مرضیه هزاردستان مقاله ای درسایت ایران ازادی |
مرضیه هنر مردمی را با مقاومت مردمی پیوند داد. این اوج تازه و بینظیری در زندگی هنرمندی بود که همواره در اوج زیسته بود. اکنون ۸ سال از رفتن او میگذرد اما همچنان نوای او چون بوی جوی مولیانجاریست.
فریبرز شادان
بی شک نام مرضیه بانوی آواز ایران بر تارک تاریخ هنر مردمی برای همیشه درخشان خواهد ماند. وجودی سراسر عشق به هنر ، عشق به مردم و سرانجام عشق به آزادی و جاودانه شدن با مقاومت ایران.
مرضیه بانویی که علیه رسم کهن زمانه شورید چون رودی در گستره زمان روان شد و با آوازهای زیبا و دلنشین از دشتهای ناامیدی عبورکرد، سبزههای تشنه را رویاند و در زیباترین فراز زندگی درخشانش به دریای مقاومت پیوست و در آسمان آن اوج گرفت و در خورشید آزادی برای همیشه جاودانه شد.
آری این انتخاب خودش بود و اینگونه غزل انتخاب زیبایش را سرود: «آزادی چیزی نیست که بتوان از آن گذشت. بهخاطر آزادی تا آخرین نفس در کنار مردم و مقاومت مردم ایران، در کنار مجاهدان ایستادهام…».
و چه زیبا شمشیر از نیام کشید و در نقطه اوج زندگی ارزشمندش به نبرد علیه ارتجاع زن ستیز و ضد هنر پرداخت و دراین راه با شکوه هرچه تمامتر درخشید همچون شهابی پر از احساس و لطافت، قلب پلید شب را نشانه رفت و برگی زرین در تاریخ هنر ایران بر جای گذاشت.
مرضیه نه تنها یک هنرمند واقعی بلکه عصارهای از هنر مردمی بود چرا که با تمام زیبایی از مردم و مقاومت ایران دفاع نمود و با نوای دلنشینش، فریاد «مرگ ظالمان» را همچون تیری سهمگین به قلب پلید شب ستم آخوندی نواخت و اجازه نداد که هنر مبتذل آخوندی عرصه هنر اصیل و مردمی را به لوث وجود خود آلوده کند.
پیوستن مرضیه به مقاومت انقلابی و مردمی همچون نشستن بلبل بر گلستان بود و چه لطافتی! وقتی که نوای او را بشنوی و کیست که وجودش مملو از احساس و غرور نسبت به هنر ارزشمند تاریخ پرگهرمان نشود؟
ارتجاع حاکم بر ایران تمام تلاش ددمنشانهاش را کرد تا مرضیه در گوشه ای در سکوت و عزلت روزگار را سپری کند و همچون سایر پیشکسوتان هنر ایران، به فراموشی سپرده شود و صدای پر از لطافت او هرگز شنیده نشود اما هرگز نتوانست این آتش عصیانی را خاموش کند و یک باره حضور آتشین او را دید، آنگاه که خالق پرشکوهترین جلوههای هنری، دستانش در دستان مهرتابان ایران زمین قرار گرفت و پیوند هنر مردمی با مقاومت مردمی را به نمایش گذاشت وه که چه صحنهای باشکوه وماندگار آفرید.
واکنون هشت سال از پرواز هزاردستان هنر اصیل ایران میگذرد اما او هرگز فراموش نشده است؛ در سروده ها در ترانه ها، در صدای سازهای دلنشین، تپش قلب مهربانش را میتوان حس کرد و در امتداد پرواز جاودانیاش ترنم بهار همچنان میتراود میتراود…
بدرود عاشق گلها…
مارا درحساب های زیر دنبال کنید
سایت ایران آزادی /http://fa.iranfreedom.org
برای ارتباط با ما @manrakh342
مرضیه بانویی که علیه رسم کهن زمانه شورید چون رودی در گستره زمان روان شد و با آوازهای زیبا و دلنشین از دشتهای ناامیدی عبورکرد، سبزههای تشنه را رویاند و در زیباترین فراز زندگی درخشانش به دریای مقاومت پیوست و در آسمان آن اوج گرفت و در خورشید آزادی برای همیشه جاودانه شد.
آری این انتخاب خودش بود و اینگونه غزل انتخاب زیبایش را سرود: «آزادی چیزی نیست که بتوان از آن گذشت. بهخاطر آزادی تا آخرین نفس در کنار مردم و مقاومت مردم ایران، در کنار مجاهدان ایستادهام…».
و چه زیبا شمشیر از نیام کشید و در نقطه اوج زندگی ارزشمندش به نبرد علیه ارتجاع زن ستیز و ضد هنر پرداخت و دراین راه با شکوه هرچه تمامتر درخشید همچون شهابی پر از احساس و لطافت، قلب پلید شب را نشانه رفت و برگی زرین در تاریخ هنر ایران بر جای گذاشت.
مرضیه نه تنها یک هنرمند واقعی بلکه عصارهای از هنر مردمی بود چرا که با تمام زیبایی از مردم و مقاومت ایران دفاع نمود و با نوای دلنشینش، فریاد «مرگ ظالمان» را همچون تیری سهمگین به قلب پلید شب ستم آخوندی نواخت و اجازه نداد که هنر مبتذل آخوندی عرصه هنر اصیل و مردمی را به لوث وجود خود آلوده کند.
پیوستن مرضیه به مقاومت انقلابی و مردمی همچون نشستن بلبل بر گلستان بود و چه لطافتی! وقتی که نوای او را بشنوی و کیست که وجودش مملو از احساس و غرور نسبت به هنر ارزشمند تاریخ پرگهرمان نشود؟
ارتجاع حاکم بر ایران تمام تلاش ددمنشانهاش را کرد تا مرضیه در گوشه ای در سکوت و عزلت روزگار را سپری کند و همچون سایر پیشکسوتان هنر ایران، به فراموشی سپرده شود و صدای پر از لطافت او هرگز شنیده نشود اما هرگز نتوانست این آتش عصیانی را خاموش کند و یک باره حضور آتشین او را دید، آنگاه که خالق پرشکوهترین جلوههای هنری، دستانش در دستان مهرتابان ایران زمین قرار گرفت و پیوند هنر مردمی با مقاومت مردمی را به نمایش گذاشت وه که چه صحنهای باشکوه وماندگار آفرید.
واکنون هشت سال از پرواز هزاردستان هنر اصیل ایران میگذرد اما او هرگز فراموش نشده است؛ در سروده ها در ترانه ها، در صدای سازهای دلنشین، تپش قلب مهربانش را میتوان حس کرد و در امتداد پرواز جاودانیاش ترنم بهار همچنان میتراود میتراود…
بدرود عاشق گلها…