آقای خامنهای حجاب چه میشود؟؛ وقتی همه چیز یک ملت از دست رفته است
آقای خامنهای همینطور که داریم همه چیز را میدهیم دیگر نه کلیه داریم نه جنگل و نه آب. بزودی رعایا مجبورند لباس تنشان را درآورده بدهند تا به لقمه نانی برسند. آنوقت آقای خامنهای حجاب چه میشود؟ اسلام در خطر است. کاری کن.
نادررئوفیان
نظام ما، نظام علی آقا ولی فقیه است. اما الان همه مقامات ریز و درشت کشور نگران آینده اسلام هستند. ما هم نگران شدهایم. یادتان هست؟ از همان زمانهای قدیم که حضرت امام (… علیه) در نوفل لو شاتو زیر درخت سنجد مینشست، تا زمانی که مردم اعلیحضرت را بیرون کردند و آبها از آسیاب افتاد، حضرت امام شجاعت فرمودند و قدم بر پلههای هواپیما گذاشتند. و خلاصه از همان زمان که «ناجیان» ایران او را بر هواپیما نشاندند و هلفتی بر فرودگاه تهران فرود نمودند مانند قطرهای جوهر شد که در ظرفی از آب شفاف بیفتد. بله، از همان ابتدای ورود، ایشان، یعنی همان حضرت امام، دائماً از «اسلام عزیز» میگفتند. ما رعایا انگشت به پیشانی ماندیم که منظور امام از این عزیز که اینجا آوردهاند چیست. از آنجا که قبل از این ایشان اهل توضیح المسائل بودند و چندین جزوه پر از رهنمود کتابت نموده بودند ذهنمان را بستیم که منظورشان عزیز خانم که در همسایگیشان سکونت دارد نیست. و حتماً موارد شرعی رعایت میشود. آقایی هم بنام عزیز یا عزیزالله نمیشناختیم. لذا آن موقع ذهنمان قد نداد که منظور امام از اسلامی که عزیز باشد کدام است.
زمان اما گذشت. ما هم گفتیم که ما خاکیان را چکار به ورود به معنویات امام. نکند یک وقت محارب یا عامل بیگانه شویم. اما نمیشد. هنوز نمیفهمیدیم عزیز چی بود یا کی بود ولی صبح که میرفتیم خرید کنیم میدیدیم خربزه و تخم مرغ گران شد. کنارش اجاره مسکن هم هی رفت بالا و نان سنگگ هم دیگر مزه قبلی را نمیداد. در جامعه ما طفلی به دنیا آمد بنام گرانی، احتمالاً مامانش همان عزیز بود. این آقا کوچولو کم کم بزرگ شد. هر چه او رشد میکرد بحمدالله مقامات مملکتی فربه میشدند، اما ما رعایا – از گناهکاریمان بود- هی نحیف میشدیم.
کم کم که گذشت ما دیگر خانهمان را دادیم و اجاره نشین شدیم. باشد، فدای سر نظام. کمی بعد در اقتصاد مقاومتی شغلمان را هم دادیم. چه میشد کرد؟ لذا فرش زیر پایمان و اسباب بازیهای بچههایمان را دادیم. هر چه گذشت با اسلام عزیز امام راحل بیشتر آشنا شدیم. آقای روحانی، نور به قبرش بباره، وقتی آمد دیگه خلاصه طوری شد که ما دکتر و دوا درمانمان را هم دادیم. قبل از ایشان هم دیده بودیم که بالاخره چارهای نداریم شکم باید سیر شود. کلیهمان و چشممان را هم دادیم.
ما بهیچ وجه قصد نداریم در امور معنوی و الهی امام راحل و این یکی فعلی دخالت کنیم، اما از سیره زندگی بعضی از انصار امام و آقاولی مثل آقا مجتبی و آقای لاریجانی و آقای رئیسی و و و به نظرمان آمد که این اسلام برای خود این عاشقانش واقعاً چقدر عزیز بوده و هست. ما البته زیاد دقیق نمیشویم چون نمیخواهیم به جاسوسی برای بیگانگان آلوده شویم. اما یک نگرانی داریم که آقا امت اسلام دارد به بی حجابی میرسد، آقای ولایت یا رئیس دولت تدبیر و امید چارهای کنند.
خلاصه مسیر اسلام عزیز ادامه پیدا کرد. ما دکلهای نفتمان را دادیم، رودخانههایمان را هم دادیم، کشاورزیمان را هم دادیم. آنها را نمیخواستیم. یک آقایی هم گفت مردم مقاومت کنند به جای تمام میوه وغیره هفتهای نصف خیار بخورند کافی است. بعد از اینکه بعضی ساختمانها و زمینها و جنگلها و حتی شهرهایمان را هم دادیم اخیراً آب را هم دادیم. همین جاست که دیگر نگران اسلام و نگران آقای ولی فقیه شدهایم. آخر در ولایت آقا همینطور که داریم همه چیز را میدهیم دیگر نه کلیه داریم نه جنگل و نه آب. بزودی رعایا مجبورند لباس تنشان را درآورده بدهند تا به لقمه نانی برسند. آنوقت آقای خامنهای حجاب چه میشود؟ اسلام در خطر است. کاری کن.
مارا درحساب های زیر دنبال کنید
سایت ایران آزادی /http://fa.iranfreedom.org
برای ارتباط با ما @manrakh342
زمان اما گذشت. ما هم گفتیم که ما خاکیان را چکار به ورود به معنویات امام. نکند یک وقت محارب یا عامل بیگانه شویم. اما نمیشد. هنوز نمیفهمیدیم عزیز چی بود یا کی بود ولی صبح که میرفتیم خرید کنیم میدیدیم خربزه و تخم مرغ گران شد. کنارش اجاره مسکن هم هی رفت بالا و نان سنگگ هم دیگر مزه قبلی را نمیداد. در جامعه ما طفلی به دنیا آمد بنام گرانی، احتمالاً مامانش همان عزیز بود. این آقا کوچولو کم کم بزرگ شد. هر چه او رشد میکرد بحمدالله مقامات مملکتی فربه میشدند، اما ما رعایا – از گناهکاریمان بود- هی نحیف میشدیم.
کم کم که گذشت ما دیگر خانهمان را دادیم و اجاره نشین شدیم. باشد، فدای سر نظام. کمی بعد در اقتصاد مقاومتی شغلمان را هم دادیم. چه میشد کرد؟ لذا فرش زیر پایمان و اسباب بازیهای بچههایمان را دادیم. هر چه گذشت با اسلام عزیز امام راحل بیشتر آشنا شدیم. آقای روحانی، نور به قبرش بباره، وقتی آمد دیگه خلاصه طوری شد که ما دکتر و دوا درمانمان را هم دادیم. قبل از ایشان هم دیده بودیم که بالاخره چارهای نداریم شکم باید سیر شود. کلیهمان و چشممان را هم دادیم.
ما بهیچ وجه قصد نداریم در امور معنوی و الهی امام راحل و این یکی فعلی دخالت کنیم، اما از سیره زندگی بعضی از انصار امام و آقاولی مثل آقا مجتبی و آقای لاریجانی و آقای رئیسی و و و به نظرمان آمد که این اسلام برای خود این عاشقانش واقعاً چقدر عزیز بوده و هست. ما البته زیاد دقیق نمیشویم چون نمیخواهیم به جاسوسی برای بیگانگان آلوده شویم. اما یک نگرانی داریم که آقا امت اسلام دارد به بی حجابی میرسد، آقای ولایت یا رئیس دولت تدبیر و امید چارهای کنند.
خلاصه مسیر اسلام عزیز ادامه پیدا کرد. ما دکلهای نفتمان را دادیم، رودخانههایمان را هم دادیم، کشاورزیمان را هم دادیم. آنها را نمیخواستیم. یک آقایی هم گفت مردم مقاومت کنند به جای تمام میوه وغیره هفتهای نصف خیار بخورند کافی است. بعد از اینکه بعضی ساختمانها و زمینها و جنگلها و حتی شهرهایمان را هم دادیم اخیراً آب را هم دادیم. همین جاست که دیگر نگران اسلام و نگران آقای ولی فقیه شدهایم. آخر در ولایت آقا همینطور که داریم همه چیز را میدهیم دیگر نه کلیه داریم نه جنگل و نه آب. بزودی رعایا مجبورند لباس تنشان را درآورده بدهند تا به لقمه نانی برسند. آنوقت آقای خامنهای حجاب چه میشود؟ اسلام در خطر است. کاری کن.