کانون های شورشی گفتگو درسایت ایران آزادی |
کانونهای شورشی پیام آور آزادی و از خود گذشتگی واتحاد وهمدلی برای تحقق سرنگونی این نظام چپاولگر هستند. با بکارگیری این اصول دریک مبارزه جمعی به عنوان اصل و پایه هدف مورد نظررا محقق میکند.برای پاسخ به سئوالاتی حول این اصول آقایان حنیف گرمابی و صابرکوهی درگفتگویی با شبکه تصویری ایران آزادی به سئوالات پاسخ میدهند
حنیف گرمابی: این پایهایترین عنصر هست، شاید سن ما قد ندهد ولی شنیدیم و در تصاویر بسیار دیدیم که مردم که سال ۵۷ انقلاب کردند، انرژی بسیار عظیمی توی جامعه آزاد شد، انرژی که میشد باهاش یک جامعهای بسیار جدید ساخت و به سمت کمال و پیشرفت برد، این انرژی باید تو راستای شکوفایی ایران بکار برده میشد اما رژیم توانش را نداشت، لذا با سرکوب میخواست آنها را مهار وکنترل کند، به همین دلیل اولین عنصر آزادی به معنای دقیق کلمه ذبح و سربریده شد. آگر دیده باشید توی سخنرانیهای برادر مسعود اولین چیز روی همین آزادی تاکید کردند، و اینکه ما فقط آزادی میخواهیم، رژیم هم از اول با گرفتن آزادی زنان با حجاب اجباری و بعد با قانون اساسی ولایت فقیه این صلب ازادی از مردم را نهادینه کرد و برای همین بود که مجاهدین هم بهش رأی ندادند و داستانهاش راشنیدید…، منظور کلمه مقدس آزادیست. آگر این باشد دیگر راه برای همه چیز بازاست و وقتی نیست همین است که آخوندها کردند، و میخواهند با سرکوب حداکثر همین حق پایهای را به مردم ندهند!
موضوع آزادی و اینکه از روز اول جنگ با خمینی هم سر کلمه آزادی بوده، دعوای مجاهدین و مردم ایران با خمینی هم سر این کلمه بوده است، برای اینکه این سنگ بناست، پایه است، و اینکه شکوفایی یک جامعه و حتی شکوفایی اقتصادی آن هم از آزادی در میاید، و محقق میشود.
نکته ای که باید بگویم اینکه فرار مغزها و استعدادها، اینکه امیدی به ماندن در داخل کشور ندارنددر نتیجه میروند در جامعه ایکه در آن آزادی باشد یعنی خارج ایران…، آیا اینطور آینده کشور ساخته میشود؟
صابر کوهی: حنیف به نکته خوبی اشاره کرد، وقتی میگوییم آزادی میخواهیم یعنی چی؟ یعنی آزادی بیان، آزادی احزاب و تجمعات، آزادی در انتخاب پوشش. یعنی ملاک و معیار مشروعیت رأی مردم باشد و نه چیز دیگر
و شکوفایی اقتصادی هم در پرتو همین آزادی میتواند محقق شود کما اینکه رشد و تعالی اجتماعی و فرهنگی و علمی هم مشمول همین موضوع میشود.
حالا در کشورما نه تنها آزادی نیست بلکه حاکمیت پاسخگوی پایهایترین خواستههای مردم هم نیست و هر اعتراض و حرف مخالفی را سرکوب میکند، فکرش رو بکنید، در کشوری که حاکمیت میگوید:
آنطوری که من میگویم زندگی کن، لباس بپوش، موسیقی گوش کن، اون کسی رو که من مشخص میکنم در انتخابات انتخاب کن، اون حرفی را که من میگویم بزن و حرف مخالف ممنوع، میگوید کیا به ورزشگاه بروند و کیا نروند و هزار ممنوعیت و محدودیت دیگر، خب در چنین کشوری چطور میشود توقع داشت که خلاقیت و شکوفایی استعدادها داشته باشیم. این اعتراضات و قیامهایی هم که در کشور شاهدش هستیم به همین دلیله که گفتم و ریشهاش نبودن آزادی است.
مثلاً همین اعتصاب کامیونداران که برای سومین بار از اول مهر ماه شروع کردند مگر علتش چیزی جز خواستههای حق و پایهای همین قشر زحمتکش هست؟ اما میبینم که دادستان همین نظام آنها را متهم میکند به راهزنی و تهدید به اعدام میکند که البته کامیونداران این تهدیدات را به پشیزی هم حساب نکردند و هر روز این اعتصاب بیشتر و بیشتر شده است.
خب حالا در یک چنین وضعیتی در کشورما وقتی یک جوان ایرانی که به اطرافش نگاه میکند و وضعیت موجود و ظلمی و بیداد میبیند چه کار باید بکند. دقیقاً همین کاری که در قیامهای دیماه و مرداد ماه در شهرهای کشورمان دیدیم.
این جوانان شورشی (کانونهای شورشی) اولین ویژگی که دارند اینه که از درون مردم برخاسته اند دربطن همین جامعه تحت ستم هستند، ظلم وستم رژیم را به خوبی لمس و حس کردند، با درد مردم آشناهستند، فقر و محرومیت مردم را به روشنی میبیند ولمس میکنند، از طرفی جرم و جنایت رژیم و کارگزاران رژیم را به خوبی میبیند، دزدیها ی حکومت و آقازادههای دزد را میبیند، به غارت دادن سرمایههای ملی را توسط این رژیم میبینند، سرکوب و زندان و شکنجه را هم میبینند، اعدامهای وحشیانه این حکومت را در شهرها میبینند
نتیجه اینکه اولین درس برای هر جوان ایرانی، که موضوع ذهنش، باید باشد آزادی است. خب الان در ماه محرم هم هستیم و ۱۲ یا ۱۳ روز بیشتر از تاسوعا و عاشورای حسینی نمیگذرد، مگر کلام امام حسین که الگوی آزادیخواهی برای ماست چیزی جز هیهات منا الذله بود؟ مگرپیام شان چیز جز تبری جستن از خواری و ذلت در رابطه با ستمی که بر من و ما روا میشود بوده و هست؟؟ ستم و ظلمی که این همه نابودی حرث و نسل را درکشورمان به بار آورده است، بعد چطور میشود قبول کرد که تن بدهیم و اعتراض و شورش علیه او نکنیم؟! هیهات منا الذله!…
نتیجه اینکه، این قیامها بیش از هر زمان دیگری درس آزادی را بالاترین و مبرمترین درس برای جوانان و نوجوانان ایران کرده است.
صابر کوهی: اینکه آگر مقاومت و ایستادگی نبود این آخوندها از مغول بدتر میکردند، با این درجه از وحشیگری که داشتند و دارند، چه کاری بود که نکردند! اما قیمیتی داده شده، نسلی آمده و ۳۹ سال قیمت داده و فداکاری کرده، آگه امروز رژیم در همه جای دنیا مفتضح میشود و هر روز اخبار آن را میبینیم مثل بسن حسابهای وزارت اطلاعات در فرانسه و دستگیریها مزدوران آنها و اخباری که همین ایام هم میشنویم، خوب همینطوری نبوده! نسلی از روز اول قیمتش را داده تا جامعه جهانی امروز واکنش نشان میدهد، مگر همین چندروز پیش سالگرد ۵ مهر نبود، خوب چی بود این ۵ مهر؟ نسل دانش آموز و دانشجو در سال ۶۰ آمدند توی خیابانها و شعار مرگ بر خمینی گفتند و آن را پیش مردم ایران مفتضح کردند و جانشان را بخاطر ازادی دادند، ۱۰۰۰ هزار هم پای تیرباران رفتند
مگه ۳۰ هزار زندانی سیاسی در سال ۶۷ بالای دار نرفتند؟؟ خوب این قیمت آزادی است ! قیمتی که این نسل پرداخته و بازهم داره میپردازد!
حنیف گرمابی: هرکسی توی زندگیش انبوهی انسانهای فداکار را دیده و مییند، منهم میتوانم مثال بزنم از چیزی که خودم دیدم، مثلاً من مادرم را در کودکی اصلاً ندیدم و بعد فهمیدم اعدام شده و فهمیدم که مادرم فداکار بوده و قیمت آزادی را داده و بعد آرمان آزادی را فهم کردم. یا تصویر پدرم را که دیدم خیلی دردناک بود، اما واقعیت اینکه تابلوی زیبایی از آزادی و فدا و قیمتی است که در این راه باید داد برای همین توی پیام هم بهش اشاره شده…
و این الگوی من بوده و از طرفی اینهم یک نمونه برای من هست، فاکت های بیشتر از همشهریهای خودم و پدرم دارم اسامی که سال ۶۰ اعدام شدند خیلی هاگمنام هستند…. خیلی از دانشجویان و جوانان که در زندانها اعدام شدند…، ازجمله قتل عامی که در سال ۶۷ با فتوای خمینی صورت گرفت و حتی جوانان امروز از سال ۸۸ دانشجویانی مثل کیانوش آسا و صانع ژاله و..
صابر کوهی: در مقابل هر ستم و ظلمی یک نیروی مقاوم و آزادیخواهی هست. بقول معروف لکل فرعون موسی
و لازمه آزادیخواهی و مقاومت در مقابل دیکتاتوری و ستم، از خود گذشتگی و فداست.
برای خودم من تعدادی از شهدایی که از نزدیک میشناختم خیلی باعث انگیزه و ترقیب خودم برای قدم گذاشتن در این مسیر شد. از جمله دکتر صدرالله سیاه منصوری که یکی از استادید دانشگاه دامپزشکی تهران بود و همین الان هم کتابهاش جزو مراجع آموزشی دانشجویان این رشته است. دکتر صدرالله با وجود داشتن موقعیت اجتماعی و شغلی بالا با وجود اینکه میتوانست به زندگی خودش مثل بقیه ادامه بدهد اما برای یک هدف بالاتر که آزادی هست به فعالیت برای سازمان پرداخت. دکتر صدرالله تو شهری که ما در آن بودیم برای خیلیها از بابت مردمی بودن و از بابت ویژگیهای انسانیش شناخته شده بود. رژیم سال ۶۴ دکتر را دستگیر کرد و بخاطر پافشاری دکتر روی هواداریش از سازمان در ۸ بهمن ۶۷ در زندان گوهردشت کرج اعدام شد.
یا دکتر غلامحسین رشیدی که تا اونجا که بیاد دارم دکترای جامعه شناسی داشت و طبق گفته بعضی از آشنایان ما در اوائل انقلاب هم به وی پیشنهاد معاونت وزارت بهداشت کشور شده بود.
یک چنین افرادی را آدم میبیند بعد مگر میشود برای آدم سؤال ایجاد نشه که، اینها که برای خدمت به جامعه سالهای زیادی از عمرشان را گذاشتن و تحصیل کردند چی میشد که چشم به اون همه داشتههای خودشان میبندند و در مقابل دیکتاتور می ایستند؟
این سؤال بارها در ذهن من آمده اما در نهایت جز با همان درسی که گفتید یعنی از خود گذشتگی نمیشود به اینها پاسخ داد. این شهدا با همه جایگاه و مدارج علمی و اجتماعی خودشان اما پاسخ به مشکلات مردم و نبود آزادی را نه در دانشگاه و مدرسه بلکه در میدان مبارزه و با از خود گذشتگی پاسخ دادند و به همین خاطر هم هست که هر روز این شجره پاک و این صف مبارزین راه آزادی طولانیتر و قویتر میشود.
آگه بخواهم نمونه دیگری را بگویم و خیلی دوست دارم که یاد کنم از دوستان و همرزمانم مجاهد شهید سیاوش نظام الملکی و حنیف امامی که در ۶ و ۷ مرداد ۸۸ در قرارگاه اشرف در مقابل مزدوران عراقی خامنهای سینه سپر کردند و به خاک افتادند. با سیاوش که حدود ۹ سال با هم در یک قسمت بودیم و با هم کار میکردیم ، حنیف هم ۳ سال با هم بودیم. هر دوی آنها با وجود اینکه در سوئد بودند اما انتخاب کردند که زندگی شخصی خودشان را در اروپا کنار بذارند و برای آزادی مردم ایران به مجاهدین بپیوندند. مگر میشود این نمونهها را دید و تکان نخورد.
اصلاً چرا راه دور برویم، در همین سالها ی اخیر و ماههای اخیر مگر ندیدیم که چه کسانی در اعتراضات و قیامها جلوی همین حکومت مستبد سینه سپر کردند و از همه چیزشان گذشتند،
سال گذشته حتماً دوستان بیننده یادشان هست که پهلوان اصغر نحوی پور چطور در مقابل توهین یک آخوند حکومتی به یک خانم هموطن ایستادند و وقتی نیروهای سرکوبگر به سمتش شلیک کردند فریاد زد «جانم فدای ایران»
یا همین نسلی که در این ماههای اخیر به خیابان ریختند برای قیام تو شهرهای مختلف از کرج و کازرون و ایذه و درود و تهران و شهرهای دیگر، مگر نمیداند که این کارشان قیمت دارد؟ مگر نمیدانند که روبرویشان نیروهای سپاه و اطلاعات و یکان ویژه ایسادند و هر آن امکان شکیک از طرف اونا وجود دارد و آگر دستگیر بشوند چه بلایی سرشان میاورند؟ خیلی ساده اندیشی است که آگر بگویم نمیدانند، بدون شک میدانند اما با این وجود نه تنها مرعوب این کارهای رژیم نمیشوند بلکه هر بار پر شورتر این قیامها از جاهای مختلف سر باز میزند.
آن چیزی که قیامها را ادامه دار میکند و در نهایت به آزادی میرساند چیزی جز فدا کردن و ازخودگذشتگی نیست
حنیف گرمابی: اتحاد را مثلاً در کار رانندهها گفتند یا اعتصابهای بازاریها که تکان داد یا هرجای دیگر… که اینطور کوه را جابجا میشود کرد، یک شعاری دیدم روی دیواری نوشته بودند« یکی نشیم تکی میمیریم»، برای رسیدن به هدف باید متحد و همدل شویم…، ، اینطوری وحدت و همکاری و همدلی ایجاد میشود و قوی میشویم… و اینکه طبعاً برای این اتحاد باید از نقطه قوتها شروع کنیم، از اشکالات و کمبودها شروع نکنیم، این باعث تفرقه میشود و دشمن سود میبرد، در شرایطی که رژیم نه راه پیش دارد و نه راه پس این اتحاد و همدلی خیلی ضروریتر میشود.
چنین اتحادی در تاریخ هزاران نمونه دارد، مثلاً مردم دین بین فو در ویتنام در برابر اشغال خارجی با انواع سلاحهای قوی که داشتن مردم کشور متحد شدند و با همدلی در نبردشان ایستادگی کردند و با دوچرخه مهمات به رزمندگان خودشان میرسوندند
چرا دور برویم و کشور خارجی، مثال دوران مصدق و خرید اوراق قرضه توسط مردم که کمک مصدق کردند
صابر کوهی: نمونهها و مثالهای زیادی در رابطه با اتحاد و همدلی هست بخصوص در همین قیامهای اخیر که داشتیم. جاهایی بود که مردم با اتحاد به نیروهای سرکوبگر تهاجم میکردند و آنها را عقب میراندند و یا کسانی را که بازداشت شده بودند آزاد میکردند. و اتقاقا نیروهای سرکوبگر از همین اتحاد و همدلی مردم میترسد.
با صحنههای سرکوب نیروهای رژیم در کوچه و خیابان زیاد مواجه میشویم اما واقعیت اینکه وقتی چنین صحنهای پیش میاید، همه مردم معترض هستند و هیچ کس راضی به دیدن این صحنهها نیست، وقتی یکی پا جلو میگذارد و با فریاد این اعتراض را میرساند بقیه هم بلافاصله پشت اون رو میگیرند. این همان اتحاد و همدلی هست. با شورش کردن به جو موجود با شکستن سکوت ایجاد میشود.
اینطوری است که ازخودگذشتگی عامل اتحاد و همدلی میشود. و میتوانیم همدیگررا پیدا کنیم. آدمهای هم جنس خودمان، افراد معترض و عاصی از ظلم و ستم حکومت رو پیدا کرد.
اگر دیده باشید با این همدلی و اتحاد هست که میشود جلوی اوباشان رژیم و نیروهای سرکوبگر را هم با کمک هم گرفت، پس باید این فرهنگ اتحاد و همدلی را که از ویژگیهای دوران انقلاب هست زنده کرد و در هر زمان و در هر مکان قیام و شورش بپا کرد.
وقتی بحث از همدلی و اتحاد میکنیم شامل همه جا میشود مثلاً وقتی کامیونداران اعتصاب میکنن بقیه اقشار جامعه از معلم و بازنشسته و بازاری و همه اقشار ازآنها حمایت کنند و پشت گرمی بدهند اینطوری میشود اعتراضات را گسترش داد و همین اعتراضات مختلف را هدایت کرد به قیامی بزرگ که نهایتاً هدف اصلی براندازی این نظام پوسیده است… و اینطوری دیکتاتورها ساقط میشوند.
حنیف گرمابی: دانشگاه سنگر آزادیست و همواره در تاریخ ایران بوده و همیشه آغاز کننده حرکتهای اجتماعی بوده و عنصر آگاه و پر انرژی و جوان جامعه توی دانشگاه است،
و در این برهه از تاریخ هم باید نقش خودش را با اتحاد و همدلی ایفا کند که این اتحاد در یک عمل و همکاری جمعی و گذشتن از منافع فردی برای منافع بالاتر جمعی، که منظور آزادی است، محقق میشود.
مثال از اعتصاب دانشگاهها که چند مدته همین روزها در جریان هست…و یا اینکه شعار« دیگه تموم ماجرا »که دستگاه قلابی به اصطلاح اصلاح طلبها را بهم ریخت و تاریخا آنها را سوزاند.
خوب از دانشگاه در اومد، واقعیت اینکه اینها داشتن یک انحراف بزرگ ایجاد میکردند که گویا توی این رژیم اصلاحی هم وجود دارد!! که دانشگاه مهر پایانی بر این بازی کثیف زد!!
در نتیجه: در داشنگاهها و مدارس تشکیل کانونهای شورشی و دادن پیام اگاه کننده و روشن کننده و شکستن جوّ سرکوب هست که اینطور میشود نقش اتحاد و همدلی رو بارز کرد.
صابر کوهی: حنیف بنظرم به نکته خوبی اشاره کرد سر اتحاد و همدلی که با کار تیمی هر کاری را میشود پیش برد، مثلاً آگه کسی کوهنوردی رفته باشد، می بیند که تکی هرچقدر عزم فتح قله کرده باشد، ولی بخاطر سختی مسیر، دودلی یا بی انگیزگی رو آدم تأثیر میگذارد، نامید میشود و…
این طبیعت کارهای اینطوری هست، مسیر سختی دارد و این سختی با یک جمع هست که ساده میشود، آدم از همدیگر انگیزه میگیرد تو کارهای سخت، احساس قدرت و پشتگرمی میکند…
یه نگاهی به آمار محصلین در کشورمان بکنید، آمار دانش آموزان ۱۳ میلیون و دانشجویان ۴.۵ میلیون هست خب آگه اتحاد ایجاد بشود بین دانش آموزان چه نیروی قویای شکل میگیرد؟ و این میتواند موتور محرک بزرگی در جامعه برای قیام و انقلاب باشد.
زمینه این کار هم در هرمدرسه در هر کلاس هر جمعی نزدیک با هم وجود دارد. دانش آموزان و دانشجوها میتوانند این کانون را تشکیل بدهند و اتفاقاً جمعی که سالیان باهم زیر یک سقف در یک کلاس و دوست و رفیق بودند، خیلی سهلتر و قابل اتکاتر برای تشکیل این کانونهای شورشی میتوانند عمل کنند
دانش آموزان و دانشجویان میتوانند با تشکیل این کانونهای شورشی زمینه را برای خیزش عظیم مردم ایران آماده کنند.