مسعود رجوی ،در شوق وصال آزادی، ۵۳سال در هاله مشعل ارزشها ،قسمت چهارم
هنر شنیدن
در یک سازمان انقلابی که مبارزهیی جمعی در کار است، گوش دادن یا «هنر شنیدن»، یک انتخاب است؛ یعنی انتخاب بیرون از خود یا جمع. یعنی پس زدن فردیت فروبرنده.
روابط میان انسانها معادله پیچیدهیی است. وقتی این روابط بر اساس استثمار و سرکوب و اجبار باشد، البته پیچیدگیاش به مراتب کمتر است؛ چون تهی از اختیار و آگاهی و مناسبات انسانی میباشد. کما اینکه برای دیکتاتورها سرکوب آزادی بسیار راحتتر از پرداخت بهای دموکراسی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میباشد.
همین که بخواهیم روابطی داشته باشیم که انسانها خودشان داوطلبانه آن را برقرار کردهاند ـ و چه بسا بر اساس صدق و فدا هم باشد ـ البته که بالاترین نوع پیوند انسانی است؛ اما بسیار پیچده، حساس، لطیف و به همین نسبت آسیبپذیر است. از این رو باید همواره قوانینش را مو به مو تبعیت کرد. اهمیت این کار در این است که این روابط مبتنی بر ارزشهای انسانی، با مبارزه سیاسی و با جنبشی برای آزادی مردم ایران آمیخته شود.
برای ارتقای روابط جمعیمان، خودمان باید قوانین و اسلوبهای روابط جمعی را فهم کنیم. یعنی درکمان را نسبت به آنها ارتقا دهیم و آنها را در مناسبات درونی، بهعمل درآوریم. برای تحقق این مناسبات، به میزانی که خواستها و امیال فرد خودمان را به نفع مصالح جمع پس بزنیم، میتوانیم این جمع و هدف این تشکیلات و جنبش را پیش ببریم. در جامعه نیز همینطور است.
یکی از مهمترین ارزشهای ضروری در این روابط، «هنر شنیدن» یا گوش دادن است. امری که روابط انسانها را شکل میدهد. به همین دلیل هم رابطهیی عمیق و پر راز و رمز است. در واقع «بیان» و «شنیدن» دو وسیله ابراز شخصیت آدمی هستند؛ وسایل بروز شخصیت ایدئولوژیک هر انسان و وسایل متصل کردن افراد جمع به یک دیگر.
واقعیت این است که بهدلیل پیچیده بودن روابط میان انسانها، پیشرفت و جاری شدن ارزشها ـ و از جمله هنر شنیدن ـ همواره با موانعی روبهرو میشود. از موانع گوش دادن، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ موقعیت شغلی و اجتماعی
ـ تکروی کردن
ـ نپرداختن بها برای حل تضاد مشخص
ـ فردیت فروبرنده
برای مبارزه با موانع گوش دادن، باید راه کار واقعی و تجربی آنها را شناخت. یکی از این راه کارها، رابطه متقابل کاری میباشد؛ چرا که گوش دادن، یک کنش و واکنش دوطرفه است. اصل اساسی گوش دادن، احترام قائل شدن و حساب کردن روی نظرات طرف مقابل میباشد. در ادامهٔ این کنش و واکنش فعال است که دگمهای ذهنی پیشین و فردیتهای فروبرنده رنگ میبازند و تازه افقها و چشمانداز نوینی از ظرافتها و لطافتهای مناسبات انسانی فرصت حضور مییابند. تازه کشف میکنیم که در وجود هر انسانی چه تواناییها و دانشها و استعدادی نهفته است که بهدلیل موانع گوش دادن، عمری خود را از مواهب و سرمایهشان محروم کرده بودیم. آری، در وجود هر انسانی، دنیایی عظیم نهفته است.
با تجربههایی که در یک مبارزه مستمر با موانع شنیدن کسب میکنیم، درمییابیم که گوش دادن، منت گذاشتن و لطف کردن به کسی نیست؛ بلکه تکلیف و مسئولیت مجاهدی است. اثبات هویت انسانی هر کس است.
«هنر شنیدن» ضرورت رابطه تنگاتنگ افراد در یک سازمان انقلابی و زندگی جمعی در راستای پیش بردن هدف جنبش میباشد.
بدهکاری یا منت دار بودن
چرا مادران، محبوبترین شخصیتهای زندگی همه انسانها هستند؟ نخستین دلیل همانا گره خوردن ارزش بدهکاری یا منتدار بودن با جوهر انسانی مادران است. بیهیچ چشمداشت و نام و نشانی، سختترین مسؤلیتهای زندگی را بر شانههای خود حمل میکنند، هیچ شکوه و شکایتی ندارند و همواره بر فعالیت مهرآمیز و کوشایی خستگیناپذیر و تکاپوی زندگیساز خود میافزایند.
چند تعریف:
بدهکاری مترادف مسؤلیتپذیری و فدا کردن است.
بدهکاری یعنی ایمان آوردن به توانایی خود و دیگران.
بدهکاری یعنی بالا بردن ظرفیت خود برای حل تضادهای یک جنبش و ایجاد سیالیت در مناسبات با دیگران.
بدهکاری یعنی بروز استعدادهای نهفته انسانی.
انسانهای هدفمند بهطور عام در مسیر اهدافشان هر چه بیشتر بها میپردازند، حس بدهکاری در ضمیرشان پر رنگتر و قویتر میشود. هر مبارز راه آزادی نیز به اندازهیی که نثار میکند و میپردازد، خود را بدهکار و منتدارآرمان آزادی میداند.
آن کس که همواره با مشعل بدهکاری و منتدار بودن طی طریق میکند، هرگز مغلوب شکستها و مغرور پیروزیها نمیشود.
آن کس که با مشعل بدهکاری و منتدار بودن به انسانها عشق میورزد، همیشه انرژی، خلاقیت، توانمندی و وجوه انسانی دیگران برجسته است. از این رو هرگز با اشتباهات دیگران، از ارزش بدهکاری و دیگر ارزشهای انسانی و مبارزاتی فاصله نمیگیرد.
یکی دیگر از وجوه بدهکاری یا منتدار بودن، صدق ورزیدن و پرداخت کردن در هنگامههای سختیها و نامرادیهای روزگاری است که جنبشی در معرض این ابتلائات قرار دارد. نمونهیی از این وجه را در پایداری و استواری۱۴ساله در اشرف و لیبرتی شاهد بودیم. بهراستی پایداری در اشرف و لیبرتی چه مبنایی داشت؟ پاسخ جز بدهکاری به خلق و میهن و تاریخ نیست.
زندانیان سیاسی که بیشترین فشارها و تضییقات را در سالیان متمادی تحمل کرده و پیوندشان با خلق و آزادی را محکم و استوار نگه داشتهاند، جو هر استقامتشان چیست؟ همانا بدهکاری و منتدار بودن به درک محضر آزادی و تحقق آن برای خلق و میهنشان.
در قتلعام ۳۰هزار گل سرخ در تابستان ۶۷کدام ارزشی چونان خورشید درخشان در شب تار شیخان ضدبشر، بر فراز تاریخ معاصر ایران دمید و تابید؟ آیا جز حس بدهکاری و منتدار بودن تکتک شهیدان در قبال وفای به پیمان با مبارزات پیشین تاریخ نبرد برای آزادی و میثاق با سازمان محبوبشان در مسیر رهایی خلقشان از چنگ دیوسالار ولایت فقیه؟
تاریخ ایران را که ورق میزنیم، در هر سرفصلی شاهد پرتوافشانی ارزش بدهکاری و منتدار بودن، بیچشمداشتیو نثار یکجانبه برای تحقق جامعةی هستیم که در سایه منشور حقوقبشر و استقرار حاکمیت مردم، به تمدنی شایسته شأن و کرامت انسانیاش دست یابد.
به دل نگرفتن
کشف یا یافتن واقعیتهای نهان در ضمیر دیگری، در زمره پیچیدگیهای مناسبات انسانی است. این پیچیدگی واقعی و کارکرد آن در روابط فیمابین انسانها پیشینهیی به قدمت تاریخ بشری دارد. یکی از این کار کردها ناراحتی یا دلخوری و یا به دل گرفتن از حرف و سهو و خطای دیگران است. نمودی از این کارکرد هم این است که برای دیگران در ذهن و ضمیر خود مان پرونده و سابقه تشکیل بدهیم. در واقع یک خشم، یک دلخوری یا یک جریحهدار شدن است که آدم در دلش ذخیره کرده است و گاهگاهی سراغ آن میرود.
اصالت با عشق است نه تنفر. عشق به انسان و عشق به همرزم اصالت دارد و این نیاز هر انسانی است که برای این عشق قیمت بدهد و پرداخت کند. گذشت و دوست داشتن و نگاه به خوبیهای افراد، انسان را سرشار و اهل پرداخت میکند، چنانچه برعکس کینه و تنفر مایه جدایی و از هم دریدن مناسبات انسانی است.
واقعیت این است که «به دل گرفتن» در فرهنگ رایج اجتماعی منجر به کدورتهای کشدار و قهر و دوری گزیدن و... خواهد شد. یعنی یک خشم است که با استدلال و منطق انسجام پیدا کرده و در ادامه به کینه و کینهکشی میانجامد.
آیا چنین کارکردهایی در وجود آدمی خنثی و بدون آثار و عواقبشان باقی میمانند؟ از آثار چنین ضدارزشی در یک مناسبات تنگاتنگ گروهی، این است که کسی که به دل میگیرد، فعال و مداخلهگر نیست. اهل گذشت کردن نیست. متهمسازی میکند و لاجرم یگانه نیست.
مجاهدین برای مقابله با این آثار و عواقب، ضمن شناخت ریشهها و مکانیسمهای ظهور آن، همواره تأکید میکنند که هر قدر فرد یگانهتر باشد، بیشتر قدرت فهم واقعیت بیرون از خود را دارد و با دیدن واقعیت است که فرد از ذهنیت خودش خارج میشود.
مجاهدین تأکید دارند که باید با پرداخت قیمت و صدقورزی، به نقطه آغاز چنین رویکردی برگشت و با یگانگی با جمع، «به دل گرفتن» یا پروندهسازی را از بنیاد برانداخت؛ چرا که «به دل گرفتن» چونان کانون خفیهیی در درون فرد میماند و تا به سراغ علت این تلنبار شدن آن نرود، نمیتواند از آن خلاص شود. اما تا به سرچشمه این کانون خفیه برمیگردد، بیمهابا با یگانگی با بیرون از خود، همه پروندهسازیها و کدورتها را به کناری میگذارد. در این کنش و واکنش است که فرد، شخصیت خود را تربیت میکند و از آن پس مغلوب خودبهخودیگراییهای انفعالآور نخواهد شد.
یگانگی با جمع
موضوع «یگانگی» و «شفافیت» در مناسبات انسانی همواره یکی از موضوعات مبتلابه پیامبران، فیلسوفان، عارفان و رهبران و مصلحین بشری بوده است. چه بسیار در این باره نوشته و گفته و به کشف قوانین و رهنمودهای آن همت کردهاند. اما باید اعتراف کرد که با وجود این همه تلاش و کشف راهکارهای گوناگون برای ایجاد یگانگی و شفافیت در مناسبات انسانها، دستاوردها و نتایج عملی قابل توجهی حاصل نشده و یا بسیار اندک و یا موقت و گذرا بوده است.
بیتردید از عوامل اصلی بازدارنده برای ایجاد یگانگی و شفافیت میان انسانها، سلطه دیکتاتوری و عوامفریبی بر حیات اجتماعی آنهاست که همواره در تلاش برای جداسازی، فردگرایی و تنیدن افراد بر گرد منافع خودشان هستند. یکی دیگر از علل پیشرفت کم و ناچیز در این زمینه را باید جدا کردن این موضوعات از ضرورت آن در راستای هدف مشخص دانست. از این رو، دستاوردها و رهنمودها تبدیل به توصیهها و رهنمودهای اخلاقی میگردند.
تردید نیست که تا دیکتاتوری و سلطهگری بر مردم یک جامعه وجود دارد، صحبت از «یگانگی» و «شفافیت» امری انتزاعی و به دور از زمینههای واقعی آن است. از سویی دیگر اما در سیستم یا دستگاه یا تشکیلاتی که آزادی بیان تضمین شده باشد، میتوان «یگانگی» را بین عناصر و اجزای آن جاری و ساری نمود.
هدف از یگانگی چیست؟ مجاهدین در یک رویکرد تجربی پاسخ به این پرسش را در پس زدن فردیت فروبرنده، برقراری ارتباط با جمع پیرامون و حمل نکردن تناقض و دوگانگی در درون خود تلقی میکنند. این مفهوم در جامعه بهمثابه «آزادی بیان و عقیده« میباشد. آزادی بیان در یک جامعه، نخستین نمودش آزادی انتقاد به دولت و حاکمیت و حق حسابرسی از آن است. در تشکیلاتی که در آن برای آزادی بیان مانعی نیست، این امر یعنی انتقادات را ـ به خود و دیگران ـ نپوشاندن و به سکوت برگزار نکردن است.
واقعیت این است که یگانگی با دیگران، خصوصیت انسانی ما را فعال میکند. در یک مناسبات مبتنی بر یگانگی، افراد آگاهیشان را بهکار میگیرند و همواره آن را افزایش میدهند. در مناسباتی یگانه و شفاف، هر فرد به منبعی و کانونی از دانش و سجایای انسانی در وجود دیگران دست مییابد. وقتی با آزادی بیان رویکردی فعال داریم، به این معنی است که خود مان را از درون خود مان بیرون میکشیم، از تنهایی به در میآییم و به جمع میگراییم و میپیوندیم.
انتخاب یگانگی با جمع، ایفای نقش آزادانه و مختارانه فرد است. این رویکرد از نظر روانشناسی نیز خلاص شدن از گرههای ذهنی و درونگرایی و آزاد شدن انرژی و قدرت تصمیمگیری تلقی شده است. واقعیت این است که وقتی خود را بیان میکنیم، فکر خود را در معرض قضاوت جمع میگذاریم؛ چرا که تا وقتی چیزی فقط در درون ذهن ما است، خام میباشد. روند و فراگشت خلاق از وقتی شروع میشود که ما با رویکرد یگانگی با پیرامون خویش، فکرمان را ابراز میکنیم.
این روند و فراگشت خلاق که سیر درونکوک به برونکوک و یگانگی با جمع میباشد، تجربه و راهی طی شده به قدمت سه دهه در مناسبات جمعی و تشکیلاتی مجاهدین بوده است. آثار فراگیر آن را بهطور خاص باید در یک پایداری و رزمآوری خلاق جمعی طی سالهای سخت محاصره و تنگناهای عجیب و غریب در دو دهه گذشته گواهی داد. سالهایی که فقط با عناصر یا ارزشهایی چون یگانگی، صدقورزی، نفی جنسیتگرایی و نفی خودپرستی توانستند از پس ابتلا پشت ابتلا و محاصره پشت محاصره بر بیایند.
فدا کردن
غنیترین و بزرگترین بانک جهان در درون انسان است. مدیران این بانک، عشق و فدا هستند.
آن که بیشتر نثار میکند، بیشتر نصیبش میشود.
آن که «فدا» میکند، زارعیست که همه فصلهایش بهار است.
آن که چیزی برای پرداختن کردن ندارد، دنیایش کوچک و فقیر است.
هیچ انسانی نیست که چیزی برای «دادن» و «فدا» کردن نداشته باشد. «فدا» بزرگترین سرمایه هر انسانی است...
کلمه «فدا» دربرگیرنده تمام ارزشهای ستودنیِ جهانشمول است که در این نوشته به آنها پرداختهایم.
انتخاب مبارزه برای آزادی و عدالت و برابری، نخستین پله «از خود گذشتن» و اولین پرتو «فدا کردن» بر مسیر نوعی دیگر از زندگی رایج زمانهها است.
مبارزه مجاهدین خلق از سال ۱۳۴۴در نخستین قدم با فدا کردن شروع شد؛ با گذشتن از جلوههای زیبای زندگی، خانه، خانواده، تحصیل، تخصص، جان، دارایی و... این همه را نثار و فدای رقم زدن جامعةی عاری از استثمار و جهل و دیکتاتوری کردند. این مبارزه و پرداخت «فدا»های گوناگون و اینچنیناش در دو نظام استبدادی شاهی و شیخی تا کنون ادامه داشته است...
از سال ۱۳۶۴مجاهدین سقفی از «فدا» و پرداخت بهای مبارزه و آزادی را زدند که نظیرش را شاید در کمتر جنبش انقلابی و پیشرویی بتوان سراغ گرفت. در این انقلاب درونی، آنها به انرژی و نیروی لایزال متکاثف در وجود هر انسانی پی بردند. پله نخستیناش، نفی تمامیت جنسیتگرایی و مظاهر آن بود. در دنیایی که نظامها و سیستمهای حاکم بر مدار «فردیت و جنسیت» سیر میکنند و سامان یافتهاند، مجاهدین دست به جراحی بزرگ در شناخت انسان بردند. با نفی جنسیتگرایی، تصمیم گرفتند در راه ادامهٔ مبارزه تا تحقق سرنگونی نظام ولایت فقیه، همهچیز خود را فدا کنند. تصمیم گرفتند زندگی خود را نثار تحقق جلوههای زیبای زندگی مردمشان کنند. در این سالها کلمه رمز برای شناخت خود و دیگران، همانا کلمه «فدا» بوده است.
واقعیت این بود که گذشتن از همهچیز خود و فدا کردن مستمر در مسیر رو به آینده، از یک سو سخت و گاه ناممکن مینمود، اما از سوی دیگر با انتخاب فدا و پرداخت عملی بهای آن و نیز پیمودن و تجربه کردن، آرام آرام به توانمندی و انرژی بیکران انسانی در درون خود پی بردند.
اینگونه بود که مجاهدین توانستند با شناخت مانع اصلی مبارزه و انتخاب فدای مستمر، همزمان هم با نیروی مهیب جنسیتگرایی و فردیت بجنگند و هم در استمرار این جنگ، با فداهای مداوم، سختی مبارزه با دیکتاتوری فاشیسم مذهبی را پاسخ شایسته دادند و توانستند آلترناتیو سیاسی و تاریخی را در مقابل نظام ولایت فقیه، شکستناپذیر کنند.
نگاهی کلی به آسمان تاریخ صد ساله ایران، کهکشانی از فداهای مداوم را در منظرمان جلوهگر است. چرا این کهکشان را سر خاموشی نیست؟ آیا این کهکشان نیست که با مغناطیسی از «فدا»های بیکران، توانسته شرافت سیاسی و تاریخی و انسانی مردم ایران و پیشتاران راه آزادی را نگه دارد؟
آرمانگرایی
«آرمان» آن نقطه و کانون و افق به هم پیونددهنده همه فعالیتهای هدفمند بشری است که با جو هر و ذات تکاملجوی انسان عجین میباشد. از این رو هم انسان اساساً وجودی آرمانگراست؛ چه آرمانی را برگزیند و چه ابراز بیتفاوتی نماید. هیچ انسانی نیست که از تولد تا مرگ چشم به افقی نداشته باشد که پندار و گفتار و کردارش را به جانب آن افق مطلوبش نیل و سمت و سو ندهد. از همین خواستگاه هم است که فعالیت بشر بهسوی تعالی و تحقق زندگی و هستی مطلوبش هرگز متوقف نشده و مغلوب جبر محیط و جغرافیا و طبیعت و زمان و نظامهای جبار و دیکتاتوری نمیشود. یکی از برجستهترین نمودهای آرمانی بودن انسان، نبردی به قدمت ظهور و حضور و مبارزه برای آزادی است. معشوق و معبود و مقصودی که تاریخ حیات بشر مملو از دشتهای بیکران گلهای سرخیست که به جانب افق و آرمانش نثار کرده و میکنند: آرمان آزادی...
از منظر مجاهدین، آرمانگرایی دارای چندین وجه است:
آرمانگرایی نقطه مقابل جاهطلبی و موقعیتخواهی و برتریجویی است.
آرمانگرایان به نادیدهها باور دارند. نیایشگرند، نثار و فدا میکنند.
آرمانگرایی زندهترین، شورانگیزترین، جوشانترین و مولدترین زندگیهاست. هم مبتنی بر امیدهای واقعی است و هم خودش آفریننده امیدهاست.
در آرمانگرایی است که به شکر و سپاس واقعی دست مییابیم و در شکر است که به امکانات دور و بر خود مان چشم باز میکنیم. شکر کردن یعنی دیدن ظرفیتها و امکانات و دستاوردها و سپس بهکار گرفتن آنها.
وفاداری به سوگندها یکی دیگر از وجوه آرمانگرایی است.
فداکاری، انتخابگری، عبور از ابتلائات و پایبندی به مبارزه مستمر، از مشخصههای مبارزه آرمانی است.
انسان آرمانگرا اهل نثار و فدا است. چشمداشتی ندارد (و این یک پهنهٔ بیکران در شناخت انسان است).
مبارزه برای برابری و برادری و آزادی از کار کردهای آرمانگرایی است.
«آرمان آزادی» برای مجاهدین در صدر تمام آرمانهاییست که هستی ۵۳سالهشان را به جانب آن طی کردهاند. آرمان آزادی بسان پرچم، شاخص، راهنما و مشعلی بوده و میباشد که تمام اجزای مجاهدین را بر گرد خود متحد، همبسته، یگانه، رزمنده، سرشار، بنبست شکن و راهگشا نگه داشته است.
«آرمان آزادی» برای مجاهدین آن افق درخشان همیشه حاضر و ناظر است که مجموعه ارزشهای برشمرده در این نوشته را در بر میگیرد تا بتوانند توان و انرژی و توشه ۵۳سالهشان را برای آزاد کردن ایران از سلطه دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی ولایت فقیهی بهکار گیرند. آرمان آزادی همان گنجینهیی است که بیشک مردم ایران را در مبارزه برای سرنگونی نظام آخوندی، متحد و همبسته خواهد کرد تا شعله قیامهایشان، اخگری سرکش و بیامان برای پایان بخشیدن بر ظلمت ۴۰ساله استبداد نعلینی باشد.
#مریم_رجوی#مسعود_رجوی #مجاهدین
مارا درحساب های زیر دنبال کنید سایت ایران آزادی /http://fa.iranfreedom.org برای ارتباط با ما @manrakh342