حذف خامنهای برای بقای نظام؛ چرا ایران سوریه نمیشود؟
مارا درحساب های زیر دنبال کنید
سایت ایران آزادی /http://fa.iranfreedom.org
برای ارتباط با ما @manrakh342
حذف خامنهای برای بقای نظام گزینهایست که برخی از طیفهای اصلاح طلب نظام بر روی میز میگذارند. وقتی نظام در معرض سرنگونی قرار میگیرد راه حلها خود را نشان میدهند اما مهم آن است که دریابیم در پشت هر راه حل کیست و با چه هدفی ارائه میشود.
حذف خامنهای برای بقای تمامیت نظام، موضعیست که توسط برخی در درون نظام اعلام میشود. این گزینه پس از شکست پروژه امنیتی اصلاحطلبی؛ پس از ناکامی آنچه از آن به عنوان اعتدال و برجام یاد میشد؛ و بهدنبال آغاز قیام ایران با مضمون براندازی سلطنت ولایت مطلقه فقیه در دی ۹۶، بر روی میز گذاشته شده است.
به دنبال قیام، خطوط گوناگونی از درون نظام بارزتر شدند. این خطوط پیش از قیام نیز وجود داشتند اما شرایط پس از آغاز قیام ضروری میکرد که هریک از دستهجات درونی نظام پاسخ قطعی خود را به شرایط بدهد.
به دنبال قیام، خطوط گوناگونی از درون نظام بارزتر شدند. این خطوط پیش از قیام نیز وجود داشتند اما شرایط پس از آغاز قیام ضروری میکرد که هریک از دستهجات درونی نظام پاسخ قطعی خود را به شرایط بدهد.
خامنهای و سپاه
سلطنت ولایت مطلقه فقیه بر دو پایه استوار است؛ نهاد ولایت فقیه و سپاه. این دو نهاد که اکنون دستکم به ظاهر با محوریت خامنهای حرکت میکنند، گزینهی برآمدن خامنهای در جایگاه سلطانی را در پیش گرفتند. [خامنهای در جایگاه سلطانی؛ قیام پردهها را کنار میزند] پیش از آن نیز خامنهای کارکردی معادل یک سلطان در درون نظام داشت اما پس از قیام این جایگاه با تضعیف بیشتر نقشی که قرار بود رئیس جمهور ایفا کند برجستهتر شد.
در این مرحله رئیس جمهور به محتوای قدرت واقعیاش فروکاسته شد و در عمل و در ظاهر همان تدارکاتچی که بود معرفی شد. خامنهای محور همه سیاستها و فرمانها قرار گرفت و رئیس جمهور و دولت در موضع پاسخگو و مسول شرایط پیش آمده قرار گرفتند.
زمزمههای این تغییر و تحول از جمله در تحلیلی از سعید حجاریان [عبور از اصلاحطلبان شعار مجاهدین بود؛ وقتی که رهبر یعنی رئیس جمهور] و رهنمودهایی از هوشنگ امیر احمدی [کارها را به دست سپاه بسپاریم!؛ توصیه هوشنگ امیراحمدی] در انتهای سال گذشته آشکار شد. سعید حجاریان خامنهای را رئیس جمهور واقعی کشور نامید. و هوشنگ امیر احمدی خواستار آن شد که در همهی کارها نظامیان یعنی همان سپاه دست بالا را پیدا کنند.
سلطنت ولایت مطلقه فقیه بر دو پایه استوار است؛ نهاد ولایت فقیه و سپاه. این دو نهاد که اکنون دستکم به ظاهر با محوریت خامنهای حرکت میکنند، گزینهی برآمدن خامنهای در جایگاه سلطانی را در پیش گرفتند. [خامنهای در جایگاه سلطانی؛ قیام پردهها را کنار میزند] پیش از آن نیز خامنهای کارکردی معادل یک سلطان در درون نظام داشت اما پس از قیام این جایگاه با تضعیف بیشتر نقشی که قرار بود رئیس جمهور ایفا کند برجستهتر شد.
در این مرحله رئیس جمهور به محتوای قدرت واقعیاش فروکاسته شد و در عمل و در ظاهر همان تدارکاتچی که بود معرفی شد. خامنهای محور همه سیاستها و فرمانها قرار گرفت و رئیس جمهور و دولت در موضع پاسخگو و مسول شرایط پیش آمده قرار گرفتند.
زمزمههای این تغییر و تحول از جمله در تحلیلی از سعید حجاریان [عبور از اصلاحطلبان شعار مجاهدین بود؛ وقتی که رهبر یعنی رئیس جمهور] و رهنمودهایی از هوشنگ امیر احمدی [کارها را به دست سپاه بسپاریم!؛ توصیه هوشنگ امیراحمدی] در انتهای سال گذشته آشکار شد. سعید حجاریان خامنهای را رئیس جمهور واقعی کشور نامید. و هوشنگ امیر احمدی خواستار آن شد که در همهی کارها نظامیان یعنی همان سپاه دست بالا را پیدا کنند.
احمدینژاد و یارانش
احمدینژاد و حلقهی پیرامونیاش که شامل بخشی از نیروهای سپاه و اطلاعات میشدند از یکسال پیش از شروع قیام خیز خود را برای ورود به عرصهی قدرت اجرایی برداشتند. خامنهای مانع حضور آنها در سیرک انتخابات ریاست جمهوری شد با این وجود در دور جدید مجمع تشخیص مصلحت، احمدینژاد بهعنوان یکی از اعضای آن توسط خامنهای معرفی شد.
با این وجود احمدینژاد دست بردار نبود و طی سخنرانیهای متعدد در نقاط مختلف کشور تمرکز حملات خود را بر قوه قضاییه و ناکارآمدی دولت متمرکز کرد. پس از شروع قیام او مدتی ساکت بود و دوباره وارد عرصه شد. پروژه جریان احمدینژاد رهبری یک «انقلاب» در درون نظام است به این مفهوم که منجر به پایین کشیدن بخشی از حکومتگران فعلی و برآمدن جریان احمدینژاد شود. [نامه احمدینژادیها به خامنهای؛ و سه راهحل برای فروپاشی نظام]
احمدینژاد و حلقهی پیرامونیاش که شامل بخشی از نیروهای سپاه و اطلاعات میشدند از یکسال پیش از شروع قیام خیز خود را برای ورود به عرصهی قدرت اجرایی برداشتند. خامنهای مانع حضور آنها در سیرک انتخابات ریاست جمهوری شد با این وجود در دور جدید مجمع تشخیص مصلحت، احمدینژاد بهعنوان یکی از اعضای آن توسط خامنهای معرفی شد.
با این وجود احمدینژاد دست بردار نبود و طی سخنرانیهای متعدد در نقاط مختلف کشور تمرکز حملات خود را بر قوه قضاییه و ناکارآمدی دولت متمرکز کرد. پس از شروع قیام او مدتی ساکت بود و دوباره وارد عرصه شد. پروژه جریان احمدینژاد رهبری یک «انقلاب» در درون نظام است به این مفهوم که منجر به پایین کشیدن بخشی از حکومتگران فعلی و برآمدن جریان احمدینژاد شود. [نامه احمدینژادیها به خامنهای؛ و سه راهحل برای فروپاشی نظام]
اصلاح طلبان
اصلاح طلبان حکومتی یا آنچه به درستی توسط جامعه مدنی توصیف میشوند: استمرارطلبان؛ با شروع قیام و برخاستن شعار «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» سردرگم و روحیه باخته شدند. آنها حتی پیش از خامنهای خواستار سرکوب قیام شدند [چرا «اصلاح طلبان» از قیام ایران میترسند؟] و از سوی دیگر خواستار نرمش و تعامل و کنار آمدن با خامنهای برای حفظ تمامیت نظام شدند.
در این مقطع در صحنهی عمل، حسن روحانی به عنوان رهبر و جلو دار آنها به حساب آمد و به میزانی که او در برابر خامنهای کرنش کرد مابقی نیز در امتداد او حرکت کردند.
تا پیش از این مقطع از محمد خاتمی با عنوان رهبر اصلاحات در درون نظام یاد میشد. اما با طلوع قیام او نیز به تدریج مسیر افول حتی در میان بدنهی حامی خود را پیمود.
این دسته سردرگم و ناامید و شکست خوردهاند. نه مانند جناح خامنهای بازویی مسلح چون سپاه در اختیار دارند و نه در هیچ یک از نهادهای موثر حکومتی دست بالا دارند. استیضاح وزرای روحانی در همین روزها نشان داد که در مجلسی هم که به ظاهر حامیان روحانی اکثریت دارند اما در عمل و محتوا این خامنهایست که صحنه گردان است.
بههر رو این جماعت سرنوشت خود را هرچه بیشتر به جناح خامنهای گره زدهاند.
اصلاح طلبان حکومتی یا آنچه به درستی توسط جامعه مدنی توصیف میشوند: استمرارطلبان؛ با شروع قیام و برخاستن شعار «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» سردرگم و روحیه باخته شدند. آنها حتی پیش از خامنهای خواستار سرکوب قیام شدند [چرا «اصلاح طلبان» از قیام ایران میترسند؟] و از سوی دیگر خواستار نرمش و تعامل و کنار آمدن با خامنهای برای حفظ تمامیت نظام شدند.
در این مقطع در صحنهی عمل، حسن روحانی به عنوان رهبر و جلو دار آنها به حساب آمد و به میزانی که او در برابر خامنهای کرنش کرد مابقی نیز در امتداد او حرکت کردند.
تا پیش از این مقطع از محمد خاتمی با عنوان رهبر اصلاحات در درون نظام یاد میشد. اما با طلوع قیام او نیز به تدریج مسیر افول حتی در میان بدنهی حامی خود را پیمود.
این دسته سردرگم و ناامید و شکست خوردهاند. نه مانند جناح خامنهای بازویی مسلح چون سپاه در اختیار دارند و نه در هیچ یک از نهادهای موثر حکومتی دست بالا دارند. استیضاح وزرای روحانی در همین روزها نشان داد که در مجلسی هم که به ظاهر حامیان روحانی اکثریت دارند اما در عمل و محتوا این خامنهایست که صحنه گردان است.
بههر رو این جماعت سرنوشت خود را هرچه بیشتر به جناح خامنهای گره زدهاند.
مدافعین حذف خامنهای
یک گزینه دیگر در درون نظام پس از قیام سر برآورده است. مضمون این گزینه حذف خامنهای برای بقای تمامیت نظام است. این دسته به تدریج سخنگویان خود را طی نامههای سرگشاده عرضه میکنند. اینان پیشتر بخشی از همان جناح اصلاح طلب نظام بودهاند که اکنون در زمانهی شکست اصلاح طلبان و بنبست تمامیت نظام تنها راه برون رفت را در حذف خامنهای مییابند.
در دو نمونه جدید از موضعگیریهایی از این دست میتوان به نامه مهدی کروبی، رئیس سابق مجلس نظام که از سال ۸۹ توسط خامنهای در حصر نگهداشته میشود اشاره کرد. همچنین نامهای که ابوالفضل قدیانی از اعضای گروه «مجاهدین انقلاب اسلامی» نوشته است نیز قابل ذکر است.
نخستین پرسش در برابر این گزینه این میتواند باشد که آیا با حذف خامنهای امکان بقای نظام وجود دارد؟ آیا میتوان ولی فقیه را حذف و نهاد ولایت فقیه به همراه سایر زیر مجموعههای آن را حفظ کرد؟
به نظر میرسد پاسخ منفی باشد. زیرا تجربه نشان داده است که با سقوط مرکز لشکر همهی لشکر فرو خواهد ریخت. وقتی شاه کشور را ترک کرد، ارتش تا دندان مسلح و ساواک مخوف او شروع به شمارش معکوس برای مرگ خود کردند. اکنون نیز خامنهای برای تمامیت نظام چنین وضعیتی دارد و البته به مراتب شدیدتر. با کنار زدن خامنهای تمامیت نهاد ولایت فقیه و سپاه با چالش موجودیت مواجه خواهند شد و بعید به نظر میرسد که هسته سخت نظام برای آیندهای موهوم دست به این خطر بزند.
از سوی دیگر اگر قیام به آنچنان نقطهی بالندگی و توانمندی برسد که خامنهای را به زیر بکشد چه دلیلی وجود دارد که به کار نظام پایان ندهد و این دستگاه جنایت را با چهرههای جدید حفظ کند.
البته این پرسشهایی نیست که مدافعین این خط بخواهند یا بتوانند به آن پاسخ دهند برای آنها چیزی که مهم است بقای نظام و البته کسب حمایتهای بینالمللی برای عرضهی خود بهعنوان کسانی که میتوانند یک گذار بیدردسر را در درون نظام رهبری کنند. هدف در هر صورت پوشاندن آلترناتیو واقعی نظام از برابر دیدگان مردم است. در نتیجه آنها دانسته یا ندانسته در زمین خامنهای در حال بازی هستند.
در پس پنجهای که بر چهرهی خامنهای میکشند او خوشحال است که اینان در چشم تودهها خاک میپاشند تا توفان نوح را به تاخیر بیاندازند.
یک گزینه دیگر در درون نظام پس از قیام سر برآورده است. مضمون این گزینه حذف خامنهای برای بقای تمامیت نظام است. این دسته به تدریج سخنگویان خود را طی نامههای سرگشاده عرضه میکنند. اینان پیشتر بخشی از همان جناح اصلاح طلب نظام بودهاند که اکنون در زمانهی شکست اصلاح طلبان و بنبست تمامیت نظام تنها راه برون رفت را در حذف خامنهای مییابند.
در دو نمونه جدید از موضعگیریهایی از این دست میتوان به نامه مهدی کروبی، رئیس سابق مجلس نظام که از سال ۸۹ توسط خامنهای در حصر نگهداشته میشود اشاره کرد. همچنین نامهای که ابوالفضل قدیانی از اعضای گروه «مجاهدین انقلاب اسلامی» نوشته است نیز قابل ذکر است.
نخستین پرسش در برابر این گزینه این میتواند باشد که آیا با حذف خامنهای امکان بقای نظام وجود دارد؟ آیا میتوان ولی فقیه را حذف و نهاد ولایت فقیه به همراه سایر زیر مجموعههای آن را حفظ کرد؟
به نظر میرسد پاسخ منفی باشد. زیرا تجربه نشان داده است که با سقوط مرکز لشکر همهی لشکر فرو خواهد ریخت. وقتی شاه کشور را ترک کرد، ارتش تا دندان مسلح و ساواک مخوف او شروع به شمارش معکوس برای مرگ خود کردند. اکنون نیز خامنهای برای تمامیت نظام چنین وضعیتی دارد و البته به مراتب شدیدتر. با کنار زدن خامنهای تمامیت نهاد ولایت فقیه و سپاه با چالش موجودیت مواجه خواهند شد و بعید به نظر میرسد که هسته سخت نظام برای آیندهای موهوم دست به این خطر بزند.
از سوی دیگر اگر قیام به آنچنان نقطهی بالندگی و توانمندی برسد که خامنهای را به زیر بکشد چه دلیلی وجود دارد که به کار نظام پایان ندهد و این دستگاه جنایت را با چهرههای جدید حفظ کند.
البته این پرسشهایی نیست که مدافعین این خط بخواهند یا بتوانند به آن پاسخ دهند برای آنها چیزی که مهم است بقای نظام و البته کسب حمایتهای بینالمللی برای عرضهی خود بهعنوان کسانی که میتوانند یک گذار بیدردسر را در درون نظام رهبری کنند. هدف در هر صورت پوشاندن آلترناتیو واقعی نظام از برابر دیدگان مردم است. در نتیجه آنها دانسته یا ندانسته در زمین خامنهای در حال بازی هستند.
در پس پنجهای که بر چهرهی خامنهای میکشند او خوشحال است که اینان در چشم تودهها خاک میپاشند تا توفان نوح را به تاخیر بیاندازند.
نامه کروبی؛ «پالایش ساختاری نظام»
در پروژه حذف خامنهای برای بقای نظام آنطور که در نامه کروبی از حصر به خبرگان طراحی میشود؛ نخست گذری به روزهای بازنگری قانون اساسی نظام صورت میگیرد. یعنی مقطعی که مدتی پیش از مرگ خمینی آغاز و در اوایل قدرت گرفتن خامنهای به پایان رسید. کروبی میخواهد نشان دهد که برخی از اشتباهات صورت گرفته در آن مقطع نظام را در بنبست کنونی قرار داده است. به نوشتهی کروبی: «بخش مهمی از گرفتاریهای امروز ریشه در تصمیمات عجولانه همان روزها دارد.»
از جمله این تصمیمات عجولانه او به دو مورد اشاره میکند:
۱.افزودن لفظ مطلقه برای ولایت فقیه
۲.حذف محدودیت زمانی ۱۰ سال برای تصدی ولی فقیه
با همین دو محور بوده است که خامنهای به مستبدی تمام عیار تبدیل شده است. هرچند کروبی به عمد فراموش میکند که خمینی در عمل از همین دو امتیاز برخوردار بود و طی بیش از یکدهه حکومت بر ایران کارنامهای خونین برای خود فراهم کرد. با این وجود بازگشت به پدیدههای تاریخی باهدف منافع سیاسی روز صورت میگیرد پس کروبی و شرکا «حق» دارند که برای تامین منافع خود تاریخ را وارونه کنند یا آنرا مسکوت بگذارند.
بههر رو کروبی مشکل را در نظارت استصوابی میبیند که برای سالیان باعث حذف او و دوستان سابق یا لاحقاش از ورود به ارکان قدرت شده است. او نقشه مسیر خود را اینگونه اعلام میکند:
«من به اصلاحات باور دارم اما پالایش و اصلاحاتی که ساختار نظام را در جهت حق تعیین سرنوشت مردم بدون نگاه قیممآبانه فرد یا گروهی اصلاح کند. من این راه را کم هزینهترین راه برای کشور، امنیت مردم و حفظ تمامیت ارضی سرزمینمان میدانم. راهکار این امر را هم در کنار گذاشتن نظارت استصوابی و برگزاری انتخاباتهایی آزاد و ملی میدانم.»
«پالایش ساختاری نظام» آنگونه که کروبی مد نظر دارد در قدم نخست با حذف خامنهای یعنی رهبری باید آغاز شود که یک شبه و با بیان یک روایت توسط هاشمی رفسنجانی آنهم به طور موقت انتخاب شده است.
کروبی در مورد نحوه انتخاب خامنهای به جلسهای که پس از مرگ خمینی در بیت او برگزار شد اشاره میکند و یادآور میشود که در آن جلسه تنها سخن از شورای رهبری و اعضای پیشنهادی آن رفت اما فردای آن روز هاشمی رفسنجانی در اجلاس خبرگان دست به کاری دیگر زد.
کروبی مینویسد: «شب هنگام جلسهای در بیت امام به محوریت مرحوم آقای هاشمی برگزار شد که کل بحث آن جلسه درباره شورای رهبری بود. در آن جلسه هرگز سخن از انتخاب یک فرد به میان نیامد. اسامی متعددی از سوی افراد برای عضویت در شورای رهبری مطرح و مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت. اما فردای آن روز در جلسه فوقالعاده خبرگان در ۱۴ خرداد ۶۸ مرحوم هاشمی برخلاف بحثهای شب گذشتهشان به نقل خاطرهای از امام پرداختند و آیتالله خامنهای به عنوان رهبر موقت انتخاب گردید.»
کروبی هرچند جرات ندارد که به صراحت از حذف خامنهای سخن بگوید اما با یادآوری شورای رهبری میخواهد همین موضوع را جا بیندازد.
کروبی در پایان با اشاره به قانون اساسی نظام تصریح میکند: «۱۰ سال پس از انقلاب این قانون اصلاح و بازنگری شد و قطعاً پس از ۲۹ سال از آخرین بازنگری آنهم با تجربه عینی و عملی امروزمان باید مجدداً اصول متعدد آن به نفع حاکمیت و نظارت مردم اصلاح شود بهنحوی که انحصار قدرت در ید یک فرد برای همیشه در این سرزمین کنار گذاشته شود و مردم نه در حرف و کلام بلکه در عمل حاکم بر سرنوشت خویش گردند.» [کلمه ۱۱ شهریور ۹۷]
در پروژه حذف خامنهای برای بقای نظام آنطور که در نامه کروبی از حصر به خبرگان طراحی میشود؛ نخست گذری به روزهای بازنگری قانون اساسی نظام صورت میگیرد. یعنی مقطعی که مدتی پیش از مرگ خمینی آغاز و در اوایل قدرت گرفتن خامنهای به پایان رسید. کروبی میخواهد نشان دهد که برخی از اشتباهات صورت گرفته در آن مقطع نظام را در بنبست کنونی قرار داده است. به نوشتهی کروبی: «بخش مهمی از گرفتاریهای امروز ریشه در تصمیمات عجولانه همان روزها دارد.»
از جمله این تصمیمات عجولانه او به دو مورد اشاره میکند:
۱.افزودن لفظ مطلقه برای ولایت فقیه
۲.حذف محدودیت زمانی ۱۰ سال برای تصدی ولی فقیه
با همین دو محور بوده است که خامنهای به مستبدی تمام عیار تبدیل شده است. هرچند کروبی به عمد فراموش میکند که خمینی در عمل از همین دو امتیاز برخوردار بود و طی بیش از یکدهه حکومت بر ایران کارنامهای خونین برای خود فراهم کرد. با این وجود بازگشت به پدیدههای تاریخی باهدف منافع سیاسی روز صورت میگیرد پس کروبی و شرکا «حق» دارند که برای تامین منافع خود تاریخ را وارونه کنند یا آنرا مسکوت بگذارند.
بههر رو کروبی مشکل را در نظارت استصوابی میبیند که برای سالیان باعث حذف او و دوستان سابق یا لاحقاش از ورود به ارکان قدرت شده است. او نقشه مسیر خود را اینگونه اعلام میکند:
«من به اصلاحات باور دارم اما پالایش و اصلاحاتی که ساختار نظام را در جهت حق تعیین سرنوشت مردم بدون نگاه قیممآبانه فرد یا گروهی اصلاح کند. من این راه را کم هزینهترین راه برای کشور، امنیت مردم و حفظ تمامیت ارضی سرزمینمان میدانم. راهکار این امر را هم در کنار گذاشتن نظارت استصوابی و برگزاری انتخاباتهایی آزاد و ملی میدانم.»
«پالایش ساختاری نظام» آنگونه که کروبی مد نظر دارد در قدم نخست با حذف خامنهای یعنی رهبری باید آغاز شود که یک شبه و با بیان یک روایت توسط هاشمی رفسنجانی آنهم به طور موقت انتخاب شده است.
کروبی در مورد نحوه انتخاب خامنهای به جلسهای که پس از مرگ خمینی در بیت او برگزار شد اشاره میکند و یادآور میشود که در آن جلسه تنها سخن از شورای رهبری و اعضای پیشنهادی آن رفت اما فردای آن روز هاشمی رفسنجانی در اجلاس خبرگان دست به کاری دیگر زد.
کروبی مینویسد: «شب هنگام جلسهای در بیت امام به محوریت مرحوم آقای هاشمی برگزار شد که کل بحث آن جلسه درباره شورای رهبری بود. در آن جلسه هرگز سخن از انتخاب یک فرد به میان نیامد. اسامی متعددی از سوی افراد برای عضویت در شورای رهبری مطرح و مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت. اما فردای آن روز در جلسه فوقالعاده خبرگان در ۱۴ خرداد ۶۸ مرحوم هاشمی برخلاف بحثهای شب گذشتهشان به نقل خاطرهای از امام پرداختند و آیتالله خامنهای به عنوان رهبر موقت انتخاب گردید.»
کروبی هرچند جرات ندارد که به صراحت از حذف خامنهای سخن بگوید اما با یادآوری شورای رهبری میخواهد همین موضوع را جا بیندازد.
کروبی در پایان با اشاره به قانون اساسی نظام تصریح میکند: «۱۰ سال پس از انقلاب این قانون اصلاح و بازنگری شد و قطعاً پس از ۲۹ سال از آخرین بازنگری آنهم با تجربه عینی و عملی امروزمان باید مجدداً اصول متعدد آن به نفع حاکمیت و نظارت مردم اصلاح شود بهنحوی که انحصار قدرت در ید یک فرد برای همیشه در این سرزمین کنار گذاشته شود و مردم نه در حرف و کلام بلکه در عمل حاکم بر سرنوشت خویش گردند.» [کلمه ۱۱ شهریور ۹۷]
نامه قدیانی؛ حذف خامنهای
نامه قدیانی اما بیآنکه به پیشینههای موضوع همچون کروبی بپردازد، به طور صریح حذف خامنهای را مطرح میکند. این عضو باند «مجاهدین انقلاب اسلامی» -گروهی با سوابقی طولانی در سرکوب- نیز همچون کروبی قلب مشکل را در نظارت استصوابی میداند؛ ابزاری که خامنهای بهوسیله آن پس از مرگ خمینی برای بارها دوستان کروبی و قدیانی را در ورود به قوه مقننه یا مجریه مانع شده است.
در این رابطه قدیانی تصریح میکند که «نظام جمهوری اسلامی با سیطره ولایت فقیه در تمام شئونش امکان اصلاح با ساز-و-کار درونی را ندارد. ارکان انتخابی چنان با زهر نظارت استصوابی لَخت و کرخت و بیجان شدهاند که به هیچ روی ایشان را یارای ایستادن در برابر هوسهای مستبد نیست.»
از جمله نتایج «سیطره ولایت فقیه در تمام شئون» نظام یکی هم شکست پروژه اصلاح طلبی در درون خلافت اسلامی! بود. آنچنان که قدیانی اذعان میکند شکست اصلاح طلبان حکومتی تنها یک شکست نبود بلکه آنها را همانند جریان خامنهای فاسد و آلوده کرد.
قدیانی در این رابطه مینویسد: «پروژه اصلاح طلبی، خواستار مبارزه با فساد از طریق ایجاد مکانیزمهای شفافسازی و نظارتی بود، اما نظام ولایت فقیه با از دست دادن هرچه بیشتر پایگاه مردمی، بیش از پیش به توزیع رانت در میان وابستگان دستگاه استبداد به منظور خرید وفاداری روی آورد و برای این کار مکانیزمهای موجود نظارتی را قدم به قدم ناکاراتر و ضعیفتر کرد. حال با شکست خوردن اصلاح طلبان در پیشبرد حداقلی این پروژه، چنان فساد گسترده و سیستماتیک شده است که در تمام شئون مملکتی از جمله بسیاری از اصلاح طلبان رسوخ کرده است.»
چرا قدیانی به فساد اصلاح طلبان اعتراف میکند؟ آیا برای او بهتر نیست که آلودگی دامن دوستان خودش را نشان ندهد؟
شاید اگر بختی برای اصلاح طلبان حکومتی در آینده وجود داشت او از اعتراف به فساد آنها پرهیز میکرد اما واقعیت آن است که به همان میزان که ماجرا برای خامنهای و سپاه رو به پایان است برای اصلاح طلبان حکومتی پایان یافته است. قدیانی و کسانی همچون او که پروژه حذف خامنهای برای بقای نظام را به پیش میبرند ناچارند که بازیگران مرحلهی قبل را به یکسان برانند تا فرصت برای بازی خودشان در زمینی که هنوز ترسیم نشده است پیدا شود.
با این وجود راهحل قدیانی حرکتی از بیرون نظام نیست او خواهان به کارگیری «ظرفیتهای خفته و مغفول» قانون اساسی سلطنت ولایت مطلقه فقیه برای حذف خامنهای از قدرت است.
با این نقشه مسیر است که قدیانی، همگنانش را اینگونه فرا میخواند: «درخواست برکناری آقای خامنهای از قدرت باید تبدیل به خواست علنی فعالین سیاسی و مدنی و فرهنگی شود.» [نگام ۱۲ شهریور ۹۷]
نامه قدیانی اما بیآنکه به پیشینههای موضوع همچون کروبی بپردازد، به طور صریح حذف خامنهای را مطرح میکند. این عضو باند «مجاهدین انقلاب اسلامی» -گروهی با سوابقی طولانی در سرکوب- نیز همچون کروبی قلب مشکل را در نظارت استصوابی میداند؛ ابزاری که خامنهای بهوسیله آن پس از مرگ خمینی برای بارها دوستان کروبی و قدیانی را در ورود به قوه مقننه یا مجریه مانع شده است.
در این رابطه قدیانی تصریح میکند که «نظام جمهوری اسلامی با سیطره ولایت فقیه در تمام شئونش امکان اصلاح با ساز-و-کار درونی را ندارد. ارکان انتخابی چنان با زهر نظارت استصوابی لَخت و کرخت و بیجان شدهاند که به هیچ روی ایشان را یارای ایستادن در برابر هوسهای مستبد نیست.»
از جمله نتایج «سیطره ولایت فقیه در تمام شئون» نظام یکی هم شکست پروژه اصلاح طلبی در درون خلافت اسلامی! بود. آنچنان که قدیانی اذعان میکند شکست اصلاح طلبان حکومتی تنها یک شکست نبود بلکه آنها را همانند جریان خامنهای فاسد و آلوده کرد.
قدیانی در این رابطه مینویسد: «پروژه اصلاح طلبی، خواستار مبارزه با فساد از طریق ایجاد مکانیزمهای شفافسازی و نظارتی بود، اما نظام ولایت فقیه با از دست دادن هرچه بیشتر پایگاه مردمی، بیش از پیش به توزیع رانت در میان وابستگان دستگاه استبداد به منظور خرید وفاداری روی آورد و برای این کار مکانیزمهای موجود نظارتی را قدم به قدم ناکاراتر و ضعیفتر کرد. حال با شکست خوردن اصلاح طلبان در پیشبرد حداقلی این پروژه، چنان فساد گسترده و سیستماتیک شده است که در تمام شئون مملکتی از جمله بسیاری از اصلاح طلبان رسوخ کرده است.»
چرا قدیانی به فساد اصلاح طلبان اعتراف میکند؟ آیا برای او بهتر نیست که آلودگی دامن دوستان خودش را نشان ندهد؟
شاید اگر بختی برای اصلاح طلبان حکومتی در آینده وجود داشت او از اعتراف به فساد آنها پرهیز میکرد اما واقعیت آن است که به همان میزان که ماجرا برای خامنهای و سپاه رو به پایان است برای اصلاح طلبان حکومتی پایان یافته است. قدیانی و کسانی همچون او که پروژه حذف خامنهای برای بقای نظام را به پیش میبرند ناچارند که بازیگران مرحلهی قبل را به یکسان برانند تا فرصت برای بازی خودشان در زمینی که هنوز ترسیم نشده است پیدا شود.
با این وجود راهحل قدیانی حرکتی از بیرون نظام نیست او خواهان به کارگیری «ظرفیتهای خفته و مغفول» قانون اساسی سلطنت ولایت مطلقه فقیه برای حذف خامنهای از قدرت است.
با این نقشه مسیر است که قدیانی، همگنانش را اینگونه فرا میخواند: «درخواست برکناری آقای خامنهای از قدرت باید تبدیل به خواست علنی فعالین سیاسی و مدنی و فرهنگی شود.» [نگام ۱۲ شهریور ۹۷]
ناظران
با قرار گرفتن تمامیت سلطنت ولایت مطلقه فقیه در معرض سرنگونی، صداهای گوناگونی درباره نحوه اصلاح یا جایگزینی نظام شنیده میشوند. آلترناتیوهای گوناگونی از گوشه و کنار سر میرسند و راهحل خود را بر روی میز میگذارند.
بازیگران این زمین تنها مخالفان و براندازان خلیفه نیستند. یکی از بازیگران مهم در عرصه آلترناتیو سازی و ارائه نقشه مسیر، خود ولی فقیه و اطلاعات سپاه است. آنها با نقشههای جعلی و آلترناتیوهای غیرواقعی فضا را آنقدر شلوغ میکنند که دو طرف اصلی میدان کمتر به چشم بیایند. آنها یکبار این نقشه را در سوریه اجرا کردهاند.
در روزگاری که ارتش آزاد سوریه نیروی اصلی حاضر در صحنهی سوریه بود و فاصله چندانی با سرنگون کردن تمامیت رژیم اسد و گذار کشور به یک نظام دموکراتیک نداشت، ولایت فقیه با به صحنه آوردن دستهجات گوناگون و راه باز کردن برای نیروهایی که چندان زمینهای در جامعه سوریه نداشتند، آنچنان فضا را آشفته کرد که هم ارتش آزاد سوریه به طور کیفی تضعیف و حذف شود و هم رژیم اسد در کشتار مخالفان دست باز بیابد. اکنون خلافت اسلامی! میخواهد همان نقشه را در ایران اجرا کند اما از یک نکته غافل است؛
نظام ایران دارای یک آلترناتیو بالفعل است؛ نیرویی که بیش از نیم قرن با دو دیکتاتوری مبارزه کرده است؛ دارای سازمان رزم و تجربه طولانی در انواع مبارزه است؛ دارای شناخته شدگی بینالمللیست؛ برنامه مشخصی برای دوران گذار دارد؛ دارای شبکهی گستردهای در داخل کشور است؛ و در طول هشت ماه گذشته با کانونهای شورشی و شوراهای مقاومت قیام را تداوم داده است. این نیرو به طور منطقی و واقعی اجازه نخواهد داد که ایران، سوریه شود.
با قرار گرفتن تمامیت سلطنت ولایت مطلقه فقیه در معرض سرنگونی، صداهای گوناگونی درباره نحوه اصلاح یا جایگزینی نظام شنیده میشوند. آلترناتیوهای گوناگونی از گوشه و کنار سر میرسند و راهحل خود را بر روی میز میگذارند.
بازیگران این زمین تنها مخالفان و براندازان خلیفه نیستند. یکی از بازیگران مهم در عرصه آلترناتیو سازی و ارائه نقشه مسیر، خود ولی فقیه و اطلاعات سپاه است. آنها با نقشههای جعلی و آلترناتیوهای غیرواقعی فضا را آنقدر شلوغ میکنند که دو طرف اصلی میدان کمتر به چشم بیایند. آنها یکبار این نقشه را در سوریه اجرا کردهاند.
در روزگاری که ارتش آزاد سوریه نیروی اصلی حاضر در صحنهی سوریه بود و فاصله چندانی با سرنگون کردن تمامیت رژیم اسد و گذار کشور به یک نظام دموکراتیک نداشت، ولایت فقیه با به صحنه آوردن دستهجات گوناگون و راه باز کردن برای نیروهایی که چندان زمینهای در جامعه سوریه نداشتند، آنچنان فضا را آشفته کرد که هم ارتش آزاد سوریه به طور کیفی تضعیف و حذف شود و هم رژیم اسد در کشتار مخالفان دست باز بیابد. اکنون خلافت اسلامی! میخواهد همان نقشه را در ایران اجرا کند اما از یک نکته غافل است؛
نظام ایران دارای یک آلترناتیو بالفعل است؛ نیرویی که بیش از نیم قرن با دو دیکتاتوری مبارزه کرده است؛ دارای سازمان رزم و تجربه طولانی در انواع مبارزه است؛ دارای شناخته شدگی بینالمللیست؛ برنامه مشخصی برای دوران گذار دارد؛ دارای شبکهی گستردهای در داخل کشور است؛ و در طول هشت ماه گذشته با کانونهای شورشی و شوراهای مقاومت قیام را تداوم داده است. این نیرو به طور منطقی و واقعی اجازه نخواهد داد که ایران، سوریه شود.
در همین زمینه:
خامنهای چگونه به مجاهدین خلق مینگرد؟؛ تنها آلترناتیو بالفعل و سرانجام نظام
سپاه به دنبال ترور رهبری مجاهدین در اروپاست؛ تنها گزینهی خامنهای
جمعبندی قرارگاه جنگ نرم ستاد نیروهای مسلح از نقش مجاهدین در قیام ایران
جمعبندی درونی اطلاعات سپاه از نقش مجاهدین در شش ماهی نخست قیام ایران
خامنهای چگونه به مجاهدین خلق مینگرد؟؛ تنها آلترناتیو بالفعل و سرانجام نظام
سپاه به دنبال ترور رهبری مجاهدین در اروپاست؛ تنها گزینهی خامنهای
جمعبندی قرارگاه جنگ نرم ستاد نیروهای مسلح از نقش مجاهدین در قیام ایران
جمعبندی درونی اطلاعات سپاه از نقش مجاهدین در شش ماهی نخست قیام ایران
#مریم_رجوی
#مسعود_رجوی
#مجاهدین
#شورای_ملی_مقاومت
#ارتش_آزادیبخش