشم كه پارسال بهمن شهيد شد خيلي شبيه شما بود. اسمش رضا بود. شما را خيلي دوست داشت. توي اتاقش علامت شما رو زده بود. چند روز پيش خواهرم داشت پولهاي قلكشو در مي آورد. گفت مي خواد بده شما.
مگه شما پول ندارين؟ مگه امام بهتون نمي ده. شما كه آنقدر خوبين.
اونروز كه آقا مرد، تو كه اومدي خيلي خوشحال شدم. بعد كه گريه كردي، آنقدر گريه كردم كه قش كردم. من زياد پول ندارم. فقط داداشي رضا آنروزي كه شهيد شد ديروزش بهم اينو داد و گفت براي پيروزيه. مي دونم اگه بدم به تو خوشحال مي شه ببخشيد كه كمه.
اشرف رفيعي كلاس دوم ب




پاسخ برادر – كليشه نامه:
خواهر كوچولوي نازم... ، مجاهد اشرف عزيزم،
نامه شما را خواندم. چند بار هم خواندم. بجاي داداشي رضاي شهيد هم كه مرا شبيه او دانسته بودي هم خواندم خيلي گريه ام گرفت. تقريباً مثل همان روز كه آقا مرد. منظورم پدر طالقاني است. ولي اين دفعه همه اش به خاطر غم و غصه نبود. هم بخاطر مسئوليتم و هم بخاطر داشتن خواهر نازنيني مثل تو. حس كردم كه تو و من و داداشي رضا و آقا، قلبهايمان دارد با هم مي زند... با هم و با همه مومنان. با صيادهاي شمال، با كارگرهاي جنوب، با بچه هاي قاليباف و خواهرها و برادرهاي ديگرمان در جنوب شهر و شاليزارها ... همان ها كه ما پول را براي مبارزه بخاطر حقوق آنها مي خواهيم.
بنابراين اين پولهايمان را براي اين راه جمع و مصرف مي كنيم. آخر خدا اينطور خواسته! داداشي رضا هم در همين راه رفت به سفر... نديدي داداشي در شب پيروزي انقلاب روي چشم هاي شاه را خط زد و آرزو كرد كه تو زودتر مجاهد بشي و ... خودش (...) رفت...؟ حالا من هم مي خواهم همه (...) اشرف ها و رضاها مجاهد بشوند. اينطوري مي توانيم روي چشم هر چي شاه و شاهي و شاهپرست توي دنيا هست مثل داداشي رضا خط بكشيم تا ديگر راحت باشيم و از ظالم و مظلوم توي دنيا خبري نباشد.
خواهر جان، كاش عكس داداشي را با شرح زندگيش براي من مي فرستادي تا بگذاريم كنار عكس داداش رضاهاي شهيد ديگر تا هيچوقت راه آنها را فراموش نكنيم. اينست كه ميخواهم حالا بگويم كه تو خيلي خواهر و برادر مجاهد داري. من ده تومني را كه دستخط داداشي رضا روي آن است هميشه نگه مي دارم. درست نمي دانم تو در 7سالگي تا كجا حساب خوانده اي و عددها را مي داني. ولي بگذار بگويم كه ارزش واقعي اين ده توماني كه برايم فرستاده اي خيلي خيلي زياد است:
صد،هزار، ميليون... هر چقدر بگويم كم گفته ام. چونكه در واقع يك سرش بخدا مي رسد!
ضمناً ما تابحال از امام پول نخواسته ايم. پول را ما از مردم مي خواهيم. از امام اين را ميخواهيم كه انقلابمان را پيش ببرد. قاتلين داداشي رضاها را مجازات كند، (...) از امام ميخواهيم كه اجازه بدهد تفنگهايي كه حاصل خون رضاها و پشتوانه آزادي وطنمان هستند در دست ما بماند...
خواهرم اشرف مجاهد، ديگر شبها براي من گريه نكن. به عوضش سعي كن يك ميليشيا و يك مجاهد خوب و رزمنده بشوي. ما بايد انتقام داداش ها را بگيريم. كشورمان را كاملا از شر استثمارگرها آزاد كنيم و بعد... يه جامعه بي طبقه توحيدي درست كنيم. خواهرها و داداش هاي شعيد و آقا فقط اينطوري كاملا راضي مي شوند.
ضمنا خواهرم، تو به هر زباني مي تواني دعا كني. خدا همه زبان ها را مي داند. اصولا خدا لازم نيست زبان بداند. دلها را مي داند و اصلاً توي دل همه هست. خودش گفته كه من از رگ گردن به شماها نزديكترم. پس توي قلب كوچولوي تو نيز حتما هست. هر طور خواستي با او حرف بزن، دعا كن، راز و نياز و مناجات كن. امام حسين و حضرت علي هم همينكار را مي كردند...
براي همه خواهرها و برادرهاي مجاهدت و براي من هم فراموش نكن.
اگر آدرست را نوشته بودي من مي گفتم يكي از خواهرهايم بيايد و نمازهم يادت بدهد و ترجمه اش را هم به تو بگويد ولي حالا مجبور شدم كه جواب نامه ات را هم خواهش كنم كه مسئولين نشريه مجاهد چاپ كنند و بلكه به تو برسد.
خواهري را هم كه گفت پولهاي قلكشو درمي آورد... از قول من سلام برسان. به بابا و مامان هم بگو كه حالا توي كشور شما خيلي «رضا» داري!
قربانت

برادرت – مسعود رجوي 
#مریم_رجوی
#مسعود_رجوی
 #مجاهدین
 #شورای_ملی_مقاومت
 #ارتش_آزادیبخش 

مارا درحساب های زیر دنبال کنید سایت ایران آزادی /http://fa.iranfreedom.org برای ارتباط با ما @manrakh342